eitaa logo
صالحه کشاورز معتمدی
6.1هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
9 فایل
کمکتون میکنم تا حال خانواده شما بهتر بشه دبیر خانواده استان البرز در جبهه فرهنگی و قرارگاه تحول ادمین : @Admiin114 ثبت نام دوره: @Sabte_name_doreh واحد مشاوره https://eitaa.com/joinchat/4035444855C167ad52bed
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام عزیزانم روزتون بخیر باشه ان شاءالله حالتون خوب و احوالتون عالی باشه🌺 من بعد چند صباحی که پیوست و روزانه با هم تمرین و مشارطه داشتیم ، تصمیم بر آن شد که زین پس هفته ای یک مشارطه رو با هم گذر کنیم و ریشه ای و خیلی عمیق روی اون متمرکز و قوی تر بشویم و عمل کنیم ان شاءالله و تعالی🤲 اما بعضا عزیزان در این مورد سوال پرسیدند که یه توضیحی میدم خدمتتون ⤵️⤵️
⤴️⤴️ 😊👇 ⚪️یعنی اینکه هر روز صبح و ابتدای روز ، عیب ظاهری یا اخلاقی و یا باطنی رو که میخواهیم اصلاح کنیم رو در نظرمون میاریم و بدی‌ها و زشتی اون رو مرور می کنیم و با خودمون و خدای سبحان شرط و عهد می بندیم که در طول روز و شب تا زمان خواب از ارتکاب آن خودداری کنیم، به این عمل مشارطه میگن👌✅ 🔰 💯🔆پس از اینکه شرط گذاشتیم که عملی رو مرتکب نشیم باید تمام روز مراقب باشیم دیگه ... و به نوعی تمرکز جدی بر اون عمل داشته باشیم که آگاهانه و حتی از روی عادت و سهو نیز اون رو انجام ندیم ... ☺️👈چرا که وقتی رفتاری برای ما انسان معمولی ها عادت و ملکه میشه ، بدون تفکر و تأمل اون رفتار رو انجام می‌دیم ... 👌✅پس لازمه که ما انسان معمولی ها مدام مراقب باشیم اون عمل و رفتار رو مرتکب نشویم. یا اصلا بالعکس اگر صفت خوبی رو می‌خوایم به دست بیاریم باید مداوم مراقب باشیم تا در شرایط لازم اون عمل رو انجام بدیم تا برامون عادت و ملکه بشه ...👌✔️🌺 و اما 👇 🔍📝هر شب قبل از خواب لازمه که ما مروری بر شرطی که در ابتدای روز با خودمون و خداوند گذاشته بودیم رو بررسی کنیم ... 📍به اینصورت که آیا مراقبه خوبی برای ترک عمل داشتیم یا نه... و اینکه چند مرتبه مرتکب اون عمل شدیم ... و چقدر در اون عمل موفق بودیم ... تا اینجا حله😉‼️🔰 🖇و مرحله نهاییمون میشه 😉👇 ⌛️زمانی که ما در انجام مشارطه موفق نبودیم و باید خودمون رو سرزنش کنیم و از قوه‌ی غضب خود علیه خودمون استفاده کنیم یا نه به خوبی انجام شده باید تشویق کنیم👌⤵️ 📌الان و اینجا وقتشه ... اما یادمون باشه که 👇👇 ✔️باید مراقب باشیم که این سرزنش موجب یأس و ناامیدی در ما نشه که باعث ترک تلاش و تمرین بشه ؛ بلکه بیشتر به گونه‌ای نصیحت کننده و خیرخواهانه و گاهی با عتاب شدیدتر انجام بشه لطفا و نکته ای که باید بهش توجه کنید اینه که👇👇 حتما باعث رشدمون باشه👌🌺 @salehe_keshavarz ⏺⏺⏺⏺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔊❤️🔊❤️🔊❤️🔊❤️🔊 🎓مدرس : صالحه کشاورز معتمدی 🖇 با دوره تخصصی هنر زن بودن شما شکوفا خواهد شد😉👌 عناوین⤵️ 🔅دروس شناختی 🔅تفاوتهای ساختاری زن و مرد 🔅مباحث آمیزشی 🔅شناخت زبان عشق همسر 🔅بحث خیانت و ... 📌دارای ۳۹ کلیپ😍👇 📀...صوتی و تصویری...🎥 و ۶ لایو تکمیلی...🖥 🔖مهلت ثبت نام⏳👇 📆 مورخ ۱۲ تیر الی ۱۸ تیر⌛️📍 ادمین ثبت نام↙️ @Admiin114 به کانال توانمند سازی بانوان بپیوندید👇👇 💌 @salehe_keshavarz
