eitaa logo
سلام فرشته
164 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
11 فایل
خدایا، قلب هایمان را آماده سلام کردن به فرشته هایت بگردان رمان ، داستان و کلیپ و پادکست هاي #تولیدی هشتک خورده انتشار مطالب با ذکر منبع، بلامانع است. فهرست مطالب: https://eitaa.com/salamfereshte/2162 نویسنده: #سیاه_مشق
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از KHAMENEI.IR
پیام رهبر انقلاب درپی ترور دانشمند هسته‌ای و دفاعی شهید محسن فخری‌زاده حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر انقلاب اسلامی در پی ترور دانشمند هسته‌ای و دفاعی شهید، دکتر محسن فخری‌زاده پیامی صادر کردند. متن پیام به این شرح است: بسم‌الله الرحمن الرحیم دانشمند برجسته و ممتاز هسته‌ئی و دفاعی کشور جناب آقای محسن فخری‌زاده به دست مزدوران جنایتکار و شقاوت‌پیشه به شهادت رسید. این عنصر علمی کم‌نظیر جان عزیز و گرانبها را به خاطر تلاشهای علمی بزرگ و ماندگار خود، در راه خدا مبذول داشت و مقام والای شهادت، پاداش الهی اوست. دو موضوع مهم را همه‌ی دست‌اندرکاران باید به جِدّ در دستور کار قرار دهند، نخست پیگیری این جنایت و مجازات قطعی عاملان و آمران آن، و دیگر پیگیری تلاش علمی و فنی شهید در همه‌ی بخشهائی که وی بدانها اشتغال داشت. اینجانب به خاندان مکرم او و به جامعه‌ی علمی کشور و به همکاران و شاگردان او در بخشهای گوناگون، شهادت او را تبریک و فقدان او را تسلیت میگویم و علو درجات او را از خداوند مسألت میکنم. سیّدعلی خامنه‌ای ۸ آذرماه ۹۹
🌺کار راه انداز 📌مهر بایگانی روی پوشه زد. از جا بلند شد. برگه اتمام کارِ مهر و امضا شده را دو دستی تقدیم کرد و گفت: بفرمایید خدمت شما. نفر بعدی بفرمایید. 🔸تا پیرمرد از جایش برخیزد، به پوشه های روی میز دو همکار دیگرش نگاه کرد. همراه پیرمرد، خانمی هم جلو آمد: = ببخشید کی نوبت من می شه؟ عجله دارم + شرمنده حاج خانم. شماره تون چنده؟ = 524 هست + حدود ده نفر جلوتر از شما هستند. بفرمایید خدمت دو همکار دیگرم، آن ها کارتان را انجام دهند. = نه خیلی ممنون. منتظر می شوم 🔹این گفت و گو، قبلا هم برایش پیش آمده بود. حتی بلند به همه اعلام کرده بود اما جز دو سه نفر، بقیه منتظر نشسته بودند تا خود او، کارشان را انجام دهد. اشکالی نداردی گفت. به احترام پیرمرد از صندلی بلند شد و برگه را از او گرفت. بفرمایید گفت و پیرمرد که نشست، او هم نشست و مشغول شد. 🔹 دوست نداشت مردم معطل شوند و وقت و عمر عزیزشان را تلف کنند. تند تند کدها را می نوشت و اطلاعات را وارد سیستم می کرد و امضا و مهر می زند و با روی خوش، چنان بفرمایید می گفت که خستگی انتظار از صورت مراجعان فرار می کرد اما تن و بدن خودش، کوفته تر از قبل می شد. 🌱کمی خرید برای اهل خانه کرد و وارد که شد، بچه ها هر کدام چیزی از او خواستند. خسته بود. کار 594 مراجعه کننده را راه انداخته بود در حالی که همکارانش، فقط سیصد و اندی پرونده را ثبت کرده بودند. یکی از دخترهایش، برای اینکه خرید دست بابا را از دست برادرش بگیرد، چنان جیغی کشید که گوش هایش منگ شد. به سختی خودش را کنترل کرد. برای خوشحالی دخترش، چند پرتقال را در کیسه ای دیگر ریخت و آن را دست دخترش داد تا به آشپزخانه ببرد. سر و صداهای بچه ها که خوابید، او هم خوابش برده بود. 