🚨 مسألهی سوم و امکان فتنهی داخلی
✍️ #مهدی_جمشیدی
1️⃣. دربارهی چالش تحمیلی کشف حجاب و برهنگی، سه مسأله وجود دارد:
الف. «قانونیبودن حجاب» که رهبری به آن تصریح کردند و مشخص شد که رهبری از این خط قرمز، عبور نخواهد کرد و حجاب بهمثابه یک ارزش فرهنگی و هویتی، همچنان امر الزامی نیز خواهد بود.
ب. «مطلوبیت قانون جدید حجاب» که به تصویب شورای نگهبان رسیده اما دولت معتقد است که این قانون، به صورت کلی و مطلق، مناسب و درخور نیست.
ج. «امکان اجرای قانون جدید حجاب در شرایط کنونی» که شورای عالی امنیت ملی معتقد است که مستقل از ماهیت این قانون، اجرای آن در وضعیت جنگی و اقتصادی کنونی، بهصلاح و معقول نیست و باید تعلیق شود تا در موقعیتی عادی به اجرا درآید.
2️⃣. در درون جبههی انقلاب، مسألهی اول حل شده است و دیگر کسی پس از تصریح رهبری، سخن از حجاب اختیاری و رهاسازی حجاب نمیگوید.
مسألهی دوم نیز در میان لیبرالها، مسأله است و در درون جبههی انقلاب، کسی به آن معتقد نیست؛ چون قانون جدید، برآیند نظرات همهی جریانهاست و از این گذشته، به تصویب شورای نگهبان رسیده و قانونیت دارد.
اما مسألهی سوم، محل مناقشه شده و دربارهاش، اختلافات بسیار جدی وجود دارد. در درون جبههی انقلاب، برخی میگویند که قانون جدید حجاب، باید اینک اجرا شود و تعلل و تأخیر، روا نیست؛ و برخی دیگر نیز بر این باورند که اجرای قانون در شرایط کنونی، موجه و منطقی نیست و باید اجرای آن را تعلیق کرد. هر دو دسته نیز به گفتهها و مواضع رهبری ارجاع میدهند و برداشت و تفسیر خود را درست میانگارند؛ بهطوریکه از هر سخنرانی جدید رهبری، شواهد تازهای برای تفسیر و روایت خود مییابند و معتقدند که طرف مقابل، موجبات فتنهی داخلی را فراهم خواهد آورد.
3️⃣. در اینجا و در مواجهه با این مسألهی سوم که خاص و محدود است، اینچنین استدلال کردم که تداوم این اختلاف درونی در ماههای آینده، خطرناک و بحرانخیز و تنشزاست و چون این مسأله، حیاتی و تعیینکننده و شرعی است، شخص یا نهادی فروتر از رهبری، نمیتواند تولید حجت دینی و معتبر و اقناعی کند، بنابراین، طریق صواب و صلاح این است که ایشان این مسأله را برطرف کنند. بهقطع، جریانی که معتقد به اجرای قانون حجاب در شرایط کنونی است، اگر بداند که رهبری راضی به این امر نیست، سخن خود را پس خواهد گرفت و ساکت خواهد نشست. اگر هم اجرای قانون، معقول باشد، ماجرای حجاب به سرانجام خواهد رسید. بهاینترتیب، آتش درگیری و تضاد فرساینده که ممکن است به فتنهی داخلی بینجامد، خاموش خواهد شد.
4️⃣. این تحلیل، مبتنی بر یکی از کارکردها و فلسفههای وجودی رهبری است که بر اساس آن، بنبستشکنی میکند، نه به معنی هزینهکردن از ایشان. شأن ذاتی رهبری در حکومت اسلامی، همین است که با رأی خویش، اختلافهای تنشزا و تضادآفرین را حل کند و اجازه ندهد که جامعه، تکهتکه شود. هیچکسی در مرتبت و مکانت وی نیست که از عهدهی چنین کاری برآید. ازاینجهت، باید به ایشان ارجاع داد و به رأی او تسلیم شد و تمکین کرد. حساسیت و نگرانی نسبت به امکان برآمدن فتنهی داخلی از مسألهی حلنشدهی سوم، نگارنده را به این سو سوق داد که استفاده از بضاعت و امکان رهبری را برای مواجهه با آن پیشنهاد بدهد.
5️⃣. هنگامیکه خواص و نخبگان جبههی اهل حق، گرفتار تضادهای درونی باشند و دستهدسته شده باشند، یا به ورطهی محافظهکاری و انفعال و بیعملی افتاده باشند، رهبری باید بار تکالیف اجتماعی آنها را به دوش بکشد و میدانداری و تبیین و موضعگیری کند. صاحبنظران جبههی انقلاب، گرفتار پراکندگی و تفرقه هستند یا حاضر نیستند هزینهی موضع را بپردازند. حوزه و دانشگاه و نیروهای فکری غیررسمی، اسیر رخوت و خاموشی هستند و عرصهی عمومی را رها کردهاند. ذهنیت جمعی به دست باد رخدادها سپرده شده و تبیین دقیق و روشنگری مصداقی و موضعگیری عینی، از دایرهی تکالیف انقلابی خارج شده است. عدهی اندکی، بار دیگران را به دوش میکشند و بهجای همه، دشنام میخورند و تهدید میشوند. خط مقدم جنگ روایتی و هویتی، خالیست و بسیاری مشغول بیان کلیات بیخاصیت و بدیهیات بیحاصل هستند. هم شورای عالی انقلاب فرهنگی و هم نهادهای فرهنگی، کنار کشیدهاند و نظارهگر هستند و جز کارهای کلیشهای و اداری و خنثی و بیهزینه، هنری ندارند. همه از جایی که نبرد واقعی در آن در جریان است میگریزند و شهر را به منطقه ترجیح میدهند. فقط یک مصباح بود که بیپروا و قاطع و حکیمانه، موضعگیری میکرد و ذهنیت اجتماعی را جهت میداد. او رفت و اینک جبههی انقلاب، درهمریخته و نابسامان است و وجه جبههای خود را از دست داده است.
©️ #سردبیر_سایت_ضیاءالصالحین
┘◄🌐| سایت | بله | تلگرام | ایتا |
🇮🇷 @sardabir313 🇮🇷
🚨 آغاز چرخهی باطل:
دولت بیبرنامه، جامعهی بیحافظه
✍️ #مهدی_جمشیدی
1️⃣. دربارهی مذاکره با شیطان بزرگ، دو نظر مطرح شده است:
الف. رهبری، مخالف است و دولت به ایشان تحمیل کرده و ایشان فقط توانسته مذاکره را به مذاکرهی غیرمستقیم، تقلیل بدهد.
ب. مذاکرهی غیرمستقیم، تاکتیک کنونی خود رهبری هم هست و مقصود ایشان این است که زمان بخرد یا از جنگ جلوگیری کند یا از فتنهی داخلی.
2️⃣. به تاریخ باز گردیم. دربارهی مذاکرات دورهی روحانی، رهبری نه شروعکننده بود و نه موافق، و همیشه به تلخی سخن میگفت و میگفت خوشبین نیست و برای مردم، یک تجربهای خواهد شد. این در حالی است که همان زمان، عدهای از انقلابیها میگفتند برجام، تصمیم نظام - یعنی رهبری - است. امروز مشخص شده که اصل مسیر، غلط بوده و ما دچار خسارت محض شدیم. آیا رهبری خود را در این خسارت محض، شریک میداند؟ خیر. چرا؟ چون از ابتدا هشدار داد و نشان داد که دستگاه محاسباتیاش مانند دولت نیست و نظریهاش، مقاومت است نه مذاکره.
3️⃣. گرهی مسأله، اینگونه گشوده میشود که روحانی در انتخابات، شعار مذاکره داد و این شعار، رأی آورد و رهبری به این دلیل نخواست مقابل رأی بخشی از جامعه بایستد، نه اینکه خودش موافق راهی بود که در نهایت به خسارت محض ختم شد. رهبری در پی تحمیل به جامعه نیست و نمیخواهد هدایتش، دیکتاتورمآبانه باشد.
