🍃🌸🍃
مهدیگرایی افراطی
میراث #یهودیان_مخفی_مشهد
🔹ملا مهدی به تصوف علاقمند بود و جوزف ولف در اوّلین دیدار دریافت که او از سران فرقهای است بهنام صوفیان یهودی.
او این تعلق را از جوزف ولف پنهان نمیکرد.
🔹یهودیان مشهد در زمان سفر اوّل ولف به مشهد (۱۸۳۱)، یعنی سالها پیش از واقعه الله داد (۱۸۳۹)، دارای تعلقات خاص فرقوی بودند و عقایدی را ترویج میکردند که آمیزهای از یهودیت و مسیحیت و اسلام و تصوف یهودی ( کابالا ) و ایرانی و هندی بود و چیزی شبیه به فراماسونری ولی در کسوت عرفان شرقی. [۳۷]
🔹ملا مهدی از جوزف ولف پرسید:
آیا درباره تصوف چیزی میدانی؟
جوزف ولف پاسخ مثبت داد و از سفر خود به شیراز گفت و دیدارش با پسر میرزا ابوالقاسم سکوت که رئیس صوفیان شیراز بود.
ملا مهدی از این پاسخ بسیار شاد شد و گفت:
میتوانی در میان یهودیان مشهد صوفیان بسیار بیابی.
او توضیح داد که صوفیان یهودی مشهد مرشدی دارند بهنام ملا محمدعلی (اشکپوتی).
آنان مانند دراویش مسلمان حشیش میکشند تا ذهن خود را از جهان مادی خارج کنند، آواز میخوانند، و میکوشند در هستی، که آن را «خدا» مینامند، ذوب شوند.
صوفیان یهودی منظومهای به فارسی دارند بهنام «یوسف و زلیخا» [۳۸] و اشعار حافظ را میخوانند.
🔹بهنوشته ولف، علاوه بر ملا مهدی (ماشییح)، ملا فینحاس، ملا الیاهو، ملا نیسان و آبراهام موشه از صوفیان یهودیاند.
در میان یهودیان ایران «ملا» لقب «حاخام» بود و این نشان میدهد بیشتر سران جامعه یهودی مشهد صوفی بودند.
🔹ملا مهدی و سایر صوفیان یهودی مشهد در زمان سفر ولف (۱۸۳۱)، هشت سال پیش از واقعه الله داد (۱۸۳۹)، قرآن میخواندند و در ظاهر آن را به عنوان کتاب آسمانی قبول داشتند.
ملا مهدی به ولف گفت:
"صوفیان یهودی به موسی، عیسی، محمد و ۱۲۴ هزار پیامبر اعتقاد دارند بدون آنکه خود را به یک پیامبر مقید کنند."
جوزف ولف میافزاید:
آنها در پیش مرشد، قرآن و سایر کتب مذهبی را میخوانند تا تأییدی بر حقانیت نظام فکری خود بیابند. آنها مانند کافران آلمان و فرانسه و انگلستان میکوشند حقیقت باور خود را ثابت کنند از طریق کتابها. [۳۹]
🔹جوزف ولف در خانه ملا مهدی، قرآنی به زبان و خط عبری دید.
این ترجمه چنین نام داشت:
«قانون اسماعیلیان، موسوم به قرایی، ترجمه عربی به فرانسه از دوریه، فرانسه به هلندی از گلوزنماخر و من، ایمانوئل جیکوب مدارت، و اکنون ترجمه میشود به زبان مقدس [عبری]. نوشته شد در کوچن توسط دیوید، پسر ایزاک، کوهن اهل برلین.» [۴۰]
این همان ترجمه معروف عبری از قرآن است که طبق تحقیق مفصل مایرون وینشتین دیوید کوهن در حوالی نیمه دهه ۱۵۰۰ میلادی، و احتمالاً در سال ۱۷۵۷، در کوچن نگاشته و سپس مسافران یهودی آن را به مشهد منتقل کردهاند.
این نسخه عبری قرآن کریم هماکنون در کتابخانه کنگره در واشنگتن نگهداری میشود. [۴۱]
🔹علاوه بر این، ملا مهدی مدافع قرآنی است که حاجی امین ترجمه کرده بود.
حاجی امین یک یهودی مسلمان شده است که نام یهودیاش ملا بنیامین بود.
او تمامی کتاب مقدس را به فارسی ترجمه کرد با تعلیقات تا به یهودیان ثابت کند که موسی و سایر پیامبران ظهور عیسی و محمد را پیشگویی کردهاند.
ملا بنیامین اهل یزد است و به مکه رفته و حاجی شده. [۴۲]
🔹ملا مهدی و سایر صوفیان یهودی مشهد به ولف گفتند که آنها هنوز به «چشم ظاهر» میرزا ابوالقاسم شیرازی (میرزای سکوت) را ندیدهاند ولی با «چشم باطن» او را دیدهاند.
