💪ورزش ذهنی💪
سودوکو 4
🌹تمرکز را تقویت میکند
🔹بسیاری از آدمها احساس میکنند تمرکز کردن برایشان سخت است. این به خاطر دلایل بسیاری اتفاق میافتد من جمله وجود مشکلات در زندگی، کمبود خواب، و سبک زندگی بد و نامناسب. برای حل این مشکل، راههای متعددی وجود دارد و کارهای زیادی میتوان انجام داد.یکی از آنها از طریق انجام تمرین مغز است تا آن را هوشیار و سالم نگه دارد.
✍️وقتی بازی سودوکو را انجام میدهید، باید تمرکز کنید و دربارهی نحوهی پر کردن خانههای خالی فکر کنید. در حقیقت، سودوکو به شما اجازهی تفکر استراتژیک و حل مسئلهی خلاقانه میدهد. بنابراین، اگر میخواهید تمرکز و توجه خود را تقویت کنید، حل کردن جدول سودوکو یکی از گزینههایی است که باید مد نظر داشته باشید.
✅شنبه ها سودوکو حل می کنیم
@salamfereshte
#سودوکو
#ورزش_ذهن
#جدول
#قوی_شویم
🌸زنده باشید به حیات الهی
🍃نشاط دارد . می خندد. می دود. حرف می زند. نظر می دهد. همه این ها را که می بینم، خدا را شکر می کنم که فرزندم زنده است. حیات دارد. نه مثل آن یکی پسرم که در اثر تصادف، روی تخت افتاده است. نفس می کشد اما نمی خندد. حرف نمی زند. نظر نمی دهد. چهره اش همیشه یکسان است و چشمانش بسته است. خواهرش مدام با او حرف می زند بلکه از کما بیرون بیاید اما مدت هاست در کماست. زنده است اما حیات ندارد.
🌱کنارش می نشینم و برایش قرآن می خوانم بلکه به برکت آیه های قرآن که هر بار، از خستگی و غصه و ناراحتی، مرا می رهاند و آرامم می کند، او را هم از کما برهاند و حیات ببخشد. هر بار که چون مرده ای، از درد و رنج ها و حرف و حدیث های مردم کنار تختش می افتم، قرآن بالای سرش را باز می کنم و برایش آنقدر می خوانم که نفس نفس زدن هایم، آرام می شود و عضلات منقبض شده صورتم، رها می شود اما او، هنوز در کماست. دلم روشن است که روزی، او نیز زنده خواهد شد و از این مردگی، رها می شود.
🌺رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله :مَثَلُ البيتِ الذي يُذكَرُ اللّهُ فيهِ و الذي لا يُذكَرُ اللّهُ فيهِ مَثَلُ الحَيِّ و المَيِّتِ .
🍃پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : حكايت خانه اى كه در آن خدا ياد مى شود و خانه اى كه از ياد خدا خالى است، حكايت زنده و مرده است .
📚كنز العمّال : 1923 .
@salamfereshte
#داستانک
#تولیدی
#حدیث
🌀 منتظر نباشین بگن چکار کنین، خودکار باشین!
🔻 به مناسبت #روز_دانشجو
@salamfereshte
🍀راه رسیدن به پیروزی
🌹اخلاص پیدا کنید در کارهای خودتان،
🌹 اتکاء خودتان را به خدای تبارک و تعالی قوی کنید که نصر و نصرت بدون اتکاء او حاصل نمی شود.