عزیزانم! این رو هرگز فراموش نکنیم🔰 💯تا خودمون رو نسازیم و تغییر ندیم ؛ جامعه ساخته نمیشه ...👌 https://digipostal.ir/cha8pta ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ @salehe_Keshavarz اگه دلتون‌ شکست و قطره اشکی جاری شد برا ما هم دعا کنید لطفا😭😭 التماس دعا ... 🥀لحظاتتون شهدایی🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱ ⚜ @salehe_keshavarz ✿○○••••••══ 🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان 📌 همانطور که از توضیحات شیرین شخصیت شناسیش کرده بودم ، کم حرف و درونگرا بود ، به سختی می شد ازش حرف کشید و باید از راه خودش وارد می شدم. خلاصه ی داستان زندگی این دو را اینبار از زبان مسعود یادداشت می کنم : ...از همان برخوردهای اول بر دلم نشست. نگران اختلاف سنی بینمان بودم ،تنها چیزی که بعدها اصلا اثری در زندگیمان نداشت. شیرین را با قلب و عقلم انتخاب کردم دختری که وقارش ، متانتش ، نمازش حجابش به من آرامش می داد . طول کشید تا فهمیدم که تقوای شیرین مرا جذب خودش کرده بود. سبک زندگی من و شیرین خیلی متفاوت بود. من در خانواده ای کاملا آزاد از تقیدات مذهبی رشد کرده بودم ، در فرهنگ ما محرم و نامحرمی معنایش طور دیگری بود ، اما شیرین گویا از دنیای دیگری وارد زندگیم شده بود. سخت بود اما به خاطر علاقه ی شدیدی که به او داشتم خودم را با شرایطش وفق دادم. قبل از شیرین یک مدت با دخترخاله ام بودیم. عاطفه برای من یک بسیار خوب بود اما در کنارش به عنوان همسر نبودم ، در همان سال ها بود که جرقه ای در دل و ذهنم زده شد اما نمی دانستم که چه می خواهم ، خودم آن نامزدی را بهم زدم و تاوانش را هم با قهر خانواده از من دادم . دو سالی طول کشید که خودم را پیدا کردم . با دیدن شیرین نیمه گمشده خودم را یافتم. همیشه نسبت به عاطفه احساس داشتم ، خودم را احساس و عمرش می دانستم از نظر کاری هم به او بدهکار بودم. بعد از ازدواجم با شیرین زنی برایم جلوه نداشت ، من را پیدا کرده بودم حساسیت های شیرین از همان دوران نامزدی خودش را نشان داد. به همه ی رفتار های من حساس بود ، در فرهنگ ما دست دادن با نامحرم و نشستن در جمع های مختلط رایج بود ، اما از نظر شیرین تمام این فرهنگ ما بوی خیانت داشت. از ترس شیرین گاهی از مواقع با فامیل و آشنایان دیدار می کردم نمی خواستم اذیت شود. یکبار که مرا با عاطفه دیده بود دعوای شدیدی بینمان در گرفت در حالیکه ما فقط مشغول برنامه ریزی کاری بودیم. وقتی هم که دعوا می کند نه حرف منطقی می زند نه توضیح می دهد فقط محکوم می کند و داد می زند و قهر و کم محلی می کند . بارها اتاق خوابش را جدا کرد ... بارها خودش را از من گرفت فقط به دلیل تفاوت هایی که در فرهنگمان داشتیم. از دست خودم و شیرین خسته بودم. بعد از به دنیا آمدن ریحانه بود که به صورت اتفاقی با دوستان دوران سربازیم ارتباط پیدا کردم. 