eitaa logo
سلام بر آل یاسین
24.8هزار دنبال‌کننده
896 عکس
1.6هزار ویدیو
4 فایل
🌾﴿خدایا مرا خرج کارۍ کن که بخاطرش مرا آفریدۍ﴾🌾 رمان آنلاین💫«رنج عشق»💫 هر رۅز دو پاࢪت تقدیم نگاھ مھربونتون میکنیم جمعه ها و روزهاۍ تعطیل پارت نداریم کانال دوم : @hanakhanum
مشاهده در ایتا
دانلود
21.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 نماهنگ «حضرت مادر» 🎙 با صدای: بی‌نشان 🎵 شعر و ملودی: اسماعیل شبرنگ 🎛 تنظیم: علی وانیار . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
@aeenzendegi008-1.mp3
زمان: حجم: 2.62M
🟣خانواده موفق 💠قسمت هشتم (پارت یک) . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
@aeenzendegi008-2.mp3
زمان: حجم: 10.35M
🟣خانواده موفق 💠قسمت هشتم (پارت دو) . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ۳۰ ثانیه سخن از جنس جواهر . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ ♥ بہ قلم ✍ : - حامد : دایی با پدرش و برادراش صحبت کنید ، توهم بعد از مصرفش می‌تونه برای اطرافیان خیلی خطرناک باشه ؛ اصلاً نباید دست دست کنید حتی اگه الان بستری بشه خیلی بهتر از چند ساعت دیگه است . و رو کرد به منو ادامه داد : به نظرم خطر بزرگی از سر مریم خانوم رد شده چون رفتارش غیر ارادی بود ، می‌تونست اتفاقی خیلی بدتر از این بیفته حامد فوق تخصص اعصاب و روان بود و تو کارش یکی از بهترین‌هایی بود که سراغ داشتم ، بنابراین حرفش قطعا درست بود از فکر اینکه خدای نکرده چه اتفاقی میتونست برای مریم بیفته کلافه از جام بلند شدم نباید به حرف مریم گوش می‌کردم، نباید میومدیم ؛ دیگه همچین ندونم کاریی نباید اتفاق بیفته - حامد : ببخشید دایی من آدم چشم چرونی نیستم ، به دلیل شغلم با اینجور افراد زیاد سرو کار دارم و چون رفتار فرزانه خانوم به عنوان یه آدم تحصیل کرده خیلی برام تعجب آور بود ناخودآگاه تو چهرش دقیق شدم و با اطمینان میگم که صد در صد اعتیاد داره و اعتیادشم سنگینه دایی دستی به پیشونیش گرفت و گفت : الان که دارم به کاراش فکر میکنم میبینم درست میگی ، بزار تکلیف اینجا مشخص بشه بعد میرم خونه ی خواهرم در باز شدو اول زندایی و بعد رضوان و مریم اومدند بیرون نگاهم قفل صورت مریم شد که انگار به شدت تو هم بود ، ته دلم خالی شد ، آب دهنمو قورت دادمو پرسیدم : چی شد ، سرشو اصلا بالا نیاورد که نگام کنه زندایی با لبخندی گفت : الحمدالله همه چی عالی چشمامو بستمو بالاخره نفسمو آزاد کردم ، حامد بغلم کردو تبریک گفت و بعدم دایی و رضوان - دایی : مادر شدنت مبارک باشه دخترم حامد : تبریک میگم مریم خانوم و عزیز دلم از خجالت سرخ شده بودو سربه زیر تشکر کرد - دایی : امشب امیرحسین باید سور بدیا - چشم ، حتما دایی جون همه راه افتادند به سمت حیاط ، منم دست گذاشتم روی کمرش تا باهم بریم که ایستادو تکون نخورد - چیزی شده مریم جان ؟ - با بغض جواب داد : چه عجب بالاخره یادت افتاد بپرسی چیزی شده یا نه ابروهام از لحن حرف زدنش پرید بالا بلند زندایی رو که چند قدم فاصله گرفته بودند صدا کرد زندایی : جانم عزیزم - میشه بریم دکتر اورژانس ؟ زندایی نگاهی به من انداخت و پرسید : چرا عزیزم مشکلی پیش اومده برات ؟ - مچ دستم خیلی درد میکنه - من : ببینم دستتو انگار نه انگار که من باهاش حرف زدم - زندایی : چی شده مامان خانوم ؟ دستشو نشون زندایی داد ، دور مچش به شدت ورم کرده بود ، ماتم برد وقتی دستشو دیدم 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110
