رفــقـــــارفـــقـــا😌
امروزتولد حاج قاسم هست😭🦋🌸🍃
دوبارھمیخاییمازطرفشمابه حاج قاسم هدیہبدیم🌸🌻هرچقدردوستداریدحتےڪمتواینڪارسہیم
بشید🍃🦋
🌸{صلوات}🌸
https://EitaaBot.ir/counter/qs3he
ببینمچیڪارمیڪنیداااا😉🙃
نشرپیامهیچاشڪالےندارھ🌼🍃🌿
ثوابهمداࢪھ🐚🌱
˼سنگرشھدا˹
رفــقـــــارفـــقـــا😌 امروزتولد حاج قاسم هست😭🦋🌸🍃 دوبارھمیخاییمازطرفشمابه حاج قاسم هدیہبدی
رفقا از دخترشون زینب خانم پرسیدیم گفتن ۱ فروردین هست تولد حاج قاسم
حالا ما امروز گذاشتیم تا شما اعلام کنید صلوات ها تونو تا اون موقع😁♥️
|•° #شهیدانه ♥️|
#آسیدمرتضےآوینۍمیگفتـ...⇂
ڪسانے بہ
امامِ زمانشان
خواهند رسید،
که اهل↶
سرعت باشند...!
وَ اِلّا تاریخ↫ #کربلا
نشان داده ،
ڪه قافله حسینے
معطل کسے نمی ماند.!↺
@sangareshohadaa
♦️ تذکر مهم :
🔹 آیا می دانید که امام زمان(عج) به تمام محتوای گوشی ما دسترسی دارند؟ و از جزئیات آن آگاه هستند ؟ اگر مطلب بدی داری که حضرت را ناراحت میکنه ، فردا دیره، همین الان پاکش کن..... !
قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ «105توبه»
وبگو: (هر گونه كه مىخواهيد و مىتوانيد) عمل كنيد،كه بزودى خداوند و پيامبرش و مؤمنان كار شما را مىنگرند۰
🍃امام صادق علیه السلام
وَالمُؤْمِنُونَ همان ائمّه علیهم السلام هستند.
سنگࢪشہداツ
🌸 ⃟🌸@sangareshohadaa🌸 ⃟🌸
˼سنگرشھدا˹
♦️ تذکر مهم : 🔹 آیا می دانید که امام زمان(عج) به تمام محتوای گوشی ما دسترسی دارند؟ و از جزئیات آن آ
با توجه به این متن تو لینک ناشناس بگید اگه امام زمان بیاد و گوشیتونو بخوان شما بهشون میدید؟(؛
https://harfeto.timefriend.net/16153580583996
˼سنگرشھدا˹
با توجه به این متن تو لینک ناشناس بگید اگه امام زمان بیاد و گوشیتونو بخوان شما بهشون میدید؟(؛ https
با نامحرم حرف زدی!
میدی پیاماتو بخونه؟❗️
شروع پارت گذاری:👇👇
رمانی #مذهبی_اعتقادی_جنجالی
✨تحولی بزرگ را رقم میزند شهید✨
[رهـــــآݜـــدهـ](آراز)
✍🏻نویسنده≈ #میــم_دور_از_میـم
2⃣ #2
قرار نبود توی این سن، اینقدر افسرده و داغون باشیم؛اینقدر دست نیافتنی و نامفهموم.
بعضی هامون،حتی خودمون خودمونو درک نمیکنیم،چ برسه به باقی...
کلید که انداختم به در،تصمیم خودمو گرفته بودم؛امشب باید همه چیز روشن بشه،بسه این حجم از بلاتکلیفی.
انگار کسی نیست،مستقیم اتاقم رو نشونه گرفتم و گلوله پیچ ،حجوم بردم ب سمت تموم داشته هام؛همون اتاق دوازده متری،که تزئینش به تنها تخت یک گوشه اش و میز تحریر گوشه دیگرش خلاصه میشد.
و البته دستگاه مودمی که روی طبقه میز خودنمایی میکرد.
فک کنم امروز از همون محدود روزاییه که، بوی غذا بدو ورودم بینیام را نوازش نمیده.
لباس هامو که چپون چپون توی کمد جا کردم،تازه یاد خستگی و بیخوابی دیشبم افتادم؛چشم هامو بستم،شاید کمی از خستگی هام رو خواب خریدار بشه.
چشم هام رو ک باز کردم،اتاق خیلی تاریک بود؛چقدر زود شب شد!
نه! فک کنم خواب ،بچه خوبی شده!تموم بی خوابی هام تو این چندساعت جبران شد...
ببینم!چندساعت گذشت؟یعنی از ظهر خوابیدم؟
از روی تخت بلند شدم،گیج بودم انگار هنوز حالم سر جاش نیومده بود!گیج و منگ طرف سرویس رفتم که صورتم رو آب بزنم،که متوجه شدم هنوز مامانینا خونه نیومدن!
هرچی شماره گرفتم ،کسی پاسخگو نبود،نه آرزو نه مامان!بابا که دائم اشغال بود...
گوشی رو گذاشتم روی پایهاش؛ب سمت اتاقم رفتم که لباسم رو عوض کنموبه دنبالشون برم،صدای مرد جوونی لرزه ب اندامم انداخت...
هرچی دنبال صاحب صدا گشتم ،اثری ازش نبود،فقط صداش توی سرم اِکو میشد...
برای یک لحظه،صداش قطع شد.ولی من همچنان دنبال صدا میگشتم،توی اتاق خوابها،توی سرویس و حتی تا توی حیاط،اما نبود...
صدای مامان بود که منو ب خودم آورد،همون آرازجان گفتن های پراز محبتش.اما الان نگرانی توی صدایش موج میزد.
@sangareshohadaa