eitaa logo
صالحه کشاورز معتمدی
6.1هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
2.4هزار ویدیو
9 فایل
کمکتون میکنم تا حال خانواده شما بهتر بشه دبیر خانواده استان البرز در جبهه فرهنگی و قرارگاه تحول ادمین : @Admiin114 ثبت نام دوره: @Sabte_name_doreh واحد مشاوره https://eitaa.com/joinchat/4035444855C167ad52bed
مشاهده در ایتا
دانلود
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱ ⚜ @salehe_keshavarz ✿○○••••••══ 🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان 📌 اول دهه ی 60 در یک خانواده مذهبی به دنیا آمدم ، پدرم ڪارمند بود و مادرم خانه دار ؛ وضعیت اقتصادی داشتیم. مثل همه بچه های دهه ی شصت با ڪم و ڪاستی های آن دوره بزرگ شدم . یک برادر بزرگتر هم دارم ، آن زمانها همیشه باهم می جنگیدیم اما طاقت دوری همدیگر را هم نداشتیم. خیلی درس خوان نبودم البته درسم چندان هم بد نبود. ۱۵ساله بودم که چند صباحی یکی از پسر های محل شدم ، ولی هیچ وقت ارتباطی بینمان رخ نداد . در زمان ما اینجور علاقه ها بود و اگر کسی رسوا می شد این علاقه مساوی با طرد شدن از جامعه و خانواده بود . یادم هست در دوران راهنمایی اگر مشخص می شد دختری دوست پسر دارد از او فاصله می گرفتیم و در گوش هم پچ پچ کنان او را نشان می دادیم و به حالش افسوس می خوردیم که از راه به در شده است. مثل الان نبود ڪه... چند باری هم پسر های محل نامه جلوی پایم انداختند اما من همیشه وحشت زده از آنها فاصله گرفته و دور می شدم. مادرم داستانهای زیادی از دخترانی که از راه به در شده بودند و داشتند برایم تعریف کرده بود و همیشه ترس این را داشتم که مبادا ڪاری کنم که خانواده ام برود. خلاصه با همین احوالات خفیف عاطفی ، نوجوانی ام به سر رسید و چند صباحی بعد دبیرستانم را هم به پایان رساندم . می شنیدم فلانی برای پسرش به خواستگاریم آمده اما پدر و مادرم جوابشان یک کلمه بود دختر ما درس دارد . دانشگاه دولتی قبول نشدم اما دانشگاه آزاد اطراف تهران پذیرفته شده بودم . پدرم با حالی پر از افتخار آمد پیشم و گفت : "شیرین جانم فکر پولش را نڪن با مامان برید دانشگاه آزاد ثبت نام کنید" دو روز از خوشحالی گریه می کردم چون پرداخت دانشگاه آزاد کار ساده ای نبود و می دانستم پدرم چه زحمتی را متقبل شده است . دانشگاه اما دیگری بود ، انگار وارد یک کشور دیگری شده بودم . گذشته به یکباره برداشته شده و من خود را وسط جریانی می دیدم که آمادگی برای رویارویی با آن را . با وسیله نقلیه مینی بوس مسیر دانشگاه را طی می کردم ، بودم ، صورتم خیلی پر مو نبود اما دست نخورده و کاملا دخترانه وارد دانشگاه شدم ، در فرهنگ آن زمان دخترها اولین بار فقط برای روز عروسی صورتشان را تمیز می کردند و ابروهایشان را بر می داشتند. یادم هست ترم های اول درس می خواندم ، می خواستم با نمرات خوبم زحمات پدر و مادرم را ڪنم . با توجه به روابط عمومی خیلی خوبی که داشتم ، با همه سریع برقرار می کردم ، فعال و سرحال و همیشه بین کلاسها ، کتابخانه و غذاخوری در رفت و آمد بودم . فرز و سریع و زرنگ ... گاهی هم نیم نگاهی به پسرهای همکلاسی می انداختم اما هیچ وقت کسی که برایم باشد بین آنها نبود. ترم چهار بودم که به پیشنهاد یکی از دوستانم به عنوان کار پاره وقت به یک خصوصی مراجعه کردم . شرکت در یک آپارتمان جمع و جور بود و مسیر رفت و آمد خوبی داشت ، اگر می شدم حداقل کمک خرجی برای شهریه دانشگاهم بودم . کلا کار کردن را دوست داشتم ، شاغل بودن برایم حس لذت بخشی داشت و میل به کسب در آمد ی خوبی برایم بود. خانم