4️⃣. امروز هم داستان، از این قبیل است. مسأله این است که مذاکره، بدنهی اجتماعی دارد و اینطور القا شده که تحریم، مانع معیشت است و مانع تحریم نیز عدممذاکره، و مانع مذاکره نیز رهبری. به این واسطه، مصلحت کلان اقتضا میکند که رهبری به سطحی از مذاکره، رضایت بدهد. موضع حقیقی رهبری، همان است که مذاکره را عاقلانه و شرافتمندانه ندانست و به تجربه، استناد کرد و مذاکره را هرگز مفید ندانست. موضع امروزین ایشان، موضع مصلحتی است نه حقیقتی. و آنچه موجب این موضع ثانونی و عرضی شده، نگاه ایشان به فهم جامعه و فراهمسازی امکان انتخاب برای آن است. بخشی از جامعه، مایل است که راه غلط را دوباره برود؛ هرچند ایشان دو ماه پیش، این راه را با تعابیر غلیظ و قاطع، نفی کرد.
5️⃣. دولت، نه وزیر اقتصاد دارد و نه برنامهی اقتصادی، و در عین حال، به دنبال گشودن گره اقتصاد از طریق مذاکره با ترامپ است. حکایت دولت، حکایت بیعُرضهگی و کارنابلدی است. جامعه نیز چون دچار بیحافظهگی است و حتی دیروزش را به یاد نمیآورد، مایل به تکرار چندبارهی تجربههای غلط است. البته این مردک قمارباز، کسی نیست که تعهد بشناسد. دوباره در پی سراب به راه افتادهاید. دوباره تعلیق اقتصاد، شرطیشدن معیشت، سیاست التماسی، اعتماد به دشمن، خسارت محض، تجربهی تلخ، دروغ سایهی جنگ، معامله بر سر عناصر قدرت، عقبنشینی غیرتاکتیکی و ... . افسوس که فهمی از «دلیلِ تجربه» ندارید. امروز باد میکارید و فردا، طوفان درو خواهید کرد. پس توجیه نتراشید و فلسفه نبافید برای تصمیمی که برخاسته از همراهی مبتنی بر تنگنای مصلحت است و هیچ گشایشی نیز در پی نخواهد داشت.
6️⃣. باور نکنید که رهبری، از اصالتها و مواضع قاطع و حتمی خویش بریده است و یا خواهد برید. ایشان همان است که در دورۀ نهضت بوده است؛ همچون امام خمینی. رهبری، محافظهکار و عملگرا نبوده و نخواهد بود. اما شرایط بیرونی و وضع عینی، همواره در اختیار رهبری نیست و ایشان نیز نمیتواند بیاعتنا به موقعیّت، تصمیم بگیرد. این موقعیّت، حاصل گفتمان اجتماعی است و گفتمان اجتماعی را نیز نخبگان و خواص میسازند و بر جامعه حاکم میکنند. ازاینرو، اگر اختلال و نقصانی در گفتمان اجتماعی وجود دارد و رهبری بهناچار، آن را در نظر میگیرد و قدری از وادی حقیقت به وادی مصلحت پا میگذارد، جملگی ناشی از انفعال و بیعملیِ بسیاری از نخبگان و خواص جبهۀ انقلاب است. آنان که باید در روح مذاکره با آمریکا، معنای عدمعقلانیّت و عدمشرافت را میدمیدند و آن را بیفایده و بلکه مضر تصویر میکردند، چنین نکردند. صورت ذهنیِ جامعه از مذاکره، کودکانه و سادهانگارانه است و گویا به واسطۀ قدرت اغوای روایتهای لیبرالهای ایرانی، حتی تجربههای عینی و متعدّد و مستمر نیز از ایجاد تنبّه و رشد و عقلانیّت در بخشی از جامعه، ناکام هستند.
©️ #سردبیر_سایت_ضیاءالصالحین
┘◄🌐| سایت | بله | تلگرام | ایتا |
🇮🇷 @sardabir313 🇮🇷
🚨 تاریخ تمهیدی
✍️ #مهدی_جمشیدی
۱. من نه در مقام معرفت و ذهن و فهم، و نه در مقام عمل و عین و تحقّق، به حیرت و سرگشتگی و تعلیق حکم نمیکنم. اسلام، قطعیّات و ضروریّات فراوان دارد و میتوان بر اساس آنها، حکومت دینی برپا کرد، اما مسأله این است که همچنانکه فهم دینیِ ما در دورۀ فقدان انسان کامل، مبتلا به نقص است، عمل دینی ما نیز اینچنین است؛ به این معنی که میتوان و میباید برای استقرار شریعت در جامعه از طریق اقامۀ حاکمیّت دینی کوشید، اما صورت تامّه و مطلق این امر - که همان ظهور و تجلّی حقیقت است - محتاج حضورِ عینی و اینجاییِ انسان کامل است.
۲. نظریۀ «اسمانگاری دورۀ انقلابی» را – که آن را از سیّدهاشم حداد برگرفتم - در واکنش به کسانی نگاشتم که تصوّر میکنند نظام جمهوری اسلامی، همشأن و همرتبۀ نظام سیاسی در دورۀ انسان کامل است و از این جهت، انتظارات حداکثری از آن دارند؛ درحالیکه امکانها و بضاعتهای انسان و جامعه و حاکمیّت دینیِ پیشاظهور، در همین حد است و نباید تصوّر کرد که چون به صد نرسیدیم، باید طرح حکومت دینی را رها کنیم. ما هرگز دچار سرگشتگی و پریشانی و تشویش نیستیم، بلکه بیش از این، امکان تاریخی در اختیار نداریم. ولیّفقیه - آنچنان که امام خمینی میگوید - ولایت کلّیّۀ الهیّه ندارد و تاریخ پیشاظهور نیز دورۀ انفتاح تامّ نیست. ازاینرو، انقلاب اسلامی و دورۀ پساانقلاب، در حد مقدّمه و پیشدرآمد است و تحقّق باقیِ طرح حکومت دینی را باید در دورۀ ظهور طلبید. بنابراین، برخی از پرسشها و مسألههایی که ناظر به این است که «اگر نظام جمهوری اسلامی برقرار است پس چرا چنینوچنان است؟!»، منتفی است و از توقعات حداکثری و نامتناسب با وضع تاریخی و انسانی ما برمیخیزد؛ البته برخی و نه همه. #تاریخ_انقلاب، «تاریخ تمهیدی» است و #تاریخ_مهدوی، «تاریخ نهایی».
۳. و البته باید گفت که این سخن، هرگز به معنی فروکاست انقلاب نیست؛ چراکه انقلاب از آنچنان عظمتی و هیبتی برخوردار است که به مقدّمۀ فرجام قدسیِ #تاریخ تبدیل شده است و میرود که به دورۀ تاریخ نهایی، متّصل شود. به این اعتبار میتوان دورۀ انقلاب را «تاریخ متّصل» نیز دانست؛ یعنی تاریخی که هرچند از «اسم» حکایت میکند، اما این اسم، بستر و زمینۀ تاریخیِ برآمدن «حقیقت» است. تاریخ حیات باطنیِ انسان – به تعبیر سیّدمرتضی آوینی – از اسم آغاز میشود و آنگاه به حقیقت میرسد. هنوز آفتاب حقیقت برنیامده، اما در مشرقِ انتظار، آسمان در آستانۀ رهیدن از تیرگی شبِ غیبت و مایلشدن به روشنیِ صبح حقیقت است.
©️ #سردبیر_سایت_ضیاءالصالحین
┘◄🌐| سایت | بله | تلگرام | ایتا |
🇮🇷 @sardabir313 🇮🇷
🚨 بازاندیشی ساختاری
✍️ #مهدی_جمشیدی
۱. آخرین سخنرانی علامه مصباح –رحمهاللهعلیه- در پیش از خطبههای نماز جمعۀ تهران در تاریخ ۲۷ تير ۱۳۸۲ ایراد شد. ایشان در این سخنرانی، از مسألۀ بنیادین آفات انقلاب گفت و بهگونهای صریح و روشن، به نقادی پرداخت. ایشان در لحظهها و جملههای پایانی، این عبارات تعیینکننده و گرهگشا را بیان کرد:
«اگر ما همان راهی را که امام برایمان ترسیم فرموده بود - که همان راهی بود که پیغمبر خدا و ائمۀ اطهار ترسیم فرموده بودند – عمل کرده بودیم، امروز ایران قطعهای از بهشت بود. متأسفانه منحرف شدیم. همۀ ما مسئولیم؛ اگر بشود استثناء کرد، به اندازۀ انگشتان یک دست. هم تودۀ مردم در انتخابها و رأیدادنهایشان اشتباه کردند؛ هم مسئولین در سیاستهای غلطشان و در بهکارگرفتن نیروهای ناکارآمد – صرفاً بهواسطۀ انتساب فامیلی و یا حزبی- اشتباه کردند.»
