در حال نشستن در فرودگاه سوریه بودیم که تیراندازی شد،اما به هواپیما اصابت نکرد. وقتی نزدیک شدیم،سردار سلیمانی به خلبان گفت:ما سریع پیاده میشیم و تو دوباره تیک آف کن.
وقتی هواپیما اوج گرفت، دقیقاً همان جایی که پیاده شدیم بودیم،منفجر شد حاجی خیلی باهوش و با ذکاوت بود.
با هیچ قلمی نمیتوان خاطرات او را نوشت و با هیچ فکری نمیتوان رشادت هایش را تصریح کرد.
بارها گفتند خاطراتت را در یک مؤسسه فرهنگی بنویسیم اما قبول نکرد.
یک روز به او گفتم:اجازه بدید، خاطرات شما رو در قالب کتاب بنویسم.
جواب داد گفتم:من هیچ خاطره ای ندارم.
آنقدر متواضع بود که نمیخواست دیده شود، اما خدا او را دید و به بالاترین درجه که شهادت است، نائل گرداند و پیکرش هم با حضور میلیونی مردم تشییع شد...
خاطره سردار شهید حاج🕊🌹 #حسین_پورجعفری
🔴@sarbazanzeynab🔴
📸ورود پیکر شهدای تازه تفحص شده مدافع حرم به مشهد
🔹بامداد امروز پیکر شهدای تازه تفحص شده مدافع حرم وارد فرودگاه شهید هاشمینژاد مشهد شد.
🔹این شهدای والامقام امروز پنجشنبه ساعت ١۵ از مهدیه مشهد مقدس به سمت حرم مطهر امام رضا علیه السلام تشییع خواهند شد.
مراسم وداع شنبه ساعت ۱۵:۳۰ در معراج شهدای تهران برگزار خواهد شد.
🔴@sarbazanzeynab🔴
📸جزییات برنامه وداع ۸ شهید مدافع حرم تازه شناسایی شده در مشهد مقدس
🔴@sarbazanzeynab🔴
مدافعان حرم
مجید بربری #قسمت_اول🌹 حلب، الحاضر،خان طومان،۱۳۹۴/۱۰/۲۱ ساعت سه چهار بعدازظهر، دود و مه غلیظی همه جا
مجید بربری🌹#قسمت_دوم
سرنوشت شهید مدافع حرم مجید قربانخانی. حرّ مدافعان حرم
🌟🌟
تهران-۹۴/۱۰/۲۲
خبرهای ضد نقیضِ خان طومان،در فضای مجازی و بین مردم پرشده بود. یکی میگفت بیست تا شهید دادند،دیگری میگفت نه،پنجاه تا،کسی هم میگفت:اصلا شهید ندادند.در این همهمه شایعه و حقیقت ،مهرشاد دایی کوچک مجید،اولین کسی بود که فهمید.رفیقش در پارکینگ دادسرا گفته بود:
_میگن دیروز ده دوازده نفری،توی سوریه شهید شدن.
_واقعا؟این همه!حتما عملیات بوده.
_این پسره را می شناسی توی یافت آباد،محله خودمون قهوه خونه داشت؟خیلی شلوغ پلوغ بود،با نصف محل هم سلام و علیک داشت.اولِ بچه خفن ها بود و آخر صفا و مرام.
دل مهرشاد ریخت.با خودش گفت:(توی یافت آباد کسی جز مجید،با این خلقیات نداریم). همه خاطرات خواهرزاده،جلوی چشمش قطار شد،از اولین روزهای بچگی شان،تا همین اواخر که کمی سرسنگین شده بود.نبودن مجید،چقدر سخت و نفس گیر بود.مهرشاد حالش بد شد.تا چنددقیقه چیزی نمی فهمید.با آب قند و تکان و سیلی ،کمی حالش جا آمد.گلویش خشک شده بود و زبانش نمی چرخید.با این حال،فوری گوشی را برداشت و شماره پدر مجید را گرفت:
_الو آقا افضل کجایی؟چه خبر از مجید،زنگ نزده؟
_الحمدلله خوبم،اتفاقا دیروز زنگ زد،باهم صحبت کردیم.ضمنا گفت شاید تا سه چهار روز ،نتونم زنگ بزنم. یه وقت بلند نشید راه بیفتید این طرف و اون طرف،این گردان و اون گردان!
_آقا افضل!مگه قرار نبود سر یه هفته مجید رو برگردونن،چرا خبری ازشون نیست؟
_نمیدونم والله، حتما برمیگردونن.
مهرشاد به یکی از رفقای نظامی اش زنگ زد و آنجا بود که دستش آمد،خواهرزاده اش شهید شده.دیگر پاهایش توان نداشت.دو دستی محکم به سرش و مثل بچه های دوساله،زار زار افتاد به گریه😭
می دانست دیگر مجیدی،وجود نخواهد داشت.اما افضل و آبجی مریم،هنوز نمیدانستند پسرشان شهید شده.مثل مرغ سرکنده بودند.دل هر دو،مثل سیر و سرکه میجوشید.دلشوره رهایشان نمیکرد.مهرشاد دلواپس خواهر بود.((خدایا!حالا آبجی ام بعد از مجید چه می کنه؟افضل چی...،روزهای سختی در انتظارشان است )).
زندگی نامه شهید مدافع حرم 🕊🌹
#مجید_قربانخانی
🔴@sarbazanzeynab🔴
💬 | #پیام_جدید
متن پیام:
سلام خسته نباشید متاسفانه سوال من جواب ندادید رفیق مثل رسول روایت زیبایی از شهید بود اما پایانش من متوجه نشدم احساس میکنم که ناتمام ماند
سلام مخاطب گرامی تمام قسمت های زندگی نامه شهید تا قسمت آخر بارگذاری شد بررسی کنید شاید همه قسمت ها را مطالعه نکردید ۸۹ قسمت
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
💬 | #پیام_جدید
متن پیام:
سلام.کپی از کانالتون حلاله!؟
سلام مخاطب گرامی
بله کپی از تمام مطالب کانال حلال است
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
🎥میشه بگی که من هنوز نازم ...
پایان فراق شش ساله دختر شهید مدافع حرم "سید مصطفی صادقی"
🔴@sarbazanzeynab🔴
زندگی و درآمد خوبی داشت، اما اعتقادش او را به دفاع از حرم کشاند
🔹شهید محمد شالیکار به دلیل جانبازیاش خیلی زود به صورت حالت اشتغال درآمد و بعد شغل آزاد داشت. اتفاقاً درآمد خوبی هم داشت، منتها مادیات او را از اهداف و دغدغههای اعتقادی و عمیقی که در وجودش ریشه دوانده بودند نه تنها دور نکرد بلکه سعی میکرد آن قدر که در توانش است مشکلات دیگران را هم حل کند. وی با چنین روحیهای وقتی اخبار سوریه به گوشش رسید یک روز به خانه آمد و به همسرش گفت دارند سوریه اسم مینویسند و من هم میخواهم ثبتنام کنم.
🔹همسر شهید درباره شهادت محمد شالیکار میگوید: " همرزمان همسرم که دایی و پسر عموی حاج محمد بودند اینطور به ما گفتند که منطقه عملیاتی که حاج محمد آنجا زخمی شد، چند سالی بود که در دست داعش بود و میگفتند این منطقه محل عبور کاروان اسرا و حضرت زینب (ع) در شهر حلب بوده است. هنگامی که حاج محمد زخمی شد، داییاش سر ایشان را در دامن خودش میگیرد. ایشان به ما گفت هوای آن منطقه خیلی سرد بود. حاج محمد داشت میلرزید و ذکرش نام بردن اسامی ائمه بود و شهادتین را بر لب جاری میکرد. از آنجا حاج محمد را به بیمارستان صحرایی میبرند تا اینکه بعد به بیمارستانی در دمشق منتقل میشود. همسرم در همان بیمارستان به شهادت میرسد".