📚صحیفه نور، ج20 ، ص11
@salamfereshte
#امام_خمینی رحمه الله
#در_محضر_امام رحمه الله
💥جیپ پر پول
🔹سر کوچکش را از لای در اتاق، رد کرد و نگاه کودکانه اش را به پدر دوخت و به صدایش گوش داد " و کنتم ازواج ثلاثه، فاصحاب المیمنه ما اصحاب المیمنه.. " روی دست پدر قرآن بود و می دانست که هر وقت صدای پدر به قرآن بلند می شود و آن را دست می گیرد، باید آرام و پاورچین پاورچین اطراف پدر بازی کند و سر و صدایی نکند. سرش را از لای در، بیرون کشید و به آشپزخانه دوید:
- مامان مامان، بابا داره قرآن می خونه
+ بارک الله به بابا.. ما هم بخونیم؟
🍃مادر هم با پسر، مشغول خواندن سوره قل هو الله شدند. هنوز هم لم یلد گفتن برای کودکش سخت بود و او را به خنده می انداخت. تحسینش کرد و یک امتیاز مثبت، در جدول امتیازات فرزندانش، ثبت کرد.
+ التماس دعا. بفرما چایی
لیوان چایی را کنار پای همسرش گذاشت و نشست. پدر، تشکر کرد و همان طور که دو پسر خردسالش را روی پاهایش می نشاند و نوازششان می کرد گفت:
- خیلی دلم می خواد همه خانواده ها همین طور با هم مهربان باشن. خانومشون براشون چایی بیاره. با هم قرآن بخونن. بچه هاشون مثل پسرای گل من، احترام بابا مامان رو نگه دارن. می دونی، پیامکی برام اومده که یک زندگی به خاطر فقر، داره از هم می پاشه و درخواست کمک کرده بودند. کاش اونقدری پول داشتم که به همه کمک می کردم تا دغدغه پول نداشته باشن و به چیزهای بالاتر هم فکر کنن.
🔸سکوتی عجیب، فضای اتاق را سنگین کرد. پسر کوچک در آغوش مادر رفت و خود را به دست نوازش های لطیف مادرانه سپرد.
🔹هنوز چند ماهی از این حرف پدر نگذشته بود که این طور، تلفنش مدام زنگ می خورد.
- بله. شرایط خاصی نداره فقط اینکه شما هر ماه، حداقل ده هزار تومان باید به صندوق واریز کنید. نه مشکلی نیست اگه بازپرداختش یک سال هم طول بکشه. شرایط صندوق فقط همین بازپرداخت ده هزار تومانیه. بله. شماره حسابتون رو لطف بفرمایید خدمتتون واریز کنم.
🖊مادر، خودکار را دست پدر داد و پدر تند و تند، اعدادی را یادداشت کرد. همان طور که لباس می پوشید گفت: بنده خدایی الان به پول نیاز داره. من یک سر بروم برایش واریز کنم. اشکالی که نداره؟
+ چهارمین باره امروز بیرون می ری. چه برکتی داشته سوره واقعه. خدا را شکر. چه اشکالی داره. خیلی هم خوب.
🔹مادر، همان طور که دست دو کودکش را می گرفت با لحن کودکانه ای ادامه داد: تا شما برگردی، ما هم یک شام کوچولو درست می کنیم. مگه نه بچه ها؟
🌸با این ترفند، بچه ها را به سمت آشپزخانه کشاند تا موقع رفتن، به پر و بای پدرشان نپیچند و معطل نشود. پدر لبخند زد و تشکر کرد. کفش هایش را پوشید و رفت.
🌺الإمام عليّ عليه السلام :مَن كَثُرَت نِعَمُ اللّهِ عَلَيهِ كَثُرَت حَوائِجُ النّاسِ إلَيهِ ؛ فَمَن قامَ للّهِ فيها بِما يَجِبُ فيها عَرَضَها لِلدَّوامِ وَالبَقاءِ ، ومَن لَم يَقُم فيها بِما يَجِبُ عَرَضَها لِلزَّوالِ وَالفَناءِ .
🍀امام على عليه السلام : هر كه نعمت هاى خدا بر وى فراوان شود ، نيازهاى مردم نيز به سوى او بسيار گردد . پس اگر كسى براى خدا به انجام وظيفه خود برخيزد ، آن مال را دوام و ماندگارى بخشيده ؛ و اگر به اداى وظيفه اش برنخيزد ، آن را در معرض تباهى و نيستى قرار داده است .