۲. ایشان در تحلیل یادشده، «تعلیق وعدههای انقلاب» را به «تعلیق راه امام خمینی» ارجاع میدهد و میگوید مدینۀ فاضلۀ انقلاب اسلامی، موهوم و خیالی نبود، بلکه ما در مدار استقرار آن حرکت نکردیم و دچار اعوجاعها و انحرافهایی شدیم. آن مدینۀ فاضله، تحقّقیافتنی و ممکن بود، و نقص به «بیراههرویها» و «انحطاطها» و «بیرونزدگیها»ی ما بازمیگردد. این در حالی است که بسیاری، ایدئولوژی انقلاب را بر جایگاه متهم مینشانند و آرمانها و مقاصد آن را ناممکن و توهمی معرفی میکنند. بیجهت نبود که علامه مطهری میگفت نگهداشتن و تداوم انقلاب از ایجاد آن دشوارتر است؛ اندکی که میگذرد، نیروهای انقلابی دچار سستی و کژی میشوند و از راهِ رفته، بازمیگردند. آری، نسخۀ امام خمینی، انبیایی و قدسی و شدنی بود، ولی ما نتوانستیم از این مجال تاریخی و غیبی، آنچنان استفادهای ببریم و جهش تاریخی به وجود بیاوریم.
۳. ایشان هم «ساخت اجتماعی» را آفتزده میانگارد و هم «ساخت رسمی» را. جامعه نتوانست در قالب مردمسالاری دینی، حاکمیّت را به سوی غایات انقلابی سوق بدهد و حاکمیّت نیز سیاستهای تجدّدی را به کار گرفت. این دو انحراف، یکدیگر را تشدید کردند و چرخۀ افولی شکل گرفت. باید تحلیلهای یکسویه را کنار نهاد و به نقادیِ همزمان جامعه و حاکمیّت پرداخت. کسانیکه مردم را میستایند و تیغ نقد را فقط بر صورت حاکمیّت مینوازند، واقعیّتها را به نفع تداومِ قدرت سیاسی خویش، نادیده میانگارند. اگر نظام جمهوری اسلامی در چهارچوب مردمسالاری جریان دارد که دارد، باید قدرتیابیِ متوسطان و ضعفا و حتی منحرفان و دگراندیشان را به ارادۀ مستقیم مردم نسبت داد و مردم را نقد کرد. جامعۀ ما، سادهساز و زودباور است و از حافظۀ تاریخی، بهرۀ چندانی ندارد. هرچه انتخاب میکند، باز به بلوغ سیاسی نمیرسد و فقط خطاهایش را تکرار میکند. با تجربه، بیگانه است و آنچنان فکر میکند و انتخاب میکند که گویا در سطر نخست است. نوسان و تلاطم دارد و از شکستهای تاریخیاش، اصولموضوعه نمیآفریند. ازاینرو، اندوختۀ معرفتی ندارد و در لحظه، زندگی میکند. به تجربههای سیاسیِ دهههای گذشته که مینگریم، هیچ اثری از روند تکاملی و صعودی نمیبینیم؛ چراکه جامعه به «گزارههای اجماعی» نرسیده است. همچنان همان سخن مهندس بازرگان دربارۀ رابطه با آمریکا، خریدار اجتماعی دارد و فروشندههای سیاسی، میتوانند این جامعۀ فاقد خودآگاهیِ تثبیتشده را بفریبند. این یعنی جامعۀ ایران نمیتواند بر اساس دلیلِ تجربه، به اجماعیّاتِ ملّی دست بیابد و اسیر وسوسه و ارتجاع و تجربۀ دوباره نشود.
۴. پس وضع کنونی، «مَرَضی» و «آفتزده» است و نباید آن را عادی و طبیعی شمرد؛ چراکه از نسخۀ تمدّنیِ امام خمینی، غفلت شد. در واقع، ایشان حرکتِ کلّیِ انقلاب را دچار گسستگی و انقطاع نسبی میداند، اما در عین حال، امکان بازسازی انقلابی را نیز ممتنع نمیشمارد. من از همان زمان که این سخن بیان شد، بارها به این تحلیل فکر کردم و به مقایسۀ آن با واقعیّتها و عینیّتها پرداختم و دانستم که اختلال، جنبۀ «ساختاری» دارد و زیربنایی و اساسی است و نمیتوان آن را به علل سطحی و فرعی و ناچیز، تقلیل داد. ساخت جامعه و حاکمیّت، «بیماریهای مزمن» دارد که در طول دهههای گذشته، نهفقط علاج نشدهاند، بلکه بر حجم و شدّت آنها افزوده شده است. امروز متفکّران جبهۀ انقلاب میتوانند از این افق وسیع و کلان به مسائل بنگرند و کلّیّتها و کرانهها را در نظر بگیرند و سازوکارهای حیات اجتماعی و منطقهای حکمرانی را نقادی کنند. تا اطلاع ثانوی، نباید از راهکار گفت؛ چون هنوز خودآگاهی نسبت به «ماهیّت مسألهها» شکل نگرفته و ما حتّی در فهم صورت مسأله، به اشتراک اجتماعی و سیاسی دست نیافتهایم.
©️ #سردبیر_سایت_ضیاءالصالحین
┘◄🌐| سایت | بله | تلگرام | ایتا |
🇮🇷 @sardabir313 🇮🇷
🚨 فلسفۀ سرگرمی و ذات تلویزیون: روح حکمت در کالبد جذابیّت
✍️ #مهدی_جمشیدی
۱. غلبۀ روایت بر واقعیّت به حدی رسیده که جهان رسانه نیز بهمثابه یک واقعیّت، مغلوب روایت شده است و روایت در روایت، تنیده شده است: کز حکایتها، حکایت گشتهایم. چارهای در میان نیست و فرورفتگی واقعیّت در روایت، همچنان ادامه خواهد یافت و واقعیّت، قفسنشینتر از اکنون خواهد شد. تصاویر و خوانشها، قدرت بلعندگی بینظیر یافتهاند و همۀ مرزها را درنوردیدهاند. دیگر هیچ جایی از تصرّف روایت در امان نیست. این چند سطر، مقدّمهای برای این سخن است که گذشتۀ رسانهای ما نیز دستخوش روایت شده است و از آن، طرح و تصویری ساخته میشود که با واقعیّت، همخوانی ندارد. واقعیّت میگوید که تلویزیون در دهههای گذشته، آنچنان که باید در مسیر هدایت و حقیقت و فضیلت حرکت نکرده و نقصانهای فراوان داشته است، اما روایت میگوید ایدئولوژی، بر ذاتیّات تلویزیون بهمثابه یک رسانۀ نوپدید، غالب گردید و آن را بیاثر و بیمخاطب کرد و بدینسبب، باید از ایدئولوژی فاصله گرفت و سرگرمی و روزمرگی و غفلت و عینیّتهای تودهای را ملاک قرار داد. این روایت، آنچنان رواج یافته که چهبسا حتی ما نیز فریفتۀ آن شده و باور کرده باشیم که گذشته، چنین هندسهای داشته است.
