eitaa logo
صالحین خراسان رضوی
1.5هزار دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
2.7هزار ویدیو
241 فایل
شجره طیبه صالحين خراسان رضوی امام خميني(ره): #تربيت انسان از #حكومت و #انقلاب هم مهمتر است.
مشاهده در ایتا
دانلود
[Forwarded from سروش]: ⭕️منوط دانستن به پول و امکانات در فرآیند پیاده سازی ، تربیت؛ سه مرحله اساسی دارد که شامل: " ، و " می باشد اما متأسفانه در این میان گاه مشاهده میشود که در برخی از و های کشور، طی این فرآیند اصیل تربیتی به اشتباه در قالب سیکلی معیوب صورت می پذیرد و به جای مراحل؛ جذب، تثبیت و رشد. فرآیند غیرصحیح و غیراصولی " ، و " جانشین، سه مرحله اصلی شده است که به دلیل طی این مسیر اشتباه و نادرست، چه بسا دیده می شود در برخی مواقع خواسته ها، توقعات، انتظارات و اهداف غایی برخی و در این باره، متفاوت از نیاز واقعی یک مربی تربیتی دینی از نوع گردیده است.  توضیحات لازم: از آنجا که جریان ، یک جریان تربیتی و زیربنایی است و با هدف رشد و تعالی انسان ها صورت می پذیرد پس جذب در جریان صالحین، جذب به معنویت و اخلاق است، جذب به سلوک رفتاری است و از همه مهمتر به خوبی ها و پاکی هاست. جذبی که جوان و نوجوان به آن گرایش دارد و از درون تشنه آن است. چنانکه در دوران و در جبهه هم درست همین طور بوده است که مثلاً اسلام در فلان محور عملیاتی و یا فلان دسته و گروهان و گردان فقط شب فرمانده شان می شدند و یا تحت تأثیر و مرام او قرار می گرفتند بنابراین و با این توضیحات؛ کسی که می گوید، بدون جایزه دادن، بدون شام و ناهار دادن و یا بدون پول خرج کردن، نمی توان افراد را حلقه های تربیتی کرد، مسلماً چنین فردی دارد می کند و در واقع او دارد افراد را جمع می کند نه جذب.😉 در هر حال، نتیجه قرار گرفتن در این سیکل معیوب تربیتی آن است که اگر به اشتباه افراد را به جای جذب کردن، جمع کنند و پس از آن نیز بجای تثبیت مدام آنها را تفریح ببرند تا پرانده نشوند و به بهانه ی فوتبال و امثال آن، حضورشان در ادامه پیدا کند مسلماً حاصل نهایی این فرآیند؛ مطمئناً بجای "رشد"، "دفع" خواهد شد. زیرا وقتی در یک حلقه تربیتی ، جذب درست و مؤثری صورت نپذیرد، بطور قطع و یقین حضور افراد در آن و تثبیت نخواهد شد و در نهایت در پایان کار نیز و ، بجای طی دوره رشد در حلقه صالحین از گروه دفع خواهند شد بگونه ای که کم کم نیازهای کاذب آنان جایگزین نیازهای واقعی خواهد شد نیازهایی که معمولاً بیشتر در محیط خارج از و برآورده می شود. ➖➖➖➖➖ 🇮🇷 کانال رسمی صالحين خراسان رضوي 🆔 @Salehin_razavi
هدایت شده از  ایستگاه_نماز
💌💞💌 ﷽ 💌💞💌 📜نامه به امام حسن مجتبی (علیه السلام ): 3⃣ اخلاق اجتماعی ♦️به نيكی ها امر كن و خود نيكوكار باش، و با دست و زبان بدی ها را انكار كن، و بكوش تا از بدكاران دور باشی ، و در راه خدا آنگونه كه شايسته است تلاش كن، و هرگز سرزنش ملامتگران تو را از تلاش در راه خدا باز ندارد. 💞 برای حق در مشكلات و سختيها شنا كن، شناخت خود را در دين به كمال رسان، خود را برای استقامت برابر مشكلات عادت ده، كه شكيبایی در راه حق عادتی پسنديده است، 💝در تمام كارها خود را به خدا واگذار، كه به پناهگاه مطمئن و نيرومندی رسيده ای، 💞 در دعا با اخلاص پروردگارت را بخوان، كه بخشيدن و محروم كردن به دست اوست، و فراوان از خدا درخواست خير و نيكی داشته باش. 💌 وصيّت مرا بدرستی درياب، و به سادگی از آن نگذر، زيرا بهترين سخن آن است كه سودمند باشد، بدان علمی كه سودمند نباشد، فايده ای نخواهد داشت، و دانشی كه سزاوار ياد گيری نيست سودی ندارد. 📜 ، 💎 ╔═🍃🕊🍃════╗ @Estgahnahjolbalaghe ╚════🍃🕊🍃═╝