. چه عجب بالاخره یادت افتاد بپرسی چیزی شده یا نه🤭🤭 اوه مریم حسابی عصبانیه 😵‍💫 عزیزان در این لینک منتظر نظرات و پیشنهادات ارزشمند شما در مورد رنج عشق هستیم .🌱 https://harfeto.timefriend.net/16754453658294
هر کس وطنی دارد، و اهلیتِ جایی.. من‌، اهلِ دیارِ دلِ بیتابِ تو هستم «يا مَوْلاتى يا فاطِمَةُ أَغيثينى..» . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ ♥ بہ قلم ✍ : وارد اتاق دکتر که شدیم گفت : باید حتماً از مچشون عکس بگیرید ببینم وضعیت به چه صورته - زن دایی : دکتر باردار هستند نمی‌تونن عکس بگیرن - اگه عکس بود خیلی بهتر میشد بلند شد و اومد به سمت مریم وگفت : حالا دیگه مجبورم که دستشونو همینجوری جا بندازم من : شما رزیدنت هستید ؟ - بله - ممنون لازم نیست جا بندازید دست سالمشو گرفتمو آوردمش بیرون ؛ دستشو کشید و گفت بزار جا بندازه دیگه دردش امونمو بریده برای چی درک نمیکنی برگشتم تو صورتشو جدی طوری که بهش بفهمونم تو این زمینه کوتاه اومدنی در کار نیست گفتم : این رزیدنته ، تجربه ی کافی نداره تو هم بارداری اگه یک درصد بد جا بندازه بعدش عذاب می‌کشی - من دو ساعته که دارم عذاب می‌کشم و شما اونقدر حواست به بچه‌ ت بود که اصلاً منو ندیدی ، حالا تازه یادت اومده که مریمی هم هست؟؟؟ خواست برگرده که محکم‌تر دستشو گرفتم و کشیدم سمتِ خودم و اجازه ندادم قدمی برداره - واسه چی اینجوری می‌کنی بزار برم - الان اون روی لج بازت اومده بالا ، حالیت نیست چکار داری میکنی - ولم کن ببینم ، من حالیم نیست یا تو که ... همون لحظه زندایی اومد بیرونو گفت : چرا نمیزاری دستشو جا بندازه امیرحسین ؟ - این رزیدنته زن دایی ، اصفهان مرکز تخصصی ارتوپدی داره دیگه نه ؟ - آره داره - بریم اونجا بهتره و بدون اینکه دستشو ول کنم و صبر کنم تا باهام چونه بزنه راه افتادم به سمت حیاط ؛ بچه‌ها تا دیدنمون دویدن سمت مریم و نشست رو نیمکت و باهاشون صحبت کرد از چهرش مشخص بود درد زیادی رو داره تحمل می‌کنه ولی تموم سعیشو می‌کرد به روی بچه‌ها نیاره - دایی : چی شد ؟ دکتر چی گفت؟ - به احتمال زیاد دستش در رفته میخوام ببرمش یه مرکز تخصصی - حامد : برو ما هم دنبالت میایم نه دیگه همگی برگردید ، ناهارم نخوردید ، احتمالاً کار ما طول بکشه تموم شد ما هم میایم و بعد آدرسو از دایی گرفتمو با مصیبت بچه‌ها رو راضی کردیم که با حامد اینا برگردن وقتی رسیدیم خوشبختانه یک متخصص ارتوپدی داشتن ؛ دکتر مسنی بود و تا دست مریمو دید گفت صد در صد در رفته با ترس بهم نگاه کرد و چقدر اون لحظه به خودم بد و بیراه گفتم که چرا حرفشو قبول کردم و اومدیم اصفهان دست دیگشو گرفتم و گفتم چیزی نیست مریم جان ، فقط یه لحظه است ، بعدش دیگه این درد تموم میشه با تردید به دکتر نگاه کرد و دکتر هم با لبخندی گفت : دخترم این همه دردو تحمل کردی اینم تحمل کن بعد دیگه آتل می‌بندم و همه چی تموم میشه 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110
