#لطیفه_نکته ۱۰۵
اگه دوست داری چشم خواهر شوهرتو دربیاری😱
اگه دوست داری جاریت حسرتتو بخوره🤨
اگه دلت میخاد مادرشوهرت دیوونه بشه
همش از نشانه های اینه که
حسودی،بدبخت حسود 😐
خاک تو سرشون با این عروس آوردنشون😂😂😂
*به نام خدای بیزار از حسد*
*سلام*
*خداوند متعال در قرآن میفرماید*
*اقْتُلُوا يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضاً يَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبيکُمْ وَ تَکُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صالِحين*
*باید یوسف را بکشید یا در دیاری دور از پدر بیفکنید تا روی پدر مال خودتان باشد و بعد از این عمل توبه می کنید و مردمی صالح و درستکار می شوید*
َ *سوره یوسف آیه ۹*
*با توجه به این آیه شریفه میتوان فهمید:*
*۱. فکر خطرناک، انسان را به کار خطرناک مىکشاند.*
*۲- احساس تبعیض در محبّت از طرف فرزندان، آنها را تا حدّ برادرکشى سوق مىدهد. (گرچه شدّت علاقه ى پدر به یوسف بى دلیل نبود، بلکه به خاطر کمالات او بود، ولى برادران احساس تبعیض کردند و خیال کردند علاقه بی دلیل است و همین احساس، آنان را به توطئه وادار کرد)*
*۳- از منظر کوته نظران، حذف فیزیکى رقیب بهترین راه است.*
*۴ - گناهکاران یکدیگر را در انجام گناه وسوسه کرده و از همداستانى با یکدیگر نیرو می گیرند. (برادران به یکدیگر دستور بکشید و در چاه بیفکنید می دادند)*
*۵. انسان، خواهان محبوبیّت است و کمبود محبّت مایه ى بزرگترین خطرات و انحرافات است.*
*۶. حسودان گمان می کنند که: از دل برود هر آنچه از دیده برفت. (برادران گمان می کردند اگر پدر یوسف را نبیند، از فکر یوسف بیرون خواهد رفت و تمام فکرش در ما متمرکز خواهد شد)*
*۷. با اینکه قرآن راه کسب محبوبیّت را ایمان و عمل صالح معرّفى می کند؛ «ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرّحمن ودّا»، امّا شیطان، راه محبوب شدن را برادرکشى ترسیم می کند.*
*۸. حسود خیال می کند با نابود کردن دیگران، نعمتها براى او می شود.*
*۹. شیطان با وعده ى توبه در آینده، راه گناه امروز را باز می کند.*
*۱۰. علم و آگاهى، همیشه عامل دورى از انحراف نیست. برادران با آنکه قتل یا تبعید یوسف را بد می دانستند؛ امّا اقدام کردند.*
*۱۱. سخن از توبه قبل از انجام گناه، فریب دادن وجدان و گشودن راه گناه است. (برادران به یکدیگر می گفتند: شما یوسف را نابود کنید بعد با توبه از افراد صالح می شویم)*
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
KayhanNews75979710412148515250152.pdf
11.6M
بسم الله الرحمن الرحیم
تمام صفحات #روزنامه_کیهان
امروز چهارشنبه ۴ خرداد ۱۴۰۱
---------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
🌟بسماللهالرحمنالرحیم🌟
#روانشناسی_و_مشاوره
#تسویف
#امروز_و_فردا_کردن ۱
🌸قالَ الامام الباقر عليهالسلام:
🌷إيّاكَ وَالتَّسويفَ، فَإِنَّهُ بَحرٌ يَغرَقُ فيهِ الهَلكى
🌷امام باقر علیهالسلام:
از امروز و فردا كردن بپرهيز؛ زيرا آن دريايى است كه هلاک شوندگان در آن غرق میشوند
📚تحف العقول، صفحه ۲۸۵
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
📖 فرنگیس
#خاطرات_فرنگیس_حیدریپور
🖋قسمت ۶۱م
یه بار که رفته بودم به مادرم سر بزنم. جلوی خانه با زنها نشسته بودیم و حرف میزدیم. غروب پاییز بود. هوا گرفته بود. دستم را زیر بغلم گره زده بودم و دشت را نگاه میکردم. دشت، زرد و خشک شده بود. با خودم گفتم خدا کند باران ببارد. یکی از زنها اشاره به دور کرد و گفت: «بچهها دارند از مدرسه برمیگردند.»