🔰داستان واقعی بسیار عجیب 🌀عاشق یا قاتل علی(ع)؟ قطام به استقبال او آمد، و نقاب از چهره برداشت و زیبایی های خود را برای او آشکار نمود. وقتی ابن ملجم او را دید، شیفته او گردید، پس از اسب فرود آمده و وارد خانه او شد. قطام نیز به خوبی از او پذیرایی کرد و برایش غذایی تهیه کرد، ابن ملجم نیز مرتب به او نگاه می کرد و او نیز با تبسّم جواب او را می داد. 👌[دقت میکنی چطور شیطان داره ابن ملجم رو تور میکنه؟ اول به کمک ایجاد احساس خودبزرگ بینی و غرور و الان هم با نگاه به نامحرم! پیامبراکرم(ص) میفرمایند: نگاه به نامحرم، تیری از تیرهای زهرآلود است.] ابن ملجم در پایان گفت: ای کریمه ! امروز رفتاری با من کردی که باید یک عمر مدح و ستایشت نموده، از تو تشکر نمایم. اگر حاجتی داری، بگو تا برآورده سازم؟ قطام اول از کشته شدگان جنگ نهروان پرسید، ابن ملجم نیز اخبار را گفت، از جمله: از کشته شدن پدر، برادر و عموی او به دست امام علی علیه السلام خبر داد. اینجا بود که ناله قطام بلند شد و شروع کرد به سر و صورت خود زدن و گریه کردن.. و می گفت: فراق آنها بر من سخت است و چه کسی بعد از آنها مرا یاری کند و انتقام مرا بگیرد؟ ابن ملجم گفت: آرام باش، تو به مقصودت می رسی. وقتی قطام این جمله را شنید، ساکت شد و به سخن او طمع کرد و بیشتر خود را به او عرضه نمود و جمال و محاسن خود را آشکار کرد و وقتی تمام قلب او را تصاحب کرد، ابن ملجم به او گفت: پدرت رفیق من بود، من تو را از او خواستگاری نموده بودم و او نیز بر من منّت گذاشت ولی مرگ او را مهلت نداد. قطام گفت: بزرگان واشراف زیادی از قوم و قبیله ام برای خواستگاری من آمده اند؛ ولی من فقط با کسی که انتقامم را بگیرد موافقت می کنم، و شنیده ام تو مرد شجاعی هستی و دوست دارم تو شوهر من و من همسر تو باشم.. حرفهایش ادامه داشت تا آنجا که خواست شرایط و مهریه اش را تعیین کند. شرطش را گفت: علی(ع).. تا ابن ملجم این جمله را شنید، کلمه استرجاع(انّا لله و انّا الیه راجعون) را به زبان جاری کرد. و عقلش برگشت و فریاد زد: این چه شرطی است که گذاشتی؟ و امر بَد و محالی را هوای نفست به تو فرمان داده است. آنگاه سرش را به زیر انداخت، در حالی که عرق از سر و صورتش سرازیر بود و در کارش اندیشه می کرد، آنگاه سر برداشت و گفت: وای بر تو! چه کسی توان دارد علی(ع) را بکُشد، در حالی که او «یاری شده از طرف (خدای) آسمان است، و زمین از هیبتش می لرزد و ملائکه در خدمت گزاری او از یکدیگر سرعت می گیرند. وای بر تو! چه کسی بر قتل علی بن ابی طالب قادر است؟ در حالی که از طرف آسمان تأییده شده است و ملائکه صبح و شام او را احاطه می کنند و به راستی در زمان رسول خدا (ص) وقتی می جنگید، جبرئیل از سمت راست و میکائیل از سمت چپ و عزرائیل از جلوی روی، او را همراهی می کردند. کسی که اینگونه است، احدی توان کشتن او را ندارد و هیچ مخلوقی راهی برای فریب و غلبه بر او نخواهد داشت.» با این حال علی (ع) مرا عزیز و گرامی داشته، و به من محبت نموده است و (مقامم را) بالا برده و مرا بر دیگران مقدم داشته است. این کار (قتل) جزای او از طرف من نیست. اگر غیر علی بود، من به بدترین نوع کشتن او را می کشتم، هر چند (زیرک ترین) و قوی ترین اهل زمانش بود؛ اما امیر مؤمنان را (به دلایلی که گفتم) راهی بر او ندارم. قطام مدّتی صبر کرد تا خشم ابن ملجم فرو نشست، از در ملاطفه و ملاعبه وارد شد، و به او گفت: چه چیز تو را از قتل علی (ع) و رسیدن به این مال و جمال باز می دارد؟ و تو عفیف تر و زاهدتر از کسانی که با او جنگیدند و توسط او کشته شدند، در حالی که روزه داران و شب زنده داران بودند، نیستی. وقتی آنها دیدند علی به نا حقّ و از روی دشمنی مسلمانان را می کشد، از او فاصله گرفتند و با او جنگیدند. ابن ملجم به قطام گفت: از من دست بردار! به راستی دینم را فاسد کردی و در قلبم شک وارد نمودی و من نمی دانم (و متحیّرم) که چه جوابی بدهم، در حالی که تو بر من چیره شده ای و قصد تغییر رأی و نظر مرا داری. [👌حربه دیگر شیطان، القای شبهه و تردید در قلب ابن ملجم بود که کارش را ساخت.] سپس اشعاری را خواند و از قطام مهلت خواست که مقداری فکر کند، وقتی خواست خارج شود، قطام او را بدرقه کرد و در آغوش گرفت و پیشانی او را بوسید و از او خواست که سریع نتیجه را اعلام کند. ابن ملجم از نزد قطام خارج شد، در حالی که دل او جا مانده و خواب از او گرفته شده بود، و شب را تا صبح بیدار مانده، بر حال خود فکر می کرد؛ اما سرانجام نفس سرکش بر او غالب شد و تسلیم خواسته نفس و علاقه به قطام گردید و از امام(ع) تبدیل به امام(ع) شده و لقب اشقی الاشقیاء گرفت. ⛔️ما عاشقان علی(ع) بایدمراقب باشیم که شیطان، اطاعت الهی رو از ما نگیره.. 📚بحار الأنوار(ط بیروت)ج 12 ص2 🆔 @Salehin_razavi