9.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بنظرم دیدن این کلیپ در ایام فاطمیه یه رزقه👌 از امشب خونه ما حرم شماست مادر 💔 . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
16.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
|ثروتمند می شوی...| تسبیحات حضرت زهرا "س"📿 آیت الله جاودان🎙 . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ ♥ بہ قلم ✍ : اشک تو چشماش جمع شد و به بیرون از پنجره خیره شد ، روبروش ایستادمو بغلش کردم و سرشو گرفتم تو سینم خواست برگرده و نگاه کنه که نگذاشتم ؛ دکتر دستشو گرفت و بهم اشاره کرد که محکم بگیرمش و بعد صدای جیغش بود که اتاقو برداشت و به شدت ناخوناش تو پهلوم فرو رفت چشمامو از درد بستم و کمرشو نوازش کردم و گفتم : تموم شد عزیزم ، تموم شد لرزش خفیف بدنشو حس می‌کردم ، پاهاش سست شد و بالاخره دستشو از پهلوم باز کرد دیدن چشمای اشکیش وقتی سرشو بالا آورد حالمو بد کرد - بزار بشینم کمکش کردمو نشوندمش - دکتر تا آتل میبندید میتونم فشارشو بگیرم ؟ - اجازه بده به پرستار شیفت میگم بگیره - پزشکم ، خودم میتونم بگیرم اینو گفتم و پشیمونم کرد از گفتن ، به وضوح مشخص بود که حال مریم اصلا خوب نیست و این تازه چونش گرم شده بود فشارشو گرفتم که به شدت پایین بود - دکتر ببخشید میون کلامتون ، نبندید آتلو ، فشارش خیلی پایینه باید بهش سرم وصل شه مشکلی نیست همین جا رو تخت دراز بکشند میگم براشون سرم بیارن ، من میرم اتاق بغل - ممنون لطف میکنید با رفتنش ، بغلش کردم و گذاشتمش رو تخت و بی جون گفت : میشه برگردیم تهران - برمیگردیم عزیزم ، فعلا بزار ردیفت کنم بعد میریم سرمشو که وصل کردم خوابش برد و تا تموم شدنش ، دکتره اومدو آتلشو بست و خوشبختانه براش بیمار اومدو رفت *** تو راه برگشت سکوت کرده بودو حرفی نمیزد ؛ جلوی یک رستوران نگه داشتم و گفتم پیاده شو بریم ی چیزی بخوریم - نمی‌خورم - مریم خانوم ناهار نخوردی هنوز ، الان شما دیگه یک نفر نیستیا - آهان ببخشید ، چند لحظه یادم رفت بچه تون خیلی براتون مهمه کلافه به صورتم دست کشیدم - دردت چیه عزیزم ؟ من هزار بار بهت گفتم تو لفافه با من حرف نزن ، من حال و حوصله ی معما حل کردن ندارم ، نحوه ی رفتارتم جلوی زندایی اصلا درست نبود - هر چی باشه از رفتار تو خیلی بهتر بود که جلوی اون همه آدم سرم داد کشیدی - برای این بود که پاتو کردی تو ی کفشو منو کشوندی تو این خراب شده که این مصیبتا رو بکشیم - اولا که دلیلشو بهت گفتم ، دوما اصلا مقصرم باشم تو حق نداشتی جلوی اون همه آدم سرم داد بزنی ، چون خودت این مثلا قانونو گذاشتی که هرچقدرم از دست هم دلخور باشیم تو تنهایی فقط بین خودمون حلش میکنیم ولی انگار این قانونا فقط مال منه - مریم من اون موقع عصبانی بودم حالم خوب نبود - عه ... پس یادم باشه هر وقت عصبانی بودم حق هر رفتاریو دارم ...!!!! 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110
. وایییییییی 🤦‍♀ حداقل شما دیگه دعوا نکنید 😐 عزیزان در این لینک منتظر نظرات و پیشنهادات ارزشمند شما در مورد رنج عشق هستیم .🌱 https://harfeto.timefriend.net/16754453658294