📍در محضر شهید
❇ همسرم! میدانم که برایت همسر خوب و باوفایی نبودم، اما مطمئن هستم که تو مسلمان واقعی هستی و همسری خوب و باوفا برای من بودی؛ خلاصه، مرا حلال کن و ببخش.
✅ از خداوند میخواهم و تو هم بخواه که صبر و مقاومت به تو عنایت فرماید تا بتوانی هر دو فرزند عزیزم یعنی سمیه و مهدی، نور چشمانم را در راه اسلام تربیت کنی
💢 و فرزندی که در راه است و چند ماه آینده به دنیا میآید، البته با سلامتی شما، در صورتی که شهید شدم، اگر پسر شد نام او را محمد و اگر دختر شد نام او را بگذار زینب و درس مقاومت به او بده
🔮 و به سمیه درس مقاومت و حجاب و تربیت اسلامی بیاموز و به مهدی عزیزم، درس صبر و مقاومت و ایستادگی و جوانمردی و شهادت و شهامت در راه اسلام بیاموز
🔫 و بگو که باید اسلحه افتاده از دست پدرت را برگیری و به جنگ با دشمنان اسلام بروی.
📁 در آخر از تو همسر مقاوم و صبور میخواهم اگر توانستی، روزی که میخواهند دفنم کنند،
🌐 چند دقیقه حتی اگر ۵ دقیقه هم که شده، چند کلمهای صحبت کن تا خداوند به صبر و استقامت تو بیافزاید.
🔆 از شما خانواده محترم میخواهم که در مجلس ختم من خیلی آرام باشید و آن را با مخارج کم برگزار نمایید.
💎 سعی کنید پیش همه کس گریه نکنید و مرتب خدا را یاد کنید و شکر بگویید. نگذارید که دشمنان اسلام خوشحال شوند، بلکه با قامتی استوار از مردم پذیرایی کنید.
#سردار_شهید_محمود_ستوده_خیر_آبادی
#خاطرات_شهید
●وقتى از جبهه مى آمد، به او مى گفتم: ديگر بدن تو سوراخ سوراخ است، لازم نيست به جبهه بروى. بيا و دستِ زن و بچّه ات را بگير و مدّتى به روستا پيش ما بيا تا ما از دلتنگى در آييم.
○او در جواب میگفت: مادرم، اگر من نروم يا ديگران نروند، میدانى چه خواهد شد؟ ديگر از اسلام خبرى نخواهد بود و هر يك از ما به دست يك كافر خونخوار خواهيم افتاد كه ايمان و انسانيّت ندارند. پس بايد به اين انقلاب و جنگ تا جايى كه در توان داريم كمك كنيم.»
●به او خبر داده بودند كه بيا مبلغى واريز كن كه بروى مكّه. گفته بود: مكّه من در همين جاست و به زودى به مكّهاى خواهم رفت كه خشنودى خدا در آن است و آن شركت در عمليّات بود»
✍به روایت مادربزرگوارشهید
📎 پ ن: فرماندهٔ لشگر ۵نصر
#سردارشهید_سیدابراهیم_شجیعی🌷
●ولادت : ۱۳۳۵/۸/۲ اسفراین ، خراسان شمالی
●شهادت : ۱۳۶۴/۱۱/۲۳ عملیات والفجر۸
💚 اللهم عجل لولیک الفرج💚
🌷 #هر_روز_با_شهدا_🌷
#سين_هفتم!
🌷دقیقاً یادمه نزدیکای عیـد سال ۶۵ بود.... فکر می کردم حالا که بچّه ها جبهه هستند عید و سال نـو یادشون نیست.... چند دقیقه ای که مونده بود تا سال تحویل بشه دیدم جنب و جوشی تو سنگرمون به چشم می خوره، یکی از بچّه ها رفته سفره ای رو آورده و پهن کرده، خدا رحمت کنه شهید احمدزاده رو؛ ازش پرسیدم: چـه خبـر شده؟ گفت: چند لحـظـه ی دیگه، سال تحویـل مى شه، برای همینه که بچّه ها گفتند بهتـره سفره ی هفت سین پهن کنیم.
