🔸#فضائل_امیرالمؤمنین
[2روز مانده تا غدیر]
پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود:
«يَا عَلِيُّ طُوبَى لِمَنْ أَحَبَّكَ وَ صَدَّقَ بِكَ وَ وَيْلٌ لِمَنْ أَبْغَضَكَ وَ كَذَّبَ بِكَ.»
«يا على خوشا بحال كسى كه تو را دوست دارد و تصديق كند تو را و واى از براى كسى كه تو را دشمن دارد و تكذيب كند.»
هر طلوع فرصتی دوباره است..
فرقی نمیکند شب چگونه گذشت،
هر صبح دوباره زنده می شویم...
صبح مثل معجزه میماند،
آغاز یک زندگیست
فرصت دوبارهات زیباااا...
صبح شدخیـــــــــــــــر است 🌺😊
#صبح_بخیر
4_5998829565907044667.mp3
3.27M
🎙دوستت داااااارم❤️🔥
𝄞◉━━━━━────◉𝄞
◁ㅤ❚❚ㅤ▷
#مـــوزیــک #انـگیـــــــزه🎧🎼
تو قـــنــد روزای تـلخ منی
تو جــون مــنـــی 🫀🫶🏼
تو نـور روزای تاریک منی
تو دلیـل خوشبختی منی
تو تـــمــام مـــنــی... 🫂
#دلبری🤍⤜
عزیزمی تُ.....ام
هستم😉
گفته بودی پای عشقت راچه کس امضاکند
من ندارم ضامنی جز قلب عاشق پیشه ام
#آوای_سیاوش | #دلبری🤍⤜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◖🤍🥹◗
حياتـي معك أجمـل :>>
زنـدگیِ من با تو قشنگتره .
#دلی♡
طلا باش
تا اگر روزگار آبت کرد، روز به روز طرحهای زیباتری از تو ساخته شود
سنگ نباش تا اگر زمانی خُردت کرد لگدکوب هر رهگذری شوی!
کی اسم اینارو گذاشت کفشدوزک‼️😐
شش ساعته گذاشتمش تو کفشم که بدوزش...!!!
ولی هیچ کاری نمیکنه
اه🤧🤧
#طنزانه|شاد باشید✌️😁
چای دم کن،خستهام از تلخی نسکافهها☕️
🕊«#رهبرانه»↶ ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍 چه انیمیشن خوشگلیییی 😍😍
مرحبا به سازنده ش 👏👏
#نشر_حداکثری
#رای_میدهم
╭─━─━─• · · · · ·
⭕️✔️من طرفدار آقای #جلیلی هستم، اما اگر جبهه انقلاب بر روی آقای قالیباف اجماع کنند حتما به آقای قالیباف رای خواهم داد.
⭕️✔️من طرفدار آقای #قالیباف هستم، اما اگر جبهه انقلاب بر روی آقای جلیلی اجماع کنند حتما به آقای جلیلی رای خواهم داد.
📌این باید شعار تک تک بچه های انقلابی باشه، اون رو اعلام عمومی کنند تا کشور و انقلاب رو از #دولت_سوم_روحانی و اون دوره سیاه نجات بدن
کاری کنید تا #به_عقب_برنگردیم.
#میثاق_با_ابراهیم |#انتخابات
╰─━─━─• · · · · · ·
37.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 وقتی سرطان اصلاحات برای رایحاضر است هر آتش فتنه ی خاموش شده ای را مجدد شعله ور کند:
👈 حضور پزشکیان بر سر مزار کشته شدگان هواپیمای اوکراینی (حکم بی گناهی ایران در این ماجرا یک هفته پیش صادر شده!)
#انتخابات | #نه_به_دولت_سوم_روحانی
بِـدانیدڪھشَھادَٺ♥️
مَࢪگنیست،ࢪِسالَتاَسٺ
ࢪَفتننیسٺ،
جـاودانھ مـاندَناست..🌿
جـٰاندادَننیست؛
بلڪہجـانیافتَن است...🌿
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــــالْفَــرَجــ
#چادرانہ
#شهیدانہ
۰✨
دو فنجان چاے و
یڪ قندان خیال تـــــــو
سہ خط هم شعـر و ...
یڪ عصرانہے دلچسب ؛...
#مـــژده_ژیـان
࿐•..💎࿚ •࿐
#به_وقت_چای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیچوقت نمازتو از دست نده
نماز بهتر از خوابه،بهتر از عشقه،بهتر از قدرت و..(:
#نماز_اول_وقت📿|#مناجات
ليس كل سقوط له صوت ،
فالبعض يسقط من عينك والآخر من قلبك . . .
هر افتادنی را صدایی نیست
یکی از چشمت میافتد و دیگری از قلبت ..!
#قشنگیجاتعربی | مناسبِ#بیو🌱
💚🍃
باران که میگیرد هوا عطر تو را میآورد...
#عجب بارووووون قشنگی الان
🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
👻👻😬👻😬😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻 👻😬👻😬 👻😬👻 👻😬 👻 ࢪمآن⇩
👻👻😬👻😬😬👻😬👻😬👻😬
👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬👻
👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬
👻😬👻😬👻😬👻😬👻
👻😬👻😬👻😬👻😬
👻😬👻😬👻😬👻
👻😬👻😬👻😬
👻😬👻😬👻
👻😬👻😬
👻😬👻
👻😬
👻
ࢪمآن⇩
👋👀بچھمثبٺ👀👋
#به_قلم_بانو
#قسمت107
#کامیار
توی تراس واحدی که دو تا اتاق داشت یکی واسه من و سارینا و یکی برای سامیار و کاملیا وایساده بودم و سامیار با غم به حیاط نگاه می کرد.
لب زدم:
- از کی فهمیدی کاملیا جاسوسه؟
سامیار نگاهی بهم انداخت و گفت:
- چند بار سوتی داد جلوم توی این عملیات خریدن ش معامله باهاش کردم از اونجایی که عاشق من بود قرار شد سارینا رو طلاق بدم و باهاش اردواج کنم تا لو مون نده و به رعیس بلند گفته من مافیای باند مواد مخدر ام و اون منو گول زده اومده تو زندگیم تا بتونه وارد بشه و اطلاعات بگیره!باید سارینا ازم دور بشه تا سالم بمونه کامیار.
لب زدم:
- تا کی؟
سامیار پوفی کشید و گفت:
- تا زمانی که رعیس باند رو بگیرم بفهمم کیه!کیه دارو ها رو تولید می کنه و کاملیا گفته وقتی عملیات تمام شد برگشتیم ازدواج کردیم به من می گه!سعی می کنم بفهمم .
چرخیدم سمت ش و گفتم:
- سارینا داغون می شه نمی دونی این مدت چقدر گریه کرده!پر پر می زنه بینتت.
سامیار اشک توی چشم هاش جمع شد و گفت:
- داغون بشه بهتر از اینکه از دست ش بدم بهش کمک کن هواشو داشته باش کاملیا باید باور کنه عاشقش شدم.
سری تکون دادم و گفتم:
- و یه چیز دیگه.
بهم نگاه کرد که گفتم:
- سارینا4 ماهه بارداره.
خشک شده بهم نگاه کرد.
نشست روی زمین و سرشو بین دستاش گرفت ونه ای زمزمه کرد.
لب زدم:
- خدا بخیر کنه عملیات رو.
سامیار لب زد:
- سارینا نباید بفهمه من دارم نقش بازی می کنم باید باور کنه تا رفتاری نشون نده که کاملیا شک کنه باید همه چیز عادی باشه!
سری تکون دادم
و از تراس بیرون اومدم نگاه بدی به کاملیا انداختم و سمت ش رفتم که نیشخندی زد و گفتم:
- چیکار کردی عفریته که قاپ سامیار و دزدیدی؟چیکار کردی عشق خودشو یادش رفته؟
خنده ای کرد و گفت:
- از اول هم عشقی نبود فکر می کرد عشقه عشق واقعی ش می منم!
پوزخندی زدم و گفتم:
- متعسفم براتون.
#سارینا
توی سالن کنار دخترا نشسته بودن و بی طاقت منتظر دیدن سامیار بودم.
نگاهم به به پله ها و اسانسور خشک شده بود و هر کسی می رفت و می یومد الان سامیار!
کامیار گفت بهش گفته اومدیم و میاد و گوشه سالن با پسری داشت حرف می زد و اخم هاش مدام توی هم می رفت و انگار حال خوشی نداشت.
دلم شور می زد و حالت تهوع بهم دست می داد.
که دیدم ش!خودش بود عشق من.
بلاخره بعد یک ماه دیدمش.
اما چه دیدنی!
دست کاملیا دور بازوش حلقه بود و با خنده پایین اومدن.
پس اینجا با کاملیا خوشه که اونجور جواب منو می داد.
بلند شدم و سمت کامیار رفتم بهش نگاه کردم که با غم نگاهم کرد و برگشتم سمت سامیار و کاملیا که سمت مون می یومدن.
عقب عقب رفتم و تقریبا پشت کامیار بودم انگار بهش پناه می بردم تا این صحنه ها رو نبینم.
سامیار نگاهی بهم انداخت و گفت:
- سلام.
بعد چیزی در گوش کاملیا گفت و خندیدن.
اشک توی چشام حلقه زده بود و روی گونه ام ریخت.
شکه به سامیار چشم دوخته بودم.
کامیار جلوی روم پشت به اونا قرار گرفت و گفت:
- سریع پاک کن اشک هاتو تا لو مون ندادی سریع.
تند تند اشکامو پاک کردم و از کنارشون گذشتم توی حیاط رفتم.
کامیار دنبال ام می یومد و مدام صدام می زد.
لعنت بهت سامیار لعنت بهت.
#رمان