آنها معتقدند که عوبدیای پیامبر [۴۳] نیز صوفی بود و آنان با وی ارتباط دارند. [۴۴]
در آینده درباره این میرزای سکوت بیشتر سخن خواهم گفت.
🔗 ادامه دارد ...
🏴🌹🏴--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
🏴🌹🏴
#رمانهای_دفاع_مقدس_و_شهدا
🌷🇮🇷 #خداحافظ_سالار 🇮🇷🌷
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی
سرلشکر شهید حاج حسین همدانی
◀️ قسمت ۱۴۲م؛
موعد سفر رسید و با حسین عازم فرودگاه امام
خمینی شدیم.
توی سالن خروجی پرواز تهران دمشق به غیر از ما خانواده های زیادی بودند.
تقریباً همه مردانشان با حسین احوالپرسی میکردند
بهش گفتم:
"سه سال پیش که برای اولین بار میاومدیم دمشق،
توی پرواز به غیر از من و سارا و زهرا هیچ خانمی نبود. حالا این خانوادهها زائرن یا مدافع حرم؟"
حسین یادش آمد که به حرف گذشته خودش که گفته بود؛ "حرم مدافع میخواد" اشاره میکنم
گفت:
"نمیگم تا خودت از نزدیک ببینی!"
سوار هواپیما شدیم
به غیر از ما ایرانیها؛ خانوادههایی از سایر کشورهای اسلامی بودند که حدس زدم برای زیارت میروند
شاید این حضور، حاکی از تغییر شرایط سوریه نسبت به گذشته بود.
هواپیما دم غروب از باند فرودگاه برخاست.
سارا و زهرا و امین کنار هم نشسته بودند و من و حسین کنار هم
حالا هیچکدام ازسؤالاتی که سه سال قبل از رفتن به سوریه در ذهن داشتم فکرم را مشغول نمیکرد
خوشحال بودم که سه سال صبوری کردم و کنار حسینم و در شرایطی به سوریه میروم که اوضاع با تلاشهای حسین و دوستانش که یکی از هزاران آن را نمیدانم به نفع جبهه مقاومت عوض شده است.
در سفر از زبان همسر یکی ازفرماندهانی که شوهرش با حسین در ارتباط بود، شنیدم که گفت:
"آقای همدانی ۱۵۰ هزار نیروی داوطلب مردمی را طی سه سال سازماندهی کرده و آموزش داده. چند قرارگاه عملیاتی تشکیل داده و حتی پای مدافعان حرم از افغانستان و پاکستان و عراق را به سوریه باز کرده است."
بی آنکه بگویم که میدانم وضعیت سوریه رو به تثبیت و آرامش است، پرسیدم:
"کمی از اوضاع سوریه بگو!"
یک کلمه گفت:
«خوبه!"
پرسیدم:
"اگه خوبه؛ ما میریم چکار؟! مگه نگفتی حرم مدافع میخواد نه زائر؟!"
سری به علامت تائید تکان داد و گفت:
«حالا هم میگم که مدافع میخواد؛ اما وضع خوبه."
گفتم: "مثلاً چطور؟"
گفت:
"سه سال پیش که شما اومدید ۷۰ درصد کشور به دست مسلحین و تکفیریها افتاده بود! اما الآن كاملاً برعکسه، یعنی فقط ۳۰ درصد خاک سوریه دست اوناست. از این جهت میگم خوبه. الآن فقط ما و حزب الله لبنان از حرم دفاع نمیکنیم؛ جوانان افغانی، پاکستانی و حتی عراقی میان. با اینکه خود عراقیها با همین تکفیریها توی عراق درگیرن!"
از دهنم پرید و ناخواسته گفتم:
"اینا رو گوشه و کنار شنیدهام. خدا رو شکر که زحماتت نتیجه داد. میدونم که خیلی خسته شدی و وقت بازنشستگی رسیده. فکر میکنم این سفر آخر تو به سوریه باشه. برمیگردی و بازنشسته میشی. اینطور نیست؟"
نخواست شیرینی امیدم را تلخ کند؛ گفت:
"یادته که گفتم از خدا خواستهام که چهل سال خدمت کنم؟"
گفتم:
"خب آره! حساب کردم از روزهای مبارزه با حکومت طاغوت از سال ۵۶ تا جنگ تو کردستان بعد از پیروزی انقلاب و بعد ۸ سال دفاع مقدس و تا حالا چند ماه بیشتر نمونده که بشه چهل سال."
دید که خیلی دودوتا چارتا میکنم شگردش را در تغییر موضوع بحث به کار برد:
"راستی پروانه خاطراتت رو نوشتی؟"
گفتم:
"آره! از کودکی تا سال ۹۰ رو نوشتم. تا همون روزی که با زهرا و سارا از دمشق به تهران برگشتیم."
