🦋☀️🦋☀️🦋☀️🦋☀️🦋☀️
🦋☀️🦋☀️🦋☀️🦋☀️🦋
🦋☀️🦋☀️🦋☀️🦋☀️
🦋☀️🦋☀️🦋☀️🦋
🦋☀️🦋☀️🦋☀️
🦋☀️🦋☀️🦋
🦋☀️🦋☀️
🦋☀️🦋
🦋☀️
🦋
#ࢪمان√
🌸دختࢪعموۍچآدࢪۍمن!🌸
#به_قلم_بانو ❄️
#قسمت33
#یاس
بلند بلند پرستار و صدا می کردم که پاشا با خشم داخل اومد و ساشا سعی می کرد جلو شو بگیره و اون فریاد می زد:
- می کشمت یاس خودم میکشمت حروم زاده عوضی .
ساشا به کمک پرستار ها بیرون بردش و خودش با پرستار داخل اومد.
پرستار بهم مسکن زد و نگاه بدی بهم انداخت.
خدایا باز چی شده!
ساشا روی صندلی نشست و گفت:
- خوبی ابجی؟
یا گریه خندیدم! یه خنده پر از درد !
لبای خشک مو باز کردم و گفتم:
- خوب؟ خودت چی فکر می کنی! کل تنم به خاطر ضربات کمربند پر از عشق داداشت می سوزه! انقدر عاشقم بود که از ته دل ش هر کدوم و روی تن م فرود میاورد همه جام درد می کنه می سوزه.
نگاهم به دستم که کبود و سیاه شده بود خود.
جلوش گرفتم و گفتم:
- ببین این یکی شه!
با گریه گفتم:
- صورتم چی؟
ساشا سعی کرد جلوی بغض شو بگیره و گفت:
- بدتر از دستته!
هقی زدم و گفتم:
- من کاری نکردم چرا منو اینجور زده؟
ساشا گفت:
- نمی دونم هنوز نگفته امشب معلوم می شه!
چشامو بستم و گفتم:
- بتونم راه برم یه راست می رم پزشکی قانونی واسه طلاق!
ساشا گفت:
- خودم می برمت خودمم خونه برات می گیرم نوکرتم هستم!
مسکن باعث شده بود خوابم ببره.
ساعت ۹ شب بود که بیدار شدم.
همه توی اتاق بودن و نگاه شون بدجوری عذابم می داد.
مطمعنم خیلی وعضیت ام تعسف باره که اینطور نگاهم می کنن!
پاشا اگر تنها بودیم قطعا می کشتم!
و حتا نمی دونستم به چه دلیل اینطور کتک خوردم و سیاه و کبود شدم!
سرم دستمو بریده بود و چند تا بخیه خورده بود و خیلی می سوخت.
ساشا گفت:
- پاشا خیلی اروم بگو چی شده!
مادرش گفت:
- حتما یه چیزی شده که این دختره اینطوره! پسرم بی دلیل کاری رو نمی کنه!
پاشا با خشم رفت سمت ساشا و از گوشیش یه سری عکس در اورد و نشون ش داد و گفت:
- ببین خوب ببین! این همون بی پدریه که من یه ماه به خاطرش عذاب کشیدم و روز و شب نداشتم و اون پی خوش گذرونی ش با رفیقم بوده! باید سنگسارش کنم تا اروم بگیرم صبح می ریم پزشکی قانونی!
ساشا نگاهی به پاشا و انداخت و گفت:
- صبح می ریم پزشکی قانونی اما کسی که شکایت می کنه تو نیستی!
پاشا برگشت و با خشم گفت:
- یعنی چی؟
ساشا با پوزخند گفت:
- یاسه! .
گوشه و گذاشت کف دست پاشا و گفت:
- مگه کار من نرم افزار و سخت افزار نیست؟
پاشا گفت:
- خوب برو سر اصل مطلب! تا نزدم لهت کنم.
ساشا با پوزخند گفت:
- فوتشاپه که! اینا رو ببری پزشکی قانونی پرتت می کنن بیرون!
پاشا بهت زده گفت:
- چی! دروغ می گی!
ساشا گوشی شو دراورد و گفت:
- عکس ها رو ایمیل کن تا نشونت بدم.
و چند دقیقه با گوشی ور رفت و پاشا ناباور نگاهم کرد!
حالا فهمیده بودم چی شده!
همون رفیق ش رفته عکس خودش و یه دختری رو به صورت خیلی فجیهی درست کرده و صورت منو برش داده گذاشته! و به پاشا گفته تمام این یک ماه من پیش اون بود و پاشا به خاطر دیدن عکسا و ایمیل اینطور منو و سیاه و کبود کرده!
ساشا سری به نشونه تاسف تکون داد و گفت:
- واقعا تو به یاس شک کردی؟! ۱۷ سالشه که ۱۷ سالشو زیر نظر داشتی خودم دیدم چند بار گوشی شو هک کردی حتا یه مورد بد ندیدی! حالا بهش شک کردی؟
یه نگاه بهش بکن ببین چطور زدیش که کل خاندان ت با نگاه چندش نگاهش می کنن! همون دختریه که عاشقش بودی؟ حالا ببین چطور اش و لاشش کردی !
همه برن بیرون .
تک تک بیرون رفتن بقیه .
از شدت ناراحتی قلبم به طپش افتاده بود و درد شدیدی توی بدنم پیچید.
ناله ای از درد کردم که ساشا فورا دکتر و صدا کرد.
#رمان
خانھ؎دلراتڪاندیمونیفتادۍازآטּ🪶,
خوشنشینبودیوبردےقلبصآحبخانہرا🔐🤎•¡
خواستم از غم تو دل بکنم جانم رفت
تو به اندازهٔ یك روح بدهکار منی...
آنقَدَر بی تو در این شهر خرابم که نگو
آنقَدَر دوری تو داده عذابم که نگو ؛
یه وقتایی نمیشه گفت “بگذریم”
از بعضی آدما
از بعضی خاطرهها
از بعضی دوست داشتن ها
نمیشه آسون گذشت
نمیشه روزت رو
بی “یادش بخیر” شب کنی
نمیشه از کوچهای بگذری
صدای قدماش
صدای خندههاش
نپیچه تو پس کوچه های دلتنگیت
نمیشه بی خیال شد نمیشه گذشت..
2_5377354498324827746.mp3
18.62M
♧خواننده :محسن چاووشی
♤نام قطعه :سال بی بهار
▷ ●━━─── ♪
ㅤ ◁ 🫧🩵 ▷
شب قشنگترین اتفاقےست ڪہ
تڪرار میشود تا آسمان
زیباییش را بہ رخ زمین بڪشد
خدایا ستارہ هاے آسمان را
سقف خانہ دوستانم ڪن
تا زندگے شان مانند ستارہ بدرخشد
شبتون بخیر🌛🌚
#شب_خوش🌙✨
هدایت شده از 🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
🌿- بِسمِخُداۍسَتّـٰارُالعیوب(: