eitaa logo
سنگرشهدا
7.3هزار دنبال‌کننده
16.5هزار عکس
3.1هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫 @FF8141
مشاهده در ایتا
دانلود
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #برزخ_تکریت ✍ خاطرات آزاده : حکیمی مز
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو ‌● 💠 سنگر فرماندهی رسیدیم سنگر فرماندهی چشمها را باز کردند . سنگری مجلل و بزرگ که با چوب های زرد رنگ تزیین شده بود. اصلا باور نمی کردی در منطقه جنگی هستی . افسری که در حد فرمانده لشکر بود دائم پشت بیسیم با صدای بلند داد می زد و فرماندهان را امر و نهی می کرد. این صحنه را بارها در فیلمهای جنگی خودمان دیده بودم . چقدر شبیه بود. آیا آنچه می دیدیم فیلم بود. فرمانده نزدیک آمد. زیاد بازجویی نشدیم. یکی از دوستان گوش مرا که خون ریزی داشت نشانش داد به نیت اینکه معاینه و درمان کنند. فرمانده نگاهی انداخت و چیزی گفت . از داخل سبد میوه به هر نفر پرتقالی تعارف کرد. دستمان بسته بود. افسر دیگری آن را داخل جیب جلوی لباس ضد شیمیایی که تنمان بود گذاشت . از سنگر که خارج شدیم سربازان پرتقال را بین خودشان تقسیم کردند. یکی از آنها پلاک شناسایی که به گردن داشتم کشید و جدا کرد . گفت : ها مفتاح الجنه؟ یعنی این کلید بهشته ؟ سرباز دیگری لباس ضد شیمایی که شبیه کاور بارانی بود پاره کرد و گفت : کیمیاوی . کیمیاوی ، یعنی شیمیایی. بعد از ساعتی بوسیله خودروی آیفا که مخصوص حمل بار و نقل و انتقال نیروست به پشت خط منتقل شدیم . درطول مسیر گاه گداری گلوله ای که از طرف ایران شلیک می شد به زمین می خورد. مسیر تقریبا طولانی بود و جاده خراب. احتمالا به خط سوم دشمن نزدیک می شدیم اینجا دیگر از سنگر خبری نبود و بیشتر در چادرها مستقر بودند. پس از توقف آیفا با دست و چشم بسته از آن بلندی ما را پرت کردند پایین. روی پا هم که پایین می آمدی چون دست و چشم ، بسته بود آسیب می دیدی. به محض افتادن ، صدای چرخش کابلی در هوا را شنیدم که محکم به گردنم فرود آمد و دور گردنم پیچید . فریاد کشیدم . سر سیمی که از کابل بیرون زده بود قسمتی از پوست صورتم را زخمی کرد. ادامه دارد..✒️ ⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @R199122 📿13 📿 14 📿 17 📿 18 📿 19 📿 20 📿 22 📿 26 📿 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸 🌸🍃 114 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
در خط جهاد همیشہ گمنام شدند با ذڪر حسین و زینب آرام شدند اینان نہ فقط مدافعاڹ حرم اند امروز مدافعاڹ اسلام شدند 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
رشـــــادت ڪہ فراموشے ندارد 😔 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃ کلاس تاکتیک بود در میدان موانع دانشجوها باید با موانع از جمله سیم خاردار آشنا می شدند و به صورت سینه خیز از موانع عبور می کردند. حاج ابراهیم از آن فرماندهان نبود که فقط دستور دهد به همین جهت نه تنها اولین نفر وارد میدان موانع شد که حتی لباس تنش را هم کمتر کرده بود که دانشجویان را بهتر درک کند. وقتی که از خارها گذشتیم و نفس نفس زنان روی زمین افتادیم ,آمد و برایمان روضه از خارهای کربلا و شام خواند؛ بیخود به او لقب عارف مجاهد را نداده اند. ابراهیم عشریه همان باکری و همت و چمران بود.آخر هم در دفاع از حرم بی بی زینب سلام الله علیها شهید شد.. 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