گفت:
"نمیخوای با این سفر تکمیلش کنی؟"
با شگرد خودش پاسخ را پیچاندم:
"شاید توی این سفر رفتیم و قسمتمون شهادت شد و کار به نوشتن نرسید."
با خونسردی گفت:
«ان شاءالله.»
🔗 ادامه دارد ...
🏴🌹🏴--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 پیشنهاد منطق جمهوری اسلامی در مورد آینده فلسطین
✅ یکی از دلایل تبعید امام خمینی(ره) به خارج از کشور، سخنرانی کوبنده ایشان علیه رژیم صهیونیستی بود
و البته دیدارهای مختلف ایشان در دوران قبل و بعد از انقلاب با گروه های مقاومت فلسطینی،
و تاکید امام امت بر تقویت جبهه مقابله با اسرائیل، سیاست اصلی جمهوری اسلامی در قبال مسئله فلسطین را آشکار کرد.
💢 پیشنهاد منطقی جمهوری اسلامی مبنی بر تعیین سرنوشت فلسطینی ها از طریق صندوق رأی، در سازمان ملل هم به ثبت رسیده
و نشان میدهد کشورمان، رأی و نظر مردمان اصلی این سرزمین را ملاک و معیار سیاست خود قرار داده است.
▪️🌹▪️--------------
@salonemotalee
⭕️ در انجیل آمده که، ایران اسرائیل را شکست خواهد داد!
♦️محقق مسیحی سعادة الیازجی در همایش «قدس میراث مشترک ادیان» آستان قدس رضوی(ع):
در کتاب انجیل به ما مسیحیان بشارت داده شده است که ایرانیان در آخرالزمان به حکومت میرسند
و بر پلیدیها پیروز میشوند
چون از حمایت شمشیر دولبه برخوردارند.
♦️سالها تحقیق کردم در میان شمشیرهای تاریخ تا توانستم رمز گشایی کنم که شمشیر دولبه همان ذوالفقار است و منظور از ایرانیان شیعیان امام علی (ع)است.
♦️طبق مطالبی که در انجیل آمده است ایران، اسرائیل را شکست خواهد داد و تا آن لحظه مدت زمان زیادی نمانده است.
▪️🌹▪️--------------
@salonemotalee
⭕️ قدس برای یهودیها مقدّس نیست!
♦️دکتر محمد البحیصی تاریخدان و یهودشناس فلسطینی در همایش «قدس میراث مشترک ادیان» آستان قدس رضوی(ع):
شاید برادران و خواهران ما ندانند ولی تمام کتب دینی یهودیها را که بخوانید حتی یک مورد پیدا نمیکنید که شهر قدس ، برای آنان دارای قداست و جایگاه دینی باشد.
🔹در کتاب تناخ یهودیان یا همان عهد قدیم تصریح شده است که قدس هیچ جایگاه معنوی ندارد و فقط از نظر سیاسی مهم است.
▪️🌹▪️--------------
@salonemotalee
🍃🌸🍃
✡ #شناخت_تمدن_شیطانی_غرب ✝
یهود و فرهنگسازی
📖 مقاله دوم؛
#برآمدن_تمدن_غرب
اروپا و جهان در قرون جدید
◀️ قسمت پنجم؛
پس از سودان نوبت به زیمبابوه، زامبیا، اوگاندا و کنیا بود که سرزمینهای شرق آفریقا از شمال تا جنوب را تحت سلطه و اشغال انگلیس قرار دهند. اما در جنوب آفریقا هلندیها با پشتیبانی آلمانیها در مقابل انگلیس ایستادند و سرانجام در سال ۱۹۰۲ آفریقای جنوبی را از آن خود ساختند. این واقعه را آغاز افول امپراتوری انگلستان دانستهاند. حکومت آپارتاید آفریقای جنوبی که با انقلاب اسلامی ایران و تحولات جهانی حاصل از آن، از بین رفت، نتیجهی حاکمیتِ این بوئرهای هلندی بود.
اما داستان انگلستان در هند به گونهای دیگر پیش رفت. اگرچه نادرشاه افشار این سرزمین را برای انگلیسیها آماده اشغال کرده بود، اما این کشور برای اشغال هند و مهمتر از آن برای حفظ این اشغال با مشکلاتی جدّی مواجه شد. سرانجام زور و تزویر انگلیسی به کمک هم آمدند تا این سرزمین مهم را از درون دچار فروپاشی و از بیرون مورد حمله قرار دهند.
استقرار نظام اداری انگلیسی، رواج زبان انگلیسی و اعزام دانشجویان هندی به دانشگاههای انگلیسی از مواردی بود که هند را از درون تهی نمود و از لحاظ فرهنگی وابسته به انگلیس قرار داد. تصرف نواحی اطراف هند مانند برمه و افغانستان، سبب تضعیف هند شد، و سرانجام ضربه نهایی با ابزار قدیمی شیطان یعنی اختلاف بر پیکر این سرزمین اسلامی با فرهنگ و تاریخی کاملاً ایرانی، وارد آمد.
