#داستان_بلند
#فقط_به_خاطر_تو
#قسمت_صد_و_پنجاه_و_یک
🔻روبروی در اتاق ایستاد. مستخدم هتل، اتاق کناری را جارو و برای مسافر بعدی، آماده میکرد. داخل اتاق شد. پرده اتاق را کشید و روی صندلی راحتی، در تاریکی نشست. جسمش آنجا بود اما روحش را معلوم نبود کجا جا گذاشته. از مرکز آموزشی که بیرون آمده بود، دیگر آن فرهمندپور قبلی نبود. قلبش خُرد و هزاران تکه شده بود. تمام مدت فکر میکرد. به گذشتهای که پشت سر گذاشته و آینده ای که قرار بود زجری دائمی، قلبش را بیازارد و این آزردگی، انتخاب خودش بود:
- دفعه قبل هم گفتم. من اهل معامله ام. از الان باهات طی می کنم. ضحی رو اگه بهم ندادی، باید بهترشو بدی. من نمی دونم بهترش چیه اما شما می دونی. ناسلامتی بهتون می گن امام. پس بهم بده. البته لطفا.
🔹متوجه نگاه عاقله مردی که کنارش زیارت نامه می خواند شد اما توجهی نکرد. همان طور با لحن دلخور ادامه داد:
- من تاجرم. تاجر، معامله ای که سود نداشته باشه انجام نمی ده. ضحی رو بهت ببخشم چی بهم می دی؟ باید بهتر از ضحی باشه. چند بار تکرار کردم که ..
- ببخشید آقا، اگه ممکنه کمی یواش تر. برای امام بی صدا هم خط و نشون بکشی می شنون!
🔸فرهمندپور به چشمان عاقله مردی که ابروان خاکستریاش کمی درهم رفته بود نگاهی از سر تواضع و عذرخواهی کرد. صدایش را آرام تر کرد:
- نه که فکر کنی نمی فهمم. چرا. می فهمم که به اجبار دارم این معامله رو می کنم. اما می تونم شوهرشو به خاک سیاه بنشونم. ولی اونوقت ضحی زجر می کشه. و من اینو نمی خوام. به هر حال. به ایناش کاری ندارم. حالا از سر هر چی، اجبار، عشق، موقعیت، به هر حال بخشیدمش به خودت. بهترشو به من بده.
🔹سر جایش نشست و بی صدا، با جمله بندیهای دیگر، همان حرف ها را به امام گفت. حالا که می توانست صدایش را هم در نیاورد، درد و دل را ضمیمه حرفهایش کرد. از فرانک و مادرش گفت. از مشکلات زندگی اش در خارج و .. هر چه داشت با زبان قلبش گفت و با چشم، اشک ریخت. اینجا تنها جایی بود که می شد یک مرد هم، گریه کند. گریست و دلش زندگی آرام و بی دغدغه خواست. گریست و دلش مانند عباس و ضحی بودن را خواست. آرامش آن ها را خواست. زیبایی هایشان را. گریست و بار، سبک کرد. از جا بلند شد. به نشانه ارادت، مانند بقیه زائرین، دست روی قلب شکسته اش گذاشت و قامت منیّت را خم کرد. با نگاه به امام گفت: حرف مرد یکیه. ضحی مال تو.
🔸نفس عمیقی کشید و به خود آمد. در اتاق تاریک هتل، روی مبل چمباتمه زده بود. صورتش نم داشت. لب تاب را از گوشه میز برداشت. روشن کرد. مجدد همان پیام ویروس یاب آمد. مشکوک شده بود اما دیگر چیزی برایش مهم نبود. اوکی زد و وارد پوشه فیلم و عکس های ضحی شد. همه فیلم ها را انتخاب کرد. دکمه شیفت را گرفت. انگشتش روی دکمه دیلیت مانده بود. صدایی درونش فریاد زد: "صبر کن. فشار بدی دیگر هیچی از ضحی نداری."
🔹خواست برای بار آخر، یکی از فیلم های ضحی را ببیند و آن لبخند مهربانش را. چادر زیبا و صلابتی که هنگام راه رفتن در چادر داشت. بفرمایید گفتن هایی که با دستش به دیگران راه می داد. تعارف کردن هایی که تواضع و احترام در حرکاتش دیده می شد. ای کاش این ها همه برای او بود. به خود غرید: مَرده و قولش. اخم هایش در هم فشرده شد. انگشت روی دکمه دیلیت زد. اوکی کرد و صفحه خالی شد. لب تاب را روی میز سُر داد و شانه هایش لرزید. چند دقیقه بعد، دستش را به سمت گوشی تلفن برد و شماره صفر را گرفت. با شنیدن صدای پذیرش ناله زد:
- برای فرودگار ی ماشین می خواستم. فرهمندپور. همین الان.
🔻گوشی را گذاشت. از جا بلند شد و خرده وسایلی که روی تخت و میز رها بود به همراه لب تاب، داخل کوله چپاند. زیپش را بی هوا کشید و از اتاق خارج شد. تا ماشین بیاید، کارت اتاق را تحویل و حساب روزهایی که داشت زودتر برمی گشت را تسویه کرد. سوار تاکسی شد. گوشی را در آورد. آخرین پیامک را برای ضحی نوشت. سابقه پیام ها و شماره ضحی را پاک کرد. سیم کارت را در آورد و از پنجره ماشین، بیرون پرت کرد. وارد سالن فرودگاه شد. بلیت برگشت را پس داد و برای پرواز یک ساعت دیگر به سمت تهران، بلیط گرفت. روی صندلی های فرودگاه منتظر نشست و سعی کرد ذره ای به ضحی فکر نکند. مرد است و قولش.