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆 ارتباط با آن ها یک تغییر بزرگ در من شد. تغییری که مدت ها بود در پی آن بودم اما جراتش را نداشتم. عشق شیرین بزرگترین انگیزه من بود دلم می خواست عقایدم شبیه به او بشود تا کمتر آزارش بدهم. اما افسوس هر چه گذشت فاصله ما بیشتر و بیشتر شد. همکار شدن عاطفه با ما هم مشکلی بر مشکلات ما اضافه کرد. از احساس خودم نسبت به عاطفه مطمئن بودم ، اما نمی دانستم که بودن او در شرکت به هر دوی آن ها چقدر صدمه وارد می کند. متاسفانه شیرین را لا به لای توسعه شرکت و تغییرات خودم گم کردم. به خودم آمدم دیدم شیرین چادرش را زمین گذاشته... خدا می داند با این کارش چقدر از چشمم افتاد اما به خاطر زندگیمان کاری از دستم بر نمی آمد. اگر باب میلش حرف نمی زدم پرخاشگری می کرد. کوتاه آمدم باید همان موقع جلویش را می گرفتم. فکر می کنم و او را از راه به در کرد. شیرین همه کاره ی شرکت شده بود. طول کشید تا به من اثبات شد شیرین خیانت کرده است. از شنیدن کلمه " خیانت شیرین " تکان خوردم . در داستان شیرین هیچ وقت ذکر نشده بود . اما ترجیح دادم سکوت کنم تا مسعود به ادامه داستانش بپردازد . ...شیرین دیگر شیرین من . من بدنبال آرامش بودم اما هرچه از شیرین عایدم می شد تنش بود. رفتارش با کارمندان کرده بود ، پیش روی من با آقایون گرم می گرفت و خوش و بش می کرد . سه زوج در میان کارمندانمان داشتیم که هر سه به اصرار خانمهایشان از شرکت رفتند ، از بس که سبک بازیهای شیرین به زندگیشان صدمه وارد می کرد. و من تنها پناهم ریحانه کوچکم بود و دوستانم که وجودشان سرشار از آرامش بود. در دورهمی ها آموزش قرآن هم داشتیم و من رفته رفته اطلاعات مذهبی خودم را بالا می بردم ، اما نه به خاطر شیرین که از تقوای شیرین دیگر چیزی نمانده بود ، فقط به خاطر خودم چون احساس می کردم این مسیر مرا قوی می کند و با روحیاتم سازگار است . بارها متوجه نگاههای شیرین به عاطفه شدم ... اما نمی دانم ... شاید کرده بودم ... ... ✍صالحه کشاورز معتمدی 📤( انتشار بدون لینک کامل کانال جایز است ) ═══••••••○○✿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ☘️ سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ... پدرمهربانم، سلام ... @salehe_keshavarz "روزگار غریبی است نازنین" حرف از شماست اما نه برای شما! برای آنچه که خود بهتر میدانید ... کدام غصه دهم شرح و هزاربار بگریم؟ پدر غریب فرید مهربانم ... 💢اللّهُمَّ عَجِّل فَرجَ مُنتَِقمِ الزَّهرٰاء سَلٰامُ اللهِ عَلَیهما...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🗓 خسته شدم از این جمعه‌ها نمی‌آیی؟ آخر یک هفته شوق و اشتیاق باز هم تکرار یـک هفـته فراق جمعه یعنی در فراقش سوختن دیده حسرت به راهش دوختن جمعه یعنی آه ، الغوث ، الامان انتظار مهدی صاحب الزمان(عج) 🤲 @salehe_keshavarz
