eitaa logo
سرداران ورزمندگان عاشورایی
214 دنبال‌کننده
21.8هزار عکس
13.3هزار ویدیو
101 فایل
(درحسرت روزهای جنگ)
مشاهده در ایتا
دانلود
منطق ما ؛ منطقِ امام حسین (ع) است اگر دشمن این حقیقت را دریابد هرگز لحظه‌ ای منتظر خستگی ما نخواهد ماند .... 🕊🌹🕊
برای گریه فقط فَابْکِ لِلحُسینِ شهید ؛ رسیده است به ما اینچنین پیامِ امام رضا (؏) .... 🕊🌹🕊
هر بار که رفت با شهیدی برگشت ..! این بار شهیدی آمد و او را بُرد ... وصیت من به تمام راهیان شهادت، حفظ حرمت ولایت فقیه و مبارزه با مظاهـر ڪفر تا اقامه ی حق و ظهور ولی خدا امام زمان (عج) است 🕊🌹🕊
شما به آموختید ؛ که راه خویش را بشناسیم تا تابلوهای منحرف کنارِ جاده فریب‌مان ندهند.... از چپ : 🕊🌹🕊
قسمتی از سخنرانی در عملیات رمضان: «همین بسیجی های کم سن و سال را شما ببین؛ از پشت میز مدرسه آمده جبهه، بعد شب حمله با آن کلاشینکف قراضه اش غوغا می کند صبح که می روی توی این بیابان شرق بصره همین طور جنازۀ کماندوهای گردن کلفت بعثی است که روی زمین ریخته... این ها را کی زده؟ همین بسیجی کوچولو» عکس: پاییز ۱۳۶۲، قلاجه، عملیات والفجر چهار 🕊🌹🕊
یادش بخیر... چه روزگارغریبی داشتیم😔 تصویربالاپرازخاطرات رزمندگان هست... قبل ازعملیات بیت المقدس دوبودکه نیروهای پیشرو(اطاعات)هرگردان چند روزی زوتربه منطقه عملیاتی رفته بودند. تا ازمعابروگذرگاههای دشمن در محورهای عملیاتی برای نفوذ به قلب دشمن آشنایی کافی داشته باشند. نیروهای اطلاعاتی گردانهای عملیاتی وخط شکن حضرت سیدالشهدا و امام حسین(ع) از لشکر ۳۱عاشورادرمنطقه عمومی ماووت عراق مستقربودند. حدودا۲۰روزی این بچه های رزمنده بسیجی هردوگردان درسرمای شدیددریک چادراسکان داشتند... یک شب آقاسید محسن موسویان فرمانده باصفای گردان حضرت سیدالشهدا گفت علی صبح اول وقت به منطقه عملیاتی وقرارگاه تاکتیکی برویم بعدهم به بچه هاسربزنیم تاکم و کسری نداشته باشند. ظهر به قرارگاه خودی رسیدیم برادرامینی شریعتی فرمانده لشکر مقداری باآقاسیدمحسن دررابطه با منطقه عملیاتی صحبت کردند بعدباآقاجمشیدنظمی مقداری هماهنگی شد. بعداپیش بچه هاآمدیم. هوا خیلی سروبرفی بودامابچه های بسیجی غیورهردوگردان یک محفل نورانی ومعنوی داشتند. آقاسیدمحسن خیلی خودمانی و مشتی بود گفت امشب اینجابمانیم😂هیچ وقت یادم نمیره در اون سرمایه شدیدتعدادی برای خواندن نمازشب بیدارشدندازجمله شهیدرضافرهمندبود. تعدادی از بچه ها به دوکیسه خواب میرفت اما بازسربود بعدازصرف صبحهانه میخواستیم راهی شهربانه بشویم من ماشین رو پیدانکردم اونقدربرف باریده بود که تویوتادرزیربرفهاپنهان شده بودمقداری با بچه هاپاروزدیم اما نمی شد. برف بیش ازحدبودتابالاخره بنده مجبور شدم تاقرارگاه پیاده بروی کنم ویک دستگاه لودرآوردم.
