🕊❤ آزاد کن ز راه کَرم گر نمی‌کُشی ما را چه بی گناه گرفتار کرده‌ای ...!

بیزارم ...🍃🌸 از آدمهایی که ... امروز رفیقند ، فردا غریبه... آدمهایی که عاشقانه هایشان ...🍃🌸 هربار، هرجا و با‌ هرکس تکرار میشود... آدمهایی که فقط میخواهند دورشان شلوغ باشد !🍃🌸 ‌

اشتباه من املایی بود من فقط او را همدرد نوشتم گویا او هم درد بود ...💔 ‌

زندگی درد قشنگیست، به جز شب هایش! که بدون تو فقط خواب پریشان دارد..💔

باور کردم آدم، در طول زندگی‌اش، بارها می‌میرد و به جایش آدم دیگری زاده می‌شود… ‌

#استوری تو بی سر، سر تری از من...😞 #شهید_نوید_صفری🕊🌹🕊

#خاطرات_شهید خیلی کم خانه بود، اکثراً ماموریت بودند..اطرافیان همیشه اعتراض می‌کردند و به من می‌گفتند که شما چگونه تحمل می‌کنید بچه‌ها یک دل سیر پدرشان را ندیدند.یک روزی به او گفتم:«خسته نشدی؟ نمی‌خواهی استراحت کنی؟؟ گفت:«مگر دنیا چقدر است که من خسته شوم؟ برای استراحت هم وقت زیاد است... #شهید_رحیم_کابلی #شهدای_خان_طومان🕊🌹🕊

فرمانده سربازش رو فراموش نمیکنه... بشرطی که از "آرمانت" دفاع کنی درست مثل #آرمان_عزیز_ما .... 📸 حضور رهبر انقلاب بر مزار شهید «آرمان علی‌وردی»🕊🌹🕊

#زندگینامه🌱 🍃در تاریخ ۱۳۵۴.۰۲.۲۸ کودکی به نام حبیب الله در عزیز آباد نجف آباد چشم به جهان گشود. اسمش را پدرش انتخاب کرد و گوسفندی برایش عقیقه کرد. 👌حبیب الله بسیار زرنگ و باهوش بود به همه کمک می کرد و حتی بعضی اوقات کلید ماشین پدرش را میگرفت و به دوستانش رانندگی یاد میداد و میگفت هزینه ی رفتن به کلاس آموزش رانندگی را ندارند. ✨یک بار شب عید بود وضع مالی خوبی نداشتیم، او مقداری شیرینی میوه و آجیل به منزل آورد و بعد فهمیدم که چند شب خواب نرفته و خیاطی می کرده که من خجالت خواهر و برادرانش را نکشم! 📺یک مرتبه در ماه رمضان خواهرش تلویزیون را زمین انداخته بود مادرش گفته بود: «اگر پدرت بفهمد دعوا می کند» گفت: «مادرجان غصه نخور من حالا می روم و آن را درست می کنم» آنروز هوا سرد بود تلویزیون را به تیران برد و صبح آن را آورد. حتی افطار نکرده بود و روز بعد را هم روزه گرفت بخاطر اینکه پدرش عصبانی نشود و خواهرش را دعوا نکند. ایشان در تاریخ ۱۳۷۲.۱۱.۱۱ به درجه ی رفیع شهادت رسید. #شهید_حبیب_الله_چترایی🕊🌹🕊

🎶زندگیم سوخت 🎙محسن یگانه

🔊زندگیم سوخت 🗣محسن یگانه

گاهی خدا از طریق آدم هایی که کنارت قرار میده بهت میگه دوستت داره مثل تو برای من♥️