🌺 امام على عليه السلام : إنَّ حَوائِجَ النّاسِ إلَيكُم نِعمَةٌ مِنَ اللّهِ عَلَيكُم ؛ فَاغتَنِموها ولا تَمَلّوها فَتَتَحَوَّلَ نِقَما . 🍀همانا نيازهاى مردم كه به شما عرضه مى شود ، نعمتى از سوى خدا براى شما است ؛ پس آن را غنيمت شمريد و از آن ملول نگرديد ، مبادا كه نعمت به عذاب تبديل شود . 📚غرر الحكم : 3599 . @salamfereshte
💥برپا 🔹در اتاق باز و پدر وارد اتاق شد. سعیده که مدتی بود روی تخت دراز کشیده بود و تازه چشمانش گرم شده بود، با دیدن چهره پدر، از جا پرید و لبه تخت نشست. قلبش تالاپ تالاپی راه انداخته بود که نگو. نفس نفس می زد. با همان حالت گفت: سلام. پدر از اینکه دختر به این مودبی دارد خوشحال شد و گفت: سلام بابا. خواب بودی؟ سعیده گفت: تقریبا. کنار سعیده روی تخت نشست و گفت: چه خبر؟ درسها خوبه؟ کارنامه تون را ندادند؟ سعیده، دستانش را زیر لحاف، قایم کرد و گفت: نه هنوز ندادن. پدر از جا بلند شد و با صدای کلفتش گفت: بخواب بابا. شب بخیر. 🌸سعیده، دستانش را از زیر لحاف بیرون آورد. می دانست که لحاف نمی تواند او را در پناه خودش بگیرد اما ناخودآگاه از ترس پدر، زیر لحاف پناه گرفته بود. لحاف را به گوشه ای پرت کرد و خودش را روی تخت، رها کرد. کمی چهره اش را در هم کرد و زیر لب غر زد که: تازه خوابمون برده بود ها.. 🔸 از ترس اینکه پدر پشت در نباشد، از جا جست و لای در را باز کرد. هیچکس پشت در نبود و چراغ سالن پذیرایی هم خاموش بود. نفس راحتی کشید و به رختخواب پناه برد. داشت به این فکر می کرد که اگر معدلش نوزده نشده باشد، با دعواهای پدر چه کند. تحمل فریادها و ناراحتی های بی اندازه پدر را نداشت. 🌺پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : شَرُّ الناسِ عندَ اللّه ِ يَومَ القِيامَةِ الذين يُكرَمُونَ اتِّقاءَ شَرِّهِم . 🍃روز قيامت ، بدترينِ مردم در پيشگاه خدا ، كسانى هستند كه مردم از ترسِ گزندشان به آنها احترام بگذارند . 📚الكافي : ج 2 ص 327 ح 2 @salamfereshte
🌺امام جواد (علیه السلام) : الثِّقَةُ بِاللّهِ تعالی ثَمَنٌ لِکلِّ غالٍ، وَ سُلَّمٌ إلی کُلِّ عَال. ☘️اعتمادِ به خداوند متعال، بهای هر چیز گرانی است و نردبانِ رسیدن به هر بلندایی. 📚بحارالأنوار، ج 78، ص264 @salamfereshte
🍃هیاهو 🔹به اطراف نگاه می کرد. هیچ خبری نبود. سکوت محض. نسیم ملایمی می وزید اما آنقدر نبود که صدایی از خودش داشته باشد. پای راستش را بلند کرد و روی زمین خاکی، کمی جلوتر گذاشت. صدای چکمه های فرو رفته در خاک، خیلی نرم، بلند شد. پای چپ را بلند کرد. اسلحه را روی دوشش جا به جا کرد. همین صداها را فقط می شنید. ساعت نگهبانی او، خلوت ترین ساعت ها بود اما در دلش، هیاهویی بزرگ برپا بود: - سر غذا می توانستی دو سه لقمه کمتر بخوری و بدهی به مجید. دفعه بعد، این کار را بکن. موقع نگهبانی دادن خیلی وقت تلف می کنی. می توانی ذکر بگویی و استغفار و صلوات بفرستی. این را یادت نرود انجام دهی. اخر نگهبانی دادنت، درسته خسته ای اما با لبخند و روی باز باید با بقیه روبرو شوی. کمی از این اخم هایت کم کن. حواست باشد همه سربازها، از تو بزرگ تر و بهتر اند. احترامشان را باید حفظ کنی. شب ها مراقب باش نوچ نوچ نکنی و سرو صداهایشان را موقع خواب تحمل کنی. بالاخره دل خوشی شان همین شلوغ کاری هاست. 🔻 همین طور یکی یکی، مسائلی که به ذهنش می آمد را بررسی می کرد و رفتار خودش را می دید و یادآوری می کرد که باید بهتر از آنی که بودی بشوی.. بعد از مدتی، همان طور که چشمانش را در دشت بی انتها می چرخاند، مشغول صلوات شد.. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🍀امام على عليه السلام : مَن كانَ لَهُ في نَفسِهِ واعِظٌ كانَ علَيهِ مِن اللّهِ حافِظٌ . 🌸هر كه واعظى درونى داشته باشد، او را از جانب خداوند نگهبانى است. 📚بحار الأنوار : 78/67/11. @salamfereshte
💪ورزش ذهنی💪 سودوکو 4 🌹تمرکز را تقویت می‌کند 🔹بسیاری از آدم‌ها احساس می‌کنند تمرکز کردن برای‌شان سخت است. این به خاطر دلایل بسیاری اتفاق می‌افتد من جمله وجود مشکلات در زندگی، کمبود خواب، و سبک زندگی بد و نامناسب. برای حل این مشکل، راه‌های متعددی وجود دارد و کارهای زیادی می‌توان انجام داد.یکی از آن‌ها از طریق انجام تمرین مغز است تا آن را هوشیار و سالم نگه دارد. ✍️وقتی بازی سودوکو را انجام می‌دهید، باید تمرکز کنید و درباره‌ی نحوه‌ی پر کردن خانه‌های خالی فکر کنید. در حقیقت، سودوکو به شما اجازه‌ی تفکر استراتژیک و حل مسئله‌ی خلاقانه می‌دهد. بنابراین، اگر می‌خواهید تمرکز و توجه خود را تقویت کنید، حل کردن جدول سودوکو یکی از گزینه‌هایی است که باید مد نظر داشته باشید. ✅شنبه ها سودوکو حل می کنیم @salamfereshte
🌸زنده باشید به حیات الهی 🍃نشاط دارد . می خندد. می دود. حرف می زند. نظر می دهد. همه این ها را که می بینم، خدا را شکر می کنم که فرزندم زنده است. حیات دارد. نه مثل آن یکی پسرم که در اثر تصادف، روی تخت افتاده است. نفس می کشد اما نمی خندد. حرف نمی زند. نظر نمی دهد. چهره اش همیشه یکسان است و چشمانش بسته است. خواهرش مدام با او حرف می زند بلکه از کما بیرون بیاید اما مدت هاست در کماست. زنده است اما حیات ندارد. 🌱کنارش می نشینم و برایش قرآن می خوانم بلکه به برکت آیه های قرآن که هر بار، از خستگی و غصه و ناراحتی، مرا می رهاند و آرامم می کند، او را هم از کما برهاند و حیات ببخشد. هر بار که چون مرده ای، از درد و رنج ها و حرف و حدیث های مردم کنار تختش می افتم، قرآن بالای سرش را باز می کنم و برایش آنقدر می خوانم که نفس نفس زدن هایم، آرام می شود و عضلات منقبض شده صورتم، رها می شود اما او، هنوز در کماست. دلم روشن است که روزی، او نیز زنده خواهد شد و از این مردگی، رها می شود. 🌺رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله :مَثَلُ البيتِ الذي يُذكَرُ اللّهُ فيهِ و الذي لا يُذكَرُ اللّهُ فيهِ مَثَلُ الحَيِّ و المَيِّتِ . 🍃پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : حكايت خانه اى كه در آن خدا ياد مى شود و خانه اى كه از ياد خدا خالى است، حكايت زنده و مرده است . 📚كنز العمّال : 1923 . @salamfereshte