📣کانال #سلام_فرشته در ایتا، سروش، بله
@salamfereshte
#داستان_بلند
#رمان
#فقط_به_خاطر_تو
#تولیدی
#سیاه_مشق
هدایت شده از مدرسه علميه الهادی علیه السلام
❓پرسش: میزان گناه افراد در نحوه ارتباط و محبوبیتش نزد خداوند، موثر است؟ وقتی امثال ایت الله بهجت را می شنویم که از دوازده سالگی چشم باطن داشتند و از سیزده سالگی موت اختیاری داشته اند، یک حس ناامیدی به ما دست می دهد که ما که نمی توانیم آن طور شویم و کلا قیدش را می زنیم..
✅ پاسخ #استاد_عربیان حفظه الله:
🌺چند مطلب را توجه داشته باشید. باید بدانیم همچنانکه به اذن الله، به لطف الهی، با رحمت الهی، ملائکه ما را راهنمایی می کنند و الهام در انسان هست، خدا الهام می کند. از آن طرف هم شیطان بیکار نیست. فکر خوب و سازنده، این الهام الهی است. ما را خوب تربیت می کند. فکر ناامید کننده، بد، این از شیطان است. و ما را خراب می کند. این پیوسته در وجود ما هست. این یک مطلب.
❌هر فکری، اینجور نیست که خلاصه آدم بگوید طبیعی است و دنبالش کنیم. ببینیم چه نتایجی را در ما به بار می آورد و ما را به چه سمت و سویی پیش می برد. این یک نکته خیلی مهم است.
🍃انسان وجودش، عرصه این دو مطلب است. هم الهام الهی. هم آن طرف، آن وسوسه های شیطانی. وجودش درگیر است. خیلی دقت بکنید. این چیزی که در ذهنم است چه تاثیری در من می خواهد داشته باشد. نکند تاثیر منفی، به جای اینکه مثبت باشد، در سیر تربیتی به من کمک بکند، من را متوقف کند. من را از مسیر خارج کند. یا باعث عقب گرد من باشد. این را خیلی باید دقت کنیم.
🌹دومین مطلب این است که ببینید عزیزان، خداوند متعال، دارد بشر را تربیت می کند. خدا بشر را تربیت می کند. و خداوند با اسما و صفاتش این عالم را اداره می کند. همه اسماء الهی مظهر دارند. برای اینکه کار بشر پیش برود، خداوند در امور، تاثیر قرار داده است. حالا اگر بخواهیم چیزهایی که برای بشر سازنده است را اسم ببریم، ترک گناه، عبادت، این ها همه سازندگی دارد. اما باید بدانیم چیزهای دیگر هم هست که خیلی در تربیت انسان و به کمال رسیدن انسان می تواند دخالت داشته باشد و موثر باشد. مثلا امیدواری به خدا. امیدوار باشد انسان. توکل. امیدواری. اینکه خشنود باشیم. راضی باشیم به آنچه که خدا به ما داده و ازش خوب استفاده کنیم. این از عبادت های بسیار بزرگ است.
🔹 اگر در ذهنمان امثال ایت الله بهجت می آیند، آن طرف، توجه داشته باشیم انسان هایی بودند که تا مقطعی از سن خودشان مشغول به گناه بودند. خداوند لطف کرده این ها متحول شده اند و اصلا شده اند شیخ طریقت. راهنمای انسان ها. خدا دارد خدایی می کند. خدا قدرت نمایی می کند. همه جوره راه به انسان نشان می دهد.
🌼 یعنی اینجور نشود آدم فکر کند، دلخوش به یک سبب، به یک مسیر این ها نباشد. خداوند در امور مختلف، با توجه به آن هدفی که در خلقت قرار داده شده که تربیت است، در بعضی از روایات است که اگر دنیا پیش خدا ارزش می داشت، خداوند یک ذره به کافر، به دشمن خودش نمی داد. دنیا گویا ارزشی ندارد. دنیا را به دشمنان خودش داده. به مخالفین داده. به کفار داده . به منافقین داده. آن طرف هم برای اینکه مومن خیلی دیگر روحیه اش را از دست ندهد، بعضی ها را می بینید که دلشان دیگر غش می رود و نمی توانند طاقت بیاورند، به بعضی از مومنین امکانات داده است، ثروت داده برای اینکه یک امیدواری بعضی ها پیدا کنند. همه آنچه که ما در این عالم مشاهده می کنیم، همه برای تربیت ماست. همه برای آزمایش ماست. نباید ناامید باشیم.
📚برگرفته از سلسله جلسات #حدیث_خوانی شرح وصیت نامه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به ابوذر، #جلسه_چهاردهم در تاریخ دوشنبه 1400/09/22
#قسمت_صد_و_پنجاه_و_یک
ادامه دارد...
📣کانال مدرسه علمیه الهادی علیه السلام
🆔@alhadihawzahqom
#پیامبر_اکرم صلی الله علیه و آله
#وصیت #معرفی_حدیث #حدیث #ترس_از_گناه #گناه #معصیت #دوری_از_گناه #تفکر #راهکار #بیداری #غفلت