قسمت هشتم
#یاسیدالساجدین
"ثمقالت: اَیُّهَا النَّاسُ! اِعْلَمُوا اَنّی فاطِمَةُ وَ اَبی مُحَمَّدٌ"
سپس گفت: ای مردم! بدانید من فاطمه ام و پدرم محمد صلی الله علیه و آله و سلم است. اینجا آدمی به فکر میرود که مگر او را نمی شناختند که دوباره خود را معرفی میکند؟ اما دقت در عبارات بعدی مسئله را روشن میسازد.
"اَقُولُ عَوْداً وَ بَدْءاً، وَ ال اَقُولُ ما اَقُولُ غَلَطاً، وَ الاَفْعَلُ ما اَفْعَلُ شَطَطاً"
می گویم آن هم نه یک بار، بلکه تکرار می کنم و هیچگاه در گفتارم اشتباه ندارم و کارهایی که انجام می دهم برخلاف حق نیست. و بلافاصله این آیه را قرائت می کند که:
"لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِكُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْكُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُوفٌ رَحیمٌ"
هر آینه رسولی از خودتان برای شما آمده وقتی بر شما سختی و فشار وارد می شود برای او سخت و ناگوار بود در هر چه که خیر شما در آن قرار داشت و حریص بود؛ یعنی می خواست به شما خیر برساند و نسبت به مومنین مهربان بود.
°• حضرت زهرا علیها سلام میخواهد بگوید رسول خدا به این اندازه غمخوار و دلسوز شما بود من دختر چنین کسی هستم آیا رفتاری که با من کردید سزاوار بود؟ •°
"فَاِنْ تَعْزُوهُ وَتَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ اَبی دُونَ نِسائِكُمْ،وَ اَخَا ابْنِ عَمّی دُونَ رِجالِكُمْ"
و اگر به نسب پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مراجعه کنید و او را بشناسید؛ میفهمید که او پدر من است نه پدر زنهای شما و برادر پسر عموی من است نه برادر مردان شما.
بدون اینکه اسم علی علیه السلام را ببرد میگوید پیغمبر خدا برادر پسر عموی من است.
"وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِىُّ اِلَیْهِ"
و چه سعادتمند است کسی که به او نسبت داده شود یعنی کسی که به پدرم پیغمبر اکرم نسبت معنوی و روحی داشته باشد سعادتمند است. منظور حضرت علی علیه السلام است که شایستگی اخوت معنوی با رسول اکرم را یافت. حضرت چه بسا عظمت همسر خود را بیان می کند که او در سطح روحیات و معنویات پیغمبر اکرم است و دارای همان رتبه و عظمت میباشد چون حقیقت عقد اخوت بر اساس یک نوع هماهنگی روحی است.
"صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ. فَبَلَّغَ الرِّسالَةَ صادِعاً بِالنَّذارَةِ"
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم رسالتش را در حالی ابلاغ کرد که مردم را صادعا انذار مینمود.
"مائِالًا عَنْ مَدْرَجَةِ الْمُشْرِكینَ"
در حالی که پیامبر به راه و روش مشرکین پشت پا زده بود. یعنی بدون توجه به آنها و برخلاف طریق آنها راه خدا را پیمود، مردم را به توحید دعوت کرد و از بت پرستی و شرک انذار داد.
"ضارِباً ثَبَجَهُمْ، اخِذاً بِاَكْظامِهِمْ"
در حالی که به کمر مشرکین ضربه زد و گلوگاه آنان را گرفت. پیغمبر اکرم وقتی خواست آنجا به شرکت را بشکند و از بین ببرد، چنان محکم و قاطع و بیهیچ انعطاف وارد شد که هیچکس نتوانست مقاومت کند، چرا که در بحث اصول اعتقادی اصلاً نرمش و انعطاف معنی ندارد.
"داعِیاً اِلى سَبیلِ رَبِّهِ بِالْحِكْمَةِ و الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ"
در حالی که مردم را به وسیله حکمت و استدلال و موعظه نیکو دعوت می کرد.
"یَجُفُّ الْاَصْنامَ وَ یَنْكُثُ الْهامَّ"
پیغمبر با دست خود بت ها را می شکست و به سر های مشترکین ضربه وارد میکرد یعنی شخصا در این میدان قدم میگذاشت.
"حَتَّى انْهَزَمَ الْجَمْعُ وَ وَلَّوُا الدُّبُرَحَتَّى تَفَرََّى اللَّیْلُ عَنْ صُبْحِهِ"
تا اینکه مشرکین هزیمت و عقب نشینی کرده و از بین رفتند، و تاریک شب کنار رفت و صبح آشکار شد؛ یعنی بالاخره زحمات و رنجهای او نتیجه داد و به ثمر نشست.
"وَ اَسْفَرَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ"
و حق از آن موضوع خالصش هویدا گردید خالص حق همان توحید محض میباشد.
"و نَطَقَ زَعیمُالدّینِ، وَ خَرَسَتْ شَقاشِقُ الشَّیاطینِ"
رهبر دین به سخن آمد و حنجره های دهان شیاطین لال شد؛ یعنی پیغمبر به گفتار درآمد و گویندگان کفر خاموش شدند.
"وَ طاحَ وَ شیظُ النِّفاقِ"
و جمعیت نفاق هم به هلاکت رسید منظور از وشیظُ النفاق افراد فرومایه و پست بی اصل و نسب است. حضرت زهرا این تعابیر را با دقت تمام به کار برده اند زیرا این نوع افراد یعنی کسانی که از خود شخصیت و استقلال فکری نداشتند در همان مجلس حاضر بوده اند.
این نوع انسانها همواره به نفاق روی می آورند چون انسانی که خودش قدرت فکری داشته باشد و بتواند مسائل را درست تحلیل کند منافق نخواهد شد.
"وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْكُفْرِ وَ الشَّقاقِ"
و گروه های کفر و شقاق باز شدند.
"وَ فُهْتُمْ بِكَلِمَةِ الْاِخْالصِ"
و شما به کلمه توحید و اخلاص سخن گفتید یعنی لا اله الا الله را بر زبان جاری ساختید.
| قسمتی از شرح خطبه فدک حاج اقا مجتبی تهرانی |
به امیدِ گوشه نگاهی...
١٨:٠٠
#یازهـــــــــــراء
#شرح_خطبه_فدکیه
#خطبه_فدکیه