eitaa logo
🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
306 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
730 ویدیو
28 فایل
بِسمِ‌‌خُداۍ‌سَتّـٰارُالعیوب(:🌿- سمتِ آرامش👇 کانال 🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان https://eitaa.com/samte_aramesh محتوا؟! شاید دلے 🌚🫀! ڪپے؟! حلال ِبٰا ذڪرِ صلواٰت :)"♥️:♥️" - وقف ِ حضرت ِ حجت ؛ ⎞🔗💛⎝‌↫-_ "عــــــشق فقط خــــدا"
مشاهده در ایتا
دانلود
بی‌خیال‌همه‌ی‌دلهره‌ها، چهره‌ی‌حیدریت‌مایه‌ی آرامش‌ماست❤️‍🩹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید رجائی: به نماز نگویید کار دارم، به کار بگویید وقت نماز است!🌱 📿
- شب جمعہ است‌وهوایت نڪنم میمیࢪم🫀"
ڪربلااینجوریھ‌ڪھ‌: اگھ‌ دیروزم از ڪربلا اومده باشۍ ، امروز دوبارھ‌ اسم ِ ڪربلا بیاد ، دلت‌ هُرۍمیریزھ‌ 💔🩺((: ‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋☀️🦋☀️🦋☀️🦋☀️🦋☀️ 🦋☀️🦋☀️🦋☀️🦋☀️🦋 🦋☀️🦋☀️🦋☀️🦋☀️ 🦋☀️🦋☀️🦋☀️🦋 🦋☀️🦋☀️🦋☀️ 🦋☀️🦋☀️🦋 🦋☀️🦋☀️ 🦋☀️🦋 🦋☀️ 🦋 √ 🌸دختࢪ‌عموۍ‌‌چآدࢪۍمن‌!🌸 ❄️ بی بی داشت با پنبه خون دماغ مو پاک می کرد و بقیه با درموندگی توی سالن هر کدوم طرفی نشسته بودن. اقا بزرگ گفت: - حالا می خواید چیکار کنید؟ نمی شه که از این بچه یه شبه بروسلی در بیارین! وقتی هنوز زدن یادش ندادید چطور بهش می گید بزن؟ روهام با خنده گفت: - نخیر لوسه لوس! چپکی نگاهش کردم و پاشا که کنارش بود یه پس گردنی بهش زد و گفت: - به زن من نگو لوس. خندیدم و رو به پاشا گفتم: - کارت خوب بود ولی هنوز باهات قهرم از عمد زدی! پوفی کشید و گفت: - بابا به خدا از عمد نزدم اخه من تو از عمد می زنم؟ شونه ای بالا انداختم یه سیب ترش برداشتم گفتم: - من عمرا نمیام شما مسخره ام می کنید. و سیب مو گاز زدم. عمو دستشو دورم انداخت و گفت: - بریم بالا خودم یادت بدم عمو جون هر کی هم بهت خندید با همین عصا م می زنم تو سرش خوبه؟ دستامو بهم کوبیدم و گفتم: - قبوله. عمو و عمه ها و بی بی با همه بقیه بالا اومدن و توی سالن روی صندلی ها نشستن. عمو عصا شو سمت محسن گرفت و گفت: - تو رزمی کاری مدرک هم داری بیا نحوه مشت زدن و اول یاد یاس بده. محسن جلو اومد و استین هاشو بآلا رفت. با فاصله ازش وایسادم و نگاهش کردم. لب زد: - ببین اینجوری گارد می گیری و جای مورد نظر رو نشونه می گیری و می زنی! نباید به جایی که می خوای بزنی مستقیم نگاه کنی چون طرف مقابل می فهمه و مهارش می کنه به یه جای دیگه نگاه ون و یه جای دیگه رو بزن! جاهایی که طرف مقابل فکر ش رو هم نمی کنه بزن جلوش هم گارد نگیر بفهمه می خوای بزنیش تا حواسش نبود بزن خوب؟ سری تکون دادم و چند بار زد. جاش وایسادم و زدم که دست و سوت بالا رفت. و خودمم صلوات فرستادم . محسن گفت: - عالیه این اوکیه. و مشت و لگد و صورت و بهم یاد داد. انقدر توی کیسه بوکس زده بودم دستام قرمز شده بود. کنار زن عمو نشسته بودم و دستامو کرم می زد و ماساژ می داد. خابالود چشامو بستمو بهش تکیه دادم که رو به پاشا گفت: - پاشا جان بیا دخترمو بردار برین اتاق تون خسته شده خواب ش میاد. پاشا که داشت با محسن و عمو حرف می زد با شب بخیری سمتم اومد. بلند شدم و بالا رفتیم. تا توی رخت خواب افتادم بیهوش شدم از خستگی! دوماه گذشت. دوماه ی که کلی حرکات یاد گرفته بودم و هر شب با خستگی فراوون توی رخت خواب می رفتم. انقدر باهام کار کرده بودن و پاشا تقویت م می کرد که حسابی اشتهام باز شده و چاق تر شده بودم. ولی این یک دو هفته وقتی تمرین های سنگین انجام می دادم زیر دلم درد می گرفت یا تیر های خفیفی می کشید . زن عمو می گفت شاید به خاطر پوکی استخوان باشه یا هم خدای نکرده اپاندیس داشته باشم. قرار بود امشب هم باز تمرین داشته باشیم. طبق معمول همه جمع شده بودیم و تمرین می کردیم امشب بیشتر روی من کار می شد! محسن و پاشا داشتن حرکت های جدید و بهم یاد می دادن که همون پنج دقیقه ی اول دل دردم چنان شدید شروع شد که روی زمین نشستم و دودستی دلمو گرفتم. پاشا نگران روبروم نشست و گفت: - ببینمت عزیزم چی شد خوبی؟ سر بلند کردم و گفتم: - درد دارم نمی تونم ادامه بدم . زن عمو گفت: - شاید مشکل جدی باشه امروز یاس تمرین نکنه . با پاشا توی اتاق رفتیم و دراز کشیدم. پاشا نگران نگاهم کرد و گفت: - نکنه مشکل جدی باشه؟ لب زدم: - نمی دونم خدانکنه دو صفحه قران می خونی؟ حرکت رو زدم دلم درد می کنه نمی تونم بخونم. وضو گرفت و قران رو برداشت نشست رو تخت و گفت: - کدوم صفحه رو بخونم؟ یکم فکر کردم و گفتم: - نمی دونم شامسی باز کن. باز کرد و با خنده گفت: - راجب بچه است با این اتفاقات که نمی شه هر وقت شر این اتفاقات کنده شد انشاءالله ما هم صاحب بچه بشیم. با خنده گفتم: - برو بابا من هنوز کوچیکم ۱۷ سالمه چجوری بچه بیارم؟ پاشا متفکر گفت: - مثل بقیه! چپ چپ نگاهش کردم و گفتم: - من عمرا بتونم. لبخندی زد و گفت: - اصلا هر وقت شما امادگی داشتی خوبه؟ سری تکون دادم و با بسم الله شروع کرد به قران خوندن. یا شنیدن ایات زیبای قران ارامش گفتم و خوابم برد