هدایت شده از  ایستگاه_نماز
🌷🍃می‌توانی نان طلبگی بخوری بسم‌الله همسر شهید اندرزگو: آن موقع من ۱۶ سال، و ایشان حدود ۲۹ سال داشتند. قرار شد با خانواده‌­ام به منزل آقای موسوی در اختیاریه برویم تا او را ببینیم. در آن جا او گوشه‌­ای نشسته بود. من چای بردم، ولی از سر حجب و حیا نه من ایشان را توانستم ببینم و نه او مرا. فقط موقعی که از خانه خارج می‌­شد از پنجره او را دیدم. لباس قبای نیمچه‌­ای به تن، و کلاه عرقچین مشکی به سر داشت. ظاهراً تازه طلبه شده بود. قرار شد برای بار دوم همدیگر را ببینیم و صحبت کنیم که او آن موقع گفت: «من طلبه‌­ای هستم که نه کسی را دارم و نه از مال دنیا چیزی. اگر می‌توانی نان طلبگی بخوری، بسم‌الله». من هم پذیرفتم. 🍃چهارده سال مبارزه در خفا🌷 عبدالمجید معادیخواه: او، چون قصد خود را در کاری با کسی در میان نمی‌­گذاشت، هیچ‌کس نمی‌­توانست او را از کاری که می‌خواهد انجام دهد، باز دارد. در مدت ۱۴ سال، افراد زیادی با وی در تماس بودند، ولی از کارهایش سر در نمی‌­آوردند. هنگام تردد در مناطق و کوچه‌های مختلف، همیشه محل را بررسی می‌کرد تا کسی او را تعقیب نکند و متوجه او نشود. گاهی مدت‌های طولانی ناپدید می­‌شد تا هیچ کس سرنخی درباره زمان و نحوه ملاقات‌هایش به دست ساواک ندهد. هیچ‌گاه معلوم نشد با چه کسانی ارتباط دارد. تنها بعد از دستگیری و زندانی شدن دوستش بود که مشخص می‌شد افراد زیادی با او ارتباط داشته‌اند. بیشتر ملاقات­‌های او بدون قرار و هماهنگی قبلی بود. روضه حضرت علی اکبر (ع) را خوب می‌خواند «اندرزگو» با آرامش و اطمینان قلب با دیگران تعامل می­‌کرد. روحی آرام و قلبی مطمئن داشت. چنان آرام و سوزناک دعا می­‌خواند که هم خودش آهسته اشک می‌ریخت و هم دیگران را به گریه وا می‌داشت و وقتی نوبت به قرآن سرگرفتن می‌رسید، این اشک­‌ها و ناله­‌ها سوز بیشتری پیدا می‌کرد. در توسل و ارتباط با معصومان (ع) آرامش خاصی می‌یافت و این آرامش به همسرش نیز منتقل می‌شد. هرگاه اسم حضرت «علی اکبر (ع)» بر زبان می‌آمد گریه می­‌کرد؛ او عاشق آن حضرت بود. «سید علی» روضه حضرت «علی اکبر (ع)» را خوب می­‌خواند.   شهادت طلبی🌷🍃🌷 «اندرزگو» همیشه آماده شهادت بود. از جمله دعا‌های او این بود که «خدایا به ما لیاقت شهادت بده»؛ چنان که از ۱۹ سالگی و از زمان شهادت «نواب صفوی»، با خود و با خدای خود عهد شهادت می‌بندد و این عهد را با حضور بر مزار شهید «نواب صفوی» امضا می‌کند. وی می‌گفت: «من دلخوش در آرزوی فرا رسیدن لحظات شیرین پرافتخار شهادت هستم. آرزومندم مسلمان­‌ها به پیروزی برسند، اما هرگز غرضم این نیست که بعد از پیروزی رسیدن آن‌ها، افتخاری برای خودم کسب کنم. دوست دارم روزی فرا برسد که در خدمت به این ملت فنا شوم». در اکثر مجالس دینی حضور می­‌یافت. در مسجد عابد، و در صحنه سیاست، بهترین سیاستمدار بود. در مبارزه، قهرمان جنگ و در مدرسه و محیط دانش بهترین شاگرد درس خوان بود. همیشه ذکر و فکرش شهادت بود. همسرش می‌گوید: «او زندگی را چیزی جز جهاد و مبارزه نمی‌­دانست و همیشه در صدد بود به هر نحو که شده راهش را ادامه دهد». میراث شهید💌 طبق صورت جلسه سازمان اطلاعات و امنیت کشور، مورخ ۲۷ آذرماه ۱۳۵۷ وسایل و مدارک متعلق به «سید علی اندرزگو» عبارت بودند از ساعت مچی یک عدد، چاقو یک عدد، انگشتر عقیق یک عدد، سه قبضه اسلحه کمری، خشابه مربوطه پنج عدد، فشنگ با کلیبر‌های مختلف هشتاد و یک عدد، تعداد زیادی نوار کاست و ریلی و نشریات، ۱۱ دستگاه ضبط صوت (پنج دستگاه ریلی بزرگ و شش دستگاه کاست کوچک)، مبلغ ۵۹۶ هزار و ۸۴۰ ریال؛ ۲ دستگاه بی سیم، کمربند تجهیزاتی یک عدد. همچنین یک قطعه زمین در کوی «طلاب مشهد» یا یک قطعه باغ؛ و نیز کتابخانه‌­اش که در آن زمان بالغ بر ۲۰۰ هزار تومان ارزشی مالی داشت، میراث شهید محسوب می‌­شد. 🌷🍃 مزار شهید همسر شهید «اندرزگو» می­‌گوید: «تا مدت­‌ها نمی‌دانستیم آقا شهید شده است. منتظر بودیم او با امام به ایران برگردد. وقتی امام آمد ما را نزد ایشان بردند. امام خبر شهادت ایشان را به ما دادند. باور نمی­‌کردم، ولی امام تأیید کردند و فرمودند: سید بزرگوار شهید شده است. بعد‌ها «تهرانی»، شکنجه‌­گر ساواک، شیوه شهادت سید را بازگو کرد و مزار او را در «بهشت زهرا» در قطعه ۳۹ به ما نشان داد. 📚منبع: کتاب فضیلت­‌های ماندگار 🍃🌷🌹🍃🌹🌷🍃🌷🌹🍃 اللهم اجعلنی فی درک الحصینة التی تجعل فیها من ترید ╔═🍃🕊🍃════╗ @Estgahnahjolbalaghe ╚════🍃🕊🍃═
🌷🍃پس از شهادت حضرت حمزه سید شهدا (ع) پیامبر (ص) چه گذشت؟ این کارشناس مذهبی با اشاره به اینکه در جنگ احد، مصیبتی بر پیامبر (ص)، اسلام و مسلمانان وارد شد، بیان کرد: مشرکان به کینه جنگ بدر که هفتاد نفر از یاران خود را از دست داده بودند در جنگ احد دست به فتنه زدند؛ عده‌ای با وجود تذکرات پیامبر(ص) از فرمان ایشان سرپیچی کردند و ضربه‌ای بزرگ و سنگین بر بدنه اسلام وارد شد؛ در جنگ احد علاوه بر حضرت حمزه اولین شهید احد، تعداد زیادی از مسلمانان به شهادت رسیدند و در این جنگ پیامبر (ص) و امام علی (ع) مجروح شدند. 🍃🌷 فضای احد پس از شهادت حضرت حمزه چگونه بود؟ حجت الاسلام و المسلمین کاوه با اشاره به حوادث پس از شهادت حضرت حمزه (ع) گفت: در جنگ احد حضرت فاطمه (س) در غار حرا مشغول شستن دست و صورت پیامبر (ص) بود؛ در این هنگام پیامبر (ص) آرام و قرار نداشت و هر دفعه شخصی را برای جویای حال حضرت حمزه (ع) می‌فرستادند، اما خبری از احوال آن حضرت (ع) نبود، در این هنگام امام علی (ع) به نزد حضرت حمزه (ع) رفت و با منظره‌ای مصیبت وار مواجه شد؛ آن حضرت (ع) توان بازگویی این مصیبت را نزد پیامبر (ص) نداشت تا اینکه رسول اکرم (ص) خود بر سر پیکر عموی گرامی شان حاضر شد. 🌷🌷 این کارشناس مذهبی افزود: پیامبر (ص) با رویداد بسیار سنگین و بدن مثله شده حضرت حمزه (ع) مواجه شد و پیراهن خود را بر پیکر مبارک سیدشهدا انداخت، اما به دلیل قامت بزرگ حضرت حمزه (ع) پوشانده نشده بود، پیامبر(ص) به یارانش فرمود بدن مبارک ایشان را با علف‌های بیابان بپوشانید. 🍃🌷 هند چه بر سر حضرت سیدااشهدا (ع) آورد؟ حجت الاسلام و المسلمین کاوه با اشاره به اینکه پیامبر (ص) به دلیل اینکه خواهر حضرت حمزه (ع) بدن مبارک برادرش را در این وضعیت نبیند این فرمان را داد؛ اما تلخ‌تر از این ماجرا خواهری بود که در واقعه عاشورا و در کرب و بلا در مقابل چشمانش برادرش را مثله کردن و با سم اسبان بر پیکر مبارکش تاختند، عنوان کرد: در این مصیبت، هند همسر ابوسفیان اقدام به مثله کردن، بریدن انگشتان دست و پا و بینی حضرت حمزه (ع) کرد و بینی آن حضرت (ع) را به عنوان گردن بند بر گردن خود انداخت و به عنوان بهترین گردن بند از آن یاد کرد؛ همچنین هند سینه و پهلو حضرت حمزه سید شهدا را درید و از جگر آن حضرت (ع) خورد. 🌷🌷🍃 جایگاه و منزلت حضرت حمزه (ع) پس از شهادت این کارشناس مذهبی با اشاره به جایگاه و منزلت حضرت حمزه (ع) پس از شهادت، گفت: حضرت فاطمه زهرا (س) در هفته دوبار بر سر مزار حضرت حمزه (ع) و کوه احد حاضر می‌شدند و عرض ادب می‌کردند؛ در مراسم حج به فرمان پیامبر (ص) توصیه شده تا حجاج در کوه احد و بر سر مزار حضرت حمزه (ع) حاضر شوند و عرض ادب کنند. 🍃🌷🍃 حضرت حمزه توجه ویژه‌ای به صلحه رحم داشت   حجت الاسلام و المسلمین کاوه در خصوص توجه خاص حضرت حمزه (ع) به صله رحم و ارتباط با خویشاوندان، اظهار داشت: حضرت حمزه بزرگترین پشتیبان برای پیامبر(ص) قبل و بعد ازاسلام بود؛ اسلام آوردن حضرت حمزه(ع) بعد از بی حرمتی به پیامبر(ص) آغاز شد؛ پس از ماجرای بی حرمتی ابوجهل به پیامبر(ص) و با خبر شدن حضرت حمزه (ع) از این ماجرا، حضرت حمزه (ع) به شدت با ابوجهل برخورد کرد و نزد پیامبر (ص) رفت و فرمود:‌ ای برادر زاده‌ من! راضی شدی؟ پیامبر(ص) پاسخ داد: نه! زمانی راضی می‌شوم که شما اسلام بیاورید، حضرت حمزه (ع) اسلام آورد و به دین اسلام قدرت بخشید و تا زمانی که ایشان زنده بودند بهترین پشتیبان برای اسلام و پیامبر (ص) بودند. 🌷🌷 وی افزود: در سال قطحی حضرت ابوطالب (ع) به علت مشکلات اقتصادی قادر به تامین فرزندانش نبود و به توصیه پیامبر(ص) هر خویشاوندی سرپرستی یکی از فرزندان حضرت ابوطالب (ع) را به عهده گرفت؛ پیامبر(ص) سرپرستی امام علی (ع) و حضرت حمزه سرپرستی حضرت جعفر (ع) را به عهده گرفت. 🌷🍃 این کارشناس مذهبی گفت: حضرت حمزه (ع) در اولین جلسه دعوت پیامبر(ص) به اسلام در نزد خویشاوندان حضور داشت و تاثیر زیادی در تبلیغ اسلام و گرویدن خویشاوندان پیامبر (ص) داشت. 🌷🍃🍃🌷 ➖➖➖➖➖ 🇮🇷 لشكر سايبري صالحين خراسان رضوي 🆔 @Salehin_razavi