شهید مدافع حرم🕊🌹
#محمد_شالیکار
🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ساعت هشت صبح امروز،
فاطمه دختر شهید الیاس چگینی
که از هشت سالگی پدرش را ندیده بود،
در شهر امام هشتم به دیدار پدر می رود...
شهید مدافع حرم🕊🌹
#الیاس_چگینی
🔴@sarbazanzeynab🔴
خنده ای داغ، زدی و بدنم
سوخت که سوخت
دکمه تا دکمه تن و پیرهنم
سوخت که سوخت . . .
شهید #جواد_محمدی_منفرد❣
شهید #مرتضی_عطایی❣
🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تشییع پیکر ۸ شهید مدافع حرم در فرودگاه مشهد
🔹آیین استقبال از پیکر پاک ۸ شهید مدافع حرم اهل بیت(ع) صبح امروز با حضور معاون رئیس جمهور و رئیس سازمان حفاظت محیط زیست در فرودگاه شهید هاشمینژاد مشهد برگزار شد.
🔴@sarbazanzeynab🔴
🌸بسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸
❣تلاوت دسته جمعی قرآن کریم هدیه به روح پاک و مطهر همه شهدا برای تعجیل در فرج آقا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف انشاءالله
صفحه40
#قرآن_کریم
🔴@sarbazanzeynab🔴
ایستادن پای امام زمان خویش
🌷دهم آذر ماه سالروز شهادت
🕊شهید مدافع حرم #میثم_نجفی
🕊شهید مدافع حرم #رضا_ملایی
🕊شهید مدافع حرم #حسین_محرابی
🕊شهید مدافع حرم #منصور_عباسی
🕊شهید مدافع حرم #میلاد_بدری
🕊شهید مدافع حرم #مجتبی_زکوی_زاده
🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید #حسین_محرابی
شهید مدافع حرم❣
🔴@sarbazanzeynab🔴
بخشی ازوصیتنامه شهید بدری
بسم الله الرحمن الرحیم
با هدف نابودی دشمن، إن شاء الله، راهی سرزمین سوریه و دفاع از حرم عمه سادات (س) هستم. اگر توفیق شهادت داشتم، از همه دوستان و آشنایان حلالیت می طلبم؛ و از پدر و مادرم معذرت خواهی می کنم که در طول 20 سال زندگی، بچه خوبی برایشان نبودم.
برای دوستان، آشنایان و کسی که از من توصیه ای بخواهد، می گویم که رضایت «الله» تبارک و تعالی، از رضایت هر کس مهم تر است و اولویت دارد. در کلامی دیگر، اصلاً قابل مقایسه نیست. از کار شبهه ناک، پرهیز کردن واقعاً هنر است و دعا کنیم، که نصیبمان شود.
از شما می خواهم که برای نابودی استکبار جهانی، (آمریکا، اسرائیل، عربستان)، دعا کنید، که ان شاءالله، با نابودی این ها، ظهور، زمینه سازی خواهد شد.
مبلغ 500 هزار تومان کارت بانکی بنده را، به کار فرهنگی کمک کنید که خیالم راحت باشد.
وعده دیدار ما، بهشت جاویدان الله، إن شاء الله- و در آخر دعا برای دیگران را فراموش نکنید و برای سلامتی و ظهور حضرت حجة (عج)، دعا کنید و برای بنده حقیر طلب آمرزش کنید.
و من الله التوفیق...
94/8/26 میلاد بدری، تهران
شهید مدافع حرم🕊🌹
#میلاد_بدری
🔴@sarbazanzeynab🔴
مدافعان حرم
مجید بربری🌹#قسمت_دوم سرنوشت شهید مدافع حرم مجید قربانخانی. حرّ مدافعان حرم 🌟🌟 تهران-۹۴/۱۰/۲۲ خبرهای
مجید بربری🌹#قسمت_سوم
شهید مدافع حرم مجید ق۴ربانخانی 🌟
شب۹۴/۱۰/۲۱
شب عجیبی بود،عمو سعید مثل همیشه،برای شناسایی میرفت. فردا موعد عملیات بود.عمو سعید هرشب که میرفت،امیدی به برگشتش نبود.موقع رفتن،مجید سرکوچه آتش درست میکرد. عمو سعید که از کوچه رد میشد،مجید میپرید جلو و چنددقیقه ای ،او را به حرف میکشید:
_چاکر حاج سعید!عمو بریم؟
_کجا مجید جون؟
_اِ عمو سعید!همون جایی که میری شناسایی دیگه!خودت گفتی امشب خواستم برم،تو رو هم با خودم میبرم. به همین زودی یادت رفت؟
_نه مجید جون،نمیشه تو را ببرم.ان شاالله عملیات بعدی.
آن شب مجید،جلوی عمو سعید نپرید.آرام پای دله ء آهنیِ آتش ایستاده بود.کلاهش را تا نزدیک چشمانش پایین کشیده بود و گاهی با آتش ور میرفت.مجید و عمو سعید باهم دست دادند.حسین امیدواری هم از راه رسید.مجید شیطنتش گل کرد.
_حسین،حسین،حسین!
حسین پسری آرام و سربه زیر بود،درست نقطه مقابل مجید.بچه ها میگفتند:حسین خواب شهادت خودش و بقیه را دیده است.
_حسین انگشتر را از دستش درآورد،نگاه معنی داری به آن انداخت.
_مجید جون!بی خیال شو.
_چشم منو بدجوری گرفته.
_بیا دادمش به تو،ولی تو هم انگشتر را بده به یکی،دست خودت نکن!
مجید ذوق زده انگشتر را از حسین گرفت.
عمو سعید رو به حسین کرد و یواشکی پرسید:برای چی انگشترت رو به مجید دادی؟
_عمو سعید صداش رو درنیار!این انگشتر نه به من وفا میکند،نه به مجید.دادمش که مجید بده به کسی دیگه،تا نیفته دست دشمن..عمو سعید هاج و واج به بچه ها نگاه می کرد.یعنی قرار بود فردا چه خبر شود؟حسین رفت و مجید با انگشترِ توی دستش، کنار عمو سعید ماند.
_عمو سعید امشب شب آخره،من رو هم با خودت ببر!
_مجید جون،فردا عملیات داریم، باید زود برم.بمونه عملیات بعدی.من هیچ کی رو با خودم نمیبرم، فقط تو رو،دو تایی باهم میریم.عمو سعید قولش را داد و بعد پرسید:مجید !یه چیزی بگم؟
_چاکریم عمو جون!بفرما.
_مجید!داریم به عملیات نزدیک میشیم،ترسیدی؟
_نه عمو سعید،ترسِ چی،داش مجید و ترس؟
_مجیدجون!عجیب امشب ساکتی،من به مجیدِ به این آرومی رو تا حالا ندیده ام.نمیدونم چرا ،چه خبر شده که داداش مجید ما رو آروم کرده؟
_نه عمو سعید،چیزی نیست.خیالتون راحت.
مجید این را گفت و ادامه داد؛
_راستی حاجی! نمیدونم با این دردسری که برا خودم درست کردم،چی کارکنم؟
عمو سعید یک آن جا خورد پرسید:
_چی داری میگی؟دردسر چی؟
زندگی نامه شهید مدافع حرم 🕊🌹
#مجید_قربانخانی
🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مثل حبیب
صد جان فدای ولی ...
🌷یاد شهید مدافع حرم «#منصور_عباسی»
🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تشییع پیکر نخستین شهید مدافع حرم گلستان
🔹مراسم تشییع پیکر نخستین شهید مدافع حرم استان گلستان «غلامعلی تولی» در شهرستان گالیکش با حضور پرشور مردم برگزار شد.
🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ زیبای شهید مدافع حرم🕊🌹
#میثم_نجفی
🔴@sarbazanzeynab🔴