eitaa logo
˼سنگر‌شھدا˹
5.5هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
1.1هزار ویدیو
38 فایل
•. از‌افتخــا‌رات‌این‌نسل‌همین‌بس‌ڪھ‌ اسرائیل‌قراره‌بھ‌دست‌مــا‌نابود‌بشھ ꧇). .! اینستامون: https://instagram.com/sangareshohadaa?igshid=ZDdkNTZiNTM= • ‌شرایط . - @Sharayett313 •. گردان .- •. @nashenassangareshohada •. -زیــر‌ سایھ حضرت‌قائم . . (꧇ . .
مشاهده در ایتا
دانلود
[رهـــــآݜـــدهـ](آراز) ✍🏻نویسنده≈ 1⃣4⃣ آرزو ک رفت بیرون ،من موندم و حجم عظیمی از فکر و خیال... پهن زمین بودم ،خیره ب در. حالم بد بود! مگه من چند نفرم که این حجم از داغونی درونم رخنه کرده؟! با فشار دستی روی بازوم،ب خودم اومدم. آرزو بود ک چشم های پر ار اشکش بهم خیره شده بود. حال و روز من بهتر از اون نبود. آرزو:داداش چته؟!این روزا خودت نیستی!حال و روزتو دیدی؟ چی به سرت اومده آراز!من نمیتونم تورو تو این حال ببینم!چشمای متورم از بی خوابی،صدای گرفته از بغض... میگفت و گریه میکرد. دستاشو که دور گردنم حلقه کرد،اشک هام بود ک بی اختیار سرازیر میشد. ب خودک فشردمش،و زیر گوشش گفتم: آرزو ببخش منو! وقتی ک گفتم حجم زیادی از پیرهنم از پشت، خیس از اشک های آرزو شد. از خودم جداش کردم؛دستشو گرفتم و نشوندمش روی تخت. من:سرتو بیار بالا. اشک های توی چشماش،قلبمو ب درد میاورد. آرزو:داداش ب جان خودم،من غقط رفته بودم ک ازش بپرسم،از دلیل حال و روز داغونت خبر داره یان!! اصلا نظرشو مامان داد. میدونستم ک پاتوقتون اونجاس،اون روز ک تو خواب بد دیدی! منو مامان بعد از خرید ،یه سری ب کافه کتاب زدیم همین! نگاه شرمندمو ک دید،دستمو گرفت و‌گفت: مرسی که هوامو داری.مرسی که دوستم داری. گونم رو بوسید و دستمو کشید ک بلند بشم. مثل مامانا ،بردتم تو اتاقم،مجبورم کرد دراز بکشم رو تخت. پتو رو کشید رومو گفت: یکم استراحت کن. وقتی در اتاق رو بست، من موندمو همان چیز که میدانید... @sangareshohadaa