سرم را به طرف مدرسه برگرداندم
میدانستم لیلا و بچههای ده که سر برسند، همه جا شلوغ میشود. هر وقت به خانۀ پدرم میآمدم، لیلا از دیدنم خوشحال میشد. اگر مرا از دور میدید، تا خانه میدوید.
بلند شدم تا لیلا مرا بهتر ببیند. از دور دیدمش. گونی دستسازی که برای جای کتابهایش درست کرده بودم، دستش بود و آرام میآمد. از دور مرا دید، اما به طرفم ندوید. تعجب کردم. خیلی آرام میآمد. نزدیکتر که رسید، دیدم دارد گریه میکند. تعجب کردم. رو به مادرم کردم و پرسیدم : «لیلا چرا گریه میکند؟»
چند قدم به طرف لیلا رفتم، اما سر جایم خشکم زد. تمام صورت لیلا سرخ و خیس از اشک بود. چه شده بود؟ نزدیکتر رفتم. گونی کتابها و دفترها را از دستش گرفتم. دستش یخ کرده بود.
دستهایش را مالیدم و پرسیدم: «چی شده، لیلا؟ چرا گریه میکنی؟»
زنها هم دور ما را گرفتند و میپرسیدند چه شده. هقهق لیلا بلند شد. روی زمین نشست و دمپاییهای لاستیکیاش از پایش در آمد. خون از زیر پایش بیرون زد.
تمام کف پایش سیاه بود.
روی زمین و خاکها کنارش نشستم. پاهایش را گرفتم و به آنها خیره شدم. مادرم به سینه میزد و با صدای بلند، رولهروله میگفت. فریاد زدم: «چه کسی این کار را کرده؟»
لیلا چیزی نمیگفت. حرفی نمیزد. از من میترسید. ولی فریادم که بلند شد، با هقهق گفت: «آقا معلم... درسم را بلد نبودم، فلکم کرد.»
انگار جگرم را آتش زدند. فریاد کشیدم و به طرف خانه هجوم بردم. چوب بلندی را که همیشه نگه میداشتیم، برداشتم. باید میرفتم و حساب معلمِ نامرد را کف دستش میگذاشتم.
مادرم جلویم را گرفت. فریاد زدم: «هر کس جلو بیاید، با همین چوب میکشمش. بگذارید بروم او را فلک کنم، ببیند خوب است یا نه...»
دویدم که چند تا از زنها به زور مرا گرفتند. چرخی زدم و لباسم از دست زنها رها شد. زنها زودتر یکی از پسرها را فرستاده بودند تا آقای معلم را خبر کند.
به طرف مدرسه میدویدم که گروهی سرم ریختند. زنها بودند و پدرم. پدرم یک سر چوب را از دستم گرفت و با ناراحتی گفت: «فرنگیس، به خاطر خدا ول کن.»
چوب را میکشید و التماس میکرد.
پدرم را با آن وضع و ناراحتی که دیدم، شل شدم. روی زمین نشستم. اشک میریختم و میگفتم: «باوگه، چرا نمیگذاری حقش را کف دستش بگذارم؟ نمیبینی چه بر سر لیلا آورده؟ پای لیلای بیچاره سیاه شده.»
رو به زنها کردم و گفتم: «دلتان میخواهد پای بچههاتان اینطوری سیاه کبود شود؟ از چه میترسید؟»
یکی از زنها جلو آمد و گفت: «اشکال ندارد. میتوانی بروی و او را بکشی. اما عیب است، آبرویمان میرود. او توی این روستا غریب است. از شهر میآید. برای ما زشت است.»