صالحه کشاورز معتمدی
🔊❤️🔊❤️🔊❤️🔊❤️🔊 #ثبت_نام_دوره_تخصصی #سیاستهای_زنانه #آغاز_شد 🎓مدرس : صالحه کشاورز معتمدی 🖇 با دوره
👆👆👆👆 سلام عزیزانم ان شاءالله از امشب رأس ساعت ۲۴ ثبت نام رو شروع می کنیم به مدت یک هفته در ایتا و اینستا ... اطلاع رسانی کنید لطفا😊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‼️⤵️🔍🔎📍🔍🔎⤵️‼️ 📌در این متن نکته ای ناب نهفته ... به نظرتون اون چیه...؟!!😎⤵️ ⚜حضرت موسی علیه السلام⚜ ✔️ایشون رو دل درد شدیدی عارض شد. عرض کرد : بارالها! چه بایدم کرد ؟!! 🔊خطاب آمد : در بیابان از فلان گیاه تناول کن ، او چنین کرد و شفا یافت ... 👈پس از مدت ها یه بار دیگه این درد در او پدید اومد و به سراغ همون گیاه رفت و خورد ... ولی سودی نکرد!! و دردش شدت داد...!!!!🤢 گفت : خدایا! بار اول خوردم شفا یافتم و این بار خوردم بدتر شدم ...🤐 و ...🔰🔰 خداوند فرمود : ___ 🤔‼️✔️ کی میدونه😊👇 خداوند به حضرتش چه فرمود ؟!! آیدی ادمین ↙️ @Admiin114 ببینم کی به پاسخ صحیح اشاره می کنه😉👌 🌐 @salehe_keshavarz ‼️⤵️🔍🔎📍🔍🔎⤵️‼️
صالحه کشاورز معتمدی
‼️⤵️🔍🔎📍🔍🔎⤵️‼️ 📌در این متن نکته ای ناب نهفته ... به نظرتون اون چیه...؟!!😎⤵️ ⚜حضرت موسی علیه
⤴️⤴️ ممنونم از همه عزیزانی که در پاسخگویی مشارکت کردند😍👏👏 بریم سراغ پاسخ ⤵️⤵️ 👌🌺خداوند فرمود: تو بار اول از جانب من و با نام من سراغ اون گیاه رفتی و شفا یافتی ؛ اما دومین بار از جانب خودت و بی نام من از آن خوردی ... که به جای درمان ، دردزا شد ... واقعا حد فاصل خیر و شر چقدر کوتاهه ...😒😒 و ما چقدر در غفلت بسر میبریم ...😔 💭و خداوند در انتها فرمود :👇👇 مگر نمیدانی که دنیا همه زهر قاتل است و دوای آن نام من ...❤️❤️ پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمودند : هر کار معتبری که با ... ↩️🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸↪️ ... شروع نشود ناقص است و به آخر نمی رسد. 📚 المیزان / ج ۱ / ص ۱۴ ... ✅ان شاءالله زین پس به نکات ریز دقت بیشتری داشته باشیم ...👌👌 و چقدر مؤثرند در کارها ، رشد ، زندگی ، عاقبت و آخرت ما ...🙃 🌐 @salehe_keshavarz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱ ⚜ @salehe_keshavarz ✿○○••••••══ 🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان 📌 حتما می توانستم عاطفه را از شرکت جدا کنم اما انگار بدم نمی آمد گاهی حرص شیرین را در بیاورم . در مقابل زبان او کم می آوردم . بارها با رفتارش باعث تحقیر شده بود . از احساس خودم نسبت به عاطفه با خبر بودم ... او برایم یک دوست و حتی یک خواهر بود ... اما احساس عاطفه به من هنوز هم مشخص بود ... عاطفه روز به روز بیشتر خودش را به من می کرد . نمی دانم برای عاطفه چه اتفاقی افتاد اما از روزی که کتاب قرآنم را روی میز کارم و ام را گوشه اتاقم دید رفتارش با من تغییر کرد . کم کم آن نگاههای