منشی نسبت به دهه ی 70 آرایش غلیظی داشت ، مانتویی روشن به تن داشت و موهایش از زیر روسری مثل یک توپ دیده می شد . با دیدن او ناخود آگاه چادرم را جمع تر کردم ، چند دقیقه بعد به اتاق هدایتم کردند . مردی حدودا 30 ساله پشت میز نشسته بود . مصاحبه شروع شد ... تجربه ای در اینجور کارها نداشتم فقط سعی کردم با اعتماد به نفس پاسخ بدهم اما دستپاچگی در کلامم موج می زد. همیشه موقع صحبت با نامحرم سرم را پایین می انداختم ، میان مصاحبه چند باری به آقای مدیر نگاه کردم اما از طرز نگاهش خوشم نیامد ... احساس می کردم با لبخند گوشه لبش در حال به من است ... ولی صدایش ... صدای داشت ... بعدها "مسعود" هر وقت یاد آن روز می افتاد کلی دستم می انداخت و می خندید ... و ... من ... آن روز نمی دانستم این مصاحبه سرنوشت مرا به کل تغییر خواهد داد... ... ✍صالحه کشاورز معتمدی 📤( انتشار بدون لینک کامل کانال جایز است ) ═══••••••○○✿
ا☄ꕥ💫ꕥ🌓ꕥ اꕥ💫ꕥ ا🌓ꕥ اꕥ 🧕بانو بیست و 👌خوبه ابتداً بریم سراغ معرفی ای از انگیزه ... عزیز من!😊👇 پیش از هر چیزی خوبه به این نکته توجه داشته باشیم که انگیزه و انگیختن و برانگیختن از یک خانواده هستند.♻️💯🔅 ✔️بنابراین به عنوان نخستین پیش‌زمینه‌ی ذهنی که می‌‌تونیم بهش اشاره کنیم اینه که⤵️⤵️ 🔆انگیزه باید برخاستن و اقدام کردن و حرکت را به همراه داشته باشه ... 💐حالا که به این نقطه رسیدیم، خوبه که سه اصطلاح انگیزه ، انگیزش و انگیزاننده ر‌و هم گذری داشته باشیم 💢انگیزه رو به عنوان یه نیرو و انرژی هدفمند تعریف کردیم. 💢مفهوم اصطلاح انگیزاننده رو هم می‌‌تونیم درک کنیم. 🔖انگیزاننده عاملی ست که در ما انگیزه ایجاد میکنه یا انگیزه‌ی ما رو افزایش می‌ده  🎯که انگیزاننده ما میشه همون هدفمون ، هدفی که براش برنامه ریختیم ، تلاش می کنیم و قراره که به اون برسیم ان شاءالله ...🏆😍👏 🌺اما واژه‌ی انگیزش ... تنها واژه ی انگیزش رو باید کمی دقیق‌تر مورد توجه قرار بدیم.⤵️⤵️ ✅انگیزش از جنس فرایند هست؛ بنابراین، وقتی روانشناسان یا مدیران می‌گویند که به انگیزش فکر می‌کنند 🔍📍منظورشون فرایندی ست که انگیزه‌ را در فرد یا تیم ایجاد می کنه افزایش یا کاهش می‌ده ... ⚙بنابراین کسی که به انگیزش فکر می‌کنه و می‌خواد این حوزه را بهتر بفهمه و بیاموزه، دوست داره در مواجهه با هر رفتار، چه در خود و چه در دیگران، بتونه به پرسش‌های زیر پاسخ بده🔰🔰 چی شد این هدف انتخاب شد‼️ چی شد که ادامه پیدا کرد‼️ چی شد هدف های دیگه از سر راه کنار گذاشته شد‼️ ✅همه و همه در حال انگیزش دادن هستند دقت کنید‌😉👇 گرفتیم چی شد🤔⁉️⤵️ ✔️یعنی برای اینکه انگیزه هر هدفی رو بخواهیم در خودمون تقویت یا کاهش بدیم باید بریم 📍به اولین نقطه ایجاد همون هدف 🔍به اولین روز 🖇به لحظه ای که این هدف برای شما هدف شد ... کلام آخر ...🙃🔻 ⚜بانو بیستی ها ... برای اینکه از هدفشون فاصله نگیرند و در اون موفق عمل کنند👌👌 📝اون هدف رو مکتوب می کنند 🔍براش برنامه ریزی می کنند ⛓اراده آهنین دارند 💭🔺انگیزه خودشون رو همیشه تقویت می کنند ✔️که اون هدف رو به سرمنزلگاه آخرت خودش به خیر و‌ نیکی برسونند.😍😍 🎯 @salehe_keshavarz 💎════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌═‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌✿ ◦•●⊙◎-3⃣7⃣🌹
🖇به همدیگه بدید تا با هم برنده بشید @salehe_keshavarz ✅✳️❇️
✨زندگی تداومِ بی نهایتِ اکنون هاست ... مأموریت ما توی زندگی بی مشکل زندگی کردن نیست با زیستن هست ... ✨داشته هات رو جلوی چشمات قاب بگیر و برای نداشته هات تلاش کن . "زندگیتون سرشارِ از امید"