eitaa logo
از فکه تا دمشق
168 دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
2هزار ویدیو
60 فایل
اَلسَّلامُ عَلَیکِ یا رِیحانَةُ الحُسین(علیه‌السلام) ناشناس: https://harfeto.timefriend.net/17344486346515
مشاهده در ایتا
دانلود
🖐سلام و عرض ادب خدمت رمان خوانها و همراهان همیشگی 🌷🕊 دوستان قرار هست از امروز داستان زندگی نامه شهید مصطفی صدزاده 《 ....》در کانال شهید علی آقا عبداللهی بار گیری شود 🌸😊 رمانی بسیار جذاب و عالی 🖐🌹 دوستان لینک کانال رو نشر دهید اجرتان با شهدا 🕊 ⤵️⤵️⤵️ کانال شهید علی آقا عبداللهی 👇 @shahidaghaabdoullahi ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯ در نشر بنر کوشا باشید 🍃
میگن عاشق که باشی شبیه معشوق میشی عاشق بودی که شبیه او با زخم سینه پرکشیدی ... ✍🏻راضیه تجار،نویسنده ی کتاب : حالا معنی حرف رو میفهمم شرط شهید شدن شهید بودنه ؛ مصداق این جمله ی حاج قاسمه .مصطفی در تمام مدت زندگی اش خودش را وقف اسلام کرد همیشه دغدغه ی کار فرهنگی و حل مشکلات دیگران را داشت.با خط به خط این کتاب دلشوره ها و نگرانی های همسر شهید رو چشیدم . خیلی سخته عاشق کسی باشی که میدونی جاش روی زمین نیست و دیر یا زود وقت رفتنشه . اگر صبر زینب وار همسران شهدا نبود شاید اتفاقات دیگری رقم میخورد . ✨کانال از دمشق تا فکه✨ ╔══❖•°🏴 °•❖══╗ @sardar_313_martyr ╚══❖•°🏴 °•❖══╝ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
📖بریده ای از کتاب : 📌اینجا بر لبهٔ سنگ سرد نشسته‌ام و زیر چادر، تیک‌تیک می‌لرزم. آن گل آفتابی که در چشمان تو افتاده، یک ذره هم گرما به تن من نمی‌بخشد. انگار با موذی‌گری می‌خواهد دو خط ابروی تو را به هم نزدیک‌تر کند و دل مرا بیشتر بلرزاند. می‌دانی که همیشه در برابر اخمت پای دلم لرزیده. تا اینجا پای پیاده آمدم. از خانه‌مان تا بهشت رضوان شهریار ده دقیقه راه است، اما برای همین مسافت کوتاه هم رو به باد ایستادم و داد زدم: «آقامصطفی!» نه یک بار که سه بار. دیدم که از میان باد آمدی، با چشم‌هایی سرخ و مو‌هایی آشفته. با همان پیراهنی که جای‌جایش لکه‌های خون بود و شلوار سبز لجنی شش‌جیبه. آمدی و گفتی: «جانم سمیه!»   گفتم: «مگه نه اینکه هروقت می‌خواستم جایی برم، همراهی‌م می‌کردی؟ حالا می‌خوام بیام سر مزارت، با من بیا!» شانه‌به‌شانه‌ام آمدی.   به مامان که گفتم فاطمه و محمدعلی پیش شما باشند تا برم بهشت رضوان و برگردم، با نگرانی پرسید: «تنها؟!»   _چرا فکر می‌کنی تنها؟   _پس با کی؟   _آقامصطفی! پلک چپش پرید: «بسم الله الرحمن الرحیم.» چشم‌هایش پر از اشک شد. زیر لب دعایی خواند و به‌سمتم فوت کرد. لابد خیال کرد مُخَم تاب برداشته... ✨کانال از دمشق تا فکه✨ ╔══❖•°🏴 °•❖══╗ @sardar_313_martyr ╚══❖•°🏴 °•❖══╝ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
⭕️متن تقریظ رهبر معزز و معظم انقلاب،برای کتاب 👆🏻 ✨کانال از دمشق تا فکه✨ ╔══❖•°🏴 °•❖══╗ @sardar_313_martyr ╚══❖•°🏴 °•❖══╝ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
30.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅معرفی کتاب اسم تو مصطفاست ✨کانال از دمشق تا فکه✨ ╔══❖•°🏴 °•❖══╗ @sardar_313_martyr ╚══❖•°🏴 °•❖══╝ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