ایستاده ام بگذار سرنوشت راهش را برود من همینجا ڪنار قول هایت درست روبروی دوست داشتنت و در عمق نبودنت محڪم ایستاده ام ... 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
‌✍جهان معرکه امتحان است برادر و بهترین ما کسی است که از بهترین آنچه دارد در راه خدا بگذرد... 🌷 j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو ‌● 💠 حوالی بصره در محوطه ای باز ، استقرار یافتیم براساس مشاهدات عینی سمت راست جایگاه که به شهر بصره منتهی می شد بشکه دویست لیتری آبی قرار داشت که سرش باز بود و به عنوان منبع آب آشامیدنی از آن استفاده می کردند و سمت چپ ، چادرها واقع بود که بچه ها را برای بازجویی بدان هدایت می شدند. به شکل دایره با فاصله حدود یک متر از یکدیگر استقرار یافتیم. دو تن از دوستان همشهری آقایان علی جعفری و علی خانی زاده که در نقطه دیگری گرفتار شده بودند نیز به جمع ما پیوستند. آقای خانی زاده همان رزمنده ای است که در قسمت بیست سوم به ایشان اشاره شد. دوستان را یکی یکی برای بازجوی به چادر منتقل و معمولا همه بازجویی ها همراه با ضرب و شتم بود . یکی دو نفر از دوستان نیز با برق ولتاژ پایین پذیرایی شدند . بوسیله تلفن صحرایی ، بدین شکل که سیم را به نقاط حساس بدن وصل و در اثر چرخاندن هندل آن ، ولتاژ به بدن منتقل می شد . نوار ترانه گذاشته بودند و می خندیدند. قصدشان بیشتر تفریح بود تا بازجویی. با این که اواخر بهمن ماه بود ولی هوا گرم و شرجی بود و ما دائما تقاضای آب می کردیم. بعضی از سربازان که دل رحم بودند ظرف آبی از همان بشکه دویست لیتری برداشت و جلوی دهانمان می گرفتند سربازی به هر نفر یک سیگار فکر کنم سومر پایه بلند ، تعارف اجباری کرد. دستها بسته ، ولی چشمها باز بود. تشنه بودیم . سیگار می خواستیم چکار. سیگار را روشن و روی لبمان گذاشت و گفت : خمینی گول جیگایر حرام یعنی : امام خمینی ره میگه سیگار حرامه گفتیم : لا. لا همچین چیزی نیست. لبهایمان خشکیده و بهم چسبیده بود سیگار هم شده بود غوز بالاغوز فقط دودش به چشممان رفت در آخر فیلترش هم از لبمان جدا نمی شد که بماند.. ساعت حدود سه بعد از ظهر بود. درخواست اقامه نماز کردیم. گفتند : صلات ممنوع بعدها زیاد با واژه عربی بالجیش صلاه ممنوع مواجه شدیم یعنی در ارتش نماز نداریم ، ممنوع به دوستان پیشنهاد شد با همین وضعیت نماز را ادا کنیم . نمازی بدون وضو و قبله و مهر و با دست بسته . رکوع و سجود هم با اشاره. نزدیکی های غروب منتقل شدیم به پایگاهی که بنظر می رسید متعلق به هوانیروز باشد. اول در محوطه ساختمانی که به اندازه حیاط یک مدرسه فضا داشت جای گرفتیم. نیروها که احتمالا درجه دار بودند اطرافمان تجمع و تماشا می کردند. یادم نمی آید که در اینجا چندان ضرب و شتمی شده باشیم . بعدا از مدتی به اتاقی که در سمت چپ حیاط واقع و بیشتر به دفتر فرماندهی شبیه بود جای دادند. ادامه دارد..✒️ ⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @R199122 📿13 📿 14 📿 17 📿 18 📿 19 📿 20 📿 22 📿 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸 🌸🍃 115 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
من هـــــر روز در انتـــــظارِ نگاهتـــــ می نشینم تا صبح ِ من هم بخیـــــر شود .... 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