۲. تلویزیون، آنچنان مستقل و یکهتاز نیست، بلکه خواهناخواه، از موقعیّت بیرونی اثر میپذیرد و بیشوکم، خود را با آن همگون میسازد. آنچهکه در تلویزیون میگذرد، منطق متمایز دارد، اما این منطق نمیتواند فضای عمومی را نادیده بگیرد؛ فضایی که در ساختن و برآوردن آن، نقش چندانی نداشته است. ازاینرو، اگر در دهههای گذشته کوشیده شده که از جامعه، ایدئولوژیزدایی شود و هویّت یکپارچۀ انقلابی، بهتدریج و موریانهوار، نادیده گرفته شود، این خط و ربط نهچندان پنهان، خود را در تلویزیون نیز نشان داده است؛ بهطوریکه رفتهرفته، ایدئولوژی انقلابیِ دهۀ شصت در آن، کمرنگ و رقیق شد و سرگرمی و تفنّن و بیهدفی و روزمرگی در آن راه یافت. البته روشن است که این، همۀ واقعیّت نیست و درخششهای انقلابی نیز در میان بوده و هویّت انقلابی دچار زوال نشده، اما مسأله این است که این رگۀ سیاستی، رسمیّت نسبی یافت. این تفکّر، خود را به جامعه ارجاع میدهد و از طریق ادعای تغییر ماهیّت جامعه، مشروعیّت سیاستی کسب میکند. در دهههای گذشته نیز این مسیر پیموده شد، درحالیکه میشد مقاومت کرد و ذائقهها و امیال را سمتوسوی متفاوتی بخشید.
۳. انعکاس ایدئولوژی انقلابی در تلویزیون به این معنی نیست که تکثّر و تنوّع مخاطبان نادیده گرفته شود و یا قالبها و قواعد هنری، کنار نهاده شود، بلکه این واقعیّتها، قابلجمع با یکدیگر هستند و هیچ ضرورتی در میان نیست که فقط، یکی از آنها انتخاب شود. هنر از نقطۀ تلفیق میان این واقعیّتهای بهظاهر متضاد آغاز میشود؛ وگرنه پیچیدن به ابتذال و سطحینگری و عوامزدگی، بیهنری است و نه هنر. مسألۀ امروز، ترکیب میان عناصری است که در دهههای گذشته، متنافی و متعارض قلمداد شدهاند و ازاینرو، هر یک به راهی رفتهاند و مخاطبان خاصی داشتهاند. باید در پی گشودن راهی برای تألیف و ادغام بود و نشان داد که میتوان جذابیّت و حقیقت، و هنر و تفکّر، و عقل و احساس، و سیاست و زندگی، تعهّد و جامعه را در کنار یکدیگر نشانید. انتخاب یکی از این دو طرف، راه به جایی نخواهد برد و نباید برای احیای مخاطبه با جامعه، سازوکارهای گذشته را بازسازی کرد. در گذشته، پارهای تجربههای موفّق نیز در میان بودهاند که میتوان با اخذ و اقتباس آنها، به راههای جدیدی دست یافت و نشان داد که قشریگری و سرگرمیمآبی و فرومایگی، ذاتی رسانه نیست. میتوان و باید در عمق سرگرمی، معرفت و حقیقت و کمال را قرار داد و به بهانۀ سرگرمی، سخن فاخر گفت. این نگاهی است که در آن، سرگرمی اصالت ندارد، اما در عین حال، فراموش نیز نمیشود، بلکه یک ترکیب متفاوت ارائه میگردد که در آن، امور اصیل از امور غیراصیل، تشخیص داده شدهاند و جای مغز و پوسته، عوض نشدهاند.
©️ #سردبیر_سایت_ضیاءالصالحین
┘◄🌐| سایت | بله | تلگرام | ایتا |
🇮🇷 @sardabir313 🇮🇷
🚨 امروز، بسیار دیر است...
✍️ #مهدی_جمشیدی
🔻 سیّدمرتضی آوینی در مقالۀ #گرداب_شیطان نوشت: «نشانههای بسیاری از گرایشهای لیبرالیستی و غربگرایانه در غالب مؤسسات وابسته به دولت و علیالخصوص در مراکز فرهنگی و هنری آن به چشم میخورد که چهرۀ مشوّهی از نظام جمهوری اسلامی در دیدگان نامحرم می نشاند. نگاهی جامع به کتابفروشیها، گالریهای خصوصی و غیرخصوصی، موزهها، تئاترها و سینماها، رادیو و تلویزیون، فعالیّتهای فرهنگی و هنری پارکها، هتلها و دیگر مؤسسات تحت پوشش بنیادهای دولتی و نیمهدولتی ...، با صرفنظر از استثنائاتی معدود، دوستان انقلاب را سخت به اضطراب و حیرت میاندازد و دشمنان را به طمع. اگر فساد جنسی و غیرجنسیِ رایج در خیابانها، بازارها و مؤسسات خصوصی و غیرخصوصی را نیز به آنچه گفتیم بهعلاوه کنیم، طرحی از یک توطئۀ شیطانیِ گسترده در پس پرده خواهیم دید.»
✅ این تحلیل تند و تیز در زمانی نوشته شد که حتّی اصلِ وجودِ تهاجم فرهنگی را نیز بسیاری حس نکرده بودند، اما آوینی، در طول چهار سالِ پایانیِ حیاتش پس از رحلت امام خمینی، همواره در مجلۀ سوره نسبت به این چالش، نوشت و هشدار داد. نوشتههای او، نهفقط با استقبال نیروهای حاکمیّتی مواجه نگردید، بلکه موجبات راندن وی از مجلۀ سوره را فراهم کرد. حس و فهمِ آوینی از آن وضع تاریخی، درست و دقیق بود و امروز که به گذشته مینگریم، او را میستاییم، ولی او در برابر نگاشتن این تفسیرها و تحلیلهای صریح و انتقادی، از هر سو تهدید میشد. در این مقطع، تحمّل آوینی برای نیروهای حاکمیّتی، دشوار بود و آوینی میدانست که زمانه، با وی سازگار نیست و به لحظۀ حذف و حاشیهنشینی، نزدیک شده است. خوشا که اندکی پیش از این لحظه، از شهر گریخت و جام شهادت نوشید.
✅ آوینی که آن روز را اینگونه غلیظ و تأسّفبار روایت میکند، اگر امروز بود چه میگفت؟! زمانۀ وی، زمانۀ غلبۀ روشنفکریِ سکولار از یک سو، و تسلّط تکنوکراتهای شبهانقلابی از سوی دیگر بود، و او در این میان، مجال و امکانی نداشت و همین حد از کنشگریاش نیز نابهنجاری و تندروی تلقّی میشد. دولت و عرصۀ عمومی، به تصاحب نیروهای #سکولار درآمده بود و میرفت که #لیبرالیسم، جایگزین ایدئولوژی انقلاب شود. افسوس که انذارهای وی شنیده نشد و دولت سازندگی، بهواسطۀ تکنوکراتیسم و عملگراییِ خویش، عالَم انقلابی را رقیق کرد و واگراییهای بزرگ را رقم زد.
✅ #آوینی رفت، اما این خط در حاکمیّت، همچنان ادامه یافت و غلظت و فزونی نیز یافت، تا به نقطۀ کنونی رسیدیم که بدیهیّات و خطوط قرمزِ روشن، انکار شدهاند. اگر در لحظۀ آغاز، منطقِ حملبرصحت در پیش گرفته شود و سکوت بر فریاد ترجیح داده شود، بهتدریج، شرایط متصلب خواهد شد و امکان و زمینۀ عمل، از میان خواهد رفت. بههرحال، در بر این پاشنه چرخید و شرایط، محدودتر و تنگتر شدند و به امروز و اکنون رسیدیم. امروز، بسیار دیر است؛ چرخۀ واگرایی، کار خود را خواهد کرد و گسستها و تضادها، بیشتروبیشتر خواهند شد. باید هزینۀ گزاف آن غفلت تاریخی را بپردازیم و مشاهده کنیم که چگونه تجاهلها و تغافلها، عینیّتهای ناسازگاری را میآفرینند که دیگر علاجشدنی نیستند. آن چرخهای که آوینی از آن سخن گفته، در همان لحظه نیز وضع بحرانی و حادّ داشته، چه رسد به امروز که در همهجا رسوخ کرده و در حال بلعیدن عالَم انقلابی است.
✅ تدبیر نابهنگام، کارساز نیست و گرهی را نمیگشاید. ذرّهذرّه، شرایط غیرانقلابی، خویش را پیش میآورد و ارزشها را به عقب میراند و در نهایت، کار به جایی میرسد که انقلاب، به امر نامعقول و مزاحم و نابهنجار تبدیل میشود. امروز که سخن از عادیسازی میگویند، مرادشان همین عبور از ایدئولوژیِ انقلابی است. حتّی نهادهایی که باید نگهبانِ هویّت انقلابی و اصالتهای آغازین باشند، عملگرایی را انتخاب میکنند و دیگریهای انقلاب را به رسمیّت میشناسند. اینگونه است که از رهگذر اختلاط و هرجومرجِ هویّتی، #انقلاب در وضع انقباضی قرار میگیرد و ساختار، به معامله بر سرِ تداومِ صورت و پوستۀ خود دست میزند؛ یعنی در نظرش، ماندن اولویت مییابد؛ هرچند بدون آن هویّت نخستین. لحظۀ استحاله، آن است که ساختار احساس میکند که دورۀ هویّت، به سر آمده است و باید بر سرِ موجودیّت خویش، معامله کند. ازاینرو، منِ معناییاش را میفرساید تا منِ نهادیاش، همچنان بماند. این در حالی است که نیروی معارض، از استحاله آغاز میکند تا به براندازی برسد. همین که ساختار، حاضر شد بر سرِ مقوّمات و درونمایههای هویّتی خویش، معامله کند، پیام ضعف و سستی را ارسال کرده و موقعیّت فروتر خویش را پذیرفته است. این انفعال، فهمیده میشود و جسارتِ براندازی میآفریند.
©️ #سردبیر_سایت_ضیاءالصالحین
┘◄🌐| سایت | بله | تلگرام | ایتا |
🇮🇷 @sardabir313 🇮🇷
🚨 دردناک است...
✍️ #مهدی_جمشیدی
۱. چندی پیش، مصطفی مهرآیین، سه نامۀ هتاکانه به شخص رهبر انقلاب نوشت و منتشر کرد و فضا ساخت و موج آفرید. من چند روز منتظر شدم تا بیینم کسی از جبهۀ انقلاب، واکنش معرفتی و فاخر نسبت به مواضعِ شبهعملی اما مؤثّر و رسانهای وی نشان خواهد داد یا نه. اما دریغ از یک واکنش عالمانه. به نقطۀ مرکزیِ انقلاب، حملۀ مستقیم شده، اما کلّیّت جبهۀ انقلاب، خاموش و ساکت است. بهانه هم البتّه این است که مهرآیین، پوپولیست است! مگر ذهنیّـت عمومی و امر اجتماعی، بر اساس منطق دانشگاهی و حوزوی شکل گرفته که بخواهیم حملات روشنفکریِ سکولار را در این چهارچوب ارزیابی کنیم؟! معتقدم که همۀ توجیهات، بهانه برای بیعملی بودند و بس. چنانکه در موارد دیگر نیز کنش و اقدام و فاعلیّتی ندیدیم. نمیدانم حضرات، خود را برای چه مسألۀ مهمتر و بنیادیتری نگاه داشتهاند که اینچنین تحفّظ میکنند و هیچ کنشی را در شأن خویش نمیانگارند.
۲. بهنظرم حملۀ مستقیم مهرآیین، به تحریک دیگران بوده برای سنجش و ارزیابی واکنش جریان انقلاب نسبت به رهبر انقلاب. حتی در این ماهها میشنویم که در برخی محافل خودی، سخن از حیات رهبر انقلاب و رهبر بعدی به میان میآید... . اشاراتی بسیار تلخ و گزنده که من حتّی نمیتوانم دربارهاش اندیشه کنم و چارهای جز گریختن از مسأله و وانهادن آن به امیدهای اشراقی و الهامات قدسیِ برخی صاحبدلان ندارم که گفتهاند تقدیر تاریخی، بر اتّصال زعامت ایشان به عهد ظهور است. بههرحال، حسّاسیّتها نسبت به رهبر انقلاب، کاستی گرفته است. این ترور شخصیّت، جنبۀ مقدّمهای ندارد؟! طرح امنیتی در پشتصحنه در میان نیست؟! مگر بهصورت صریح در رسانههای غربی، سخن از طرحهای یاوه به میان نیامده است؟! فراموش نکنیم در اغتشاش اخیر، تمامیّت دشنامها و هتاکیها، معطوف به رهبر انقلاب بود. اینهمه، حاکی از خطّ آشکارِ حرمتشکنی و عادیسازی در سطح اجتماعی است تا بهتدریج، طرحهای بعدی تحمّل شوند.
۳. ازاینرو، بر این باورم که خطوط قرمز، صورتی شدهاند، و در واقع، برخی از انقلابیها، صورتی شدهاند و غیرت و حسّاسیّت و حمیّت خود را بیشوکم، باختهاند. آرامآرام، شیطان تساهل و تسامح، اراده و تعلّقخاطر و عمل را بلعیده و ما را عریان از واکنش کرده است. بر این اساس بود که من پس از آن انتظارِ بیحاصل، مهرآیین را دعوت به مناظره کردم و نپذیرفتنش هم برای او، گران تمام شد. او نشان داد که اهل گفتگو نیست و میخواهد از غوغاسالاری، هدفهای غیرمعرفتی را دنبال کند. مهدی نصیری نیز اینگونه بود. از طرف بسیج دانشگاه تهران، دعوت به مناظرۀ با من شد، ولی گریخت. البته هوشمندی به خرج داد که به این معرکه وارد نشد؛ چون تهماندۀ اعتبارش نیز از دست میرفت. آری، در برابر مهرآیین، این تنها صدایی بود که از جبهۀ انقلاب برخاست و پرچم غیرت و احساسمسئولیّت را برافراشته نگاه داشت، اما اینک توسط کسانیکه هیچگاه در خط مقدّم نبودهاند یا اغلب در شب عملیات، به مرخصی میروند، متهم به عبور از انقلاب و رهبر انقلاب میشوم. گویا هر کسی جنگندهتر است و شمشیرش، روی نیام را نمیبیند، بیشتر متهم میشود. از آنان که حاشیهنشین و محافظهکار بودهاند و در بزنگاهها، ادب خاموشی داشتهاند و جز کلّیّات و بدیهیات، نگفتهاند و ننوشتهاند، بیش از این انتظار نیست. از لبۀ تیزِ مسألههای انقلاب میگریزند تا غبار مواجهات و چالشها بر جامهاشان ننشیند و برای آیندهای که هیچگاه نخواهد رسید، محفوظ و مصون بمانند. راه بازسازیِ انقلابی از نقّادیِ انقلابی میگذرد و باید به تعارفات سیاسیکارانه و مصلحتاندیشیهای شبهنظری پایان داد و خطّ روشنگریِ تئوریکِ آوینی را دوباره احیا کرد.
©️ #سردبیر_سایت_ضیاءالصالحین
┘◄🌐| سایت | بله | تلگرام | ایتا |
🇮🇷 @sardabir313 🇮🇷
4_6041679024395131135.mp3
زمان:
حجم:
25.41M
🎙 سخنان دکتر #مهدی_جمشیدی در شبکه ۴ درباره اتفاقات اخیر، جنگ با اسرائیل و بیانیه خائنانه ۱۸۰ بهاصطلاح استاد دانشگاه
یکی از بهترین، منطقیترین، دقیقترین و شجاعانهترین سخنانی که در این زمینه بیان شده و حقیقتاً لازم و ضروری است هر ایرانی حداقل یکبار این صوت را گوش کنند.
امید است که این سخنان چندین بار از سایر شبکهها نیز بازپخش شود.