🌷مونده بودم چطور مى شه تو سنگـر، سفره ی هفت سین پهن کنیم؟! دور و برمو با دقّت نگاه کردم، راستش یه کمی نون خشک بود و چند تا دونه کنسرو ماهى! همین که داشتم فکر می کردم دیدم شش نفر اومدن تو سنگر و رفتن سراغ سفره، حتماً براتون جالبه که بگم یکی شون سه، چهار سانت سیم خاردار تـو دستش بود که گذاشت سر سفره، یکی شون سلاح و خلاصه سمبـه (وسیله ای که باهاش سلاح شون رو پاک می کردن) کمی علف به عنوان سبـزه، سرنیزه، سربند. شمردم دیدم شش تا شده....!
🌷با خنده گفتم: هفتمیش کو؟! شهید احمدزاده خنده ای کرد و گفت: خودت سیّد! آره با خودت می شه هفت تا.... یکی از بچه ها رفت دفتر تبلیغات رادیوی کوچیک رو آورد. رادیو که روشن شد تیک تاک پخش می شد. فهمیدیم چند ثانیه بیشتر به تحویل سال نو باقی نمونده.... صدای گوینده : «آغاز سال یکهزار و سیصد و شصت و پنچ....» بچه ها همدیگه رو در آغوش گرفتند و سال نو رو به همدیگه تبریک گفتن....
#راوى: شهید سيد حمزه حجّت انصاری
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
💚 اللهم عجل لولیک الفرج💚
هدایت شده از سه شنبه های مهدوی دیار کریمان🇵🇸
#ای_که_دستت_میرسد_دستی_بگیر
سه شنبه های مهدوی دیار کریمان
#تلنگر
اگر امروز
مواظب لقمه غذایت نباشی
فردا مجبوری مواظب
حجاب دخترت
غیرت پسرت
و حیای همسرت باشی...
لُقمه حرام
شروع همه ی مصیبت هاست...
#اللهمعجللولیکالفرج
#شهدا_عند_ربهم_یرزقون
#حتما_مطالعہ_شود
رفتم سر مزار رفقاے شهيدم
فاتحہ خوندم ،اومدم خونہ,
شب تو خواب رفقاے شهيدم رو ديدم...
رفقام بهم گفتند :
فلانے ، خيلے دلمون برات سوخت
گفتم : چرا
گفتند: وقتے اومدے سر مزار ما فاتحہ خوندے
ما شهدا آماده بوديم ...
هر چے از خدا مےخواے برات واسطہ بشيم
💔 ولے تو هيچے طلب نڪردے و رفتے
خيلے دلمون برات سوخت
سر مزار شهدا حاجاتتون را بخواهید
برآورده میشہ . 😢😢
✍ روايتگر :
حاج حسين ڪاجے
#اللهم_الرزقنا_شهادت
🌷سنگر عشق🌷
◀ در محضر شهید
💎 محمدحسین سال ۱۳۳۲ در خانهای پر از مهربانی، صمیمیت و اعتقاد به مبانی انسانساز اسلام در شهرستان نیریز دیده به جهان گشود.
🖌 پدر و مادرش به شکرانه این نعمت و عشق به حضرت مصطفی (ص) و ائمه اطهار (ع)، نامش را محمدحسین نهادند.
❄ غنچه وجود او هر روز در گلستان خانواده شکوفاتر شد تا برای آموختن در محضر استاد قرار گرفت. دوران ابتدایی خود را در دبستان بختگان با موفقیت پشت سر گذاشت و دوره متوسطه را در دبیرستان شعله نیریز آغاز کرد.
🔰 به دلیل مشکلات زندگی موفق به اخذ مدرک پایان دوره متوسطه (دیپلم) نگردید. محمدحسین که از تحصیل بازمانده بود، به دنبال شغلی شرافتمند و مفید در جامعه میگشت.
✅ با شرکت در آزمون ورودی آموزشگاههای درجهداری ارتش، لباس مقدس نظامی را برای پاسداری از مرز و بوم سرزمین دلیران به تن کرد.