پر تمنایش کم رنگ شد و جایش را به ادب و احترام داد. آرام آرام بودن عاطفه به من آرامش می داد . عاطفه حتی می توانست جایگزین شیرین شود ، نه برای همسری من بلکه برای مادری ریحانه . اعتراف می کنم فکر جدایی از شیرین و ازدواج با عاطفه بارها از ذهنم گذشت . اما وقتی عاطفه قدم اول را برداشت تردید به جانم افتاد . قبل از اینکه تصمیمی برای مهاجرت بگیرد ... روزی که من حسابی از دست شیرین عصبانی بودم به اتاقم آمد و با حال پریشان و به سختی حرفش را زد : +مسعود خودت میدونی که چه حسی بهت دارم ... سالهاست به پای تو نشستم که یک روز از شیرین خسته بشی و باز به سمت من برگردی ... من حتی به خاطر جذب تو عقایدم را تغییر دادم ... اما حالا طرز فکرم و سن و سالم وادارم می کنه که برای زندگیم برنامه داشته باشم ... تو و شیرین هم که شرایط خوبی ندارید ... فقط ... می خوام بدونم میتونم امیدوار باشم که ... همیشه از همچو روزی میترسیدم . از طرفی از دست شیرین خسته بودم از طرفی ریحانه و از طرفی علاقه ای که از شیرین در دلم داشتم هنوز وجود داشت . تردید همه ی وجودم را گرفته بود ... اما نبود عاطفه و عمرش پای تردیدهای من تلف شود... فقط گفتم : _ به فکر زندگیت باش ... معذرت می خوام اگر جوری رفتار کردم که امیدوار شدی ... بعد از این گفتگو بود که عاطفه بساط رفتنش را چید . در آخرین جلسه قبل از رفتنش فقط و فقط درباره کار صحبت کردیم ، حالش بهتر بود ، لحن کلامش هم محکم شده بود و معلوم بود برای زندگیش تصمیماتی گرفته و با احساساتش کنار آمده است . من با همه اعتمادی که به توانایی شیرین در امور شرکت داشتم او را راهی هلند کردم . یکی از همکارانم در هلند به عاطفه علاقمند شده بود ، با توجه به شناختی که از هر دو داشتم دانستم که به درد هم می خورند . تلفنی با عاطفه صحبت و از او قول گرفتم که روی حرف من حرف نزند و به خواستگاری او فکر کند . همین مکالمه تلفنی شیرین را زده بود . فردایش خبر بارداریش را شنیدم . اما شیرین که آتش شده بود با حرفهایش حسابی مرا سوزاند . به دوستانم در هلند زنگ زدم می خواستم از شیرین اطلاعات بدست بیاورم ... ته دلم می دانستم که خبرهای خوبی نخواهم شنید ... تیر زده شد ... آنها برایم خبرهای خوبی نداشتند هر چند که واضح حرف نمی زدند و نمی خواستند کدورتی پیش بیاید اما آنچه باید می شنیدم ، شنیدم ... وضعیت شیرین که کاملا بدون حجاب در جلسات حاضر میشده ، با مردها دست می داده و شوخی می کرده ، یکبار هم به پارتی شبانه رفته و نیمه های شب تماس گرفته و او را مست و عریان به خانه اش برگردانده بودند . برای من همانجا پشت تلفن شیرین ... دیگر نمی توانستم همچو زنی را به عنوان همسر بپذیرم ... به هلند رفتم تا تکلیف را یکسره کنم ... آنجا متوجه شدم که او هم از من کنده است ... آنقدر به هم زده بودیم که توانی برای ادامه ی مبارزه نمانده بود . دیگر ندیدمش تا 7 ماه بعد که نازنین زهرا دنیا آمد . در این 7 ماه خودم را با کار دار زدم ... فقط کار و کار و کار ... از هر چی زن بود حالم بهم می خورد ... به لطف دوستانم و جمع دورهمی سعی می کردم آرامشم را حفظ کنم . رابطه ی عاطفه و دوستم هم خوب شده بود و کم کم ماجرا داشت می شد . در این 7 ماه دورادور شیرین را تحت نظر داشتم ، می شنیدم کمتر از خانه بیرون می آید و در مهمانیها هم ظاهر نمیشود . اما دیدن دوباره ی شیرین در بیمارستان دوباره مرا هوایی کرد ... وقتی از اتاق عمل در آمد دیدمش ... هنوز در خواب و بیهوشی بود ... با دیدنش منقلب شدم ناخودآگاه اشکهایم می ریخت دستانش را گرفتم و صورتش را بوسیدم ... دلم برایش تنگ شده بود ... این شیرین ریزنقش لعنتی روزی ی زندگیم بود که حالا همه ی زندگیم را خراب کرده بود. (مسعود به اینجا که رسید مردانه اشک می ریخت و من هم به سختی جلوی خودم را گرفتم ) ... ✍صالحه کشاورز معتمدی 📤( انتشار بدون لینک کامل کانال جایز است ) ═══••••••○○✿
صالحه کشاورز معتمدی
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱ ⚜ @salehe_keshavarz ✿○○••••••══ 🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان #خیانت_شیرین 📌#قسمت_بیست
سلام این خاطره برای چند سال پیش هست امشب دوباره به اینجای ماجرا که رسیدم فرو ریختم همیشه قله ی خیانت شیرین رسیدن به ویرانی مسعود هست حتما بعد از پایان داستان یک تحلیل براتون خواهم داشت
پی ویم پر شده طرفدارهای مسعود کلی بهم ریختن طرفدارهای شیرین در سکووووت
با دنبال کردن هشتک میتونید به قسمتهای قبلی برسید👆 تو کانال تجارب هم مطالب جالبی درباره خیانت شیرین فرستادید ممنونم از شما 👇👇👇👇
سلام و خدا قوت به شما دوست عزیز و خانم کشاورز عزیزم واقعاا داستان خیانت شیرین خیلی ریز و دقیق هست ممنونم از خانم کشاورز چقدر این داستان به ما درس زندگی میدهد لطفا سپاسگزاری بنده رو حضور مشاور عزیزم برسونید.ممنون اونقدر ریز و دقیق نوشته شده .من خیلی کم پیش میاد یه متنو دوبار بخونم اما هرشب دوبار هر قسمت میخونم واقعا سپاس بیکران.
احساس میکنم مسعوددرموردشیرین قضاوت بدکرده عاطفه خودشوشبیه شیرین کرده بودتامسعودبهش علاقه داشته باشه به نظرم شیرین خیانت نکرده وپاپوش براش درست کردند
سلام دارم به این فکر میکنم که جایگاه ذهن و افکار در مسیری که خودمون برای خودمون می‌سازیم چققققدر مهمه. گمانه زنی های بی اساس سوءظن و قصه سازی و سکوت در جایی که باید صحبت کرد و مسائل را روشن ساخت... در زندگی شیرین و مسعود پایه و اساس رفتارهایی شد که خوشبختیشان را به نابودی کشید. بایستی تلاش کنیم ذهن پاک و روشنی داشته باشیم. که واقعا سخته😭😭😭 از خانم کشاورز بخواهید که تو این زمینه هم کمکمون کنن. خدا خیرتون بده🌹
سلام عزیزم..منم خودم روانشناسم... زندگی آدما باچیزای کوچیک بهم میریزه..فقط باید قانون زندگی کردن رو بلد باشیم هرعملی عکس العملی داره اگ مسعود یه سری کارارو نمیکرد شیرین عکس العمل نشون نمیداد ولی امیدوارم داستان به جای خوبی ختم بشه براشون آرزوی موفقیت دارم