هدایت شده از  ایستگاه_نماز
بانو مجتهده امین   🏡 منزل بانو امین هیچ گاه با پیشرفت سبک های مختلف زمان، تجدد طلبی ها و فرهنگ های وارداتی غربی، تغییر نکرد. رفتار ساده ی ایشان، ظاهر بدون تکلف و گفتار ساده و روان او ، عامل جذب بسیاری از راه گم کردگان می شد. هر کس برای اولین بار به دیدار بانو می آمد، محال بود برای بار دوم مراجعه نکند. شاید اگر کسی ایشان را نمی شناخت و به مجلس ایشان وارد می شد، در ابتدا قادر به تشخیص بانو از دیگر خانم ها نبود و این نشان از بی پیرایگی این بانوی مجتهده داشت. 🔰 مجتهده بانو امین ✅ یکی از مسائل غم انگیز در زندگی این بانوی خودساخته مرگ فرزندان ایشان است. بانو امین هشت فرزند به دنیا آورد که هفت فرزند به دلیل بیماری از دنیا رفتند. این ها همه ابتلائات و آزمایش‌هایی بود که خداوند کریم برای صیقل دار شدن و خالص شدن روح مطهر این بانوی بزرگ، برای او در نظر گرفت. او در هنگام مرگ هرکدام از فرزندان خود راه صبر را پیشه کرد و هیچگاه از خدای متعال گله و شکایت نکرد. از بانو امین بیش از سی عنوان کتاب از جمله یک دوره تفسیر قرآن کریم به جای مانده است. ⬅️ آیت الله محمد تقی جعفری درباره بانو امین گفته اند: "با توجه به آثار قلمی که از این خانم در دسترس ما قرار گرفته است، به طور قطع می ‌توان ایشان را از علمای برجسته عالم تشیع معرفی نمود، و روش علمی ایشان هم کاملاً قابل مقایسه با سایر دانشمندان بوده است ، بلکه با نظر به مقام عالی روحی، باید ایشان را در گروه نخبه‌ای از دانشمندان به شمار آورد که به اضافه فراگرفتن دانش به تولد جدید در زندگی نایل می‌ شوند." ⬅️ از مرحوم آیت ‏الله شیرازی در توصیف این بانوی بزرگ چنین آمده‌است: " دختر مرحوم حاج سید محمدعلی امین التجّار اصفهانی که بانویی بزرگوار، شریف، اصیل، عالم و فرزانه، برگزیده زنان زمان و مایه شگفتی دورانش می ‏‌باشد، از کسانی است که مدت مدیدی از عمرش و زمان درازی از زندگیش را صرف تحصیل علم نموده‌است ." سیده نصرت‌بیگم امین   🔵 بانو مجتهده امین، به موضوع علم‌آموزی زنان توجه بسیاری داشت به همین سبب در سال ۱۳۴۴ حوزه‌ای به نام "مکتب فاطمه (س)"، ویژه‌ی بانوان تاسیس نمود که در آن، به تدریس رشته‌های فقه، اصول، حکمت، عرفان، فلسفه و... می‌پرداخت و حدود ۶۰۰ تا ۱۰۰۰ شاگرد را جذب کرده بود. این مکتب، نه تنها از شاگردان شهریه ‌ای دریافت نمی ‌کرد، بلکه تمام هزینه‌ های آن، توسط خود حاجیه خانم امین پرداخت می‌ شد. بانو امین، علاوه بر «مکتب فاطمه»، اقدام به تاسیس دبیرستانی دخترانه کرد و به این طریق راه را برای ادامه‌ی تحصیل دختران در خانواده‌های مذهبی میسر نمود. توصیه‌ی این بانوی فرهیخته به زنان و دختران چنین بود که مشکلات دوران تحصیل را تحمل کنند و درس را ادامه دهند، زیرا کمبود افراد متعهد و آگاه در بسیاری جوامع به خوبی حس می ‌شود.   🔷 بانو مجتهده امین پس از سالها رنج و زحمت در تهذیب نفس و تربیت شاگردان و تالیفات گرانبها، درسال 1362 خورشیدی(1403 قمری) در  سن 97 سالگی در گذشت و نور وجود او به ملکوت اعلی شتافت . آرامگاه این بانوی متعالی، در شهر اصفهان و محل تولد ایشان است. 🔲 مقبره بانو مجتهده امین در اصفهان 🌹🌹 مجتهده امین در بخشی از وصیت‌نامه✉️ خود درباره ی بیداری از خواب غفلت نوشته اند: 📜 "ای فرزند و خویشان و اقوام من، عمده غرض این جانب گنه‌کار توصیه به حق است . ✍ توصیه می ‌کنم شما را که تقوا را شعار خود گردانید و از نافرمانی حق‌ تعالی و تبعیت از هوای نفس خودداری کنید و بدانید راه پرخطری در پیش دارید. ✍ قدری از خواب غفلت بیدار شوید و خانه خود را از غیر خدا خالی گردانید و با تمام قوا روی خود را به طرف آن معبود یگانه بگردانید و حتی‌الامکان محبت غیرخدا را از دل بیرون کنید؛ ✍زیرا که یگانه ملجأ و پناه ‌دهنده ی ما اوست و قلب خود را از اوصاف و صفات نکوهیده تخلیه کنید و خود را به صفات نیکو آراسته گردانید از استاد بزرگوار متشکریم برایمان توفیقی حاصل شد با یاد این بانوی بزرگ توسط ایشان زندگینامه این بانوی بزرگ وفرهیخته مطالعه شود إن شاءالله خواهران توانمند اصفهان وقم پیشنهاد استاد را محقق خواهند کرد ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ ╔═🍃🕊🍃════╗ @Estgahnahjolbalaghe ╚════🍃🕊🍃═
