eitaa logo
یادداشت های فلسفی
2.7هزار دنبال‌کننده
44 عکس
22 ویدیو
61 فایل
آنچه در این کانال خواهید خواند فهم های بنده از مطالب فلسفی است. گاهی تفاوت هایی با فهم های متداول دارد. لینک ارتباط با ادمین‌ها: @Mahdisarbakhshi @Mohammadsarbakhshi
مشاهده در ایتا
دانلود
یادداشت های فلسفی
عزیزانی که کتابفروشی دارند یا امکان پخش کتاب ها رو دارند میتونند با آیدی زیر ارتباط بگیرند و کتاب رو با تخفیف ویژه دریافت و تو شهر خودشون ارائه بدهند. @Mahdisarbakhshi
ISRA_Volume 15_Issue 1_Pages 109-145.pdf
491K
مقاله معرفت‌شناسی، دانشی درجه یک منتشر شد. نویسندگان: محمد سربخشی دکتر احمد سعیدی https://hikmat.isramags.ir/article_175983.html @sarbakhshi
🔸 امام زمان(ع) کسی را دین‌دار نمی‌کند؛ از بردگی رها می‌کند 📌 آخرین گام رهایی–ج۸ 🔘 دعوای دین سر آزادی و رهایی است، نه سرِ ارتباط ما با خدا؛ ارتباط قلبی با خدا که اجباری نمی‌شود! 🔘 دعوای دین سر بردگیِ غیرخدا است؛ یعنی تو نباید اسیر و بردۀ کسی بشوی، باید رها باشی 🔘 خیلی از الزامات بروکراسی باید برداشته شود تا مردم به رهایی برسند __ : یکی از بخش‌های ادبیات اصیل دین ما که مهجور است «ادبیات آزادی» است. چرا می‌گوییم مهجور است، چون خیلی‌ها نمی‌دانند که اصلاً آزادی مال دین است و فلسفۀ بندگی خدا چیزی جز رهایی از بندگی غیر خدا نیست. دین اصلاً و ابداً سر ارتباط تو با خدا، با تو دعوا ندارد، فقط سر این دعوا است که می‌فرماید «بردۀ کسی دیگر نشو! رها شو!» وقتی از غیرخدا رها شدی، آن‌وقت مطمئناً به سوی خدا می‌روی. خدا از پیغمبر می‌خواد که فقط این بندگانم را رها کن، آنها خودشان به سمت من می‌آیند. دعوای دین سر رهایی است، سر چیز دیگری دعوا ندارد. این اصلاً عاقلانه نیست که بگوییم «دین می‌گوید باید ارتباط خودت را با خدا قوی کنی، زودباش! تو باید عاشق خدا بشوی!» به زور که نمی‌شود عاشق شد! ارتباط قلبی انسان با خدا که با زور و اجبار درست نمی‌شود، باید از دلش شکوفه بزند! پس دین چه می‌گوید؟ دین می‌گوید من فقط می‌خواهم تو را رها کنم. امام زمان(ع) که کسی را دین‌دار نمی‌کند؛ از بردگی نجات می‌دهد، همین! وقتی آزادی و رهایی در دین ما این جایگاه را دارد، چرا باید یک کسانی در مقابل این دین، شعار آزادی بدهند؟ حتماً یک اشتباه و سوءتفاهم بزرگ اتفاق است و دلیلش این است که ما دین را به عنوان عامل رهایی‌بخش انسان‌‌ها معرفی نکرده‌ایم. دعوای دین سرِ آزادسازی انسان‌ها است نه سر ارتباط با خدا، اصلاً ارتباط با خدا که دعوا بردار نیست، موعظه‌بردار هم نیست، تلقین‌بردار هم نیست! ارتباط تو با خدا از سرِ عشق و عاطفه است و با احساس امنیت است، فقط دیگران نباید تو را اذیت کنند و اجازه بدهند تو خودت رشد کنی. خداوند می‌فرماید: «لا اِکْراهَ فِی الدّین» (بقره، ۲۵۶) در ارتباط تو با خدا که اکراهی نسیت، پس دعوا سر چیست؟ دعوا سر بردگی غیرخدا است، سر اینکه تو نباید غیرخدا را بندگی کنی. بعضی‌ها می‌گویند حکومت اسلامی نباید به زور مردم را بهشت ببرد. در واقع باید گفت: حکومت اسلامی فقط باید جلوی به جهنم بردن مردم را بگیرد و نگذارد کسی به زور، مردم را سمت جهنم ببرد، همین! فلسفۀ قیام امام حسین(ع) هم آزادی و رهایی بود. گفت ای مردم، می‌خواهم شما را آزاد کنم، اگر رهایی و آزادی را نمی‌خواهید من برمی‌گردم... ولی آنها نگذاشتند و کار به جنگ کشیده شد. ادبیات دین، اصلش باید بحث آزادی باشد؛ هم آزادی یک فرد و هم آزادی یک ملت. آزادی یک ملت لازمه‌اش مدیریت ولایی است، چون فقط مدیریت ولایی است که می‌تواند کاری بکند که خوب‌های یک ملت بجوشند و بالا بیایند. این روش را هم نمی‌تواند دیکتاتور مآبانه انجام بدهد بلکه باید در فضای باز و آزاد انجام بدهد. هم پیغمبر(ص) هم أمیرالمؤمنین(ع) می‌خواستند این آزادی را به مردم بدهند که گُل‌های این مردم شکفته بشود و رو بیاید. لذا به هر دوی این بزرگواران، گفتند که شما مدیریت بلد نیستید! چون فکر می‌کردند که مدیریت یعنی زورگویی! امروز هم بسیاری از این الزامات بروکراسی در جامعه-از جمله در ساختارهای آموزشی و اداری- باید برداشته شود تا مردم مزۀ آزادی را بچشند، نمی‌شود که از خدا و پیغمبر حرف بزنیم ولی مدل زندگی‌ ما اسارت‌بارانه باشد! اگر ساختارهای اداره‌های ما با بروکراسی مارکس وبری اداره می‌شود، در واقع این ساختارها اسلامی نیست؛ چون بر مبنای برده‌کشی است نه آزادسازی! هرچند مدیرانش نماز بخوانند و ظاهر اسلامی داشته باشند. تا وقتی در دانشگاه‌ها و مراکز آموزشی ما اصل بر نمره و نظارت و امتحان و... باشد، از این دانشگاه‌ها زیاد نظریه‌پرداز علمی بیرون نمی‌آید، چون با این روش‌های موجود، خلاقیت افراد از بین می‌رود. مشکل ما این است که دین‌داری و تقوا را به رهایی تفسیر نکرده‌ایم و به تصویر هم نکشیده‌ایم. این مسائلی که در سطح خیابان‌های شهر می‌بینید به خاطر این است که دین به درستی معرفی نشده و الا اگر می‌گفتیم که اصل دین، رهایی و آزادی است، بسیاری از مسائل حل شده بود. 🚩 دانشگاه امام صادق(ع)-ماه محرم ۱۴۰۲  📢صوت:@panahian_mp3 👈 متن کامل @Panahian_text
هدایت شده از ساندویچ فلسفه
🔚 به پایان آمد این دفتر 🗂 | پیوند سلسله درس‌گفتار‌های مبانی اندیشه اسلامی (طرح ولایت) مباحث مبانی اندیشه اسلامی (طرح ولایت) را به صورت موضوعی بشنوید. 👇 🔗 منظومه فکری مبانی اندیشه اسلامی 1⃣ معرفت‌شناسی 2⃣ خداشناسی 3⃣ انسان‌شناسی 4⃣ فلسفه اخلاق 5⃣ فلسفه حقوق 6⃣ فلسفه سیاست 📮 ایتا | تلگرام | اینستاگرام | آپارات
مطلق کمال‌گرایی، مبنای واقع‌گرایی اخلاقی https://rtmr.araku.ac.ir/article_707111.html
نادرست به پرسش های مهم: 2. چرا نبوت ختم شد؟ زیرا بشر به حدی از بلوغ فکری رسیده بود که میتوانست دین خاتم را پس از دریافت حفظ کرده، فهمیده و اجتهاد کند و بر اساس منابع دینی پاسخ مسائل جدید را بیابد. بنابراین نیازی به فرستادن پیامبر جدید نبود. این پاسخ نادرست است و از اتفاق بسیار خطرناک است؛ زیرا کاملا شبیه سخنان منکران امامت است. اگر بشر به حدی از بلوغ فکری رسیده است که دیگر نیازی به واسطه الهی ندارد پس نیازی به امام هم ندارد. خود میتواند به دین رجوع کرده و آن را بفهمد. پاسخ درست این است که برای ختم نبوت نیاز به انسانی است که لیاقت و استعداد دریافت دین خاتم را که بالاترین حد از معرفت و حقیقت دینی است داشته باشد، بدان عمل نماید، مراتب کمالی ناشی از فهم و عمل بدان را به دست آورد و بتواند دیگرانی همچون خود را تربیت کند. چنین کسی قبل از محمد صلی الله علیه و آله و سلم پدید نیامده بود. اگر میبود و نیز امکان تربیت انسان هایی چون ائمه اطهار علیهم السلام وجود میداشت قطعا فیض الهی بدان تعلق میگرفت و دین خاتم نازل میشد. بنابراین برای ختم نبوت کسی چون محمد صلی الله علیه و آله و سلم  لازم است و کسانی چون علی و مهدی علیهما السلام تا بتوانند همواره واسطه الهی بین انسان و خداوند متعال در بالاترین حد ممکن باشند. استدلال بر نفی توجیه مشهور ناظر به خاتمیت همان است که اشاره شد، یعنی اگر توجیه مشهور تمام باشد امامت هم زیر سوال میرود و دیگر نیازی به امام نخواهد بود. اما استدلال بر اینکه پیامبر گرامی اسلام دین خاتم را دریافت کرد چون استعداد دریافت آن را داشت، در لابلای مطلب مسطور است و تفصیل آن در کتب عرفانی آمده و اجمالش این است که: وحی مراتبی دارد و دریافت هر مرتبه نیازمند وجود استعداد متناسب با آن مرتبه است. چون وحی خاتم بالاترین مرتبه وحی است، پس بالاترین استعداد را می‌طلبد. اما اینکه وحی خاتم بالاترین است، زیرا: بالاترین نبودن آن مستلزم این است که یا بالاترین ارسال نشده و نخواهد شد، که این خلاف غرض الهی از آفرینش انسان و ارسال انبیاست یا ارسال شده و موجود است که در این صورت ارسال وحی پایین تر بی وجه است. از طرف دیگر وقتی استعداد لازم برای دریافت بالاترین مرتبه وحی موجود باشد عدم ارسال آن خلاف فیاض علی الاطلاق بودن خداوند متعال است. پس اگر استعدادی بالاتر از استعداد پیامبر گرامی اسلام، قبل یا بعد از او وجود میداشت، حق آن بود که وحی بالاتر بر او نازل شود. نتیجه آنکه بالاترین مرتبه وحی بر بالاترین استعداد که وجود نازنین پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم است، نازل شده است. @sarbakhshi
بشر باید عاطفه داشته باشد! @sarbakhshi