درگیری مسلمانان و هندوها از مواردی است که هنوز هم برای پیشبرد سیاستهای استعماری در هند مورد استفاده قرار میگیرد. خیانت مزدوران محلی نیز در این هنگام به کمک انگلستان آمد و کار هندوستان را تمام کرد.
چین، آخرین هدف استعمار انگلیس در آسیا بود. نحوه عمل در این مورد نیز بیشتر اقتصادی بود تا نظامی. رواج مصرف تریاک انگلستان و اعتیاد در چین و مقابله دولت با آن، سبب وقوع “جنگ تریاک” در سال ۱۸۳۹ شد که نتیجه آن استمرار مصرف تریاک، برقراری حق کاپیتولاسیون، و واگذاری بندر هنگکنگ به انگلیسیها بود. هنگکنگ در جنوب چین، برای مدتهای طولانی تا همین اواخر که زمان قرارداد آن به پایان رسید، نماینده سرمایهداری غرب در چین بود.
سنگاپور نیز در جنوب مالزی با همین کارکرد برای تنظیم بازار جنوبشرق آسیا و کشورهای اسلامی آن منطقه ایجاد شد. پس از انقلاب اسلامی و بروز نگرانی از گسترش آن، امارات متحده عربی و بهویژه بندر دبی نیز در جنوب ایران با همین سیاست، توسعه خارقالعادهای یافت که پس از دورهای مکیدن خون اقتصاد ایران، با پیشرفت توفنده انقلاب اسلامی توفیق چندانی نیافت.
اما فرانسه در رقابت با انگلیس، ابتدا الجزایر را در سال ۱۸۴۳ تصرف کرد و سپس با کنارگذاشتن ایتالیا، ابتدا تونس و سپس با توافق با آلمان، مغرب را تحت سلطه و استعمار خود درآورد. در نهایت، فرانسه توانست بخش بزرگی از قاره آفریقا را از مرزهای سودان تا سواحل اقیانوس اطلس و از شمال این قاره تا خط استوا به زیر سلطه خود در آورد. آلمان نیز که دیرتر از دیگران به این قافله پیوسته بود، تانزانیا، نامیبیا، کامرون و توگو را از آنِ خود کرد. بلژیک نیز بهعنوان آخرین کشور اروپایی استعمارگر، کنگو را با توسل به نیرنگ به چنگ آورد. اما ایتالیا با سرافکندگی، در این مسابقه با شکست از حبشه، از استعمار باز ماند.
در تمام این دوران و در آرامش از مداخلات اروپایی، آمریکا به استعمار قاره خود مشغول بود. سرمایهداران و بانکداران یهودی، با کمک به گروهها و احزاب همسو، سپاه این کشور در استعمار نو بودند، شیوهای که هنوز نیز در قرن ۲۱ ادامه دارد.
🔗 ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/10165
🏴🌹🏴--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
🍃🌸🍃
#داستان ۲
#دمشق_شهرِ_عشق
قسمت هفتادوسوم؛
تماسش را قطع کرد و انگار برای جویدن حنجرهام آماده میشد
دندانهایش را به هم میسایید
با نعرهای سرم خراب شد:
«پس از وهابیهای افغانستانی؟!»
جریان خون به زحمت خودش را در رگهایم میکشاند،
قلبم از تپش ایستاده
و نفسم بیصدا در سینه مانده بود
طوری عربده کشید که روح از بدنم رفت:
«یا حرف میزنی یا همینجا ریز ریزت میکنم!»
همان تهدیدش برای کشتن دل من کافی بود
چاقوی کوچکی را از جیب شلوارش بیرون کشید،
هنوز چند پله مانده بود تا به قتلگاهم برسم
از همانجا با تیزی زبان جهنمیاش جانم را گرفت:
«آخرین جایی که میبرّم زبونته! کاری باهات میکنم به حرف بیای!»
قلبم از وحشت به خودش میپیچید
آنها از پشت هلم میدادند تا زودتر حرکت کنم که ...
شلیک گلوله پرده گوشم را پاره کرد
از شدت وحشت رمقی به قدمهایم نمانده بود
با همان ضربی که به کتفم خورده بود، از پله آخر روی زمین افتادم.
حس میکردم زمین زیر تنم میلرزد
انگار عدهای میدویدند که کسی روی کمرم خیمه زد و زیر پیکرش پنهانم کرد.
رگبار گلوله خانه را پُر کرد
دست و بازویی تلاش میکرد سر و صورتم را بپوشاند،
تکانهای قفسه سینهاش را روی شانهام حس میکردم
میشنیدم با هر تکان زیر لب ناله میزند:
«#یا_حسین!»
دلم از سوز صدای مظلومش آتش گرفت.
گرمای بدنش روی کمرم هر لحظه بیشتر میشد،
پیراهنم از پشت خیس و داغ شده و دیگر نالهای هم نمیزد
فقط خسخس نفسهایش را پشت گوشم میشنیدم.
بین برزخی از مرگ و زندگی، از هیاهوی اطرافم جز داد و بیدادی مبهم و تیراندازی بیوقفه، چیزی نمیفهمیدم که گلوله باران تمام شد.
صورتم در فرش اتاق فرو رفته بود،
چیزی نمیدیدم
تنها بوی خون و باروت مشامم را میسوزاند که زمزمه مصطفی در گوشم نشست و با یک تکان، کمرم سبک شد.
گردنم از شدت درد به سختی تکان میخورد،
به زحمت سرم را چرخاندم
پیکر پارهپارهاش دلم را زیر و رو کرد.
ابوالفضل روی دستان مصطفی از نفس افتاده بود،
از تمام بدنش خون میچکید و پاهایش را روی زمین از شدت درد تکان میداد…
تازه میفهمیدم پیکر برادرم سپر من بوده
پیراهن سپیدم همه از خونش رنگ گُل شده بود،
کمر و گردنش از جای گلوله از هم پاشیده و با آخرین نوری که به نگاهش مانده بود، دنبال من میگشت.
اسلحه مصطفی کنارش مانده بود
نفسش هنوز برای ناموسش میتپید
با نگاه نگرانش روی بدنم میگشت مبادا زخمی خورده باشم.
گوشه پیشانیاش شکسته و کنار صورت و گونهاش پُر از خون شده بود.
ابوالفضل از آتش اینهمه زخم در آغوشش پَرپَر میزند و او تنها با قطرات اشک، گونههای روشن و خونیاش را میبوسید.
دیگر خونی به رگهای برادرم نمانده بود که چشمانش خمار خیال شهادت سنگین میشد و دوباره پلکهایش را میگشود تا صورتم را ببیند و با همان چشمها مثل همیشه به رویم میخندید.
🔗 ادامه دارد ...
🏴🌹🏴--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
22تصویر جزء بیست و دوم.pdf
9.55M
تصویر جزء بیست و دوم
▪️🌹▪️--------------
@salonemotalee
22صوت تحدیر جزء بیست و دوم.mp3
4.06M
تلاوت جزء بیست و دوم
▪️🌹▪️--------------
@salonemotalee
22صوت ترجمه جزء بیست و دوم.mp3
6.46M
ترجمه جزء بیست و دوم
▪️🌹▪️--------------
@salonemotalee
26.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اللَّهُمَّ رَبَّ شَهرِ رَمَضَان ...
▪️🌹▪️--------------
@salonemotalee
🍃🌸🍃
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
امروز؛ پنجشنبه
۲۴ فروردین ۱۴۰۲
۲۲ رمضان ۱۴۴۴
۱۳ آوریل ۲۰۲۳
منسوب به امام حسن عسگری علیهالسلام
ذکر امروز؛ یکصد مرتبه
لَا اِلَهَ اِلَّا اللهُ المَلِکُ الحَقُّ المُبِینُ
•┈┈••✾•🌸مناسبتهای امروز🌸•✾••┈┈•
📆 مناسبتهای شمسی
📆 مناسبتهای قمری
🔹شب سوم از لیالی قدر
📆 مناسبتهای میلادی
🏴🌹🏴--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
🏴🌹🏴
•┈┈• 🍃 #لطیفه_نکته ۳۵۱🍃••┈┈•
◾️▪️#وصیتنامه_امام_علی علیهالسلام
▪️۱. خطبه ۱۴۹ نهجالبلاغه
خطبه پيش از درگذشت از دنيا
🏴 وَ مِنْ كَلام لَهُ عَلَيْهِالسَّلامُ قَبْلَ مَوْتِهِ
از سخنان آن حضرت است پیش از درگذشت از دنیا
🏴 اَيُّهَا النّاسُ!
كُلُّ امْرِئ لاق ما يَفِرُّ مِنْهُ فى فِرارِهِ،
وَالاَْجَلُ مَساقُ النَّفْسِ،
وَالْهَرَبُ مِنْهُ مُوافاتُهُ.
كَمْ اَطْرَدْتُ الاَْيّامَ اَبْحَثُها عَنْ مَكْنُونِ هذَا الاَْمْرِ، فَاَبَى اللّهُ اِلاّ اِخْفاءَهُ!
هَيْهاتَ،
عِلْمٌ مَخْزُونٌ.
ای مردم!
هر کس مرگی را که از آن فراری است ملاقات خواهد کرد،
ایّام زندگی صحنه راندن به سوی مرگ است،
و گریز از مرگ، آمدن به سوی آن است
چه روزهایی که در اسرار پنهان مرگ کنجکاوی کردم،
ولی خداوند جز پنهان داشتن آن را نخواست!
هیهات،
این دانشی نهفته است.
🏴 اَمّا وَصِيَّتى؛
فَاللّهُ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً،
وَ مُحَمَّدٌ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَلاتُضَيِّعُوا سُنَّتَهُ.
اَقيمُوا هذَيْنِ الْعَمُودَيْنِ،
وَ اَوْقِدُوا هذَيْنِ الْمِصْباحَيْنِ.
اما سفارشم به شما؛
خداست؛ پس چیزی را با او شریک قرار ندهید،
و محمّد صلّی اللّه علیه وآله است؛ پس سنّت او را ضایع نکنید.
این دو پایه (یعنی توحید و سنّت) را برپا نگاه دارید،
و این دو چراغ را بیفروزید.
🏴 وَ خَلاكُمْ ذَمٌّ مالَمْ تَشْرُدُوا.
حُمِّلَ كُلُّ امْرِىء مِنْكُمْ مَجْهُودَهُ،
وَ خُفِّفَ عَنِ الْجَهَلَةِ.
رَبٌّ رَحيمٌ،
وَ دينٌ قَويمٌ،
وَ اِمامٌ عَليمٌ.
تا وقتی پراکنده نگردید سرزنشی بر شما نیست.
به هر یک از شما به اندازه قدرتش تکلیف شده،
و به نادانان تخفیف داده شده است.
خدایتان پروردگاری مهربان،
و دینتان دینی استوار،
و پیشوایتان پیشوایی داناست.
🏴 اَنَا بِالاَْمْسِ صاحِبُكُمْ،
وَ اَنَا الْيَوْمَ عِبْرَةٌ لَكُمْ،
وَ غَداً مُفارِقُكُمْ.
غَفَرَاللّهُ لى وَ لَكُمْ.
من دیروز همراه شما بودم،
امروز مایه عبرت شما هستم،
و فردا از شما جـدایم.
خداوند من و شما را بیامـرزد.
🔗 ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/10208
🏴🌹🏴--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
🍃🌸🍃
#یهود_و_مهدویت
مهدیگرایی افراطی
میراث #یهودیان_مخفی_مشهد
شخصیت دیگر، که ولف او را توصیف میکند، همان ملا محمدعلی اشکپوتی (عشقآبادی)، مرشد صوفیان یهودی مشهد، است. در یادداشتهای ۱۱ دسامبر ۱۸۳۱ مینویسد: ملا محمدعلی اشکپوتی، آموزگار صوفیان یهودی، به من معرفی شد. در او هیچ چیز خاصی ندیدم که به وی علاقمند شوم. او به من این اصول خود را آموخت: اوّل، در جهان شرّ وجود ندارد. دوّم، به کسی که روحش جذب خدا شده زنا و کردار مشابه دیگر صدمه نمیزند. سوّم، جهان از ابد بوده است. چهارم، جهان و خدا یکی است. ولف سپس نام برخی مسلمانان صوفی را میبرد که عقایدی شبیه به ملا محمدعلی اشکپوتی دارند مانند حاجی عبدالرحیم دامغانی، ملا یحیی مشهدی، آقا محمدحسین یوزباشی معروف به عنبرانی. ولف از تجربه نوشیدن شراب و خوردن گوشت خوک (گراز) با صوفیان یهودی و مسلمان میگوید. آنان مدعیاند که اطاعت خداوند به گوشت و نوشیدنی نیست، به راستی و صفا و باطن قدسی است. [۴۵]
ولف مینویسد: با ملا ماشییح درباره وظایف مرشد سخن گفتم. او گفت: مرشد سخنرانی نمیکند، بلکه با زبان دل سخن میگوید. ماشییح مدعی بود که یکی از دوستان صوفی یهودیاش به مدارج عالی رسیده و خصوصیات پیامبری پیدا کرده تا بدان حد که نمیتواند به ولف بگوید. ملا محمدعلی اشکپوتی نیز به ولف گفت: «تمام نوشتههای شما بیثمر است اگر خدا در قلب شما نباشد.» ولف میافزاید: صوفیان یکدیگر را مانند فراماسونها [از طریق علاماتی] میشناسند. [۴۶]
همه چیز نشان میدهد که یهودیان مشهد در آن سالهای پرآشوب رفتاری مرموز و فرقه گونه دارند و اجباری بودن گروش سالها بعد، عید قربان ۱۲۵۵ ق. مورد تردید است. جوزف ولف مینویسد:
من غالباً میشنیدم که صوفیان یهودی مشهد میگفتند آنها دو نوع دین دارند: ظاهر و باطن. [۴۷] دین ظاهر برای مردم است و دین باطن برای لژهای [محافل داخلی] آنها است. [۴۸]
جوزف ولف در خانه رئیس یهودیان مشهد با یک یهودی سبزواری آشنا میشود و معلوم نیست چرا او را «یگانه و استثنایی» میخواند:
روزی شخصی یگانه و استثنایی وارد اتاقم شد؛ ملا لوی بن ماشییح که در مشهد مسلمان است و زمانی که به سرخس میرود یهودی. زن و فرزندان او هنوز خود را یهودی اعلام میکنند. او آمد و از من پرسید چرا برای استحمام به خانهاش نمیروم. او در خانهاش حمامی ساخته برای یهودیان و مسافران زیرا مسلمانان مسیحیان و یهودیان را به حمام خود راه نمیدهند. قول دادم روز بعد بروم. این ملا لوی بن ماشییح مدتی در کشمیر بوده است. [۴۹]
برخلاف ادعای ژاله پیرنظر، که جامعه یهودی مشهد را پیش از واقعه الله داد (۱۸۳۹) به شدت بسته و منزوی میخواند و «مسلمان شدن» ایشان را سرآغاز گشایش فرصتهای جدید تجاری و شکوفایی اقتصادشان میداند، جوزف ولف در سال ۱۸۳۱ از تجارت گسترده یهودیان مشهد با مناطق همجوار سخن میگوید. به روایت ملا ماشییح و سایر یهودیان مشهد، پیشینه این نقش بزرگ تجاری یهودیان مشهد در منطقه خراسان و افغانستان و ترکستان به زمان نادر شاه افشار میرسد.
ولف مینویسد:
یهودیان مشهد با ترکستان تجارت دارند و در آن منطقه پایگاههایی درست کردهاند و تعدادیشان در این پایگاهها زندگی میکنند ولی زنانشان در مشهد هستند. گاهی برای دیدن زنانشان به مشهد میآیند. یهودیان مشهد در این شهرهای ترکستان پایگاه دارند: سرخس، مرو، تالقان، تکه، تجن، میمنه، اندخوی. در دو شهر اخیر زنانشان را نیز با خود میبرند. نادر شاه تعدادی از یهودیان را با خود به کابل برد. از آن زمان، یهودیان مشهد به کابل میروند و یهودیان از کابل به مشهد میآیند. خصومت میان شیعه و سنی چنان شدید است که «یهودیانی که در مشهد، در میان شیعیان، مسلمان شدهاند، به محض اینکه به سرخس، یا جای دیگری در ترکستان، میرسند در میان سنیها بار دیگر آشکارا خود را یهودی میخوانند.» [۵۰]
ولف در یادداشتهای ۱۲ دسامبر ۱۸۳۱ از دیدار با یکی از دراویش پیرو طریقت سکوت سخن میگوید. این درویش، که به خانه ملا مهدی آمده، سالهاست سکوت پیشه کرده. او گرچه مسلمان است ولی با صوفیان یهودی رابطه دارد. ولف از او میپرسد: چرا سخن نمیگویی؟ با اشاره پاسخ میشنود: پس از ظهور مسیح (مهدی) سخن خواهم گفت. ولف میگوید: او کی ظهور خواهد کرد؟ میگوید: پنج سال پس از این زمان. ولف میپرسد: آنگاه چه خواهد شد؟ میگوید: هزاران دل یکی خواهند شد، بره و گرگ با هم زندگی خواهند کرد.
اعضای این فرقه، که خود را «صوفیان یهودی» میخوانند، مبلغ و منتظر ظهور قریبالوقوع منجی موعود بودند؛ مسیحی که اندکی بعد (۵ جمادیالاول ۱۲۶۰/ ۲۳ مه ۱۸۴۴) در قامت باب ظاهر شد! بخشی از صوفیان یهودی و شبکه یهودیان مخفی به اوّلین گروندگان و بزرگترین مبلغان او بدل شدند، بخشی نیز در ظاهر مسلمان ماندند و بر تحولات پسین جامعه ایرانی تأثیری بزرگ گذاردند.
▪️🌹▪️〰〰〰〰〰
@salonemotalee
🏴🌹🏴
#رمانهای_دفاع_مقدس_و_شهدا
🌷🇮🇷 #خداحافظ_سالار 🇮🇷🌷
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی
سرلشکر شهید حاج حسین همدانی
◀️ قسمت ۱۴۳م؛
زمان خیلی زود گذشت
میهماندار از طریق بلندگو اعلام کرد که آماده نشستن در فرودگاه دمشق هستیم.
شب بود
حتی چراغهای روی بال هواپیما که چشمک میزد خاموش شدند
هرچه از پنجره هواپیما به زمین نگاه کردم چراغی ندیدم
هواپیما به زمین نزدیک شد
یک آن ردیف چراغ های باند فرودگاه خاموش و روشن شد تا خلبان باند را ببیند.
دقایقی بعد هواپیما به زمین نشست
با تعجب از حسین پرسیدم:
"شما که گفتی وضعیت بهتر شده؟!"
گفت:
"خلبان هواپیما رو چراغ خاموش نشوند چون میدونه خانم پروانه چراغ نوروزی تو هواپیماست. تکفیریا هم میدونند خانم چراغ نوروزی اومده که شهادت قسمتش بشه"
هر دو خندیدیم..
از مجهز شدن به ضدهوایی دستم آمد که تکفیری ها اگرچه در جنگ زمینی کم آورده اند ولی امکانات پیشرفتهای دستشان رسیده است
وارد سالن ترانزیت شدیم
باز چهره نجیب ابو حاتم آن جوان پرانرژی و همراه همیشگی حسین را دیدم که منتظرمان بود
زائرین و مسافرین که کم نبودند، در کمال آرامش سوار اتوبوسها و سواریها شدند و بدون اینکه خطری تهدیدشان کند به طرف دمشق حرکت کردند.
از سروصدای تیر و تیربار وشلیک تانک وتوپ - برخلاف دفعه قبل - خبری نبود.
جاده فرودگاه از تیررس تکفیریها در امان بود و ما خوشحال از این وضعیت به اطراف جاده و خانههایی که چراغهایشان در دوردستها روشن بود نگاه میکردیم تا به دمشق رسیدیم و به خانهای که ابو حاتم از پیش برایمان تهیه کرده بود
تیرهای شکسته و افتاده برق سرپا شده بودند
شهر از یک وضعیت جنگی به یک محیط آرام برای زندگی تغییر چهره داده بود.
هنوز داخل خانه مستقر نشده بودیم که حسین با ابوحاتم رفتند دنبال کارشان
با کمک امین و سارا و زهرا وسایل را چیدیم.
زهرا و سارا یاد گذشته کردند که «سه سال پیش وقتی اومدیم، توی خونه زندانی بودیم اما حالا شب هم میشه رفت بیرون
آن شب، راحت و بیدغدغه تیر و انفجار خوابیدیم
بعد از نماز ابوحاتم طبق قرار آمد سراغمان و به زینبیه رفتیم
زهرا و سارا دیگر سر سمت چپ نشستن دعوا نمیکردند
هر دو طرف جاده منتهی به زینبیه امن بود
نزدیک حرم تابلوی بزرگی که نشانگر حریم حرم بود، چشم نوازی میکرد
ابوحاتم و امین هم گرم تعریف بودند
میشنیدم که ابوحاتم میگفت بسیاری از مردم آواره به خانههایشان برگشتهاند.
جنگ به اطراف شهر حلب و جادهها وشهرکهای منتهی به مرز ترکیه رفته است
ابوحاتم این تغییر شرایط و پیروزی جبهه مقاومت را بیشتر مرهون تلاش و برنامهریزی و هدایت به قول خودش «ابووهب» میدانست.
وارد محوطه بیرونی حرم شدیم.
دیوار محقر و سوراخ سوراخ بیرونی حرم بازسازی شده بود
نزدیک صحن مسیر زنها و مردها جدا میشد
مأموران تفتیش که قبلاً بدون روسری و با موی باز بازدید بدنی میکردند حالا روسری و چادر پوشیده بودند
همانها که حسین به شوخی اسمشان را گذاشته بود؛ "واحد بسیج خواهران حرم"
به محوطه داخلی آستانه نزدیک شدیم
مردم میان شبکههای ضریح دست توسل انداخته بودند
مرقد حضرت زینب مثل نگین میان حلقه انبوه جمعیت پنهان بود.
احساس غرور و شعف با هم در جانم نشست.
آیا این همان حرم بیزائر غریبی بود که سه سال پیش دیده بودیم؟!
مدتی با خواندن دعا و زیارتنامه و نماز مستحبی مشغول شدیم تا ظهر شد
روز جمعه بود
صف نماز جمعه خیلی زود مرتب شد.
نماز جمعه ده پانزده نفری قبل به حدی شلوغ شده بود که مردم تمام محوطه بیرونی صحن را پر کرده بودند
منتظر بودم مفتی اهل تسنن که سه سال پیش نماز جمعه میخواند بیاید.
همان روحانی سنی که بالای منبر از مناقب حضرت زهرا (س) سخن گفت و همه شیعیان شیفتهاش بودند
اما به جای او روحانی سنی دیگری آمد.
پرسیدم:
"امام جمعهٔ قبلی کجاست؟!"
گفتند:
"تکفیریها به جرم ارادت به اهل بیت شهیدش
کردند."
🔗 ادامه دارد ...
🏴🌹🏴--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راه قدس مرد جنگ میخواهد...
▪️🌹▪️〰〰〰〰〰
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شهید سلیمانی، از خرمشهر تا فلسطین
▪️🌹▪️〰〰〰〰〰
@salonemotalee