با ناراحتی فریاد زدم: «به خدا دفعۀ دیگر دست روی بچهای بلند کند، خودم ادبش میکنم.»
زنها سعی کردند آرامم کنند. یکیشان گفت: «ناراحت نباش. به او خبر رسیده. مطمئن باش دیگر جرئت نمیکند دست روی کسی بلند کند.»
اتفاقی به سمت مدرسه نگاه کردم. معلم را دیدم که با عجله به سمت جاده میدوید. پسری را که فرستاده بودند خبر بدهد، دم در مدرسه ایستاده بود و با وحشت به این طرف نگاه میکرد. فریاد زدم: «معلم خدانشناس... نمیبینی صدام چه به روزمان آورده؟ نمیبینی زندگیمان سیاه شده؟ نمیبینی هر روز پای یکی از بچههامان روی مین میرود و تکهتکه میشود؟ تو دیگر نکن. تو که دشمن نیستی. پای بچههای ما را سیاه نکن.
پدرم سرم را بغل کرد و بوسید. اشکهای پدرم روی سرم میریخت. رفتم و لیلا را بغل کردم. بردمش خانه و پاهایش را با آب گرم شستم. با وازلین، پاهای سیاهش را چرب کردم. برای اینکه آرامش کنم، آرام در گوشش گفتم: «اگر دفعۀ دیگر، فقط یک بار دیگر اذیتت کرد، به من بگو، خودم میکشمش.»
لیلا سرش را تکان داد. سرش را روی متکا گذاشتم و بیرون رفتم.
هنوز که هنوز است، داغ پاهای سیاه لیلا روی دلم است.
ادامه دارد ...
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#پرونده_ویژه_جنگ_جهانی_غذا
پرونده «جنگ جهانی غذا» حاصل دهها هزار صفحه پژوهش تخصصی است که بخش رسانهای آن در قالب ۱۰۰۰ صفحه منتشر خواهد شد.
در پرونده «جنگ جهانی غذا»، راهبردها، تاکتیکها و تکنیکهای ۲۰۰ سالهی کنترل غذای جهان از سوی ابرکمپانیهای آمریکایی مورد بررسی قرار گرفته و به فعالیت بالاترین سطوح سیاسی و امنیتی ایالات متحده و به تبع آن نهادهای بینالمللی در این زمینه پرداخته شده است.
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#پرونده_ویژه_جنگ_جهانی_غذا (۱)
مقاله اول
#تغییر_در_آرایش_جهانی_قدرت
🖋قسمت اول
اشاره
داستان تحول کشاورزی صنعتی در جهان و شناخت پشتپرده جریانهای مؤثر بر این موضوع، بسیار حیرتآور و جذاب است،
اما در زمان تدوین گزارشهای حول این موضوع، دست و دلمان میلرزید.
آخر، مطالب نوشته شده درباره موضوعاتی همچون نحلههای آخرالزمانی، فراماسونری، یهودیت، صهیونیسم، و مفاهیمی از این قبیل، آنقدر به اسرائیلیات و مطالب خرافی ممزوج شده، که برای مخاطب گارد ایجاد میکند.
از سوی دیگر با یک حقیقت غیرقابل کتمان طرفیم:
بخش اعظم ساختار تأمین صنعتی غذا (کشاورزی صنعتی) و زمینههای مرتبط با این موضوع در جهان طی یک قرن اخیر، توسط چند خانواده قدرتمند آمریکایی معماری شده است؛ به همین دلیل بدون پرداختن به جریانهای جهانی، شناخت دقیق این حوزه بینتیجه میماند؛
پس لاجرم باید در این فضا قلم بزنیم.
بعد از کمی مشورت، برای کمک به باورپذیری و دقت مطالب، به این نتیجه رسیدیم که علاوه بر تمهیدات فرمی، مراجع هر یک از فکتها و نقل قولها بهدقت در پاورقی ذکر شود.