هدایت شده از  ایستگاه_نماز
💌 🌹 از پاریس تا مرصاد همه ‌چیز از «شنبه‌ های پر ماجرای پاریس» و «میز کتاب» 🌹دکتر «محمد سلیمانی»، وزیر اسبق ارتباطات و نماینده سابق مجلس، یکی از همان دوستانی بود که با روایت ‌هایش گره‌ های ذهنی نویسنده جوان داستان ما درباره ارتباط کمال کورسل با دانشجویان ایرانی را باز کرد. آقای دکتر یک ‌بار دیگر کتاب خاطرات آن سال ‌ها را ورق می‌ زند و این بار برای ما از اولین برخورد با کمال این طور می ‌گوید: «آن سال ‌ها ایرانی ‌ها رسم داشتند روزهای شنبه در کنار رستوران دانشگاه در پاریس، برنامه ‌ای به نام «میز کتاب» اجرا می ‌کردند به این ‌ترتیب که گروه‌ های مختلف با گرایشات و سلایق متفاوت، کتاب ‌های مورد نظرشان را می ‌آوردند و در معرض نمایش و فروش می ‌گذاشتند. اینجا به ‌عبارتی محل تجمع ایرانی ها فعال در امور سیاسی هم بود و این فعالیت ‌ها بعد از پی ‌روزی انقلاب، دو چندان هم شد. جنگ که شروع شد، دانشجویان مسلمان ایرانی فعالیت ‌های شان را بیشتر کردند و شنبه‌ ها بعد از برنامه میز کتاب، در خیابان تظاهرات هم می ‌کردند و بعد هم همان‌جا جلوی دانشگاه و روی چمن ‌ها نماز جماعت برگزار می ‌کردند. مسلمانان مقیم فرانسه از دیگر کشورها هم در برنامه روزهای شنبه ما شرکت می ‌کردند و یک جمعیت بزرگی تشکیل می ‌شد. آن تجمعات به ‌عبارتی یک نوع نمایش بود برای ظهور انقلاب اسلامی. در آن میز کتاب ‌ها، تظاهرات ‌ها و نماز جماعت ‌ها عمدتاً عکس امام خمینی (ره) روی دست‌ ها بلند می ‌شد. البته به ‌واسطه حضور چند ماهه امام در نوفل لوشاتو، مردم فرانسه ایشان را می ‌شناختند و علاقه به ایشان به ‌ویژه در پاریس زیاد شده‌بود. 🌹🍃🌹 در ادامه فعالیت ‌های سیاسی و فرهنگی روزهای شنبه، دوستان یک تشکل جدید هم به نام «کانون دانشجویان مسلمان» ایجاد کردند و محلی را هم از سفارت ایران در پاریس برای فعالیت این کانون گرفتند. هر شنبه و در جریان فعالیت‌ ها، مسلمانان مقیم پاریس ازجمله تونسی‌ ها، الجزایری ‌ها و مراکشی ‌ها هم به ما ملحق می ‌شدند و با ما اعلام همبستگی می ‌کردند. در نتیجه همین فعالیت ‌ها هم پایشان به این کانون باز شد. «کمال» هم یکی از این افراد بود؛ یک نوجوان 15،16 ساله که مادر فرانسوی و پدر تونسی داشت.» مادرش می ‌گفت: پسرم را به من برگردانید! 🌹🌹🌹🍃🍃🍃🍃 خاطرات آن پسر فرانسوی ریزنقش با موهای روشن که بی ‌سر و صدا وارد کانون دانشجویان ایرانی شد و آرام‌آرام با آنها انس گرفت، آنقدر که یکی از آنها شد، بعد از 30 سال برای دکتر سلیمانی زنده شده و او را سر ذوق آورده. آقای دکتر مکثی می ‌کند و در تشریح تأثی ‌رپذی ‌ری کمال از دانشجویان ایرانیمی ‌گوید: «کمال، نماز می‌خواند اما از برادران اهل تسنن بود. البته خیلی طول نکشید که در رفت‌وآمدهایش به کانون در اثر عشق و علاقه ‌ای که به امام و انقلاب داشت، مذهب شیعه را انتخاب کرد. 🌹💞💞🌹   این تحولات، روی زندگی خانوادگی کمال هم اثر گذاشته‌بود. یادم می‌آید یک روز که به کانون رفتم، دیدم یک خانم فرانسوی آنجاست. دی ‌روقت شده‌بود اما او حاضر نبود کانون را ترک کند. می ‌شناختمش؛ مادر کمال بود. جلو رفتم و تا پرسیدم مشکلش چیست، شروع به گریه کرد. با یکی از دوستان، او را به کتابخانه کانون بردیم و شروع به صحبت کردیم. او با گلایه گفت: از روزی که پای کمال به کانون اسلامی باز شده، دیگر به خانه و پیش من نمی‌آید. شما فرزندم را از من گرفته ‌اید! پسرم را به من برگردانید.   💞💞🌹🌹 گفتم: شما فکر می ‌کنید پسرتان جای بدی آمده؟ گفت: نه. تحقیق کرده ‌ام. بهترین و سالم‌ترین مکان در شهر پاریس، همین‌جاست. خیالم راحت است. اما مشکلم این است که دیگر به من سر نمی‌ زند. گفتم: اگر با کمال صحبت کنم و این مسئله را حل کنم، دیگر مشکل حل می ‌شود؟ گفت: بله. فردا که با کمال صحبت کردم و پرسیدم: چرا به خانه نمی ‌روی؟ در جواب گفت: من مسلمانم و مادرم مسیحی است. با مسائلی مثل طهارت و تغذیه حلال چه کنم؟ گفتم: این رفتارت، با دستورات اسلام منافات دارد. اگر مشکل، گوشت ذبح اسلامی است، خودت گوشت ذبح اسلامی تهیه کن و به خانه ببر. با این کار، باعث می ‌شوی مادرت هم غذای حلال بخورد. اما حتماً به دیدن مادرت برو. با این صحبت‌ها، کمال به خانه برگشت و مادرش هم راضی شد. او چند بار دیگر هم به کانون آمد. یک‌بار پرسیدم: الان از وضعیت راضی هستید؟ در جواب گفت: بله. هم از کمال راضی هستم، هم از شما.» ✅ ادامه دارد.... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ ╔═🍃🕊🍃════╗ @Estgahnahjolbalaghe ╚════🍃🕊🍃═
✍️ 💠 در میان برزخی از هوش و بی هوشی، هنوز حرارت نفس هایش را حس می کردم که شبیه همان سال ها نفس نفس می زد؛ درست شبیه ده سال پیش... . . . 💠 چادرم را با کلافگی روی مقنعه سبزم جلو کشیدم که دیگر از این چادر سر کردن هم متنفر شده بودم. وقتی همین ها و ها، با روزی هزاران دروغ، فریب مان می دهند و حق مان را جلوی چشم همه دنیا غصب می کنند، دیگر از هر چه مذهب و چادر است، متنفرم! من که از کودکی مادرم با و پرورشم داده بود، حالا در سن 23 سالگی بلایی بر سر اعتقاداتم آورده بودند که انگار حتی خودم را گم کرده بودم! 💠 نگاهم همچنان روی نشریه ها و پوسترهای چسبیده به دیوارها سرگردان بود و هنوز باورم نمی شد همه چیز به همین راحتی تمام شد که در انتهای راهروی دانشکده، پریسا را دیدم. به قدری پریشان به نظر می رسید که مثل همیشه آرایش نکرده و موهایش به هم ریخته از مقنعه اش بیرون بود. هنوز دستبند سبزش به دستش بود، مثل من که هنوز مقنعه سبز به سرم می کردم، انگار نمی خواستیم یا نمی توانستیم بپذیریم رؤیای ریاست جمهوری سید سبزمان از دست رفته است. 💠 خواستم حرفی بزنم که پیش دستی کرد و با غیظ و غضبی که گلویش را پُر کرده بود، اعتراض کرد :«تا تونستن کردن! رأی مون رو بالا کشیدن! دارن دروغ میگن!» چندنفر دیگر از بچه ها هم رسیدند، همه از طرفداران میرحسین بودیم و حالا همه همچنان در بهت این تقلب بزرگ، ماتم زده بودیم. 💠 هر چند آن ها همه از دانشجوهای کم حجاب دانشگاه بودند و من تقریباً تنها چادری جمع شان بودم، اما به راه مبارزه شان ایمان آورده و یقین داشتم نظام رأی ما را دزدیده است. همه تا سر حدّ مرگ عصبانی و معترض بودیم که یکی صدایش را بلند کرد و با خشمی آتشین خروشید :«ما خودمون باید حق خودمون رو پس بگیریم! باید بریزیم تو خیابونا...» و هنوز حرفش تمام نشده بود که پریسا کسی را با گوشه چشم نشان داد و با اشاره او، سرها همه چرخید. 💠 مهدی بود که با حالتی مردد قدمی به سمت مان می آمد و باز به هوای حضور دوستانم، پایش را پس می کشید. با دیدن او، آتش خشمم بیشتر شعله کشید و خواستم با بچه ها بروم که دیدم دخترها فاصله گرفتند و رفتند. چرا نباید از دستش عصبانی باشم وقتی نه تنها در اردوگاه و فریب، برای مزدوری می کرد بلکه حتی دوستانم را هم از من می گرفت! 💠 قامت باریک و بلندش پوشیده در پیراهنی سفید و شلواری کِرِم رنگ، بیشتر شبیه دامادها شده بود و همین عصبانی ترم می کرد. می دید من در چه وضعیتی هستم و بی توجه به همه چیز، تنها به خیال خودش خوش بود. نزدیکم که رسید با لبخندی ظاهری سلام کرد و به عمق چشمانم خیره شد و از همین انتهای نگاهش حسی کردم که دلم ترسید. نگاهی که روزی با عشق به پایم می نشست، امروز به شدت به شک افتاده بود. 💠 خوب می دانستم در همین چند ماه نامزدی مان که مَحرم شده بودیم، به دنبال دنیایی از بحث و جدل های سیاسی بر سر انتخابات، هر روز رابطه مان سردتر می شد، اما امروز رنگ تردید نگاهش از همیشه پُررنگ تر بود. با همان ردّ تردیدِ نگاهش از چشمانم تا پیشانی ام رسید و به نظرم موهایم از مقنعه بیرون آمده بود که برای چند لحظه خیره ماند، اما همچون همیشه باحیاتر از آنی بود که حرفی بزند که باز لبخندی زد و سر به زیر انداخت. 