════۰⊹🌻🌿⊹۰════
در وی آی پی رمان زیبای
#شیفتِشب🌙 با ۳۳۶# پارت تموم شده مبلغ
👉#15000
به شماره کارت
╭┈──☆───•──☆──
🪴 5029381014826804
╰──☆───•──☆──➤
به نام مریم حسینه فراهانی
واریز بفرمایید و بعد از ارسال شات واریزی به
👇👇👇
@hoseiny110
لینک وی آی پی را دریافت کنید.
😍😍😍😍😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من دل سپردم به خدایی که
هر محالی با اون ممکن میشه
خدایا به امید خودت پس
سلام
صبحتون بخیر
. ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐
↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه کسی خوشبخته
🎙 دکتر انوشه
. ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐
↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
✨✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨
✨✨✨✨
✨✨✨
✨✨
#ارباب_زاده_سابق
✍️#آلا_ناصحی
#قسمت_۷
باد هم انگار با دانشجویان بود که وزید و گاز اشک آوری که به سوی دانشجویان زده بودند را به محوطه کاخ برد و چشمان محمدرضا و کارتر را اشکی کرد.
_ کجایی زیار
به سمت مازیار برگشتم
_ همین جا
_ به پدرت گفتی که برای همیشه داری برمیگردی؟؟
لبخندی زدم
_ بفهمه دیپورت شدم منو از عمارتش دیپورت میکنه
خندید و گفت
_ پس میخوای چکار کنی؟؟
_ تا آخر اسفند میرم ، فرانسه و بعدش ایران
ناراحت گفت
_ کاش من هم می تونستم بیام باهات
مازیار دلش جایی میان نوشاتو و آن پیرمرد ریش سفید و با ابهت مانده بود.
_ وقتی بهتر شدی به مجتبی حتماً دفعه ی بعد باهاش بیا
تصویر پیرمرد را از لای کتابش بیرون کشید و تا صورتش بالا آورد
_ خوش بحال مجتبی ، چندباری تا حالا رفته اونجا
وسایلم را جمع کردم و با اولین پرواز خودم را به فرانسه رساندم . یک شب را در هتل به سر بردم و صبح زود راهی دهکده ی نوشاتو شدم.
_ کجا آقا ؟؟
یقه ی بارانیم را بالا کشیدم و رو به مرد میانسال گفتم
_ از آمریکا اومدم برای دیدنِ......
صدایی از آن سمت آمد و نگذاشت که حرفم کامل شود. مرد به دنبال صدا رفت و در را پشت سرش بست . میان سرمای آنجا جایی برای رفتن نداشتم . دقیقه ای پشت در ماندم که در باز شد .
_ ببخشید گفتید برای چی اومدید ؟؟
┄┅═✧✺💠✺✧═┅┄
کپی حرام است،حتی با نام نویسنده 🙅♂
پارت اول
✨
✨✨
✨✨✨
✨✨✨✨
✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨
✨✨✨✨
✨✨✨
✨✨
#ارباب_زاده_سابق
✍️#آلا_ناصحی
#قسمت_۸
جوانی خوش سیما روبرویم قرار گرفت و این را پرسید.
_ من... من از آمریکا اومدم ، قرار بود با دوستانم بیام که خب اونا زودتر اومدن
منظورم مجتبی و .....
_ ایشون با منه
مجتبی با لبخند جلو آمد و مرا به آغوش کشید
_ خوش اومدی زیار
بعد مرا به داخل دعوت کرد. با قلبی که از هیجان درون سینه ام به تنگ آمده بود پا به داخل گذاشتم.
بالاخره آمد و داخل اتاقی که با کاغذ دیواری گلدار پوشیده بود نشست ، دیدمش ، بعد از بارها دیدن از پشت قاب تلویزیون و کاغذهایی که تصویرش را داشت حالا اینجا روبروی پیرمرد ریش سپیدی بودم که قرار بود ما را از دنیای سیاهی بیرون بکشد.
مهربان تحویلمان گرفت و بعد از اینکه خواست تا از ما پذیرایی کنند شروع به صحبت کرد. تنها کسی که آن میان بیکار نشسته بود من بودم.
بقیه یا مشغول ضبط بودند و یا تند تند یادداشت می نوشتند تا مبادا کلمه ای از دستشان برود.