📚نهج البلاغة : الحكمة 372 ، غرر الحكم : 8752
@salamfereshte
#داستانک
#تولیدی
#حدیث
🙏خدمت
🔸صدای اذان در خانه پخش شد. از جا برخاست و وضو گرفت. سجاده اش را پهن کرد. بی حرکت ایستاد. آرام دستانش را تا محاذی گوش بالا آورد و همان لحظه ای که آمد الله اکبر شروع نماز را بگوید، صدای مادر را شنید :
- جواد جان، مامان؛ اگه کاری نداری بیا یک کمکی بده. بدو پسرم
دستانش روی بدنش سر خورد. صدای ذهنی اش فعال شد که "آخر مادر من، الان وقت نماز است، بروید نماز اول وقتتان را بخوانید. لااقل شما نمی خوانید بگذارید ما به نمازمان برسیم. مگر خودتان مدام نمی گویید نماز اول وقت مهم است. حتی از درس هم مهم تر است. خب بگذارید بخوانم دیگر. ای بابا. "
🔹بی توجه به صدای ذهنی اش، لبخند زد. لبه سجاده را روی مهر انداخت و به سمت آشپزخانه رفت: جانم مامان. چه خدمتی از من ساخته است؟
مادر، نگاهی پر مهر، حواله نوجوانش کرد و مهربانانه گفت:
- جانت بی بلا. چه خدمتی از من ساخته است! بارک الله. چه جمله خوشگلی.. خدا خیرت بده. بی زحمت آن در مخلوط کن را از ان بالا بده. دستم نمی رسه. ببخشیدها. شما ماشالله رشید شدی قدت بلند شده. گفتم دیگه چهارپایه نزارم وقتی شما هستی. قربونت.. ممنونم.
= بفرمایید. اختیار دارید. شما جون بخواهید.
- دستت طلا. مسجد نمی یای؟ نماز جماعت ثوابش بیشتر از تنهایی خوندنه ها
= چرا می یام. الان حاضر می شم. شما امر کنید
- شما امر کنید! بارک الله.. این پسر ما امروز چه با کلاس حرف می زنه. خدا خیرت بده. بدو بریم که به نماز اول برسیم.
🌺امام على عليه السلام : بِرُّ الوالِدَينِ أكبَرُ فَريضَةٍ .
🍀نيكى به پدر و مادر، بزرگترين وظيفه است.
📚غرر الحكم : 4423.
@salamfereshte
#داستانک
#تولیدی
#حدیث
🔍🔎🌺🔍🔎
🔍برای پیدا کردن مطالب قبلی، می توانید از این هشتک ها استفاده کنید
#سودوکو
#نماهنگ
#فرزند_آوری
#داستان_کوتاه
#خواستگاری
#مدافع_حرم
#پیچند
#داستان_بلند
#کوچهی_هشت_ممیز_یک
#به_تو_مشغول
#از_قرآن_بیاموزیم
#قرآن_را_بشناسیم
#قرآنی
#اخلاقی
#درس_اخلاق
#حدیث
#نماهنگ
#داستان
#داستانک
#نکته
#تلنگر
#تفکر
#صمیمانه_با_امام
#زندگی_بهتر
#درس_زندگی
#شهید_آوینی
#دور_همی_شبانه
#دور_همی
#حرف_خودمانی
#سلسله_درس_های_قرآن_شناسی
#قسمت_اول
https://eitaa.com/salamfereshte/1700
#داستان_بلند (داستان بلند یا رمان)
#فقط_به_خاطر_تو
#قسمت_اول
https://eitaa.com/salamfereshte/1412
#داستان_بلند (داستان بلند یا رمان)
#به_تو_مشغول
#قسمت_اول
https://eitaa.com/salamfereshte/796
#داستان (داستان بلند یا رمان)
#کوچهی_هشت_ممیز_یک
#قسمت_اول
https://eitaa.com/salamfereshte/136
#خواستگاری (داستان کوتاه)
#داستان_کوتاه
#قسمت_اول
https://eitaa.com/salamfereshte/1173
#داستان (داستان کوتاه)
#مدافع_حرم
#قسمت_اول
https://eitaa.com/salamfereshte/580
#داستان (داستان کوتاه)
#پیچند
#قسمت_اول
https://eitaa.com/salamfereshte/644
@salamferrshte
همه رمان ها و داستانک ها تولیدی است.
