eitaa logo
صالحه کشاورز معتمدی
6.6هزار دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
10 فایل
کمکتون میکنم تا حال خانواده شما بهتر بشه طراح و مجری طرح سفیر و همیار خانواده ادمین : @Admiin114 ثبت نام دوره: @Sabte_name_doreh واحد مشاوره https://eitaa.com/joinchat/4035444855C167ad52bed
مشاهده در ایتا
دانلود
═══📖 💙 @Salehe_keshavarz 💙 📕 ⃟❖═══════════ 📚راهنمای داستان ♥️👇 🔍 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 ═══📘 ❤️ @Salehe_keshavarz ❤️ 📖 ⃟❖═══════════ ✍ نویسنده : صالحه کشاورز معتمدی
🏖 @salehe_keshavarz ✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀ 📚شب‌های پاییز با داستان حضرت دلبر ✍صالحه کشاورز معتمدی ✤ ⃟⃟ ⃟⛱ ⃟❀✤✾᪥❀ 🏖 @salehe_keshavarz
InShot_۲۰۲۲۱۱۰۵_۱۹۴۸۱۵۵۲۰_۰۵۱۱۲۰۲۲.m4a
8.62M
🏖 @salehe_keshavarz ✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀ 📚داستان حضرت دلبر با صدای نویسنده : ✍صالحه کشاورز معتمدی ✤ ⃟⃟ ⃟⛱ ⃟❀✤✾᪥❀ 🏖 @salehe_keshavarz
🏖 @salehe_keshavarz ✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀ 🖋به نام خداوند مهر آفرین ... 📕داستان 🔍 فصل دوم : خودم می‌دانستم استاد مقدم به چه چیزی اشاره دارد اما چیزی نگفتم . معلوم بود حسابی خسته شدن با لبخند گفتم : _استاد جانم واسه امروز بسته دیگه بقیش بمونه فردا + نه نازنینم ، زهرا سادات مهربون فردا نیستم میدونی که پنجشنبه ها باید برم گلزار با صدای ناراحت گفتم : _ اه یادم نبود ... باشه استاد قشنگم بلند شدم و وسایلم را جمع و جور کردم رنگ استاد زرد بود در همین دو ماهی که مشغول ضبط خاطرات بودیم کلی وزن کم کرده بود دلم برایش ضعف می رفت ولی کاری از دستم برنمی آمد ... _ زهرا سادات چیکار میخوای بکنی با آقا رسول + وای استاد گیرم انداختید بالاخره راستش واقعا نمیدونم باید سر فرصت باهاتون مشورت کنم کلی سوال دارم و البته نگرانی جواب مامانم که به راحله خانوم منفی بود ولی خب ... _ باشه عزیزم بمونه سر فرصت صحبت میکنیم نسرین بهم گفت که بین دل و عقلت جنگه فقط اینو بدون که رسول مثل پدرش و مرتضی یه قهرمانه ولی قهرمان بودن دلیل خوشبختی تو نیست ، تو باید طبق اصولی که یادت دادم به جواب برسی + چشم استاد ، چشم ، بدون مشورت با شما که کاری نمیکنم ، فقط یه خواهش دارم ازتون فردا منم باهاتون بیام گلزار ؟ استاد مهربان پاسخ داد ... _ وا ... اینم دیگه خواهش داره ... لطف میکنی نازنینم ... میدونی که مهدا که درگیر زندگی خودشه ، هدا هم که کلا ... پریدم و محکم ماچش کردم ... + اصلا حالا که اینهمه مشتاقی پاشو بیا با هم بریم خونه راحله _ وای نه استاد قیافمو ببینید ، زیر ابروهامو سیبیلامو... با خنده گفت : + خجاااالت بکش زهرا سادات ... از موی سفید من خجالت بکش حداقل ... _ خجالت نداره که استاد دلم میخواد اونا همیشه منو عین پنجه آفتاب ببینن ، والا تو دلشون نگن چه عروس هپلی ... خنده استادم بلند شد کیف میکردم وقتی می‌خندید + خدا نگهت داره دختر بلا ... هرکی تو رو بگیره پیر نمیشه ... ولی در نهایت دلم نیامد این فرصت را از دست بدهم ، رفتم سرویس و دستی به صورتم کشیدم و کفشهایم را هم با دستمال کاغذی تمیز کردم و با هم راهی شدیم ... داخل ماشین سکوت بود ... استاد خیره به بیرون نگاه می‌کرد... هوای سرد زمستان بدون برف این هوا را دوست نداشتم به عمد از مسیرهایی میرفتم که بنر سردار سلیمانی را نبیند ولی مگر میشد هرجا که چشمش به عکس سردار می افتاد آهی میکشید ... زنگ زدیم و داخل شدیم در را جمیله خانم به رویمان باز کرد تنگ استاد مقدم را در آغوش کشید هر دو اشک می‌ریختند استاد به جمیله خانوم گفت : _ چطوری خانم دکتر ؟ بچه هات چطورن ؟ آقای دکتر خوبن ؟ جمیله هم با اشتیاق جواب میداد : + دستبوسن استاد ، خدا سایه شما رو نگهداره ، همه ما خوبیم تا وقتی که هستید _ راحله خانم کجاس پس نمیبینمش؟ + اتاق خوابوندیمش ، سالن یه کم سرده براش، بفرمایید بفرمایید از این سمت پرستارش تازه رفته جمیله خانم مرا هم حسابی تحویل گرفت وارد اتاق شدیم راحله خانم چشم‌هایش را باز کرد و چند لحظه خیره نگاه کرد بعد بغضش ترکید _ طیبه جانم ... طیبه جانم ... با لهجه قشنگش شروع کرد برای طیبه ی خودش آواز خواندن لالایی می‌خواند و استاد در حالیکه دستهای راحله را ماساژ میداد اشک‌هایش را پاک می‌کرد _ بسته راحله خانوم ... نکن با خودت ... ببین کیو آوردم ... زهرا ساداته ... نگاهش کن ... راحله خانوم نگاهم کرد و دست‌هایش را برای در آغوش کشیدنم باز کرد خجالت میکشیدم و حس غریبی داشتم کناری زیر تخت نشستم و این دو زن را در سکوت تماشا کردم ... عکس شهدا بالای تخت بود ... ✍ صالحه کشاورز معتمدی ... ❀✤✾᪥❀ ⃟⃟ ⃟⛱ ⃟✤ 💌 انتشار بدون لینک کامل کانال جایز است💌 ✤ ⃟⃟ ⃟⛱ ⃟❀✤✾᪥❀ 🏖 @salehe_keshavarz
═══📖 💙 @Salehe_keshavarz 💙 📕 ⃟❖═══════════ 📚راهنمای داستان ♥️👇 🔍 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 ═══📘 ❤️ @Salehe_keshavarz ❤️ 📖 ⃟❖═══════════ ✍ نویسنده : صالحه کشاورز معتمدی
═════᪥●♥️⃟ ᪥ ⃟●﷽♥️᪥════ هیچ کس به من نگفت که ... چرا ساعت ها برای فیلم و فوتبال و غیره وقت صرف می کنیم اما ؛ روزی ۵ دقیقه برای شناخت امام بهتر از جانمان وقت نمی گذاریم ؛ اگر زودتر این امر مهم را شروع می کردیم و می‌دانستیم با روزی ۵ دقیقه برای مطالعه پیرامون حضرت عشق هفته ای ۳۵ دقیقه ؛ ماهی ۱۵۰ دقیقه ؛ سالی ۱۸۲۵ دقیقه می توانستیم درباره وجود نازنینت مطالعه داشته باشیم و مطالب کثیری یاد بگیریم قطعا این کار را می کردیم ؛ از این پس به یاری شما این سیر مطالعاتی را شروع خواهیم کرد ؛ تا سال دیگر همین حسرت را نخوریم ... بشناسیم شما را ؛ که شنیده ایم نشناختن شما ؛ بدترین مرگ را بدنبال دارد و مرگ جاهلیت ؛ همان وقت نگذاشتن برای شماست ؛ که عمرمان صرف شود برای غیر امام ؛ در هر راهی به غیر از امام زمانمان ؛ و این همان چیزی است که دشمن می خواهد ... برای همین است ؛ آنقدر سرگرم کرده ما را ؛ تا متوجه غفلت خود از ولی خدا نشویم ؛ و اما در خلوت که دیگر فکرمان مشغول نیست لحظه ای به یاد شما هستیم ... غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد ... کاش توفیق رفیق من تنها می شد عمر من صرف عبودیت و تقوا می شد کاش از ذائقه ام لذت عصیان می رفت در همه زندگی ام یار هویدا می شد پایان ... ═════♥️᪥᪥ 💫 @Salehe_keshavarz 💫 ا♥️●⃟ ᪥ ⃟●᪥᪥════
═══📖 💙 @Salehe_keshavarz 💙 📕 ⃟❖═══════════ 📚راهنمای داستان ♥️👇 🔍 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 ═══📘 ❤️ @Salehe_keshavarz ❤️ 📖 ⃟❖═══════════ ✍ نویسنده : صالحه کشاورز معتمدی
═══📖 💙 @Salehe_keshavarz 💙 📕 ⃟❖═══════════ 📚راهنمای داستان ♥️👇 🔍 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 ═══📘 ❤️ @Salehe_keshavarz ❤️ 📖 ⃟❖═══════════ ✍ نویسنده : صالحه کشاورز معتمدی