ترجمه صوتی دعای عرفه فوق العاده زیبا.mp3
37.84M
4_5852909735652622767.mp3
36.34M
🎙صوت کامل دعای عرفه..
𝄞◉━━━━━────◉𝄞
◁ㅤ❚❚ㅤ▷
حاج مهدی سماواتی#عرفه
🏴
خطاب حضرت مسلم بن عقیل(ع) به
حضرت #امام_حسین (علیهالسلام)
در لحظاتِ آخرِ شهادت:
🏴
پدر و مادرم بفدایت حسین، با اهلبیتِ
خویش، از این سفر باز گرد، که مردمِ
کوفه به شما دروغ گفتند.
🏴
📚 الارشاد ج ۲ ص ۶۰
ـــــــــ
ایّام شهـادتِ مظلومانهٔ سفیرالحسین، حضرتِ مسلم بن عقيل علیهالسلام تسلیت باد.
🏴
ـ┅┅❅🏴💔🏴❅┅┅ـ
♡ ㅤ ❍ㅤ ㅤ ⌲
ˡᶦᵏᵉ ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ ˢʰᵃʳᵉ
روز عرفه به خدا بگیم
خدا جون ما خودمون بلد نبودیم
بیایم بگیم اشتباه کردیم؛
ببین با کی اومدیم..
ما با حسینت اومدیم
به حسینت مارو ببخش ..
منم آن عاشقِ
جا مانده ی روز عرفه
سر به زیرم
سر اعمال به هم ريخته ام..💔؛
🔸#فضائل_امیرالمؤمنین
[10روز تا غدیر]
رسول اکرم (صل الله علیه وآله وسلم)فرمودند:
《علی، شمشیر خدا است که بر روی دشمنان خدا کشیده میشود.》
؛𝗟𝗶𝘀𝘁𝗲𝗻 𝘁𝗼 𝘆𝗼𝘂𝗿 𝗶𝗻𝗻𝗲𝗿 𝘃𝗼𝗶𝗰𝗲
•به ندای درونی دلت گوش بده🫀♥️
#دلـــــی 🫀🌿
ʚ🍓🍃ɞ
🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
👻👻😬👻😬😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻 👻😬👻😬 👻😬👻 👻😬 👻 ࢪمآن⇩
👻👻😬👻😬😬👻😬👻😬👻😬
👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬👻
👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬
👻😬👻😬👻😬👻😬👻
👻😬👻😬👻😬👻😬
👻😬👻😬👻😬👻
👻😬👻😬👻😬
👻😬👻😬👻
👻😬👻😬
👻😬👻
👻😬
👻
ࢪمآن⇩
👋👀بچھمثبٺ👀👋
#به_قلم_بانو
#قسمت91
#سارینا
بلند شدم و از اتاق زدم بیرون.
نگاهی به خونه انداختم.
تک اتاقه بود همین اتاقی که من توش بودم و این پذیرایی و اشپزخونه.
حدود5 تا پسر هم نشسته بودن توی پذیرایی پای یه سری سیستم و لب تاب.
روی اولین مبل نشستم و پوهامو توی دلم جمع کردم و بهشون نگاه کردم.
لب زدم:
- می شه ادرس اینجا رو بگید؟
کسی حرفی نزد!
در اتاق باز شد و کامیار و سامیار هم بیرون اومدن.
سامیار کنارم نشست که اون ور تر رفتم و گفتم:
- واسه چی هی میای جفت من تو نامحرم منی نمی خوام گناه کنم!
سامیار ریلکس گفت:
- نامحرم بودی که نگاهت هم نمی کردم من خودم روی این مساعل خیلی حساسم!
متعجب گفتم:
- انگار قشنگ دین و احکام شو نخوندی! پسر عمو و دختر عمو نامحرم همن!
سامیار گفت:
- می دونم ولی من و تو که محرم ایم!
خنده عصبی کردم و گفتم:
- اها چطور؟حتما می خوای بگی دلت پاک باشه!
خیلی ریلکس گفت:
- نه من خودم مذهبی ام ها! من و تو محرم ایم چون ضیغه بین مون خونده شده وقتی تو کوچیک بودی و من نوجوون خودت بعله رو به من دادی.
چشمام گرد شد و بهت زده گفتم:
- برو گمشو بابا چرا دروغ می گی!
سامیار گفت:
- به خدا راست می گن اقا بزرگ هم می دونه همه می دونن پدر اقا بزرگ خیلی ما رو بین نوه ها دوست داشته از بچه ما رو نشون و صیغه کرده بود گفته بود مال همیم! تو 2 سال پیش اینو فهمیدی که عاشقم شدی و من کوتاه فکر الان!
ناباور بهش نگاه کردم و چشام گشاد شده بود.
چی داشتم می شنیدم اصلا باورم نمی شد!
سامیا گفت:
-
#رمان