با این ملاحظات دعوت میکنیم بدون ذهنیت و با توجه به مستندات ارائه شده، به مطالعهی این بخش مهم بپردازید.
تحولات راهبردی جهان در یک سده اخیر
تا قرن نوزدهم میلادی ابزارهای تسلط و بهرهکشی از کشورها، از نظر فرم، پراکندگی جغرافیایی و همچنین ضریب نفوذ محدود بود.
در این دوران شاید «اعمال نفوذ بر حکومت مرکزی در مستعمرهها» بدترینِ ابزارهای استثمار ملتها بهشمار میرفت؛ اما از ابتدای قرن بیستم با گسترش زیرساختهای ارتباطی (شامل حملونقل و ارتباطات مخابراتی)، راهبردهای استعماری برای استفاده از ظرفیتهای همهی انسانهای روی زمین شکل جدیدی به خود گرفت.
بروز تحولات زیرساختی سبب شد معادلات جهان، از جهت مفهومی (۱) دورانهای گذار زیر را طی کند:
* پیش از قرن بیستم برخوردها و گفتمانهای فراملی، عموماً ماهیت ایدئولوژیک یا ملیگرایانه داشته است.
* در مرحله بعد، طی چند دهه، معادلات ژئوپولتیک (۲)، مهمترین بازیگر صحنه سیاسی جهان بود؛ جنگ سرد نماد بارز این دوران است.
* در سالهای انتهایی جنگ سرد، با تحول در زیرساختها، معادلات اساسی، از ژئوپولتیک به ژئواکونومیک (۳) تغییر پیدا کرد، که تغییری بسیار مهم بهشمار میرفت.
* و نهایتاً در سالهای اخیر معادلات، ماهیت فرابخشی (استراتژیک) پیدا کردهاند. در این پارادایم، دو ابزار مهم «تکنولوژی» و «ارتباطات» دو موضوع مؤثر و مهم در کسب قدرت بهشمار میرود.
در تطور این ساختارها، روشها و ابزارهای تأثیرگذاری ابرکمپانیها و کنشگران اصلی جهان نیز دستخوش تغییر شده است.
این روشها، از روشهای بسیطِ یک شبکه متمرکز و اقتدارگرا و با مرکزیت مشخص، بهتدریج به «شبکهی کانونهای فراملی پیچیده و لایهبندی شده» تغییر کرده است.
با پیگیری مسیر این پرونده – بهعنوان یک نمونه و مصداق مشخص – متودولوژی این کانونهای قدرت بر مخاطبان روشن خواهد شد.
ادامه دارد ...
قسمت بعد: https://eitaa.com/salonemotalee/1710
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#لطیفه_نکته ۱۰۶
*به نام خدای مهربون*
*سلام بر عزیزانی که امر نمی کنند مگر خود عمل کنند و نهی نمی کنند مگر خود ترک کنند.*
طنزم اون آخره لطفا بخون تا بررسی
👇👇👇👇👇👇
چیه میخوای فقط طنزو بخونی 😔😔
روایت به این قشنگی و مفیدی را حیفت نمیاد😍
هر دو را بخون و لذت ببر🙏
*امیرالمؤمنین علی علیه السلام*
*أشَدُّ النّاسِ نِفاقا مَن أمَرَ بالطّاعَةِ و لَم يَعمَلْ بها ، و نَهى عَنِ المَعصيَةِ و لم يَنتَهِ عنها .*
*بدترين منافق كسى است كه به اطاعت خدا امر می كند و خودش بدان عمل نمی كند و از معصيت نهی می کند و خودش از آن اجتناب نمی کند.*
*غرر الحکم ص ۲۱۳*
*ای کاش همه اهل عمل بودند تا اهل حرف گاهی رئیس اداره به کارمندان سفارش مراعات بیت المال و رسیدگی به ارباب رجوع می کند ولی خودش حیف و میل می کند و ارباب رجوع را ارجاع به دیگران می دهد* .
*عیب را در دیگران می بینیم و بیزاری می جوییم در حالی که خود همان عیب یا بدتر از ان را داریم.*
دیروز رفتم شلوار بخرم یکی برداشتم خیلی تنگ بود😳
فروشنده گفت چند بار بپوشی جا باز میکنه،😍😂
یکی دیگه برداشتم خیلی گشاد بود
گفت چند بار بشوریش آب میره جمع میشه🤔
خدا خیرشون بده شلوار هوشمند ساختن😂😂😂
KayhanNews75979710412148515350152.pdf
10.96M
بسم الله الرحمن الرحیم
تمام صفحات #روزنامه_کیهان
امروز پنجشنبه ۵ خرداد ۱۴۰۱
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#روانشناسی_و_مشاوره
#تسویف
#امروز_و_فردا_کردن ۲
♦️امروز و فردا کردن کارها:
💠انجام ندادن، بیشتر از انجام دادن، از شما انرژی روانی میگیرد
✳️راهکارها:
1⃣ اگر تصمیم بگیرید کاری را فقط برای ۵ دقیقه انجام دهید، به احتمال زیاد تا پایان آن، ادامه میدهید.
2⃣ اگر کاری را ابتدای صبح انجام دهید، روز بهتری خواهید داشت.
3⃣ برای انجام کارها، انگیزه کافی نیست؛ نظم، تداوم،و عمل نیز لازم است.
4⃣ قانون ۵ ثانیه را فراموش نکنید، از یک تا پنج بشمارید و شروع کنید.
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
هدایت شده از رسانه اجتماعی مسجد و محله
کمپین چند هزار نفری خبرگزاری فارس در
(انتقاد از بدحجابی و کشف حجاب در نمایشگاه کتاب تهران )
https://farsnews.ir/my/c/141191
᪥࿐࿇🍀࿇࿐᪥
#نشر_مطالب_صدقه_جاریه_است
حتما منتشر کنید تا به دست تک تک عزیزانی که بحث حجاب براشون مهمه برسه...
📖 فرنگیس
#خاطرات_فرنگیس_حیدریپور
🖋قسمت ۶۲م
یکی از خانوادۀ فریدونی فوت کرده بود. از تمام دهات و طایفهها برای مراسم به گورسفید آمده بودند. ده شلوغ بود. همه به قبرستان رفتیم تا جنازه را خاک کنیم. حدود دویست تا ماشین آمده بود. همه دلهره داشتیم که نکند هواپیماهای عراقی سر برسند.
وقتی جنازه را خاک کردیم، به طرف آبادی برگشتیم. من زودتر به منزلِ صاحبعزا رسیدم. دم در ایستادم. رسم بود بایستیم
تا صاحب عزا بیایند و بعد همه با هم داخل خانه شویم. چادرم را زیر بغل زدم و به طرف جاده نگاه کردم. ماشینها به طرف خانه میآمدند. قبرستان آن سمت جاده بود و روستا این طرف جاده.
یک ماشین نیسانوانت که عدۀ زیادی رویش نشسته بودند، به سمت خانۀ صاحبعزا میآمد. زن و مرد پشت نیسان ایستاده و نشسته بودند. بیشتریها زن بودند.
ماشین نزدیک شد و نزدیک خانه دور زد بایستد که یکدفعه زیر آن مین ترکید صدای وحشتناکی بلند شد. تایر ماشین روی مین ضدتانک رفته بود.
نگاه کردم؛ تمام کسانی که پشت نیسان نشسته بودند، توی آسمان بودند. تکهتکه بودند. وانتنیسان هجده نوزده نفر مسافر داشت. مردم توی هوا، مثل گردباد، چرخ میخوردند و روی زمین میافتادند. باورم نمیشد. زنی به اسم حمیده و دخترش کافیه که جوان بود، توی هوا داشتند چرخ میخوردند. چیزی را که میدیدم، نمیتوانستم باور کنم. انگار باوهگیجان (گردباد) بود که میآمد و مردم توی آن چرخ میخوردند.
