eitaa logo
سرداران ورزمندگان عاشورایی
214 دنبال‌کننده
21.8هزار عکس
13.4هزار ویدیو
101 فایل
(درحسرت روزهای جنگ)
مشاهده در ایتا
دانلود
منم یه مادرم!پسرمو دوسش دارم؛ ولی جوون‌مو،به دست بی‌بی می‌سپرم...💔
_شَهـــید ابراهیم‌همت: یادٺ باشد خُدا بنده هایش را با آنچِه بدان دل‌بسته‌اند می آزماید.
شدیدانیٰـازدارم‌آقـٰای‌ِامـٰام‌حسین‌ازم‌بپرسہ : ـ کیفَ‌حٰالـُك ؟!. مـنم‌بگـم:هَليمكنك‌اَن‌ۡتَعٰانقني...؟
روایت شهید همت از زبان حاج قاسم: در ترک موتور نه در بنز ضدگلوله و در فضای ویژه، همت در ترک موتور ناشناس در ضلع وسطی جزیره مجنون شهید شد و بیش از ۲ ساعت کسی نمی‌دانست آنکه افتاده همت است. برادرها طاقت این است... امتحان این است... و اینگونه است که او امروز بر جان‌ها حکومت می‌کند.
Mohammadhossein Pouyanfar - Emam Reza Ghrbone Kabotarat (128).mp3
2.36M
خبر دارم از همه دل میبری دلای شکسته رو خوب میخری💔
خواهرم... همچون‌حضرت زینب‹سلام‌الله‌علیها›باش؛ و‌درسنگرحجابت،‌به‌اسلام‌ خدمت‌کن..🌺 -شهید‌ محمد جواد نوبختی-
بعـضی‌ وقتا دل‌کندن‌ از یه سری‌ چیزای خـوب‌ باعث‌ میشه یه سری‌ چیزای‌ بهتر‌ بھ دست‌ بیاریم.!🌱 -شهید محسن حججی -
نهج البلاغه را که میخوانی ، حس میکنی علی از درد جهالت مردم برای خودش روضه می‌خواند . .
عباس از این‌که کاری کند که مورد تقدیر مردم قرار بگیرد، سخت ابا داشت. وی در یادداشت روز هشتم تیر ۱۳۶۰ می‌نویسد: «دلم نمی‌خواهد از سختی‌ها با مهناز حرفی بزنم. دلم می‌خواهد وقتی خانه می‌روم جز شادی و خنده چیزی با خود نبرم نه کسل باشم، نه بی‌حوصله و خواب‌آلود تا دل مهناز هم شاد بشود. اما چه کنم؟ نسبت‌به همه‌چیز حساسیت پیدا کرده‌ام. معده‌ام درد می‌کند. این اسهال و استفراغ خونی هم که دیگر کهنه‌شده. دکتر می‌گوید فقط ضعف اعصاب است. چطور می‌توانم عصبی نشوم ؟! آن روز وقتی بلوارِ نزدیکِ پایگاهِ هواییِ شیراز را به نام من کردند، غرور و شادی را در چشم‌های مهناز دیدم. خانواده خودم هم خوشحال بودند. حواله زمین را که دادند دستم، من فقط به‌خاطر دل مهناز گرفتم و به‌خاطر او و مردم که این‌همه محبت دارند و خوبند پشت تریبون رفتم. ولی همین‌که پایم به خانه رسید، دیگر طاقت نیاوردم. حواله زمین را پاره کردم، ریختم زمین. یعنی فکر می‌کنند ما پرواز می‌کنیم و می‌جنگیم تا شجاعت‌های ما را ببینند و به ما حواله خانه و زمین بدهند! کاش این سفر یک‌ماهه کمی حالم را بهتر کند. سفریِ ما در راه است و من می‌فهمم مهناز چقدر به یک شوهر خوب و خوش‌اخلاق احتیاج دارد. باید با زبان خوش قانعش کنم که انتقال به تهران، یعنی مرگ من. چون پشت میزنشینی و دستور دادن برای من مثل مردن است. شهید عباس دوران🕊🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
غلام علی خیلی مواظب لقمه حلال بود. توی دوران سربازی شده بود راننده قریب؛ پیشکار شاپور غلامرضا پهلوی. همراه او می‌رفت سرکشی باغ‌های غلامرضا پهلوی. توی باغ لب به چیزی نمی‌زد، آن‌قدر که بالاخره یک روز صدای قریب درآمده بود که «همه به من التماس می‌کنند اجازه بدم از میوه‌های باغ ببرند؛ ولی تو حتی میوه‌هایی که خودم برات کنار می‌ذارم رو هم برنمی‌داری ببری؟! شهید غلام علی رجبی 🌱✨ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🏴 روضه پیامبر بزرگوار صلی‌الله علیه وآله وسلم 🎙 مرحوم کافی .. ▪️ نتیجه و مزد عزاداری ها؛ ظهور حضرت ولیعصر عجل الله تعالی فرجه الشریف
💔💔😢 ⚫️ شهادت پیامبر 🏴آجرک الله یا بقیه الله فی مصیبت رسول الله ▪️رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: هیچ نبی ویا وصی نیست مگر اینکه شهید می شود. 📕 بصائرالدرجات صفحه 148 ▪️رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم خطبه ای خواندند و فرمودند: ای مردم! زمانی که من شهید شوم، علی أولی به نفس شماست، و زمانی که علی به شهادت برسد، فرزندم حسن أولی به نفس مؤمنین است.... پس علی بن ابی طالب علیه السلام ایستاد و در حالی که گریه می کرد، فرمود: پدر و مادرم فدایت ای پیامبر خدا! آیا کشته می شوی؟! حضرت فرمود: بله، به وسیله سم به شهادت می رسم، و تو با شمشیر کشته می شوی و محاسنت از خون سرت خضاب می شود... 📙كتاب سليم بن قيس الهلالی، صفحه ۳۶۲-۳۶۳، نشر الهادی ▪️امام صادق علیه السلام فرمودند: آری رسول الله شهید شد چون عایشه و حفصه آن حضرت را مسموم کردند 📘بحار الانوار جلد28 صفحه21 ▪️امام جعفرصادق علیه السلام به نقل ازپدرانشان فرمودند: امام حسن علیه السلام به اهل بیتشان فرمودند:"من با سم ازدنیا می روم ،همانگونه که رسول الله صلوات الله علیه ازدنیارفتند. گفتند: چه کسی آن کاررا انجام می دهد؟امام فرمودند: همسرم جعده دختراشعث بن قیس 📔 الخرائج والجرائح،جلد1،ص241 🤲الهی بحق محمد عجل لولیک الفرج
❌ خیانتی بزرگ که هیچگاه دادگاهی برای آن تشکیل نشد...! ⏪سال ۹۷ تو رسانه‌ها خبری پخش شد با عنوان “سفر سال۹۴ پاول دوروف به تهران”! الان مشخص شده که واقعیت داشته. پاول روز دوشنبه ۷ دی ۱۳۹۴ با شماره پرواز: SU-513 یک سفر به تهران داشته 1⃣‏این سفر سالها بعد افشا شد و ما تازه فهمیدیم برادر آذری جهرمی با تلگرام پشت پرده مذاکره ‌کرده بودند! ٩۴ تلگرام تازه بود و میلیون ها کاربری که دو دستی تقدیمش می‌شد یک برگ برنده عظیم بود. در کمتر از چند سال تلگرام افکار عمومی ایران را دست گرفت. 2⃣‏در انتخابات مجلس سال ۹۴ و بعدتر انتخابات ریاست جمهوری و شورای شهر سال ۹۶تلگرام، رسانه اصلی دولت روحانی بود. با عنایت وزارت اطلاعات محمود علوی و با مدیریت محمدجواد کانال‌های تلگرامی سرخط شده بودند و قلاده تلگرام در ایران بدون درنظر گرفتن تبعاتش برای داده‌های ملی باز شده بود. 3⃣اگر دوروف بجای فرانسه در ایران یا چین و یا روسیه دستگیر شده بود الان جماعت امنیتی های خائن و آلوده و اصحاب ‎ چه غوغایی راه انداخته بودند. اصلا طوفان به پا می‌کردند. الان ولی مثل استیضاح تیک‌تاک در کنگره و فیلتر اینستاگرام در ترکیه و... بی سر و صدا ازش عبور کردند. 4⃣ سالهاست که کشور خسارات سنگینی اعم از امنیتی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی را بخاطر خیانت یک باند امنیتی سیاسی مشهور در سپردن افکار عمومی کشور به یک سکوی اطلاعاتی سرویس های جاسوسی بنام تلگرام متحمل شده و هزینه های سنگینی داده ایم ،اما هیچگاه هیج دادگاهی برای این خیانت بزرگ تشکیل و برگزار نشد. 🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ اِنّ اَعفَی النّاسِ مَن عَفا عِندَقُدرَتِهِ 🔅 بخشنده ترین مردم کسی است که در هنگام قدرت می بخشد. 📚 الدره الباهره
مهدی جان ای امید علی و فاطمه کی می آیی؟! خون مظلوم تو را می خواند... الهی بحق زینب عجل لولیک الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان کوتاه و خواندنی سکه روزی پسر بچه ای در خیابان، سکه ای یک سنتی پیدا کرد. او از پیدا کردن سکه، آن هم بدون زحمت خیلی ذوق زده شد. این تجربه باعث شد که او از بقیه ی روزهای عمرش هم با چشم های باز سرش را به سمت پایین بگیرد و به دنبال سکه بگردد! او در طول عمرش، ۲۹۶ سکه یک سنتی، ۴۸ سکه ۵ سنتی، ۱۹ سکه ۱۰ سنتی، ۱۶ سکه ۲۵ سنتی، ۲ سکه نیم دلاری و یک اسکناس مچاله شده یک دلاری پیدا کرد، یعنی جمعا ۱۳ دلار و ۲۶ سنت! اما در عوض به دست آوردن این ثروت ناچیز! او زیبایی دل انگیز ۳۱۳۶۹ طلوع خورشید، درخشش ۱۵۷ رنگین کمان و منظره درختان افرا درختی از تیره افراها جزو تیره های نزدیک به گل سرخیان که درختی است تنومند با برگهای پنجه ای که در باغها و جنگلها می روید. اسپندان. اسفندان. بوسیاه. (فرهنگ فارسی معین ) در سرمای پاییز را از دست داد. او هیچ گاه ابرهای سفیدی را که بر فراز آسمان ها در حرکت بودند را ندید؛ پرندگان در حال پرواز، درخشش خورشید و لبخند هزاران رهگذر، هرگز جزیی از خاطرات او نشدند. ⚫️⚫️⚫️⚫️
داستان کوتاه احساس شکست! روزي دانشمندى آزمايش جالبى انجام داد. او يك صندوقچه ساخت و با قرار دادن يک ديوار شيشه‌اى در وسط صندوقچه آن ‌را به دو بخش تقسيم ‌کرد. در يک بخش، ماهى بزرگى قرار داد و در بخش ديگر ماهى کوچکى که غذاى مورد علاقه ماهى بزرگتر بود.. ماهى کوچک، تنها غذاى ماهى بزرگ بود و دانشمند به او غذاى ديگرى نمى‌داد. ماهی بزرگ براى شکار ماهى کوچک، بارها و بارها به سويش حمله برد ولى هر بار با ديوار شیشۀ كه وجود داشت برخورد مى‌کرد، همان ديوار شيشه‌اى که او را از غذاى مورد علاقه‌اش جدا مى‌کرد… پس از مدتى، ماهى بزرگ ازحمله به ماهى کوچک دست برداشت. او باور کرده بود که رفتن به آن سوى صندوقچه غير ممکن است! در پايان، دانشمند شيشه ي وسط صندوقچه را برداشت و راه ماهي بزرگ را باز گذاشت.. ولى ديگر هيچگاه ماهى بزرگ به ماهى کوچک حمله نکرد و به آن‌سوى صندوقچه نيز نرفت! ⚫️⚫️⚫️⚫️
پنجره ی بیمارستان دو بیمار در یک اتاق بستری بودند. یکی از بیماران اجازه داشت که هر روز بعد از ظهر یک ساعت روی تختش که کنار تنها پنجره اتاق بود بنشیند. ولی بیمار دیگر مجبور بود هیچ تکانی نخورد و همیشه پشت به هم اتاقیش روی تخت بخوابد. آن ها ساعت ها با هم صحبت میکردند؛ از همسر، خانواده، خانه، سربازی یا تعطیلاتشان با هم حرف می زدند و هر روز بعد از ظهر، بیماری که تختش کنار پنجره بود، می نشست و تمام چیزهایی که بیرون از پنجره می دید، برای هم اتاقیش توصیف می کرد. پنجره، رو به یک پارک بود که دریاچه زیبایی داشت. مرغابی ها و قوها در دریاچه شنا می کردند و کودکان با قایق های تفریحی شان در آب سرگرم بودند. درختان کهن، به منظره بیرون، زیبیایی خاصی بخشیده بود و تصویری زیبا از شهر در افق دور دست دیده می شد. همان طور که مرد کنار پنجره این جزئیات را توصیف می کرد، هم اتاقیش چشمانش را می بست و این مناظر را در ذهن خود مجسم می کرد و روحی تازه می گرفت. روزها و هفته ها سپری شد. تا اینکه روزی مرد کنار پنجره از دنیا رفت و مستخدمان بیمارستان جسد او را از اتاق بیرون بردند. مرد دیگر که بسیار ناراحت بود تقاضا کرد که تختش را به کنار پنجره منتقل کنند. پرستار این کار را با رضایت انجام داد. مرد به آرامی و با درد بسیار، خود را به سمت پنجره کشاند تا اولین نگاهش را به دنیای بیرون از پنجره بیندازد. بالاخره می توانست آن منظره زیبا را با چشمان خودش ببیند ولی در کمال تعجب، با یک دیوار بلند مواجه شد! مرد متعجب به پرستار گفت که هم اتاقیش همیشه مناظر دل انگیزی را از پشت پنجره برای او توصیف می کرده است. پرستار پاسخ داد: ولی آن مرد کاملا نابینا بود! نویسنده: پائولو کوئلیو ⚫️⚫️⚫️⚫️