💢 محمدحسین احترام به پدر و مادر را سرلوحه زندگی خود قرار داده بود و در همه حال آنها را فراموش نمیکرد. با مادر که صحبت میکرد، از او میخواست که برایش دعا کند و از او راضی باشد.
🔮 در میان خانواده و دوستان خنده رو و شوخطبع بود و همنشینان ایشان از هم صحبتی با او خسته نمیشدند. او که به سنت پیامبر (ص) عمل کرده و ازدواج نموده بود، دو فرزند را از خود به یادگار گذاشته که برای تربیت آنها اهمیت زیادی قائل میشد و سعی میکرد آنها را بهطور شایسته تربیت نماید.
📍 زمانی که رژیم بعث عراق جنگ نابرابر و ناخواسته را به کشور ما تحمیل کرد، وی در جمع دلیرمردان لشکر ۹۲ زرهی اهواز بسر میبرد.
🔫 در رتبه درجهداری رزم با تانک و ادوات زرهی را بهخوبی آموخته بود. در میان اولین یکانهای ارتش جمهوری اسلامی ایران، به مقابله با متجاوزین و بیگانگان پرداخت.
📁 از همان روز اول ورود به مناطق جنگی، بر مرکب آهنین خود نشسته و راه نفوذ و پیشروی دشمن در خاک ایران اسلامی را به روی او بست.
🔆 درحالیکه دلاورانه و غیرتمندان به نبرد مشغول بود، در تاریخ ۱۳۶۱/۱/۴ـ هنگام انجام عملیات فتح المبینـ وقتی که مصمم بود با تانک از رودخانه کرخه عبور کند، به علت شکسته شدن پل؛ به داخل رود کرخه سقوط کرده
🌐 و به همراه هفت تن از همرزمان خود در میان آبهای خروشان جانش آرام گرفت و میناب شهادت را از دست ساقی کوثر دریافت و همراه با موجهای آب به دریای هستی پیوست.
💠 همرزمانش تعریف میکنند: قبل از عملیات فتحالمبین، محمدحسین از ناحیه پا و کتف بهشدت مجروح شده و برابر مقررات نظامی میتوانست از استراحت دوران مجروح بودن استفاده نماید، چنین کاری را نکرد و مشتاقانه در کنار همرزمان خود کمر همت را بست و به سمت خطوط مقدم جبهه راهی شد.
#شهید_محمد_حسین_رهنورد
••⚠️🚫
[ #دوستی_با_جنسمخالف]
گاهی وقتا یه نفر نابینا هست 🧑🦯
خب این فرد رو باید کمکش کرد 👍
چرا؟🤔
چون نمیبینه ❌
پس ⬇️⬇️
باید دستشو گرفت راهنماییش کرد 🦯
ولی یه وقتایی یه نفر نابینا نیست‼️
میدونه تو مسیر چاه هست 🕳
ولی سرشو میگیره رو به آسمون
و میره و میره 👣
تهش میشه چی؟🤨
میوفته تو چاه زیر پاش😵
ببین رفیق 🤓
بیا حواسمون به روابطمون توی مجازی و حقیقی باشه❇️
یه سری روابط دقیقا همون چاه هست ⛔️
میدونی هست...⚠️
میوفتی توش گیر میکنی....🏴☠
#التماس_تفکر 🙏
🌷بسم رب الشهداءوالصدیقین🌷
#کلام_شهید
یاد خدا را فراموش نکنید
مرتب بسم الله بگویید با یاد و ذکر خداو عمل برای رضای خدا بسیاری از مسائل حل میشود.
🌷شهیدابراهیم همت
🇮🇷🌹🇮🇷
🌷سنگر عشق🌷
💖💐💕🔆 #داستــان_دنبــــاله_دار📚داستان واقعی و بسیار جذاب#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا #قسمت_بیست_و_نهم ا
💖💐💕🔆
#داستــان_دنبــــاله_دار📚داستان واقعی و بسیار جذاب#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
#قسمت_سی_ام
ادامه تحقیقم از زندگی نامه شهید همت شهیدی که از خواب غفلت بیدارم کرد
چشامو شفا داد
☘️فعالیت های پس از پیروزی انقلاب: بعد از پیروزی انقلاب در جهت ایجاد نظم ودفاع از شهر و راه اندازی كمیته انقلاب اسلامی شهرضا نقش اساسی داشت. او از جمله كسانی بود كه سپاه شهرضا را با كمك دوتن از برادران خود و سه تن از دوستانش تشكیل داد. با
درایت و نفوذ خانوادگی كه درشهر داشتند مكانی را بعنوان مقر سپاه دراختیار گرفته و مقادیر قابل توجهی سلاح از شهربانی شهر به آنجا منتقل كردند و از طریق مردم، سایر مایحتاج و نیازمندیها را رفع كردند.
به تدریج عناصر حزب اللهی به عضویت سپاه درآمدند. هنگامی كه مجموعه سپاه سازمان پیدا كرد، او مسؤولیت روابط عمومی سپاه را به عهده داشت.
به همت این شهید بزرگوار و فعالیتهای شبانه روزی برادران پاسدار در سال 58، یاغیان و اشرار اطراف شهرضا كه به آزار واذیت مردم میپرداختند، دستگیر و به دادگاه انقلاب اسلامی تحویل داده شدند و شهر از وجود افراد شرور و قاچاقچی پاكسازی گردید.
از كارهای اساسی ایشان در این مقطع، سامان بخشیدن به فعالیتهای فرهنگی، تبلیغی منطقه بود كه در آگاه ساختن جوانان و ایجاد شور انقلابی تأثیر بسزایی داشت.
اواخر سال 58 برحسب ضرورت و به دلیل تجربیات گرانبهای او در زمینه امور فرهنگی به خرمشهر و سپس به بندر چابهار و كنارك (در استان سیستان و بلوچستان) عزیمت كرد و به فعالیتهای گسترده فرهنگی پرداخت.
💐نقش شهید در كردستان و مقابله با ضدانقلاب:
شهید همت در خرداد سال 1359 به منطقه كردستان كه بخشهایی از آن در چنگال گروهكهای مزدور گرفتار شده بود، اعزام گردید. ایشان با توكل به خدا و عزمی راسخ مبارزه ی همه جانبه ای را علیه عوامل استكبار جهانی و گروهك های خودفروخته در كردستان شروع كرد و هر روز عرصه را برآنها تنگتر نمود. از طرفی در جهت جذب مردم محروم كُرد و رفع مشكلات آنان به سهم خود تلاش داشت و.....
برای مقابله با فقر فرهنگی منطقه اهتمام چشمگیری از خود نشان می داد تا جایی كه هنگام ترك آنجا، مردم منطقه گریه میكردند و حتی تحصن نموده و نمیخواستند از این بزرگوار جدا شوند.
رشادتهای او دربرخورد با گروهك های یاغی قابل تحسین وستایش است. براساس آماری كه از یادداشتهای آن شهید به دست آمده است، سپاه پاسداران پاوه از مهر 59 تا دیماه 60 (بافرماندهی مدبرانه او) عملیات موفق در خصوص پاكسازی روستاها از وجود اشرار، آزادسازی ارتفاعات و درگیری با نیروهای ارتش بعث داشته است.
این انسان پارسا تا آخرین لحظات حیات خود، دست از دعا ونیایش برنداشت. نماز اول وقت را برهمه چیز مقدم میشمرد و قرآن و توسل برنامه روزانه او بود. او به راستی همه چیزش را فدای انقلاب كرده بود. آن چیزی كه برای او مطرح نبود خواب وخوراك و استراحت بود. هر زمان كه برای دیدار خانواده اش به شهرضا میرفت، درآنجا لحظه ای از گره گشایی مشكلات و گرفتاریهای مردم باز نمی ایستاد و دائماً در اندیشه انجام خدمتی به خلق الله بود.
شهید همت آنچنان با جبهه وجنگ عجین شده بود كه در طول حیات نظامی خود فرزند بزرگش را فقط شش بار و فرزند كوچكتر خود را تنها یكبار در آغوش گرفته بود.
#ادامه_دارد ....
✍️با ادامه داستان همراه ما باشید ....
#نویسنده: بانو....ش