به صورتم کوبیدم و دویدم. چند نفر شهید شده بودند. رفتم سراغ زنهایی که زخمی بودند. همگی روی زمین افتاده بودند و ناله میکردند. مردم همه به طرفشان میدویدند. بین آنها خیلیها را شناختم. اول از همه، ریحان زن قهرمان را شناختم و به سینه کوبیدم. پاهایش به شدت آسیب دیده بود.
جوی خون راه افتاده بود. تکههای بدن آدمها این طرف و آن طرف افتاده بود. تا آن موقع چنین صحنهای ندیده بودیم
دختری بود که دستش قطع شده بود. وقتی او را بلند کردم، دستش به کناری افتاد.
زنها کنار دیوار بودند و جیغ میکشیدند. میخواستم زخمیها را بگذارم توی ماشین. طوری زخمی بودند که نمیشد بلندشان کرد. نرسیده به جاده، خیلی از زخمیها فوت کردند.
زخمیها را رساندند شهر تا معالجه شوند. و باز هم مراسم عزاداری و خاکسپاری شروع شد. تمام روستا سیاهپوش شده بود.
ریحان یک ماه بیمارستان بود. پاهایش به شدت آسیب دیده بود. تکههای مین در بدنش فرو رفته بودند. او را با بدنی زخمی برگرداندند
جنگ بین ما و مینها تازه شروع شده بود. هر بار کسی روی مین میرفت،
در اصل، مین ما را بیچاره کرد، نه هواپیماها. هر چه رحیم و ابراهیم و خوشروان و بقیۀ نیروها به بچهها هشدار میدادند، فایده نداشت. بچهها وقتی چیز عجیبی میدیدند، برمیداشتند یا میرفتند جاهای مختلف برای بازی و گرفتار مین و نارنجک میشدند. توی ده، مردم مرتب مین پیدا میکردند یا روی مین میرفتند. اکثر بچهها نمیتوانستند مینها را تشخیص بدهند.
وقتی برای پاکسازی مینها آمدند، برادرم رحیم و ابراهیم با صفر خوشروان همراه شدند. صفر خوشروان که میآمد، با برادرهایم به تنگه میرفتند تا مینها را پاکسازی کنند. هر روز که توی آوهزین جمع میشدند تا بروند پاکسازی، مردم برایشان صلوات میفرستادند.
هیچ وقت از یاد نمیبرم. روزی که صفر خودش هم با مین شهید شد.
وقتی صدای مین بلند شد، فهمیدیم یک نفر دیگر شهید شده است. هراسان به سمت کوههای آوهزین دویدیم. یعنی چه کسی روی مین رفته بود؟ فهمیدیم که صفر خوشروان خودش شهید شده است. مردی که تمام مینها را خنثی کرده بود، با انفجار مین در دستهایش شهید شد. مردم همه گریه میکردند. رحیم برادرم هم گریه میکرد. رزمندهها دور جنازهاش جمع شدند. مردها از زنها بیشتر گریه میکردند. جنازه اش را سریع از آنجا بردند.
ادامه دارد ...
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#پرونده_ویژه_جنگ_جهانی_غذا (۲)
مقاله اول
#تغییر_در_آرایش_جهانی_قدرت
🖋قسمت دوم
فرمانروایان آخرالزمانی
گذشته از سیر تحولات پارادایم نظام حکمرانی جهان، در سدههای بیستم و بیستویکم، ادبیات جدیدی در این نظام باب شد. در این دو قرن واژگانیچون حکومتواحدجهانی(۴)، جهانیسازی (۵)، نظم نوین جهانی (۶)، حکومت جهانی نخبگان و بانکداران (۷)، آرماگدون (۸) و این قبیل، مواردی هستند که در فرهنگ واژگان داعیهداران سرپرستی و فتح جهان، همواره تکرار شده و میشود.
اینک نگاه آخرالزمانی به اتفاقات جهان، نهتنها در میان خانوادههای متمول و نحلههای خاص آمریکایی، بلکه در میان بسیاری از اعضای شبکه متنفذان و رجال سیاسی آمریکا و حتی در میان رؤسای جمهور آمریکا باب شده است.