شادمانی شهدا در شب نیمه‌ شعبان ... حسینیه الوارثین اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۵ جشن ولادت حضرت مهدی (عج) بچه‌ها آن‌ شب خیلی شاد بودند چرا که در مقام سربازی امام زمان (عج) خود را برای شهادت آماده می‌کردند؛ و چند روز بعد، شش نفر از آن‌ها به درجه شهادت رسیدند. 🕊🌹🕊
جرعه‌ای گرم از آن چاییِ اخلاص به دل تشنه ما هم بدهید ... اَللّهُمَّ لَکَ صُمْنا وَ عَلى رِزْقِکَ اَفْطَرْنا فَتَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّک أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ 🕊🌹🕊
تا لباسی را پاره و نخ نما نمی‌کرد دست از سرش بر نمی داشت!! حتی در این عکس یادگاری که با حاج قاسم انداخته مشخص است عکسی که محمّد خیلی دوست داشت و به آن افتخار می کرد. در این عکس دکمه های پیراهنش لنگه به لنگه اند و با هم فرق می کنند..! از این لباس چند سال کار کشیده بود ولی رهایش نمی‌کرد..!! حاج قاسم در وصف او گفت : ساده بگویم ؛ محمد دوچیز را هرگز جدی نگرفت یکی دنیا را و یکی خستگی در دنیا را ، شوق دیدار بین او و خستگی فرسنگ ها فاصله انداخته بود.... 🕊🌹🕊
خواهرم حجاب تو ؛ سنگر آغشته به خون من است ولی بدان تفنگی که در دست من است چادری بر سَر توست. 🕊🌹🕊
در ۱۰ تیرماه ۱۳۶۵ در عملیات کربلای یک وقتی خمپاره در کنارش اصابت کرد در لحظه شهادت به یارانش گفت: « سلام مرا به امام برسانید و بگویید صفرخانی دِین خود را به اسلام ادا کرد» 🕊🌹🕊
فانوس اشک هایتان را روشن کنید ماه غریبی شهید نینواست ... 🕊🌹🕊
در جبهه در هر محفلی که می‌نشست می‌گفت: عشق حسین بن علی (ع) ما را به این وادی کشانده و بس.... پیش‌از شهادت از مادرش خواسته بود: مراسم مرا بسیار ساده بگیرید، سردَر خانه پرچم عزاداری امام‌حسین را نصب کنید و جز اسم حسین(ع) اسم دیگری بر در خانه نزنید، بر روی سنگ قبرم بنویسید فدایی امام حسین (ع) «ان‌شاءالله قبول کند.» 🕊🌹🕊
شب‌های جمعه ؛ جلوی دَرِ مقر آب و جارو می‌کرد می‌گفت شهدا حتما می‌آیند دیدنِ دوست‌های قدیمی‌شان. یک جوری می گفت ؛ انگار خودش دیده بودشان! همین جور که جارو می‌زد زیر لب زمزمه می‌کرد: " شب های جمعه فاطمه آید به دشت علقمه گوید حسین من چه شد..." 🕊🌹🕊
و چشمانش حکایت از وصالی می‌کند به زیبایی "حسین" 🕊🌹🕊
وقتی پیکر بی‌سر اَحد را آوردند همه اشک می ریختند ؛ امّا مادر احد نقل می‌پاشید و زینب وار دعا می‌کرد : خدایا ، این قربانی را قبول کن این شهیدِ حسین (ع) است... پ.ن: گفت با حق" قلیل ما بپذیر" عقل مبهوت؛ زین عبارتِ زینب است اللّهُمَ تَقَبَّلْ مِنَّا هَذا الْقَلیل القُرْبانَ 🕊🌹🕊
کربلا کربلا کربلا کربلای چهار کربلای پنج با یک کربلا می‌توان "شهید" شد با این همه نمی‌توان..؟! 🕊🌹🕊
می گفت : درد هر تیر و ترکش را تحمل می‌کنم ولی اندوه خمینی را هرگز .... 🕊🌹🕊
منطق ما ؛ منطقِ امام حسین (ع) است اگر دشمن این حقیقت را دریابد هرگز لحظه‌ ای منتظر خستگی ما نخواهد ماند .... 🕊🌹🕊
شــب بخیر ؛ غارتگرِ شب‌های بی‌مهتاب من... شهید سیدمصطفی میرشاکی به یاد برادرش «شهید سیدجواد میرشاکی» نوشته بود: "روزها از پی هم می‌گذرند و فراموش می‌ شوند اما ای برادركم ؛ ای كه تو را از همه چيز غيراز هدفم بيشتر دوست دارم هیچ چیزی تو را از ياد من بيرون نمی‌برد.." 🕊🌹🕊
هر بار که رفت با شهیدی برگشت ..! این بار شهیدی آمد و او را بُرد ... وصیت من به تمام راهیان شهادت، حفظ حرمت ولایت فقیه و مبارزه با مظاهـر ڪفر تا اقامه ی حق و ظهور ولی خدا امام زمان (عج) است 🕊🌹🕊
فرق است بین ما و شهیدان ای عزیز من! آن‌ها سمت آب رفتند ولی ما سراب را ... 📸 از سمت راست شهیدان : عباس بیات ، علیرضا پیکاری و سردار سیدمحمد زینال‌الحسینی رودخانه کارون _ زمستان ۱۳۶۴ 🕊🌹🕊
شما به آموختید ؛ که راه خویش را بشناسیم تا تابلوهای منحرف کنارِ جاده فریب‌مان ندهند.... از چپ : 🕊🌹🕊
چه ابهتی چه صلابتی ؛ بویِ مردانگی و غیرتش هنوز هم از عکسش به مشام می‌رسد..! 🕊🌹🕊