#ره_یافتگان
#حکایاتی_از_زندگی_علماء
#سعید_بن_جبیر 💠قسمت5️⃣
اندکی قبل از شهادت🌹...
وقتی سعید را نزد حجاج بردند،حجاج گفت: «تویی شقی بن کُسَیر؟»
سعید گفت: «مادرم نام مرا بهتر از تو میدانست و او مرا سعید بن جبیر نام نهاد.»
-هم تو و هم مادرت، هر دو شقی هستید.
- فقط خداوند، غیب را میداند و او غیر از توست.
-باید در دنیا به آتش🔥 سوزانده شوی.
- اگر میدانستم که عذاب با آتش🔥 به دست توست، تو را به عنوان خدا میپرستیدم.
-نظرت در مورد #محمد «صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» چیست؟
- او #پیامبر_رحمت است.
-نظرت در مورد #علی «علیه السلام» چیست؟ آیا او را در بهشت میدانی یا جهنم؟
-اگر داخل بهشت یا جهنم شوم و اهل بهشت و جهنم را ببینم، اهلشان را خواهم شناخت.
- در مورد ابوبکر و عمر چه نظری داری؟
-مرا بر ایشان وکیل نکردهاند.
-کدامیک از خلفاء را بیشتر دوست داری؟
- هر یک از ایشان که نزد خالق من پسندیدهتر هستند.
- کدامیک نزد خالق پسندیدهتر است؟
-این علم نزد کسی است که آشکار و پنهان ایشان را میداند.
-نمیخواهم به من راست بگویی.
- نمیخواهم به تو دروغ بگویم.
-چرا نمیخندی؟
-آیا مخلوقی که از خاک و گِل آفریده شده و آتش🔥 او را خواهد سوزاند، میخندد؟!
- پس چرا ما میخندیم؟
-قلوب❤️🧡 یکسان نیستند.
حجاج که دید در گفتار نمیتواند او را شکست دهد، دستورداد تا جواهرات فراوانی از لؤلؤ و زبرجد و یاقوت💎 و... بر پای سعید ریختند تا شاید فریب بخورد.
سعید گفت: «ای حجاج! اگر تمام اینها را بدهی تا از عذاب آخرت نجات پیدا کنی، نخواهی توانست و بدان که خیری در جمع کردن مال دنیا نیست.»
حجاج که باز هم شکست خورده بود، نقشه دیگری کشید و دستور داد تا آلات لهو🎺🎻 را در جلوی سعید به صدا در آورند. سعید به شدت گریست.
حجاج گفت:«چرا میگرییای سعید؟ وای بر تو.»
سعید گفت: «وای بر کسی که از بهشت رانده و داخل جهنم شود.»
حجاج که دید با هیچ ترفندی نمیتواند سعید را بفریبد، گفت: «اینک زمان مرگ تو فرا رسیدهاست...
https://eitaa.com/joinchat/780861721C8c93ba02f5