🌀 منتظر نباشین بگن چکار کنین، خودکار باشین! 🔻 به مناسبت @salamfereshte
🍀راه رسیدن به پیروزی 🌹اخلاص پیدا کنید در کارهای خودتان، 🌹 اتکاء خودتان را به خدای تبارک و تعالی قوی کنید که نصر و نصرت بدون اتکاء او حاصل نمی شود. 📚صحیفه نور، ج20 ، ص11 @salamfereshte رحمه الله رحمه الله
💥جیپ پر پول 🔹سر کوچکش را از لای در اتاق، رد کرد و نگاه کودکانه اش را به پدر دوخت و به صدایش گوش داد " و کنتم ازواج ثلاثه، فاصحاب المیمنه ما اصحاب المیمنه.. " روی دست پدر قرآن بود و می دانست که هر وقت صدای پدر به قرآن بلند می شود و آن را دست می گیرد، باید آرام و پاورچین پاورچین اطراف پدر بازی کند و سر و صدایی نکند. سرش را از لای در، بیرون کشید و به آشپزخانه دوید: - مامان مامان، بابا داره قرآن می خونه + بارک الله به بابا.. ما هم بخونیم؟ 🍃مادر هم با پسر، مشغول خواندن سوره قل هو الله شدند. هنوز هم لم یلد گفتن برای کودکش سخت بود و او را به خنده می انداخت. تحسینش کرد و یک امتیاز مثبت، در جدول امتیازات فرزندانش، ثبت کرد. + التماس دعا. بفرما چایی لیوان چایی را کنار پای همسرش گذاشت و نشست. پدر، تشکر کرد و همان طور که دو پسر خردسالش را روی پاهایش می نشاند و نوازششان می کرد گفت: - خیلی دلم می خواد همه خانواده ها همین طور با هم مهربان باشن. خانومشون براشون چایی بیاره. با هم قرآن بخونن. بچه هاشون مثل پسرای گل من، احترام بابا مامان رو نگه دارن. می دونی، پیامکی برام اومده که یک زندگی به خاطر فقر، داره از هم می پاشه و درخواست کمک کرده بودند. کاش اونقدری پول داشتم که به همه کمک می کردم تا دغدغه پول نداشته باشن و به چیزهای بالاتر هم فکر کنن. 🔸سکوتی عجیب، فضای اتاق را سنگین کرد. پسر کوچک در آغوش مادر رفت و خود را به دست نوازش های لطیف مادرانه سپرد. 🔹هنوز چند ماهی از این حرف پدر نگذشته بود که این طور، تلفنش مدام زنگ می خورد. - بله. شرایط خاصی نداره فقط اینکه شما هر ماه، حداقل ده هزار تومان باید به صندوق واریز کنید. نه مشکلی نیست اگه بازپرداختش یک سال هم طول بکشه. شرایط صندوق فقط همین بازپرداخت ده هزار تومانیه. بله. شماره حسابتون رو لطف بفرمایید خدمتتون واریز کنم. 🖊مادر، خودکار را دست پدر داد و پدر تند و تند، اعدادی را یادداشت کرد. همان طور که لباس می پوشید گفت: بنده خدایی الان به پول نیاز داره. من یک سر بروم برایش واریز کنم. اشکالی که نداره؟ + چهارمین باره امروز بیرون می ری. چه برکتی داشته سوره واقعه. خدا را شکر. چه اشکالی داره. خیلی هم خوب. 🔹مادر، همان طور که دست دو کودکش را می گرفت با لحن کودکانه ای ادامه داد: تا شما برگردی، ما هم یک شام کوچولو درست می کنیم. مگه نه بچه ها؟ 🌸با این ترفند، بچه ها را به سمت آشپزخانه کشاند تا موقع رفتن، به پر و بای پدرشان نپیچند و معطل نشود. پدر لبخند زد و تشکر کرد. کفش هایش را پوشید و رفت. 🌺الإمام عليّ عليه السلام :مَن كَثُرَت نِعَمُ اللّهِ عَلَيهِ كَثُرَت حَوائِجُ النّاسِ إلَيهِ ؛ فَمَن قامَ للّهِ فيها بِما يَجِبُ فيها عَرَضَها لِلدَّوامِ وَالبَقاءِ ، ومَن لَم يَقُم فيها بِما يَجِبُ عَرَضَها لِلزَّوالِ وَالفَناءِ . 🍀امام على عليه السلام : هر كه نعمت هاى خدا بر وى فراوان شود ، نيازهاى مردم نيز به سوى او بسيار گردد . پس اگر كسى براى خدا به انجام وظيفه خود برخيزد ، آن مال را دوام و ماندگارى بخشيده ؛ و اگر به اداى وظيفه اش برنخيزد ، آن را در معرض تباهى و نيستى قرار داده است . 📚نهج البلاغة : الحكمة 372 ، غرر الحكم : 8752 @salamfereshte
🙏خدمت 🔸صدای اذان در خانه پخش شد. از جا برخاست و وضو گرفت. سجاده اش را پهن کرد. بی حرکت ایستاد. آرام دستانش را تا محاذی گوش بالا آورد و همان لحظه ای که آمد الله اکبر شروع نماز را بگوید، صدای مادر را شنید : - جواد جان، مامان؛ اگه کاری نداری بیا یک کمکی بده. بدو پسرم دستانش روی بدنش سر خورد. صدای ذهنی اش فعال شد که "آخر مادر من، الان وقت نماز است، بروید نماز اول وقتتان را بخوانید. لااقل شما نمی خوانید بگذارید ما به نمازمان برسیم. مگر خودتان مدام نمی گویید نماز اول وقت مهم است. حتی از درس هم مهم تر است. خب بگذارید بخوانم دیگر. ای بابا. " 🔹بی توجه به صدای ذهنی اش، لبخند زد. لبه سجاده را روی مهر انداخت و به سمت آشپزخانه رفت: جانم مامان. چه خدمتی از من ساخته است؟ مادر، نگاهی پر مهر، حواله نوجوانش کرد و مهربانانه گفت: - جانت بی بلا. چه خدمتی از من ساخته است! بارک الله. چه جمله خوشگلی.. خدا خیرت بده. بی زحمت آن در مخلوط کن را از ان بالا بده. دستم نمی رسه. ببخشیدها. شما ماشالله رشید شدی قدت بلند شده. گفتم دیگه چهارپایه نزارم وقتی شما هستی. قربونت.. ممنونم. = بفرمایید. اختیار دارید. شما جون بخواهید. - دستت طلا. مسجد نمی یای؟ نماز جماعت ثوابش بیشتر از تنهایی خوندنه ها = چرا می یام. الان حاضر می شم. شما امر کنید - شما امر کنید! بارک الله.. این پسر ما امروز چه با کلاس حرف می زنه. خدا خیرت بده. بدو بریم که به نماز اول برسیم. 🌺امام على عليه السلام : بِرُّ الوالِدَينِ أكبَرُ فَريضَةٍ . 🍀نيكى به پدر و مادر، بزرگترين وظيفه است. 📚غرر الحكم : 4423. @salamfereshte
🔍🔎🌺🔍🔎 🔍برای پیدا کردن مطالب قبلی، می توانید از این هشتک ها استفاده کنید https://eitaa.com/salamfereshte/1700 (داستان بلند یا رمان) https://eitaa.com/salamfereshte/1412 (داستان بلند یا رمان) https://eitaa.com/salamfereshte/796 (داستان بلند یا رمان) https://eitaa.com/salamfereshte/136 (داستان کوتاه) https://eitaa.com/salamfereshte/1173 (داستان کوتاه) https://eitaa.com/salamfereshte/580 (داستان کوتاه) https://eitaa.com/salamfereshte/644 @salamferrshte همه رمان ها و داستانک ها تولیدی است. 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte