فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱تا حالا به معنای فرج در و عجل فرجهم فکر کردیم..؟!👌
#علامه_حسن_زاده_آملی
#امام_زمان
7.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸کاش سال جدید...
#نوای_انتظار🥀
38.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لوئیز فراکان [رهبر مسلمانان #آمریکا] از مردم #ایران میگوید؛ مردمی که با حضرت مهدی (عج) شناخته میشوند، با صبر، استقامت، عزت و استقلالشون.
با زیرنویس فارسی. #امام_زمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬وسوسه شیطان
انتشار حداکثری با شما ✅
4_5884206947590209775.mp3
6.19M
تقدیرات قسمت اول
استاد محمد شجاعی
اخبار داغ سلبریتی ها
┄┅┅❅🌸🌺🌸❅┅┅┄
#خاطرات_شهید
«ايشان پاسدار بودند و من چون پاسداران را دوست داشتم و او فردى با ايمان بود، جواب مثبت دادم.» در روز تولّد امام حسين(ع) عقد كرديم. ايشان به من گفتند: «اشكالى ندارد كه من با لباس سپاه سر سفره ى عقد بنشينم.» گفتم: «من افتخار مى كنم.
«به نماز مقيّد بود. در سر سفره ى عقد از من پرسيدند: آيا نمازتان را خوانده ايد؟ تا صداى اذان را مى شنيدند، بلند مى شدند، وضو مى گرفتند و نمازشان را مى خواندند. به من هم مى گفتند: شما بياييد نمازتان را بخوانيد. بعد از مراسم عقد، اوّلين جايى كه رفتيم حرم مطهّر امام رضا(ع) بود.
به خانواده هاى شهدا احترام مى گذاشت. می گفت: «در حضور خانواده هاى شهدا نخنديد، چون آن ها ناراحت مى شوند.» اگر فرزند شهيدى را مى ديد در آغوش مى كشيد و بسيار گريه مى كرد.
✍به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_علیاکبر_حسینپور_برزشی
●ولادت : ۱۳۳۵/۳/۲ مشهد
●شهادت : ۱۳۶۶/۱۲/۲۶ بمبارانهوایی ، خرمالعراق🕊🌹🕊
در لحظههایِ بارش باران بگو حسین
زین پس به جای واژهی عطشان بگو حسین
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
یک جرعه ؛
از آن آب حیاتم آرزوست
حیاتی که عِندَ رَبْ است و اَبدی..!
#شهید_حاج_ابراهیم_همت
#التماس_دعا🕊🌹🕊
حسین خرازی نشست ترک موتورم بین راه، به یک نفربر برخوردیم که در آتش میسوخت.فهمیدیم یک بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده میسوزد؛من و حسین آقا هم برای نجات آن بندهخدا با بقیه همراه شدیم.گونی سنگرها را برمیداشتیم و از همان دو سه متری،میپاشیدیم روی آتش
جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت میسوخت، اصلاً ضجه و ناله نمیزد و همین موضوع پدر همهی ما را درآورده بود!»
بلند بلند فریاد میزد:خدایا...الان پاهام داره میسوزه!
می خوام اون ور ثابت قدمم کنی
خدایا!
الان سینهام داره میسوزه
این سوزش به سوزش سینهی حضرت زهرا(س) نمیرسه...
خدایا!
الان دستهام سوخت
می خوام تو اون دنیا دستهام رو طرف تو دراز کنم...نمیخوام دستهام گناهکار باشه!
خدایا!
صورتم داره میسوزه!
این سوزش برای امام زمانه
برای #ولایته
اولین بار حضرت زهرا(س)اینطوری برای ولایت سوخت!
آتش که به سرش رسید، گفت:
خدایا! دیگه طاقت ندارم،
دیگه نمیتونم، دارم تموم میکنم.
خدایا!
خودت شاهد باش!
خودت شهادت بده آخ نگفتم
آن لحظه که جمجمهاش ترکید من دوست داشتم خاک گونیها را روی سرم بریزم! بقیه هم اوضاعشان به هم ریخت.
حال حسین آقا از همه بدتر بود. دو زانویش را بغلکرده بود و های های گریه میکرد و میگفت:
ما جواب اینا را چه جوری بدیم
ما فرمانده ایناییم؟
اینا کجا و ما کجا؟
اون دنیا خدا ما رو نگه نمیداره بگه جواب اینا رو چی میدی؟
زیر بغلش را گرفتم و بلند کردم و هر طوری بود راه افتادیم. تمام مسیر پشت موتور، سرش را گذاشت روی شانه من و آن قدر گریه کرد که پیراهن و حتی زیر پوشم خیس شد.
#دفاع_مقدس🕊🌹🕊