✧✦•﷽ ✧✦•
#اطلاعیـــہ
✍سلام همسنگری های عزیز ماخادمین سنگرشهدا قصد داریم #مبلغی را برای یک خانواده بی سرپرست و مستضعف که حتی برای تهیه نان روزانه هم مشکل دارن جمع اوری کنیم و ان شاالله به مدد شما عزیزان زیر پوشش قراربدیم وماهیانہ مبلغی بہ این خانواده نیازمندبرسانیم. مهم نیست چه مقدار میتونیم کمک کنیم مهم اینه که بی تفاوت نباشیم چنانچه کسی قصد داره در این امر خیر شریک بشه با ای دی زیر هماهنگ کنه
@FF8141
باتشکر🌹🌹
نمـــــاز ســـفر آسمـــان است
و ســـــفر آسمـان را
باید با #دل بـــــروی
پایے نمیخواهــــد ...
#التماس_دعا
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
هدایت شده از این نیز بگذرد......
1_11163163.mp3
زمان:
حجم:
7.59M
#تحدیر_سی_جزءقرآن
(تندخوانی)
🌹تلاوت جزء ۱۷ قـــــرآن کریم
توسط استادمعتـــــز آقایی🌹
ختم امروز بہ نیابت از
#شهید_داوود_عابدی
http://eitaa.com/joinchat/2560032768C8608b3c
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃
#خـادم_رزمنـدگان
🔸 ماه رمضـان سال 66 بود..
در منطقه عملياتے غرب كشور بوديم نيروهايی كہ در پادگان نبے اكرم (ص) حضور داشتند در حال آماده باش برای اعزام بودند.
هوا بارانے بود و تمام اطراف چادر در اثر بارش باران گل آلود بود، بطورے ڪہ راه رفتن بسيار مشڪل بود و با هر گامے گِلهای زيادتری به ڪفشها مے چسبيد و ما هر روز صبح وقتے از خواب بيدار مے شديم متوجه مے شديم ڪليہ ظروف غذاے سحـری شسته شده است. اطراف چادرها تميـز شده و حتے توالت صحرايی ڪاملا پاڪيزه است. اين موضوع همه را به تعجـب وا می داشت ڪه چه ڪسی اين ڪارها را انجام میدهد !!!
نهايتا يك شب نخوابيدم تا متوجه شوم چه كسی اين خدمت را بہ رزمندگان انجام میدهد! بعد از صرف سحری و اقامه ی نماز صبح كہ همه بخواب رفتند ديدم كه روحانی گردان از خواب بيدار شد و بہ انجام كارهای فوق پرداخت و اينگونه بود كہ خادم بچه های گردان شناسايے شد.
وقتے متـوجه شـد ڪہ موضوع لو رفتہ گفت : "من خاك پای رزمندگان اسلام هستم ."
✍راوی : عبدالرضا همتی
#ماه_رمضـان_در_جبهه_ها
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
این پلِ صـــــــراط نیست
اما خیلیھـــــا را بہ صراط مســـــتقیم برد ...
تا در صف محشــر معطل نشـــــوند ...
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :7⃣9⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 98
هفتم مهرماه سال 1361 بالاخره به سمت منطقه عملیاتی به راه افتادیم. چند ساعتی در راه بودیم و نمیدانستیم ایفاها راه را گم کرده اند. وقتی ایفاها ایستادند بچه هایی که برای شناسایی منطقه پیاده شده بودند، خبر آوردند به نزدیکی عراقیها رسیده ایم! چند نفر بیخبر از همه جا برای دستشویی پیاده شده بودند. عراقیها روی تپه های اطراف کاملاً به منطقه مسلط بودند و میتوانستند با دوربینهای مادون قرمز ما را به خوبی ببینند. ناگهان باران آتش از هر سو بر سرمان بارید. هر ماشینی که میتوانست برگردد به سرعت برمی گشت، بدون اینکه به فکر کسانی باشد که پایین رفته بودند. کاتیوشاها و کالیبرهای دشمن بدون وقفه کار میکردند و ما نگران و ناراحت از این اشتباه، در سیاهی شب از آن منطقه دور شدیم.
خطوط پدافندی منطقۀ سومار فاصله زیادی از یکدیگر داشتند و ما راه زیادی تا رسیدن به یکی از خط های پدافندی پیمودیم. بالاخره به محل مورد نظر رسیدیم و بقیه شب را در چادرهایی که آنجا آماده بود سر کردیم. صبح، اعلام شد بعد از نماز ظهر و صرف ناهار به منطقۀ دیگری اعزام خواهیم شد. نماز ظهر عالمی دیگر داشت. هر کس در گوشه ای و با حالی سر به نماز و مناجات سپرده بود. از قبل دو قوطی کنسرو ماهی به هر کدام داده بودند، من یکی از کنسروها را به یکی از بچه ها داده و مقداری از کنسرو دوم را خورده بودم. موقع ناهار وقتی خواستم باقیمانده آن کنسرو را بخورم دیدم پر از مورچه است! نتوانستم بخورم. «اصغر غربی» کنارم آمد. گویا متوجه جریان شده بود، کنسروش را باز کرد و مرا مهمان.
حدود ساعت 2:30 سوار ماشینها شده و به ستون راه افتادیم.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#هشتاد_هفتمین
#خــتـــمــ_قــرانــ_شــهدا
لــطــفــا جــزهاے انــتــخــابــیــ
خــود را بــه اے دے زیــر بــفــرســتــیــد..
@FF8141
🌷20🌷22🌷29🌷
وتــعــداد صــلــوات هاے خــود را اعــلــام ڪــنــیــد تــا ڪــنــونــ
صــلــوات خــتــم شــده⇩⇩⇩@
( #s774_010)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