#داستان_بلند
#فقط_به_خاطر_تو
#قسمت_صد_و_چهل_و_سه
🔻نرم افزار، یک مورد پیدا کرد. پوشه ای که داخلش، کپی مدارک مالی مخفی شده ای بود که فرهمندپور با قفل و رمز نگهداشته بود. گزینه عدم دسترسی را زد و به شیوه ای که دوستش یاد داده بود، از روی اطلاعات یکی از مدارک، خواست رد هکر را بگیرد اما فایل و محتویاتش ناپدید شد. مجدد نرم افزار را زد. چیزی پیدا نکرد. تعجب کرد. به صندلی تکیه داد و کمی فکر کرد. نگاهش به ساعت روی دیوار افتاد. وقتش شده بود کاری که در این چند روز دوری از ضحی، مقدماتش را چیده بود، شروع کند.
🔸گوشی را برداشت و به عباس زنگ زد. قراری گذاشت. کت و شلوار معمولی سرمه ای رنگی پوشید. طبق عادت می بایست ریشهایش را میزد. آن ها را شانه زد و به صورت جاافتاده مردی که در آینه می دید، خیره شد. هشدار گوشی روشن شد. لب تاب را برداشت و از اتاق، بیرون رفت.
🔹لابی هتل، جای دنج و ساکتی بود. دو دست مبلمان روبروی هم، یک طرف ویترین مغازه سوغات مشهد که در ورودی آن بیرون از هتل بود و یک طرف، آکواریوم دو متری با ماهی های چهل سانتی. عباس از آسانسور بیرون آمد. چهره فرهمندپور برایش خیلی آشنا آمد. جلو رفت و دست داد. فرهمندپور صمیمی تر از عباس، دستش را فشرد و او را به نشستن، دعوت کرد. از حال و احوال و دلیل مسافرتش گفت و شنید. علت مزاحمتش را گفت و لب تاب را جلوی عباس گرفت:
- وقتی پیگیری هامون به نتیجه نرسید، به ذهنم خورد مزاحم شما بشم. به بچه ها گفتم شوهر یکی از همکارامون آتش نشان هستند و احتمالا بتونن کمک مون کنن.
- خواهش می کنم. چه کاری از من برمی یاد؟
🔸فرهمندپور پروژه درسی دو دانشجویی که تحت مدیریت او مشغول به کار هستند را مطرح کرد:
- ایشون آقاجواد هستند. هنرمند فوق العاده خوش ذوق و خوش فکر. آتلیه رو ایشون راه انداختن و مدیریت می کنن. من بیشتر کارآفرینی و برخی حمایت ها رو براشون دارم. ایشون هم آقا پیام هستند. دانشجوی خبرنگاری که باید برای پروژه شون چند خبر تهیه کنند.
🔹عباس به صورت های شاداب و معصوم دو دانشجو نگاه کرد و یاد بچه های آتش نشانی افتاد. همیشه فکر می کرد قیافه های آدم ها، حال و احوالات درونی شان را نشان می دهند و چهره این دو دانشجو، حال خوشی را به او منتقل می کرد. نگاه از لب تاب فرهمندپور گرفت و مجدد پرسید:
- خداحفظشون کنه. چه کاری از من برمی یاد؟
- سلامت باشید. مسئله اینه که بچه ها و حتی خود من پیگیری کردیم برای تهیه گزارش از آتش نشانی و عکس و فیلم گرفتن از عملیات منتهی نه از خارج از صحنه، از داخل ولی موفق نشدیم. افتادیم تو کارهای اداری و انتخاب پایگاهی که همکاری کنند و مهم تر، آتش نشانی که مسئولیت رو قبول کنه. این شد که گفتم مزاحم شما بشم. مرحله اول پروژه و روند کار رو بچه ها تا دو هفته دیگه باید ارائه بدن. نگرانی و دنبال کردن پروژه شون خیلی به کارشون ضربه زده. منم بیشتر نتونستم صبر کنم. گفتم شما رو ببینم و راه و چاه رو ازتون بخوام
- با مسئول پایگاه ها باید صحبت کنید. بازم اگه سفارش من کارساز هست دریغ نمی کنم. جوون های خوبی ان.