©️ #سردبیر_سایت_ضیاءالصالحین
┘◄🌐| سایت | بله | تلگرام | ایتا |
🇮🇷 @sardabir313 🇮🇷
🚨 ساختار، بیمار است:
وسعت سکولاریسم در قدرت سیاسی
✍️ #مهدی_جمشیدی
1️⃣. مسأله این نیست که چرا فلان مدیرِ دستچندم در دولت وفاق، موضع سکولاریستی دارد، بلکه مسأله این است که سکولاریسم، در مغزِ استخوانِ بسیاری از دولتهای پس از انقلاب، رسوخ کرد و به سکۀ رایج تبدیل شد. دولت موقت در جمهوری اسلامی، یک «استثنای تاریخی» نبود، بلکه دولتهای بعدی نیز، بیشوکم در همان امتداد حرکت کردند. مگر دولت موسوی، سیاستِ سوسیالیسم اقتصادی و دولت متمرکزِ حداکثری را در پیش نگرفت؟ مگر هاشمیرفسنجانی، سیاست تعدیل اقتصادی را انتخاب نکرد و اقتصادِ بازار آزاد را به جامعه تحمیل ننمود؟ مگر خاتمی، سیاست دموکراتیزاسیون را انتخاب نکرد و تساهلوتسامحِ لیبرالی را به اجرا درنیاورد؟ مگر روحانی، تلفیقی از دو دولت هاشمیرفسنجانی و خاتمی نبود؟ و مگر پزشکیان از همان آغاز، تصریح نکرد که دولت مطلوبش، دولت خاتمی است و آن را بهعنوان الگو برگزیده است؟ در کدام عرصه، خط و جهتِ «اسلامِ نابِ محمّدی» در ساحت دولتها در پیش گرفته شد؟ فرهنگ، اقتصاد یا سیاست؟ ما با چرخهای تکراری و ملالتآور از دولتهای «التقاطی» و «بینابینی» روبرو بودیم که نسبتی با انقلاب اسلامی و آرمانهای آن نداشتند و جز در بستر جمهوری اسلامی، ننشستند. از این جهت است که میان «جمهوری اسلامی» و «انقلاب اسلامی»، فاصله افتاده است. متهم ردیف اوّل، همین دولتهای «چندپاره» و «التقاطی» و «ترکیبی» هستند که تعهد معنایی و هویّتی به انقلاب نداشته و ندارند و وامدار تجدّد و نظریههای تجدّدی هستند. درِ سیاست، هیچگاه بر پاشنۀ حقیقت نچرخید و همیشه شاهد «زاویهها» و «شکافها» و «فاصلهها» بودیم. نباید مسأله را به موضعگیری فلان استاندار یا فلان معاون وزیر فروکاهید. کلّیّتِ ساختار با درجات متفاوت، گرفتار «سکولاریسم» و «گریزِ آگاهانه از اصالتهای انقلاب» شده است. جمهوری اسلامی، بخشی از مسیر ترمیدور را طی کرده است.
2️⃣. او که از قرآن و نهجالبلاغه میخواند، اگر بهراستی متعهد و مقیّد بود، قوارۀ وجودیاش را که بیش از اتاق جراحی نیست، درمییافت و عنان ایران را به دست نمیگرفت. در جایی نشسته که جغرافیای او نیست. از ندانستنها و نتوانستنهایش گفت، اما نگفت که با اینهمه «فقدان» و «عدم»، چرا ریاست بر دولت را اراده کرد؟! رئیس دولت، واسطه و میانجی نیست که بر کرسی قدرت تکیه بزند و آنگاه، لشکر کارشناسانِ موهوم را به میدان اجرا بیاورد. بازی سیاست، هرگز چنین ماهیّتی ندارد. من با مشارکت حداکثری و حضور مردمی، سرِ ستیز نداشته و ندارم، بلکه آن را فضیلت میشمارم، اما نه مشارکت تودهایِ هیجانی را، نه انتخاباتِ بیگانه با علم و عقل و منطق را، نه رأی قومیّتی و احساسی و کورکورانه را. اینها، نه فضیلت است و نه در سایۀ نظریۀ مردمسالاریِ دینی قرار میگیرد. مردمسالاریِ دینی، «عاقلانه» و «عالمانه» است و زمام امر ملّی را به دست «آنان که نمیدانند» نمیسپارد. صلاحیّت حکمرانی در مردمسالاریِ دینی، اینچنین حداقلی و ناچیز نیست که بتوان بیهیچ «طرح» و «تدبیر»ی، تأیید گردید و به ریاست دست یافت. این واقعیّتها، مزاحهایی هستند که در نهایت، به افول و انحطاط خواهند انجامید. نمیتوان تفکّر تودهای و عوامپسند و ناپخته را برگزید و سودای فتح داشت. و مگر داستان غمانگیزِ حکمرانی در جمهوری اسلامی، محدود به شخص پزشکیان است؟ دیگرانی که در دولتهای سازندگی و اصلاحات و اعتدال، قدرت را در کف خویش گرفتند، چه کردند؟! استثنا، کفایت و کاردانی است و قاعده، سفاهت و کارنابلدی. دهۀ نود که دهۀ تعطیلی اقتصاد نام گرفت، حاصل حاکمیّت چه کسی بود و با معاش و معاد مردم چه کرد؟!
3️⃣. نقّادی، نافی امید نیست، بلکه بیان حقایق، گشودن مسیر امید است. البته امید باید مبتنی بر واقعیّتها باشد و نه اوهام. اگر سازوکارها و ساختارها، غلط چیده شده باشند و قدرت سیاسی، عرصۀ متوسطان و ضعیفان باشد، باید به «اصلاح» و «بازسازی» و «بازاندیشی» دعوت کرد و صدای نقد و ابطال را با چماق امید، خفه نکرد. امید، آنگاه معنی مییابد که منطق و مبنای حکمرانی، بر حکمت ایمانی و عقل انقلابی استوار باشد. در این صورت، میتوان به علاج اختلالها، امید داشت و جزئیّات و فروعاتِ ناخوشایند را نادیده انگاشت. اینک چنین نیست. چیدمان ساختاری و قواعد تدبیری، آشفته و پریشان هستند و نوسان و تلاطم میآفرینند. این قطعههای ناتمام و مشوّش، فرسایش ایجاد کردهاند و ذهنیّت اجتماعی را دلسرد نمودهاند. دوگانگیِ فرساینده، خستهکننده و پُرهزینه شده و مجال نداده که غایات انقلابی تحقّق یابند. سیاست نابخردانه و ناانقلابی، علتالعلل تعلیق آرمانهاست.
#واگراییهایدهۀهفتاد
#سکولاریسمپنهان
#جریانغیرانقلابیدروننظام
#نظریۀنظامانقلابی
#بازسازیانقلابی
©️ #سردبیر_سایت_ضیاءالصالحین
🇮🇷 @sardabir313 🇮🇷
سردبیر سایت ضیاءالصالحین
🎥 سخنان طوفانی دکتر رجبی دوانی در آنتن زنده شبکه ۴: 🔹 بغض در کلام حسن روحانی علیه سپاه موج میزند
🗒 از تاریخ صدر به تاریخ ذیل:
خط بازتولیدِ تزویر و بلاهت
✍️ #مهدی_جمشیدی
1️⃣. گمان میکردند که استاد رجبیدوانی، متوقف در گذشتههای دور است و برای امروز و اکنون، سخنی ندارد. میگفتند او از صدر اسلام میگوید اما به ذیل اسلام، هیچ نظری نمیافکند تا مشابهت آدمهای تاریخی با آدمهای امروزی مشخص نشود و او هزینۀ تطبیق بر مصداق را متقبل نگردد. با گذشتهها خوش است و خودش هم تاریخی شده و جنگ و مبارزه و مقاومت و حقطلبی را فقط در اعماق تاریخ میخواند و میگوید، اما خودش، اهل عافیّت و سکوت و تسلیم است. او را محافظهکار و کلّیگو و نشسته در قفس ِتاریخِ سپریشده میدانستند و تصوّر نمیکردند که ناگهان بخروشد و زبان به صراحت بگشاید و صریح و قاطع، از مصداقهای امروزیِ آن آدمهای تاریخی بگوید. در گفتگوی اخیر، او همۀ این روایتها را در هم شکست و حقایق معاصر را گفت. او نشان داد که تاریخ، تکرار میشود و در تاریخ انقلاب نیز اشعثبنقیس و ابوموسی اشعری در بازار سیاست هستند و همان خط نفاق و حماقت را بازتولید میکنند؛ آن هم نه در بدنۀ قدرت، بلکه در سطوح عالی و بالا. به اندرونی قدرت راه یافتهاند و کارشکنی میکنند و قصد استحالۀ انقلاب را دارند.
2️⃣. دولت حسن روحانی از هر جهت، آلودهترین و پلیدترین دولت پساانقلاب است و این در درجۀ نخست، به شخص حسن روحانی بازمیگردد. او همۀ کژیهای هاشمیرفسنجانی و خاتمی را، یکجا در خود جمع کرده است و مَثَل اعلای تعارض با اصالتهای انقلاب است. جامۀ پیامبر بر تن دارد، اما هرچه در توان داشت را در جهت متضاد با دعوت و غایتِ نبوی بهکار بست. دولت عقیم و علیل او، نان شب را از سفرههای مردم ستاند و آوار مصائب را بر زندگیشان فرود آورد. معیشت و معادِ مردم را به آتش کشید و جانشان را فرسود. امید و اعتماد را برچید و جامعه را سرخورده و افسرده کرد. به اطرافیان و مدیران بیکفایتش، حقوقهای نجومی بخشید، اما مردم را با فقر مطلق، دستبهگریبان کرد. هرگز به میان مردم نرفت و هرگز همانند آنها زندگی نکرد. از سخن راست، گریزان بود و با ولایت، سر ستیز داشت. نانجیبانه و آشکارا، در برابر ولایت سخن میگفت و کنایهپراکنی و گستاخی میکرد. دولتش، دولت اشراف و اغنیای بالانشین بود که ثروتهای ۸هزار میلیاردی داشتند. او مردم را به خاک سیاه نشاند و روزگارشان را تیره و تباه کرد. اینک با وقاحت تمام، مدّعی است و برای ما، نسخۀ شفابخش میپیچد. باید از خجلت و شرمندگی، گوشۀ عزلت و انزوا گزیند، اما طلبکارانه و فرادستانه سخن میگوید.
3️⃣. و اما ظریف، دیپلماتی که هیچ نصیبی از هوشمندی نبرده و سادهلوحیِ ابوموسی اشعری را برای ما تصویر میکند. فریب خورده و نفهمید و عجبا که همچنان نیز نمیفهمد. داییجان ناپلئون او، همان فرانچسکو است که تنها یک نام از او میدانیم. برجام، یک متهم مجهولالهویه دارد و آن جناب فرانچسکو است. اینچنین بود تقدیر یک ملّت در کف یک نادیپلماتِ اشعریصفت افتاد و همهچیز به باد رفت. زبان دنیا را میدانست اما منطق دنیا را نمیفهمید. از همین سوراخ نیز گزیده شد. و ای کاش، او بر باد میرفت، نه حیثیّت و اعتبار یک ملّت. همچنان نیز چشم به آن سو دارد. حاجی واشنگتنِ عهد قجر، چند ماهه فهمید و دندان طمع را از آمریکا کشید، اما ظریف، پس از یک سده کشمکش و نزاع، ماهیّت تجدّد و دولتهایش را درک نکرده است. از حسینقلیخانهای دورۀ ناصری، عقبتر و قشریتر است. صد سکه را به جیب زد، اما حتّی یک دلار یک جیب مردم نریخت. پاداش کار ناکرده را پیشاپیش گرفت. ضدقهرمان را قهرمان جا زدند و به خورد ذهن عوام دادند. افسوس که در عهد انقلاب، عنان قدرت در دست اینان بود و است. آدمهای قجری در عالَم انقلابی چه میکنند؟!
4️⃣. ساعتی پیش با استاد رجبیدوانی تماس گرفتم و خشنودی بچههای انقلاب را به ایشان منتقل کردم. گفتم: هم سخن حق را گفتید و هم بههنگام گفتید. گفتم: شبیهسازی تاریخیتان، مطابق با واقع بود؛ اما بر شما غضب کردهاند چون حدس نمیزدند که چنین فریاد روشنگری از حنجرۀ شما برآید. گفتم: به باطنشان اشاره کردید و پرده از چهرۀ تزویر و بلاهت برافکندید. اینک، نفاق و سفاهت، در برابر دیدگان مردم، برهنه شدهاند. باید تاریخ را امتداد بخشید و به اکنون آورد تا مَحک تجربه، پادرمیانی کند و حق و باطل را از یکدیگر متمایز سازد. اگر گذشته به کار امروز نیاید، حاصلی نیز نخواهد داشت. و اگر اینچنین نیست، باید امروز را در آئینۀ دیروز خواند. نهفقط جبهۀ حق و باطل، بلکه حتی شخصیّتهای این دو جبهه نیز در متن تاریخ، تکرار میشوند، چنانکه باید گفت آدمها، نقشهای تکراری دارند؛ از اشعث تا روحانی و از اشعری تا ظریف. شاید فردا، لایۀ لیبرالشدۀ جبهۀ انقلاب، او را نیز با تعبیر رادیکالیسم، ملامت و تحقیر کنند.
#جهاد_تبیین
©️ #سردبیر_سایت_ضیاءالصالحین
┘◄🌐| سایت | بله | تلگرام | ایتا |
🗒 در برابر فهمهای نامنطقی:
پنجرۀ نقد را نبندید!
✍️ #مهدی_جمشیدی
1️⃣. برخی برداشتهای مطلق و سوگیرانه از سخنان رهبری، بسیار عجیب هستند. مگر رهبری تاکنون دربارۀ دولتهای گذشته گفته بودند که «من از فلان دولت حمایت نمیکنم» یا «مردم از فلان دولت حمایت نکنند»؟! این حمایت، امر مشترک و همیشگی بوده و اختصاص به هیچ دولتی نداشته است. اتفاق تازهای رخ نداده! انتظار داشتید رهبری بگویند مردم از دولت فاصله بگیرند؟! نهفقط دربارۀ دولتها، بلکه دربارۀ هیچیک از نهادها، تاکنون رهبری موضعی نداشتهاند که بر نفی دلالت داشته باشد. در کجا رهبری گفتهاند مردم در برابر فلان نهاد بایستند؟! یا مردم به فلان نهاد، کمک نکنند؟! هیچجا. دربارۀ دولت اعتدال نیز که آنهمه صدمات و لطمات زد، رهبری در هیچ سخنی، توصیۀ به عدمکمک نکردند، چه رسد به تقابل.
2️⃣. منطق عملی رهبری نسبت به دولتها، اصطکاک و تنش نیست. در تلخترین شرایط نیز ایشان، بنا را بر تفاهم و همکاری و کمک میگذارند و میخواهند گرهها گشوده شود. اگر تضادها و تعارضهای نهانی، در سطح بالا هم قرار داشته، باز رهبری سعی کردهاند دورۀ دولتها به سر آید و فرود آرام و پایان خوش رقم بخورد. توقع مواجهۀ غلیظ و تقابل و عزل از رهبری، نابجاست. ایشان به دولتها از دو منظر مینگرند؛ یکی از اینکه جزو ساختار رسمی و قانونی و بخشی از نظام هستند، و دیگر اینکه منتخب مردم هستند. این دو جهت، سبب میشود که حتی در صورت تفاوت جدی میان سیاستهای رهبری و دولتها، ایشان به حمایت از آنها ادامه بدهند و به صورتی رفتار نکنند که حس جدایی و اصطکاک در ذهنیت مردم رخ بدهد. فراتر از اینها، علامۀ مصباح میگفت با وجود اینکه رهبری میدانند برخی نیروهای سیاسی، قصد خیانت و توطئه دارند و مترصّد ضربهزدن هستند، اما باز هم مواجهۀ پدرانه و بزرگوارانه با آنها دارند و به روی خویش نمیآورند و با آنها با ملاطفت و ملایمت رفتار میکنند. از این جهت، ایشان بر این باور بود که سعۀصدر رهبری، حیرتآور است.
3️⃣. به یاد داریم که در دورۀ دولت اصلاحات نیز، رهبری همواره به همبستگی و وحدت دعوت میکردند و به حمایت از دولت میپرداختند، اما از آن سو، شخصیتی مانند علامه مصباح، از زاویۀ فکری و معرفتی، به نقد جدی و چالشی دولت میپرداخت؛ چنانکه ایشان بهعنوان یک نیروی منتقد دولت اصلاحات شناخته میشد. بدینجهت، رئیس دولت وقت نیز از علامه مصباح، ناخشنود و بلکه عصبانی بود. بااینحال، علامه مصباح در آن دوره، نقدهای بنیادین خویش را به نحوۀ حکمرانی دولت و بهخصوص سیاستهای فرهنگیاش، تعطیل نکرد. تکلیف رهبری با دیگران تفاوت دارد و لازم نیست نیروهای فکری نیز همانند رهبری، ملاحظات فراوان داشته باشند؛ چون تفاوت در موقعیت، موجب تفاوت در موضعگیری میشود. حضرت امیر -علیهالسلام- هیچگاه جناب ابوذر را از روشنگریهایش باز نداشتند، اما خودشان آنگونه عمل نکردند. همین نقادیهای مبتنی بر حق و انصاف، در ذات خودش، کمک و مساعدت است. حمایت از هیچ دولتی، مطلق نیست؛ بلکه حمایت، فقط از فضیلتها و صوابها و صلاحهاست. حمایت از خطا و خیانت، بیمعناست. آنجا که دولت به راه حق رفت، باید حمایت و همدلی کرد، و آنجا که به جانب باطل رفت، باید نقد و نهی کرد. ما با امر مطلق روبرو نیستیم که بتوانیم مواجهۀ مطلق در پیش بگیریم. ساختارهای نسبی، مواجهات نسبی و اقتضائی و موقعیتی میطلبند.
©️ #سردبیر_سایت_ضیاءالصالحین
┘◄🌐| سایت | بله | تلگرام | ایتا |
🇮🇷 @sardabir313 🇮🇷
سردبیر سایت ضیاءالصالحین
⬆️ ادامه ۲/۲ 📝 سالروز شهادت سید اسدالله لاجوردی: چراغ هدایت در مبارزه با نفوذ و تزویر ✍️ #ابوکاظم_
🗒 مردی که بسیار میفهمید:
شهید لاجوردی در آئینۀ اکنونِ انقلاب - بخش اول
✍️ #مهدی_جمشیدی
1️⃣. شهید سیّداسدالله لاجوردی، یک اسطوره بود؛ شخصیّتی استثنائی و بسیار کمنظیر. او تکستارهای در آسمانِ بینش اصیلِ انقلابی بود. تکتک خصوصیّاتش را میتوان در دیگران یافت، اما مجموع آنها را نه. او همۀ آنچه را که برای عهد پساانقلابی ضرورت داشت، یکجا داشت. اجتماعِ فضائلِ عالی بود. جامعالاطراف و متضلّع بود. او نهفقط یک مدیر ترازِ انقلابی بود، بلکه یک سالکِ اخلاقیِ مهذب نیز بود، و یک متفکّرِ دوراندیشِ عمیق. نباید او را یک دادستان یا زندانبانِ محض انگاشت. او یک مغزِ اندیشندۀ انقلابی بود که «امنیّت» و «ایدئولوژی» را با هم و کنار هم میشناخت. از جریانها و نیروهای سیاسی و فکری، آگاهی تامّ و تمام داشت. فهمش به تجربۀ عینیِ متراکمش گره خورده بود و صد البته، از نورانیّت درونش نیز برمیخاست. با یک ملاقات، به باطن نفوذ میکرد و توانایی قضاوت مییافت. زود و بر اساس فهمِ معماییاش، درک میکرد. آنگاه بر روی این درک، اصرار میورزید و تسلیم فشارها نمیشد. من هرچه که دربارۀ او بیشتر میخوانم، بیشتر شیفته میشوم و نبودنش را خسرانِ تلخ میشمارم.
2️⃣. لاجوردی، یک انقلابیِ ناشناخته است، بلکه باید گفت یک انقلابیِ «بدشناخته». او را «ترور شخصیّت» کردند و به «خشونت» و «تندروی» و «افراط» متهم ساختند. به قطارِ در حرکت، سنگِ تهمت نواختند؛ از قهرمان، ضدقهرمان ساختند؛ جای شهید و جلاد را عوض کردند؛ دادستان را بر جایگاه متهم نشاندند؛ با اسطورۀ انقلابی، بازی حیثیّتی کردند. اینهمه، توطئۀ «سازمان مجاهدینِ خلق»، بهتنهایی نبود؛ بلکه پای «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» و «چپ مذهبی» و «روحانیانِ همپیالۀ منتظری» نیز در میان بود. لاجوردی، نیروی مقابلِ همۀ این جریانهای سیاسی بود و همۀ آنها، لاجوردی را دیگریِ خویش میانگاشتند. خواستۀ مشترک همۀ آنها، «حذف لاجوردی» بود. قاطعیّت انقلابی را خشونت نام نهادند و به تروریسمِ سازماندهیشدۀ شهری، مجال ظهور و تحکیم دادند. ننگِ این همراهی بر دامان برخی از روحانیان، نشسته است، از جمله مجید انصاری. او نمایندۀ منتظری برای اِعمال فشار بر لاجوردی بود و سببسازِ رهایی بسیاری از منافقانِ بر سرِ موضع شد؛ همآنان که چند سال پس از این، دوباره تفنگ برداشتند و به جان مردم افتادند. مجید انصاری، یکی از این روحانیان بود؛ موسویاردبیلی که در رأس قوّۀ قضائیه بود نیز چنین موضعی داشت و لاجوردی را برنمیتابید. لاجوردی پس از برکناری، به موسویاردبیلی گفته بود که اینگونه حکومتکردن و حکمراندن و رهاساختن گرگهای گرسنۀ وحشی در شهر، عاقبت تلخی خواهد داشت و انقلاب را به مخاطرۀ مهلک خواهد افکند. چنین نیز شد. آنچه را که او میفهمید، اینان نمیفهمیدند؛ البته اگر در دل و ضمیر، چیز دیگری در میان نباشد و بتوانیم مواضع سادهلوحانۀ اینان را حملبرصحّت کنیم.
3️⃣. نیروی اصلی فشار، شخص منتظری بود. گویا هرچه حماقت بود، یکجا و تمامعیار در این شخص، جمع شده بود. در سفاهت و سادهلوحی، یکهتاز بود. بیآنکه بتواند دادهها و گفتهها را «تحلیل منطقی» کند، سخن میگفت. عاقلانه نظر نمیداد. فهمش در فقه و اصول رسمی، منحصر مانده بود و بویی از «زمانهشناسی» نبرده بود. عجبا که مجلس خبرگان رهبری در دهۀ شصت، این حقایق را درنیافت و خاماندیشانه و سطحینگرانه، وی را بهعنوان قائممقام رهبری برگزید؛ انتخابی که سراسر، خطا بود و اگر پس از امام خمینی، او به قدرت میرسید، بدونشک، بوی الرحمنِ انقلاب بلند میشد و انقلاب، حتّی روی دهۀ هفتاد را نیز نمیدید. گویا هاشمیرفسنجانی در بهقدرترساندن وی، نقش اصلی و جدّی را برعهده داشته است. عجیب نیست؛ چون هرجا در دورۀ پساانقلاب، چنین لغزشهایی به چشم میخورد، رد پای هاشمیرفسنجانی را نیز میتوان دید. آری، انقلابِ بدونِ مطهری، گرفتار چنین نیروهایی شد و از جهش تاریخی بازماند. بههرحال، اتاق عمدۀ توطئه، منتظری و بیتِ سراسر فاسد او بود. حماقت تحلیلی وی، بازار منافقان را در بیتش پُررونق کرده بود. یکی از یاران لاجوردی میگوید به همراه وی به دیدار منتظری در قم رفته بودند تا برای وی دربارۀ وضع منافقان در زندان توضیح بدهند و به ابهامات پاسخ بگویند. منتظری، بسیار پرخاش کرد و هرچه رسانههای نفاق ادّعا کرده بودند را موبهمو تکرار کرد. در نهایت، لاجوردی با صراحت گفت شما در محاصرۀ منافقان هستید و حتّی این شخصی که اکنون این سینی چای را در جلسه گذاشت و رفت نیز جزو منافقان است. لاجوردی گفت؛ اما حماقت منتظری، قدرت فهمِ حقیقت را از او ستانده بود. او فقیهِ نادانی بود که درک تاریخی نداشت و رنگپذیر و قشری و مهندسیشدنی بود و بهراحتی، تحریک میشد و در پی «حذف لاجوردی» از قدرت بود.
©️ #سردبیر_سایت_ضیاءالصالحین
┘◄🌐| سایت | بله | تلگرام | ایتا