از جمله معروفترین افراد آمریکایی که تفکرات آخرالزمانی دارند، میتوان به رونالد ریگان (۹)، و جورج بوش پسر (۱۰) اشاره کرد. نیویورک تایمز در تاریخ ۲۰ اکتبر ۱۹۸۴ میلادی (۱۱) تصریح میکند:
«رونالد ریگان، رئیسجمهور وقت امریکا، حداقل ۱۱ نوبت از پایان جهان صحبت کرده است.» (۱۲)
ریگان در اظهارنظری میگوید:
«من فکر میکنم – فارغ از زمان یا نسلی که مقارن آن آرماگدون فرا میرسد – وقتی فرارسید، هر نسلی که در آن زمان حاضر است باید آنچه در باورش درست است انجام دهد.» (۱۳)
این نوع تفکرات در میان بسیاری از قدرتمندان سیاسی و اقتصادی آمریکا رواج دارد و بسیاری از کنشها و واکنشهای جهان از این موضوع متأثر است. (۱۴) بنابراین باید دقت کرد که علاوه بر تحول زیرساختها و آرایش جدید سیاسی و تجاری جهان، اغراض ایدئولوژیک گروههای خاص نیز در شکلگیری ساختارهای جدید قدرت تأثیرات جدی داشته است؛ بهگونهای که کشورها، نهادها و معاهدههای بینالمللی و چند ملیتی ر گوناگونی، مانند تشکیل رژیم اشغالگر قدس، سازمان ملل، شورای امنیت، بانک جهانی، سازمان جهانی بهداشت، فائو، یونسکو، صندوق بینالمللی پول، دادگاه لاهه، ناتو، آسهآن، بریکس، و حتی معاهدههایی چون جنبش عدم تعهد، و همچنین تعاملات منطقهای و دوجانبه عمیقاً تحتتأثیر این نگاههای ایدئولوژیک قرار دارد. (۱۵)
این ساختار جهانی قهراً بر روابط اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی تکتک جوامع و کشورها تأثیرگذار بوده است.
ادامه دارد ...
قسمت بعد: https://eitaa.com/salonemotalee/1718
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ترجمه و توضيح کوتاه آیات صفحه ۲۳ قرآن کریم
#روانشناسی_و_مشاوره
#تسویف
#امروز_و_فردا_کردن ۳
♦️امروز و فردا کردن کارها:
💠اختلال در روابط اجتماعی:
🔅امروز و فردا کردن نه تنها بر سلامت شما تاثیر منفی دارد بلکه میتواند به روابط اجتماعیتان هم آسیب بزند. با تاخیر در انجام امور در واقع باری بر دوش اطرافیان خود میگذارید.
اگر عادت کردهاید انجام کار مهمی را موکول به آخرین دقایق فرصتتان کنید، آنهایی که در ارتباط با شما هستند مانند دوستان، اعضای خانواده و یا همکاران ممکن است از این رفتار شما عصبانی شوند.
💠رابطهی متقابل تعلل و استرس و اضطراب:
🔅در مطالعهای محققان دریافتند در شروع ترم، دانشجویانی که اهل تعلل بودند، کمترین میزان استرس و اضطراب را داشتند اما در پایان ترم، این قضیه به طرز وحشتناکی تغییر کرد و بیشترین میزان استرس و اضطراب و حتی احساس ناخوشی مربوط به همین افراد بود.
💠سبک زندگی ناسازگار:
🔅در بیشتر موارد، تعلل کردن علامت مشکل حادی نیست، بلکه گرایشی است که همهی ما گاهی دچارش میشویم. اما زمانی که امروز و فردا کردن و پشت گوش انداختن، تاثیر جدی روی زندگی فرد بگذارد تبدیل به مشکلی جدی هم میشود.
‼️در چنین شرایطی، مسئله فقط ضعف در مهارتهای مدیریت زمان نیست؛ بلکه دلالت بر سبک زندگی ناسازگار یا سازش نیافته دارد.
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee