فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیایش صبحگاهی 🌸🍃
🌸 الهی...
به من و همه ى دوستان و عزيزانم
سلامتی ، شادمانی ، آرامش
موفقيت و عشق ارزانی دار
تا عمر مانده را به شادى بگذرانيم
🌸مهربانا...
یاریمان کن تا همديگر را دوست بداريم
به همه ی ما عطا کن :
چشمي كه زيبايی را قسمت كند
دستی كه به ياری بشتابد
زبانی كه ذكر مهر بگويد
و دلی كه تسكين درد گردد
🌸خداوندا...
از تو می خواهم در این یکشنبه زیبا
برای همه دوستانم روزی زیبا رقم بخورد
🌸الهی آمین
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺سلام به روز و روشنی
🍃سلام به آهنگ خوش زندگی
🌺 سلام به مهرو صفای دلهای بی ریا
🍃سلام بر دوست و آشنا
🌺امروزتـون بی نظیر
🍃تنتون سالم
🌺روحتون در نشاط
🍃و نگاه خدا همراهتون
صبح یکشنبه تون زیبـا 🌺🍃
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹نتیجه زندگی
چیزهایی نیست که
جمع میکنیم
بلکه قلبهایی است ❤️
که با محبت کردن
جذب می کنیم👌
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚓ زندگی لنگر می خواهد،،،،!!!!
چیزی که آدم را سر جایش نگه دارد
چیزی که نگذارد فاصله آدم از ساحل آرامش زیاد شود
چیزی که نگذارد امواج آدم را
بکشاند به ناکجا.
حالا لنگر آدم ،گاهی یک آدم دیگر است
گاهی یک فکر و اعتقاد است
گاهی ایمان است
گاهی عادت روزانه است
گاهی کار است،
گاهی یک جمع دوستانه است
گاهی یک دورهمی خانوادگی است
گاهی یک باشگاه ورزشی است
گاهی چهار تا کتاب است
گاهی یک مشت خاطره
لنگر هر کس هر چه هست
فاصله اوست با سرگردانی
در دریای روزگار
فاصله اوست تا گم شدن
فاصله اوست با آوارگی.
همیشه برای فرار از این طوفان های زندگی از این حرفهای آزار دهنده که هرروز
میشنوی، یک لنگر داشته باش
🌸🍃
🔘داستان کوتاه
مدرسه ای اقدام به بردن دانش آموزانش به اردو میکنه، که در مسیر حرکت اتوبوس به یک تونل نزدیک می شوند که نرسیده به آن تابلویی با این مضمون دیده میشود که حداکثر ارتفاع سه متر، و ارتفاع اتوبوس هم سه متر.
ولی چون راننده قبلا این مسیر رو اومده بود با کمال اطمینان وارد تونل میشود و ولی سقف اتوبوس به سقف تونل کشیده می شود و در اواسط تونل توقف میکند.
پس از آروم شدن اوضاع مسولین و راننده پیاده میشوند.
پس از بررسی اوضاع مشخص میشود که یک لایه آسفالت جدیدی روی جاده کشیده شده که باعث این اتفاق شده و همه به فکر چاره افتادند
یکی به کندن آسفالت و دیگری به بکسل کردن با ماشین سنگین دیگر و ...
اما هیچکدام چاره ساز نبود.
پسر بچه ای از اتوبوس پیاده شده و گفت که راه حل این مشکل را من میدونم، که یکی از مسوولین اردو بهش گفت که برو بالا پیش بچه ها و و از دوستات جدا نشو!!
پسر بچه با اطمینان کامل گفت که به خاطر کوچکیم دست کمم نگیر و یادت باشه که سر سوزن به این کوچکی چه بلایی سر بادکنک بزرگ در می آره
مرد از حاضر جوابی کودک تعجب کرد و راه حل از او خواست.
بچه گفت که پارسال در یک نمایشگاهی معلممان یادمان داد که از یک مسیر تنگ چه جوری عبور کنیم و گفت که برای اینکه دارای روح لطیف و حساسی باشیم باید درونمان را از هوای نفس و باد غرور و تکبر و طمع و حسادت خالی کنیم و در اینصورت می توانیم از هر مسیر تنگ عبور کنیم و به خدا برسیم.
مسوول به او گفت که بیشتر توضیح بده.
پسر بچه گفت : که اگر بخواهیم این مساله را روی اتوبوس اجرا کنیم باید باد لاستیکهای اتوبوس را کم کنیم تا اتوبوس از این مسیر تنگ و باریک عبور کند .
پس از این کار اتوبوس از تونل عبور کرد.
خالی کردن درون از هوای کبر و غرور و نفاق و حسادت؛ رمز عبور از مسیرهای تنگ زندگی است .
─┅─═इई 🌸🌺🌸 ईइ═─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مثل رود🌊
زندگی جاریست🌳
لحظه ها را لبخند بزنید😇
تا آوای زندگی در قلبتون به صدا درآید💚
☀️صبحتون بخیر و شاد💐
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼به دور باغ دل، پرچینتون سبز
☕️شکفتن های عطرآگین تون سبز
🌼نسیم و سبزه و گل غرق آواز
☕️هوای صبح شهریور ماهتون سبز
🌼یکشنبه تابستانی تون سبز و آباد
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠خمس به کیا واجبه؟
💠چه چیزایی خمس داره؟
❌ نکته: در جزئیات احکام خمس (از جمله در مورد مواد غذایی بسته بندی شده و فله ای) بین مراجع معظم تفاوت نظر وجود داره. لطفا به رساله مرجع تون مراجعه کنید.
#احکام
📚 #احکام_شرعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥وقتی تو بازرسی ها بهتون میگن گوشی تونو نشون بدید، دلیلش اینه...
آخرهای آذر بود که آمد .
رفتم استقبالش گفت میرود پسرش را ببیند.
آمدیم دم خانه شان سپرد بمانم تا برگردد
خیلی طول نکشید که برگشت . از در که آمد بیرون
پرسیدم : علی آقا ! گل پسرت را دیدی ؟
گفت : آره
گفتم : حالا به تو رفته یا به مادرش ؟
گفت نمی دانم
تعجبم را که دید ادامه داد: من که صورتش را نگاه نکردم ، فقط بغلش کردم همین
انتظار هر جمله ای را ذاشتم الا این.
گفت : ترسیدم نگاهش کنم ، محبتش نگذارد برگردم
#شهید_علی_شرفخانلو
تقوا يعنی اگه توی جمع همه
گناه میکردند ، تو جوگیر نشی!
یادت باشه که خدایی هست !
_شهیدبابکنوری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ࡅ࡙ߊ ܩܣܥܨ ߊܥܝܭـࡅ߭ے🌱
عماد عاشق حضرت رقیه سلام الله علیها بود.
🔹یک ماه قبلاز شهادتش که باهم رفته بودیم دمشق، زیارت حضرت رقیه (س)، وقتی میآمدیم بیرون، چشمهایش کاسهی خون بود. آنقدر گریه کرده بود که انگار داشت برای همیشه خداحافظی میکرد.
🔺چندروزه آخر زندگیاش هم در دمشق اقامت داشت. مکرر به زیارت حضرت رقیه (س) میرفت.
🔹شب آخر، چند ساعت قبلاز آن انفجار هم به زیارت رفته بود؛ شاید هم حاجت بیست و پنجسالهاش را از دختر سهساله امام امام حسین علیهالسلام گرفت که در همان روزهای شهادت حضرت رقیه شهید شد
شهید عماد مغنیه ✨🌱
#شهیدانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعضیا نمازشون بو دنیا میده... بعضیا کاسبیشون بو خدا میده
#حجت_الاسلام_والمسلمین_عالی
#کلیپ_سخنرانی
#مدافعان_حرم
‹.🎥📺.› .
⋅ ─ ─ ─ ─ ⋅ ❀ ⋅ ─ ─ ─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهترین جای ِدنیا بین الحرمین :)))
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلمبراتتنگشدهحسین...💔!
اگر میخواهی
محبوب خدا شوی،
گمنام باش!
کار کن برای خدا،
نه برای معروفیت!
-شهیدعلیتجلایی-
#سخن_شهدا
سال اول دبیرستان بیماری عجیبی گرفت.
دکترها بعد از یک ماه بستری شدن ،
گفتند: رضا فلج شده کم کم فلج شدنش
از پاها به بالا و قلب رسیده و
جانش را میگیرد بعد از قطع
امید پزشکان گفتم هیچکس مصیب زده
تر از حضرت زینب (س) نیست.
نذر عمه ی سادات کردم تا رضا خوب
شود برایخودشان
یک روز در کمال ناباوری
دیدم رضا دست به دیوار گرفت
و راه رفت آن روز زینب کبری (س)
پسرم را شفا راو امروز رضا
فدائی زینب (س) شد.
-شهیدکارگربرزی-
#خاطرات_شهدا
روز ۲۷ ام صفر بود. استاد پیراهن مشکی پوشیده بود. با همان شور و حرارت همیشگی درس می داد. یک ساعت و نیم درس داد و پایان درس را اعلام کرد.
آماده رفتن بودم که استاد نشست پشت میز، گویا هنوز کلاس ادامه داشته باشد.
گفت: «کلاس درس تمام شده و من اصراری برای ماندن تان ندارم. این نیم ساعت را می خواهم درباره مسئله ای حرف بزنم که برای همه ما مهم است».
یکی دو تا کتاب قطور که روی میز گذاشته بود، را جلو کشید و شروع کردن به خواندن. کتاب های مرجع شیعه و سنی درباره رحلت پیامبر اکرم (ص) بودند؛ اسم کتاب صحیح بخاری را توانستم تشخیص دهم. می خواند و ترجمه می کرد؛ انگار سال هاست که در این مباحث ورود داشته.
اتفاقات منتهی به رحلت پیامبر خدا (ص) و خیانت ها و بدعت های آن روزها را می خواند. صدایش بغض خاصی داشت.
وقتی به لحظات وفات رسید، صدایش می لرزید. ما هم سرمان را پایین انداخته بود و گریه می کردم. وقتی نگاهش می کردم، تمام وجودش غرق اندوه بود.
دیگر استاد نبود؛ روضه خوان بود
دکتر هسته ای
شهید مجید شهریاری🥀
#شهیدانه
لشکر ۲۷ بعد از عملیات رمضان، روی منطقه سومار متمرکز شده بود. رضا پایش در عملیات قبلی مجروح شده بود و خوب نمی توانست راه برود.
برای عملیات بعدی نیاز به شناسایی داشتیم. سعید قاسمی که مسئول اطلاعات و عملیات لشکر بود، به همراه شهید همت و حاج حسین الله کرم سخت مشغول شناسایی بودند. با این همه رضا دلش آرام نمی گرفت که بنشیند و از دور ناظر امور باشد.
صبح بعد از نماز رضا را با موتور تا روستای بابکان می رساندم. از آنجا تا خرابه های میان تنگ روی کول خودم می گرفتم. آنجا با دوربین و نقشه و دیدگاه مشغول شناسایی می شد.
گاهی جلوتر هم می رفت که مجبور می شدم بهش بگم: «رضا جان؛ اینجا را بگذار برای نیروهای اطلاعات». می گفت: «نه محسن؛ باید جلو برویم».
یک روز در میان همین خرابه ها مشغول شناسایی بودیم رضا گفت: محسن بدو که عراقی ها آمدند.
سریع انداختمش روی کولم و رساندمش به موتور. عراقی ها هم به خرابه رسیده بودند و گلوله هایشان از کنار گوشمان رد می شد. با بالاترین سرعت ممکن در بین چاله ها حرکت می کردم.
یک آن احساس کردم موتور سبک شده. به عقب که نگاه کردم دیدم رضا نقش زمین شده و نای حرف زدن هم ندارد.
دوباره سوار موتورش کردم و رساندمش به بهداری. با تزریق دو آمپول مسکن کمی حالش به جا آمد.
شهید رضا چراغی✨🌷
#شهیدانه
جانم بود و جان احمد . هیچ وقت نفهمیدم احمد من را بیشتر دوست دارد یا من او را. از هر چیزی، اگر دوتا داشتم، دوست داشتم یکی اش را ببخشم به احمد حتی اگر آن چیز کلیه بود. مثلا نگاهش که می کردم تمام دلتنگی هایم یادم می رفت. باکری، همت، خرازی و زین الدین را در چهره اش می دیدم.
یادگار عزیزی بود برایم؛ یادگار تمام دلبستگی هایم. خیلی از رفقایمان را در روزهای آتش و خون از دست دادیم؛ مانده بودیم ما دو نفر. تمام دلخوشی مان به هم بود. اصلا قوت قلب بودیم برای همدیگر.
شهید حاج احمد کاظمی🕊🌹
#سردار_دلها 🌷
#شهیدانه