[رهـــــآݜـــدهـ](آراز)
✍🏻نویسنده≈ #میــم_دور_از_میـم
2⃣ #2
قرار نبود توی این سن، اینقدر افسرده و داغون باشیم؛اینقدر دست نیافتنی و نامفهموم.
بعضی هامون،حتی خودمون خودمونو درک نمیکنیم،چ برسه به باقی...
کلید که انداختم به در،تصمیم خودمو گرفته بودم؛امشب باید همه چیز روشن بشه،بسه این حجم از بلاتکلیفی.
انگار کسی نیست،مستقیم اتاقم رو نشونه گرفتم و گلوله پیچ ،حجوم بردم ب سمت تموم داشته هام؛همون اتاق دوازده متری،که تزئینش به تنها تخت یک گوشه اش و میز تحریر گوشه دیگرش خلاصه میشد.
و البته دستگاه مودمی که روی طبقه میز خودنمایی میکرد.
فک کنم امروز از همون محدود روزاییه که، بوی غذا بدو ورودم بینیام را نوازش نمیده.
لباس هامو که چپون چپون توی کمد جا کردم،تازه یاد خستگی و بیخوابی دیشبم افتادم؛چشم هامو بستم،شاید کمی از خستگی هام رو خواب خریدار بشه.
چشم هام رو ک باز کردم،اتاق خیلی تاریک بود؛چقدر زود شب شد!
نه! فک کنم خواب ،بچه خوبی شده!تموم بی خوابی هام تو این چندساعت جبران شد...
ببینم!چندساعت گذشت؟یعنی از ظهر خوابیدم؟
از روی تخت بلند شدم،گیج بودم انگار هنوز حالم سر جاش نیومده بود!گیج و منگ طرف سرویس رفتم که صورتم رو آب بزنم،که متوجه شدم هنوز مامانینا خونه نیومدن!
هرچی شماره گرفتم ،کسی پاسخگو نبود،نه آرزو نه مامان!بابا که دائم اشغال بود...
گوشی رو گذاشتم روی پایهاش؛ب سمت اتاقم رفتم که لباسم رو عوض کنموبه دنبالشون برم،صدای مرد جوونی لرزه ب اندامم انداخت...
هرچی دنبال صاحب صدا گشتم ،اثری ازش نبود،فقط صداش توی سرم اِکو میشد...
برای یک لحظه،صداش قطع شد.ولی من همچنان دنبال صدا میگشتم،توی اتاق خوابها،توی سرویس و حتی تا توی حیاط،اما نبود...
صدای مامان بود که منو ب خودم آورد،همون آرازجان گفتن های پراز محبتش.اما الان نگرانی توی صدایش موج میزد.
@sangareshohadaa
#طنز_جبهه 😂
از سنگر اومدم بیرون حمید که یه بچه شوخ و باحاله جلومو گرفت گفت حاجی
مسئله تون🙄☝️
خندیدم گفتم بفرما😁
گفت حاجی من چند شبه خوابم نمیبره☹️😅
گفتم چرا کسالت داری؟
گفت نه حاجی فکر شما نمیذاره بخوابم😂☹️
گفتم فکر من چرا؟🧐😐
گفت دلمو دریا زدم بیام امروز داستانو تموم کنم چشام از بیخوابی ناله میکنه
گفتم باشه اخوی بگو درخدمتم
گفت حاجی چندوقته زندگی برام نذاشتی
همش دارم فکر میکنم شما که ریشاتون اینقدر بلنده شبا میخوابی پتو رو میدی رو ریشات یا میدی زیر ریشات😂😂😂😂😂😂😂😂😢
گفتم ای شیطون مارو گرفتی😄
گفتی نه والله بگین خب🙄😐
گفت فردا بهت میگم😁
فردا شد حمیدو صداش کردم گفتم بر پدرت صلوات ،دیشب یکساعت درگیر بودم😂😂😂😂😂
گفت حاجی واس چی؟😐
گفتم از دست تو با اون سوالای هچل هفتت
پتورو میدادم رو ریشام میخواستم خفه شم
پتورو میدادم زیر ریشام یخ میکردم😂😅
خلاصه راه رفتن خودمم فراموش کردم شبای قبل چجور میخوابیدم😂
حمیدم از خنده ترکید و ازاینکه یه سوژه برا بچه ها پیدا کرده بود با خنده از من خدافظی کرد
🤪#خنده_حلال
سنگࢪشہداツ
🌸 ⃟🌸@sangareshohadaa🌸 ⃟🌸
#سردار شهید حاج قاسم سلیمانی🥀
کاش بودی تا امروز را به خودت تبریک میگفتیم... 😔
🗓 20 اسفند، سالروز تولد🥳حاج قاسم سلیمانی
🕊#شهیدانه🥀
سنگࢪشہداツ
🌸 ⃟🌸@sangareshohadaa🌸 ⃟🌸
˼سنگرشھدا˹
جرعہ ا؎ آرامۺ... سنگࢪشہداツ 🌸 ⃟🌸@sangareshohadaa🌸 ⃟🌸
جرعہ ا؎ آرامۺ...
سنگࢪشہداツ
🌸 ⃟🌸@sangareshohadaa🌸 ⃟🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ڪلیپ
●روایت زندگے شهید محمدابراهیم همت از زبان حاج حسین یڪتا...
#شهید_محمدابراهیم_همت
سنگࢪشہداツ
🌸 ⃟🌸@sangareshohadaa🌸 ⃟🌸
#تلنگر..🌸
" این عالم مثال یڪ باشگاهست؛
باشگاهی ڪه
تو اون انسان باید از خودش
یڪ #آدم بسازه.. ! "
#گُـمْنــٰامْ 🌸🍃
سنگࢪشہداツ
🌸 ⃟🌸@sangareshohadaa🌸 ⃟🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔆بدترین دشمن انسان...
بیچاره ات میکنه...
نابودت میکنه💪...
🎥 #استاد_پناهیان
😌خودسازی❣+دینداریِ لذت بخش
قبل از هرکاری👷♂️👩🎨
هر تصمیمی👌🏻
به خدا و امام زمانت فکر کن😌
قبل از هر چیزی.... ☝🏻
اونوقت تصمیمتو درست میگیری😍☺️
#یا_علی
هدایت شده از -وهـ'ـاج🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#افتخارعشق🥀💔
سلآمباباۍقشنگم🥀..
دلمبرآتتنگشده💔😭..
ـ---------------------------
〖#عشقاگࢪࢪودیاࢪمحاݪاسٺبیآید💔〗
🖤↯🌱↷
@vahaj_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوشا آن قلب ❤️ که سردارش تو باشی🙃
شہیدهمت:
بهجوآنآنبگویـید🗣
امروزچشـمشہیدآن👀💔
بهشمآست...
بپآخیزید
اسلآموخودرآدریآبیـد🚶🏿♂
#شهید_همت
سنگࢪشہداツ
🌸 ⃟🌸@sangareshohadaa🌸 ⃟🌸
(💕👑)
#مبحث_حجاب💎
خستہ و عصبے از راه رسید
چادرش را پرتــ کرد روی تختــ
#گرما کلافہ اش کرده بود..
تیکہ هاے دوستانش بیشتر...😔
نشستــ روی صندلے روبروے تختــ
زل زد بہ چادرش
چادرے کہ با عشق سر میکرد
پس چہ شد امروز اینچنین کرد!
صداے تمسخر و نیشخندهایشان هنوز در گوشش بود:
- اُمل...عقبــ افتاده...کلاغ سیاه...
آبپز نشدے توے این هوا!
حیف این مانتوے زیبا کہ زیر چادر استــ
کمے بروز باش لطفا!
مهمانے و سینما و پارکــ با چادر😒
کوه و دریا و جنگل با چادر
عروسے و عزا با چادر
بگذار کنار افکار پوچ مسخره اتــ را!😏
افکار پوچ! افکار پوچ! افکار پوچ!
افکار من پوچ نبود😓
چطور اجازه داده بودم توهین کنند!
داشتــ دیووانہ میشد از سکوتے کہ تایید حرفاے آنان بود...
دوباره نگاهش کرد
زل زد بہ چادرش...🖤
رفتــ جلوتر
بوے خاکــ مے آمد
بوے کسے کہ سالها قبل این چادر را سر کرده...😭
چشمانش کبود شده...
دیدگانش تار میدیده...
لبانش به رنگــ سرخ ولے بنام #خون آغشتہ شده...
گونہ هایش از ضربــ سیلے سرخ
اما...
اما #چادر از سرش نیفتاده بود...
آخ پهلویش...
پهلویش شکستہ بود...😭
حالا مبادا من نیز دلش را بشکنم؟!💔
اشکهایش جارے شد
چادرش را بغل کرد و بوسید!💓
دیگر حرفاے پوچ دیگران برایش مهم نبود...
#فاطمیه💔
نـݜـر_پیـام_صدقہ_جاریہ🌿
#اَلَّلهُمـّ_عجِّللِوَلیِڪَالفَرَج_اَلــــــسٰاعة 🌤
✨💥حجاب فاطمی 🧕
سنگࢪشہداツ
🌸 ⃟🌸@sangareshohadaa🌸 ⃟🌸