📣کانال #سلام_فرشته در ایتا، سروش، بله
@salamfereshte
😃حوصله خوندن #داستان بلند نداری اما داستان دوست داری؟! لقمه های انرژی بخش می خوای؟ نکته های حال خوب کن چی؟
📚یا نه، اهل رمان و #داستان_بلند هستی و دوست داری هر شب قبل خواب، مقداری اش رو بخونی؟
📍یا اصلا می خوای #بازی_ذهنی کنی و ذهنت رو #تقویت کنی؟
#داستانک #زندگی_بهتر #نکته #عکس_نوشته #کلیپ #پادکست ..
https://eitaa.com/joinchat/626393094C444b26911d
📣کانال #سلام_فرشته در ایتا، سروش، بله
@salamfereshte
💪ورزش ذهنی💪
سودوکو 5
🌹قواعد حل جدول سودوکو چیست؟
قانون اول: در هر سطر از جدول اعداد ۱ الی ۹ باید بدون تکرار قرار گیرد.
قانون دوم: در هر ستون از جدول اعداد ۱ الی ۹ باید بدون تکرار قرار گیرد.
قانون سوم: در هر ناحیه ۳x۳ از جدول اعداد ۱ الی ۹ باید بدون تکرار قرار گیرد.
قانون چهارم: برای شروع جدول از مربعی که تعداد عددهای بیشتری در داخل آن است شروع کنید.
و نهایتا این که در حل جدول سودوکو نباید هیچ عددی در سطر وستون تکرار شود.
@salamfereshte
#سودوکو
#ورزش_ذهن
#جدول
#قوی_شویم
💥نا شاد
🔸مادر روی تختخواب دراز کشیده بود. گوشی به دست، فریاد زد: آقاتون حضور غیاب زده. لااقل برو حاضریتو بزن بچه. مجید، صدای فریاد مادر را که شنید، از سر صبحانه ای که برای خودش درست کرده بود بلند شد. موشواره را تکان داد تا صفحه نمایش از حالت خواب در بیاید و بتواند شبکه شاد را ببیند. هیچ پیامی نیامده بود. نمی دانست کجا باید حاضری بزند. صفحه را مجدد بارگذاری کرد. پیام ها آمد. 23 پیام. همکلاسی هایش حاضری هایشان را نوشته بودند. نوشت : سلام. مجید باغ بیگی. همان چا پشت میز کمی ایستاد که اگر پیام دیگری آمد ببیند. خبری نبود. رفت که بقیه صبحانه اش را بخورد.
☘️لیوان دوم از چای شیرینی که در قوری درست کرده بود، لیوان را پر کرد که مادر را خشمگین، بالای سرش دید: نشستی صبحانه کوفت می کنی. برو سر کلاست. آقاتون سوال کلاسی پرسیده. همه جواب دادن. لااقل از رو بقیه جواب رو بنویس.
عضلات صورت مجید در هم رفت. نمی فهمید مادر چرا اینقدر عصبانی است و این طور با او بدرفتاری می کند. لیوان چای را برداشت که به اتاق برود. مادر لیوان را روی هوا از دستش گرفت و داخل ظرف شویی خالی کرد و نامهربانانه گفت: شما بفرما سر درست، خودم برات تغذیه هم می یارم. مجید، تشنه از صبحانه ای که خورده بود، به اتاق رفت. صندلی را جابه جا کرد و نشست. سوال را دید: رنگ قهوه ای در نقشه، نشانه چیست؟ دنبال حروف الفبا گشت و نوشت: کوه. هیچ پیام دیگری نیامد. دستش را زیر چانه اش گذاشت و منتظر پیام بعدی شد.
🔹صفحه شاد را مجدد بارگذاری کرد اما خبری نشد. یک پنجره دیگر باز کرد که ببیند اینترنت وصل است یا اشکال از خود شبکه شاد است. صفحه جستجوی گوگل که بالا آمد، مادرش وارد اتاق شد و فریاد زد: داری تو اینترنت می چرخی؟ بشین درستو بخون. کتابت کو؟ دفترت کو؟ و از کشوی میز، دفتر و کتابهایش را روی میز پرت کرد. مجید هاج و واج و ترسان، به رفتارهای مادرش نگاه کرد و نمی دانست چه بگوید. مادر همان طور زیر لب حرف زد و از اتاق خارج شد: اینم شده قوز بالا قوز. هی باید بهش بگم چی کار کن چی کار نکن. مجید، مجدد صفحه را بارگذاری کرد. پیام های جدید آمد. چند پیام صوتی بود. هدفون را برداشت و گوش داد. کتابش را باز کرد و سوالات مربوط به درس را نوشت.
🔸مادر مجدد وارد اتاق شد. باید از سوالاتی که مجید در کتاب نوشته بود عکس بگیرد و بفرستد. گوشی را بالای کتاب نگهداشت و عکس گرفت. ورق زد و عکس گرفت و فرستاد. ورق زد. فعالیت بود که باید از دفتر عکس می گرفت. از مجید خواست دفتر را باز کند. مجید در سکوت، دفتر را باز کرد. مادر به صفحه خالی دفتر نگاه کرد و گفت: هنوز ننوشتی؟ بجنب دیگه. پنج دقیقه دیگه کلاستون تموم می شه؛ اقاتون گروه رو می بنده. اونوقت من چه خاکی تو سرم بریزم؟ آبروم می ره. نمره ات کم می شه. بدو بنویس.
🔹مجید هدفون را از روی گوشش برداشت. خودکار مشکی را دست گرفت و مشغول نوشتن فعالیت درس ششم، در دفترش شد.
🌺پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : أكرِموا أولادَكُم ، وأحسِنوا أدَبَهُم ؛ يُغفَر لَكُم .
🍀به فرزندان خود احترام بگذاريد و آنان را نيكو تربيت كنيد تا آمرزيده شويد .
📚بحار الأنوار : ج 104 ص 95 ح 44
@salamfereshte
#داستانک
#تولیدی
#حدیثی
🌺 خود یا خدا؟
🔹می گویند احترام کسی را نگه دار که احترامت را نگه می دارد. چندی است می اندیشم این حرف درست است؟ مانند همان حرفی که در نظرات یکی از دوستان خواندم که گفته بود برای کسی بمیر که برایت تب کند.
🌸نمی شود احترام کسی که حرمت نگه نمی دارد را نگه داشت به خاطر خدا؟
🌸نمی شود احترام وجود الهی کسی که طاغوتی رفتار می کند را نگه داشت به خاطر خدا؟
👈جواب، هم آری است و هم نه.
✅ آری برای کسانی که خدا را می بینند
❌نه برای کسانی که خود را می بینند
و تفاوت، در نگاه است.
@salamfereshte
#احترام
#تولیدی
#تفکر
🌹زیباتر شدن را نیز بیاموز
🔸کتاب درسی اش را بست. صندلی را عقب کشید و از پشت میز بلند شد. چراغ مطالعه را خاموش کرد و برای خوردن آب، به اشپزخانه رفت. از لای در فریزر، هوای سرد بیرون می زد. موتور یخچال حسابی به کار افتاده بود. در فریزر را محکم بست و با صدای نیمه بلند گفت: کودوم خری این در رو باز گذاشته و رفته؟ از هیچکس صدایی در نیامد. او هم دنبال جواب نبود. قصدش فقط تذکر بود و بس. لیوان دسته داری را از جا ظرفی برداشت و پر کرد. آب را که نوشید، یا حسین گفت و لیوان را مجدد پر کرد و داخل یخچال گذاشت.