- همین طوره. آقا ناصر می گفت اگه ی آتش نشان قبول کنه و روی کلاهش، ی دوربین کوچیک نصب کنه، هم می شه عکس از توش استخراج کرد و هم فیلم و گزارش و خبر.
- اینو نمی دونم. باید با مسئولمون صحبت کنیم. اگه مشکلی نباشه من این کار رو براتون انجام می دم. فقط هر عملیاتی رو نمی شه.
🔸فرهمندپور صفحه چرخشی لب تاب را به حالت اول برگرداند و آن را بست. با لحنی که ناامیدی از آن می بارید تشکر و عذرخواهی کرد. عباس گوشی اش را در آورد. با انگشت مخاطبین را بالا می برد تا شماره آقای تابش را پیدا کند. به فرهمندپور گفت:
- چهره تون خیلی برام آشناست. فرمودین همکار همسر بنده هستید؟
🔻صدای آقای تابش از پشت گوشی بلند شد:
- سلام شادوماد.
🔸عباس عذرخواهی کرد و پاسخ آقای تابش را داد. جریان پروژه دانشجوها را گفت. آقای تابش، برای دو روز دیگر، وقت مصاحبه داد. تصمیم برای حضور دوربین در عملیات را به بعد از مصاحبه موکول کرد. فرهمندپور تشکر کرد و شماره آقای تابش را برای هماهنگی خواست. عباس شماره دفتر پایگاه آتش نشانی را داد و گفت:
- هیچوقت تلفن ی آتش نشانی بی جواب نمی مونه. خیالتون راحت.
🔻گوشی عباس زنگ خورد و چند ثانیه بعد، ضحی در ورودی لابی، ظاهر شد.
📣کانال #سلام_فرشته در ایتا، سروش، بله
@salamfereshte
#داستان_بلند
#رمان
#فقط_به_خاطر_تو
#تولیدی
#سیاه_مشق
هدایت شده از مدرسه علميه الهادی علیه السلام
❌خود فراموشی
#استاد_عربیان حفظه الله:
🌺حضرت می فرمایند وَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ شَرّاً .. اگر خدا اراده شر بکند، البته توجه داشته باشید اراده شر نسبت دادن به خداوند هرگز نمی تواند ابتدایی باشد. خداوند ابتدائا شر هیچ بنده ای را نمی خواهد. وقتی می بیند بنده ای اصرار می ورزد ودست از گناه برنمی دارد، با هیچ نصیحتی خلاصه، در راه راست قرار نمی گیرد، خداوند او را رها می کند. اینجا اراده شر کردن به این معناست که در حقیقت، جزا و نتیجه آن اصرار او در معصیت و گناه باید بگوییم به حساب می آید. وَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ شَرّاً أَنْسَاهُ ذُنُوبَه کاری می کند که گناهانش را فراموش کند.
🔻فراموشی گناه، فرد را در یک رضایت خاطر هرچه بیشتری نسبت به خود قرار می دهد. احساس خوشی نسبت به خودش پیدا می کند. و این احساس رضایت نسبت به خودش، باعث می شود که آن لذت ها، هواها و هوس های خودش را بهتر دنبال کند. بیشتر دنبال کند و باز هم گرفتار گناه و گناه و گناه بشود. این هم جمله دوم که نتیجه آن، این بشود که انسان نسبت به گناه، حس خیلی تلخ و سخت و منفی ای به او دست بدهد. بترسد. بترسیم از گناه. و همدیگر را نسبت به گناه بترسانیم. این خیلی ارزشمند است.
📚برگرفته از سلسله جلسات #حدیث_خوانی شرح وصیت نامه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به ابوذر، #جلسه_سیزدهم در تاریخ شنبه 1400/09/20
#قسمت_صد_و_چهل_و_سه
ادامه دارد...
📣کانال مدرسه علمیه الهادی علیه السلام
🆔@alhadihawzahqom
#پیامبر_اکرم صلی الله علیه و آله
#وصیت #معرفی_حدیث #حدیث #ترس_از_گناه #گناه #معصیت #دوری_از_گناه #کفر #حقیقت_ایمان #ایمان #خودفراموشی #خدافراموشی