من هم تمام گوششدم و می شنیدم. جلسه که تمام شد مجتبی کنارم نشست
_ کی میری ایران؟؟
_ اواخر اسفند ، چطور؟؟؟
_ یک سری بیانیه و صحبت های ضبط شده است میخوام برسه ایران
_ تا الان چطور می رسیده؟؟؟
┄┅═✧✺💠✺✧═┅┄
کپی حرام است،حتی با نام نویسنده 🙅♂
پارت اول
✨
✨✨
✨✨✨
✨✨✨✨
✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨
✨✨✨✨
✨✨✨
✨✨
#ارباب_زاده_سابق
✍️#آلا_ناصحی
#قسمت_۹
لبخندی زد و گفت
_ همه ی راه هایی که فکر کنی رفتیم، یکیش اینکه به ایران زنگ میزنیم و صدای ضبط شده ی ایشون رو میذاریم و اونا از اون طرف ضبط میکنن، که خب این خودش خطر شنود ساواک رو داره، چندباری با تلفن مسجد کرامت هماهنگ کردیم.
_ اینجوری کیفیت صدا پایین نمیاد
_ چاره ای نیست. از اون ور هم چندنفر هم هستم توی ایران که ۲:۳۰ شب به وقت اینجا ،اخبار و اطلاعات ایران رو برامون میخونن
_ چقدر سخته . باشه روی من حساب کن. من که دیپورتم از آمریکا ، ببینم میتونی کاری کنی از فرانسه هم بیرونم کنند
دستی به ریش مرتبش کشید
_ کسی به یه پسر چشم آبیِ بارونی پوش که قیافه اش مثل اروپایی های با اصالته شک نمی کنه
آرام خندیدم
_ برای ایران بلیط
تهیه میکنم ، بهت خبر می دم
دو روز بعد من با چمدانی که پر از نوشته ها و نوار کاست بود و رویش را با لباس و کتابهای پزشکی ام پوشاندم راهی ایران شدم.
من زیارِ ملک بالا ، ارباب زاده ای بودم که پدرم ارباب درازلات بود و خدم و حشم داشت و رعیت هایی که سر زمین هایش مشغول کار بودند .
خودش جان نثار اعلی حضرت همایونی بود اما پسرش اینجا در دهکده ی نوشاتو دل به دل کسی دیگر داده بود.
اگر میفهمید چه کرده ام ریختن خونم حلالم بود.
┄┅═✧✺💠✺✧═┅┄
کپی حرام است،حتی با نام نویسنده 🙅♂
پارت اول
✨
✨✨
✨✨✨
✨✨✨✨
✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨✨
صعود به پارت اول رمان ارباب زاده ی سابق 👇👇
https://eitaa.com/salambaraleyasin1401/41739
5.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
“میشه گفت معجزه همون کسیه که
وقتی کنارشی عالم و آدمو از یاد میبری،
تو همون معجزه ای برام🤍”
. ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐
↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
10.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سبزه_آکواریوم
❌آخر فیلم مهمه ❌
این سبزه یه هفتهای آماده هست و یک سال براتون میمونه 🥰😍
باید توی ظرف تون یکم رطوبت باشه پس هر روز به مقدار خیلی کم به دیوارهای تنگ آب اسپری کنید.
╲\╭┓
╭ 👩💼↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @hanakhanum
┗╯\╲
8.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
7 نکته ی جالب روانشتاسی
. ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐
↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 چطوری سرنوشت خوبی برای بچههامون بسازیم؟
🔹فکرو بسازید. فکرو با چه چیزی میشه ساخت؟
📗 مطالعه اما مطالعه چه چیز خوب یا بد؟ همه چیز در این دنیا هم زشت داره هم زیبا داره، دیدن سریالهای خوب یا بد، دیدن فیلمهای خوب یا بد، شنیدن حرفهای خوب یا بد، خوردن غذاهای حلال یا حرام، دیدن صحنههای خوب یا بد، رفتن به محیطهای خوب یا بد، همنشین شدن با آدمهای خوب یا بد هر آنچه که در دنیاست.
✳️ اگر میخواهی سرنوشت خوبی برای خودتون و فرزندانتون رقم بزنید، اگر شخصیت خوبی را میخواهید برای خودتون و فرزندانتون و جامعه رقم بزنید، اگر میخواهی تصاویر و کردار و رفتار صحیح را رقم بزنید، اگر میخواهید گفتار صحیح و درست ایجاد کنید، لطفاً به فکر خوراک خوب بدید.
✴️ این خوراک خوب دادن به فکر باعث چی میشه؟ اینکه فکر شروع میکنه خودش رو با این مصالح و ابزار و امکاناتی که بهش میدید، خودش رو میسازه. بچه از زمانی که متولد میشه دنبال خوراکه، خوراک خوب به او بدهید.
" استاد دوست محمدی "
. ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐
↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401