🔻از همان جا، نگاهی به اعضای خانواده اش کرد. دو فرزندش مشغول تماشای لاک پشت های نینجا بودند و همسرش گوشه ای نشسته بود و پایان نامه ای را که او، استاد داورش بود، مطالعه می کرد. زیر کتری را روشن کرد و گفت: کسی میوه می خوره براش بیارم؟ کسی جوابی نداد. مجدد گفت: چایی کسی می خوره؟ بچه ها محو تلویزیون بودند یا اهل چای نبودند، باز هم کسی جواب نداد. این بار، همسرش را مورد خطاب قرار داد و بلندتر از قبل پرسید: سعید، میوه می خوری؟ کمی مکث کرد اما باز هم جوابی نیامد. ادامه داد: تا من تو آشپزخونه ام بگو بیارم برات. نرم بشینم سر درس اونوقت هوس میوه خوردن خانوادگی ات بگیره! جوابی نیامد. زیر کتری را کم تر کرد که دسته اش نسوزد و زیر لب گفت: به درک. از آشپزخانه بیرون رفت و نشست سر دو سوال تحقیقی ای که باید برای روز امتحان، آماده می کرد.
🍀همسرش، هدفن را از گوشهایش در آورد. با هر دو دست، گوش هایش را که به شنیدن صدای بلند قرآن عادت کرده بود، خاراند و صوت را قطع کرد. نگاه بی تفاوتی به تلویزیون و لاک پشت های نینجا انداخت. کنترل تلویزیون را برداشت و کمی صدایش را کمتر کرد. از جا بلند شد و به آشپزخانه رفت. نگاهی به کتری در حال جوش انداخت. بشقابی برداشت. سیب و پرتقالی را از پلاستیک میوه ها در آورد و شست. سیب را چهارقاچ کرد و پرتقال را پوست گرفت. هر دو را داخل بشقاب گذاشت و به اتاقی که همسرش مشغول درس خواندن بود رفت. بشقاب را روی میز گذاشت و خداقوتی گفت. به پشت سر همسرش رفت. شانه هایش را کمی مالش داد. سرش را با هر دو دست، آرام گرفت و بر موهای نرم و لطیف همسرش بوسه ای زد. کتابی را از کتابخانه برداشت و از اتاق بیرون رفت.
🌺امام علی علیه السلام: يا مُؤمِنُ ، إنَّ هذَا العِلمَ وَالأَدَبَ ثَمَنُ نَفسِكَ فَاجتَهِد في تَعَلُّمِهِما ، فَما يَزيدُ مِن عِلمِكَ وأدَبِكَ يَزيدُ في ثَمَنِكَ وقَدرِكَ ؛ فَإِنَّ بِالعِلمِ تَهتَدي إلى رَبِّكَ ، وبِالأَدَبِ تُحسِنُ خِدمَةَ رَبِّكَ ، وبِأَدَبِ الخِدمَةِ يَستَوجِبُ العَبدُ وَلايَتَهُ وقُربَهُ ، فَاقبَلِ النَّصيحَةَ كَي تَنجُوَ مِنَ العَذابِ .
🌸اى مؤمن! اين دانش و ادب ، بهاى جان توست . پس در آموختن آن دو بكوش ، كه هر چه بر دانش و ادبت افزوده شود ، بر قدر و قيمت تو افزوده مى شود . با دانش است كه به پروردگارت راه مى يابى ، و با ادب است كه به پروردگارت خوش خدمت مى كنى ، و با ادب در خدمت گزارى است كه بنده سزاوار ولايت و قرب او مى شود . پس [اين ]نصيحت را بپذير تا از عذاب بِرَهى.
📚مشكاة الأنوار: ص 239 ح 689
@salamfereshte
#داستانک
#تولیدی
#حدیث