💠 خودم فهمیدم، با یک دست موهایم را مرتب کردم و همزمان پاسخ سلامش را به سردی دادم که دوباره سرش را بالا آورد و با دلخوری پرسید :«حالا که انتخابات تموم شده، نمیشه برگردیم سر خونه اول مون؟» و آنچنان از عصبانیت شعله کشیدم که از نگاه خیره ام فهمید و خواست آرامم کند اما اجازه نداده و به تلخی توبیخش کردم :«خونه اول؟؟؟ کدوم خونه؟؟؟ دروغ گفتید! تقلب کردید! خیانت کردید! حالا انگار نه انگار؟؟؟ برگردیم سر خونه اول مون؟؟؟» 💠 از تندی کلامم جا خورد، در این مدت و به خصوص در این دو ماه آخر، سر انتخابات زیاد بحث کرده بودیم، کارمان به مجادله هم زیاد کشیده بود، اما هیچگاه تا این اندازه تند نرفته بودم و دست خودم نبود که تحمل این همه وقاحت را نداشتم. صورتش در هم رفت، گونه هایش از ناراحتی گل انداخت و با لحنی گرفته اعتراض کرد :«مگه من تو ستاد انتخابات بودم که میگی تقلب کردم؟ اگه واقعاً فکر می کنین شده، چرا آقایون رسماً به شکایت نمی کنن؟»... ✍️نویسنده: ♥️ ♥️ 🍃🌸🍃🌸 یازهرا 🌸🍃🌸🍃
🍃🌷🍃 ﷽ 🍃🌷🍃 🍃 بصائر علوی 🍃؛ از دیدگاه 🍃 🔰 راههای نفوذ در کلام : الف) آسان نشان دادن راه ب ) سست کردن تدریجی عقائد ج ) تفرقه د ) ایجاد فتنه 💌 ب) سست شدن تدریجی عقائد 🔰 علی علیه السلام در بیان یکی از راههای نفوذ شیطان ، به باز کردن گره های دین بصورت یک به یک توسط شیطان اشاره می کنند ✅ ایشان در این زمینه در میفرماید: " ان الشیطان ...یرید ان یحل دینکم ، عقده عقده " ♦️ همانا شيطان، ⬅️ راه های خود را به شما آسان جلوه می دهد، ⬅️ تا گره های محکم دين شما را يکی پس از ديگری بگشايد، ⬅️و به جای وحدت و هماهنگی، بر پراکندگی شما بيفزايد. ⬅️ و در پراکندگی شما را دچار فتنه گرداند. ⬅️ از وسوسه و زمزمه و فريبکاری شيطان روی گردانيد، ⬅️ و نصيحت آن کس را که خيرخواه شماست گوش کنيد، 💌 و به جان و دل بپذيريد. ✅ تدوین: مرتضوی نژاد 🆔 Eitaa.com/e_beman 🆔 Sapp.com/e_beman 🍃 🌷🍃
🍃🌷🍃 ﷽ 🍃🌷🍃 🍃 بصائر علوی 🍃؛ در کلام 🍃 💌 سه جبهه دشمن که در زمان در مقابل مولا صف آرایی کردند را در از زبان مولا بهتر بشناسیم⬇️⬇️ ⏪ آگاه باشيد! ➖خداوند مرا به جنگ با سركشان تجاوز كار، ➖پيمان شكنان ➖و فساد كنندگان در زمين فرمان داد. ⬅️با ناكثان پيمان شكن جنگيدم، ⬅️ و با قاسطين تجاوز كار جهاد كردم، ⬅️ و مارقين خارج شده از دين را خوار و زبون ساختم، ⏪و رهبر خوارج (شيطان ردهه) بانگ صاعقه ای قلبش را به تپش آورد و سينه اش را لرزاند و كارش را ساخت. حال تنها اندكی از سركشان و ستمگران باقی ماندند، ✅ كه اگر خداوند مرا باقی گذارد با حمله ديگری نابودشان خواهم كرد، و حكومت حق را در سراسر كشور اسلامی پايدار خواهم كرد، جز مناطق پراكنده و دور دست 🔰 امام علي(ع) از اين مجموعه به عنوان حزب شيطان تعبير مي كند و در مي فرمايد: «الا و ان الشيطان قد جمع حزبه و استجلب خيله و رجله آگاه باشيد شيطان حزب خويش را گرد آورده و سواران و پيادگان لشكر خويش را فراخوانده است .» ✅ ادامه دارد... ✅ تدوین: مرتضوی نژاد 🆔 Eitaa.com/e_beman 🆔 Sapp.com/e_beman 🍃 🌷🍃
🍃🌷🍃 ﷽ 🍃🌷🍃 🍃 بصائر علوی 🔰 مشکلاتی که انسان رااز نظر معنوی مستحکم می کند ⬅️ روش برخورد با مشکلات در کلام مولا 1⃣ شناخت مشکلات 2⃣ واستغفار 3⃣ خود 4⃣ واستقامت 5⃣ اراده 6⃣ توجه به مشکلات دیگران 7⃣ توجه به نتایج مثبت دیگران 🔰 ۲_توبه و استغفار و همانا خدا استغفار و آمرزش خواستن را وسيله دائمی فروريختن روزی، و موجب رحمت آفريدگان قرار داد، و فرمود: «از پروردگار خود آمرزش بخواهيد، که آمرزنده است، برکات خود را از آسمان بر شما فرو می بارد، و با بخشش اموال فراوان و فرزندان، شما را ياری می دهد، و باغستان ها و نهرهای پرآب در اختيار شما می گذارد.» پس رحمت خدا بر آن کس که به استقبال توبه رود، و از گناهان خود پوزش طلبد، و پيش از آن که مرگِ او فرارسد، اصلاح گردد. 🔰 ۳_ شناخت خود نابود شد کسی که ارزش خود را ندانست 🔰۴_ صبر واستقامت انسان شکیبا پیروزی را از دست نمی دهد اگر چه زمان طولانی باشد 📒 ✅ ادامه دارد..... ✅ تدوین: مرتضوی نژاد 🆔 Eitaa.com/e_beman 🆔 Sapp.com/e_beman 🍃 🌷🍃
VTS_01_3.mp3
42.09M
🔰 استاد حبشی ⬅️ مدیریت روابط ➖➖➖➖ 🇮🇷 لشكر سايبري خراسان رضوي 🆔 @Salehin_razavi 🌼🌸🌺 🍃🍃 🗑