✠﷽✠
♥️📌
#رمـــــان📖❥
* #نــاحلـــــه🌺
#قسمت_نود_و_چهار4⃣9⃣
پریدم بغلش و به خودم فشارش دادم
با بهت به کار های عجیبم نگاه میکرد
+فاطمه چیشده؟؟؟
_وایییی هیچی مامان هیچی
بوسش کردم و هلش دادم بیرون
در اتاقم رو هم بستم
دوباره رفتم سر گوشیم
بیشتر از ۱۰ بار خوندم اون شعرو
(زندگي حس غريبي است که يک مرغ مهاجر دارد
سبزه ها در بهار مي رقصند
من در کنار تو به آرامش مي رسم
و با گرمي نفسهايت ، جاني دوباره می گيرم
دوستت دارم،
با همه هستي خود ، اي همه هستي من
و هزاران بار خواهم گفت
دوستت دارم را )
از تصور اینکه حتی یخورده ازم خوشش اومده باشه گریم گرفت
وایی خدا یعنی ممکنه ؟
رفتم سراغ کتابام
همه کلمه های کتاب رو محمد میدیدم
هرکاری کردم نتونسم واسه فردا درس بخونم
انقدرم حالم خوب بود هیچ استرسی نداشتم
از همین الان دلم براش تنگ شده بود دیگه کی میتونستم ببینمش؟
مامان و بابام عجیب نگام میکردن.لبخندی که یه لحظه از لبام کنار نمیرفت براشون سوال برانگیز بود
احساس کردم مامانم دستم رو خونده
مخصوصا با اون جیغی که کشیدم و نگاه های ضایعم به محمد تو بیمارستان.
ترجیح دادم برای فرار از نگاهشون برگردم تو اتاقم
برای صدمین بار شعره رو خوندم و لبخندم غلیظ تر شد
مامانم اومد تو اتاق
کتاب رو گذاشتم پایین و نگاهش کردم :
نشست رو صندلی جلوی تختم
نگاه نافذش رو به چشم هام دوخت و گفت:
+فاطمه من فقط برای تو یه مادرم؟
با ذوق جواب دادم:
_نه .شما عشق منی!
+دارم جدی میگما
_خو منم جدی گفتم قربونت برم.شماهم برام مادری هم خواهر هم رفیق هم همه ی وجودم
+خب پس به رفیقت بگو چیزی و که داری ازش پنهون میکنی
سرم رو انداختم پایین
نمیدونستم گفتنش به مادرم درسته یا نه
ولی اگه بهش میگفتم مطمئنا کمکم میکرد
تو فکر بودم که یکدفعه گفت:
+فاطمه لبخندات خیلی برام آشناست .خیلی وقته منتظرم بهم بگی
فقط نگاش کردم که ادامه داد:
+میدونی بچه ها برا مادرشون مثه یه دفتر، بازن؟
خیلی راحت میتونم بخونمت
با خجالت نگاهش کردم که گفت:
+اونم دوستت داره ؟
نگاهم دوباره رنگ نگرانی گرفت و با ترس گفتم:
_نمیدونم مامان
اومد نشست کنارم رو تخت
دستم رو گرفت
به شونش تکیه دادم و از تمام نگرانی هام براش گفتم
از تمام چیزهایی که مثل خوره افتاده بود به جونم ...
گریه ام گرفت
اشکامو پاک کرد و گفت :
+آدمی که انتحاب کردی خیلی درسته
ولی فاطمه
مسیر سختی پیش روته آماده ای براش؟عشق امتحان سختیه.
چیزی نگفتم ودوباره بهش تکیه کردم
مامانم درست میگفت.
راه پیش روم خیلی سخت بود....
خیلی سخت تر از چیزی که فکرش رو میکردم.
_
محمد:
دکمه های پیرهن سورمه ایم رو بستم.
یه کت تک همرنگش برداشتم و پوشیدم.
کمربند شلوارم رو هم سفت کردم و جلوی آینه به خودم خیره شدم.
سشوار و از تو کشو در اوردم و مشغول حالت دادن به موهای پر پشتم شدم.
کارم که تموم شد رفتم پیش روح الله که آماده تو هال نشسته بود.
منتظر ریحانه بودیم تا حاضر شه و بریم تالار
از صبح که با محسن اینور و اونور رفته بودیم خسته شدم.
کنار روح الله نشستم از تو جیبم پاکت و در اوردم و
_میگم روحی
+بله
_چقد باید کادو بدیم؟
+نمیدونم والله.
دوتا تراول از تو جیب شلوارم در اوردم و گذاشتم تو پاکت که ریحانه با کفشای پاشنه دار تو دستش اومد.
+بریم داداش
روحی پاشو.
از خونه رفتیم بیرون.
تو ماشین من نشستیم و قرار شد روح الله رانندگی کنه.
_
رسیدیم دم تالار ریحانه روشو با چادر گرفت و رفت سمت زنونه.
من و روح الله هم تو حیاط با بقیه بچه ها ایستاده بودیم تا محسن برسه.
تلفنم زنگ خورد.
محسن بود.
با اشتیاق جواب دادم و
_بح بح ماه داماد!!!
کجایی تو پسر؟
+سلام داداش.
هیچی نزدیک تالاریم.
همه چی راست و ریسه؟
_بله خیالت راحت داداش.
خندیدو:
+مخلصم داداش.ایشالله عروسی تو جبران کنم
تو دلم یه پوزخند زدم و گفتم
_ان شالله.
بعدش هم تماس رو قطع کردیم.
نزدیک تموم شدن مراسم بود
شام رو خورده بودیم و بچه هادور هم میخندیدن.
تو حیاط تالار منتظر ریحانه بودیم.
محسن خوشحال تر از همیشه بود.
خدا رو شکر که سرو سامون گرفت و با یه خانم همه چی تموم ازدواج کرد.
یه آه از ته دلم کشیدم که باعث شد روح الله بگه:
_چیه؟حسودی میکنی؟
انقد حسودی کن تا بمیری پیرمرد پرحاشیه.
در جوابش فقط یه لبخند زدم.
بدبخت راستم میگفت.
8.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹#کلیپ_حاجقاسم
🎞 فـیلـمی از شـهـید حـاج قـاسـم سلـیمـانی و شـهیـد ابـومـهدی الـمنهـدس
🆔@sardarr_soleimani
🔮📿مناجات شبانگاهی
✨اى خدا
مرا از آنان قرار ده كه چون او را ندا كنى تو را اجابت مى كند
و چون به او متوجه شوى از تجلى جلال و عظمتت مدهوش مى گردد
پس تو با او در باطن راز مى گويى و او به عيان به كار تو مشغول است
✨اى خدا
بر حُسن ظنّم به تو يأس و نااميدى مسلط مساز
و دست اميدم از دامن كرم نيكويت جدا مگردان
🤲 آمین یا رب العالمین 🤲
#گاندو
#نه_به_توقف_گاندو
🆔@sardarr_soleimani
11.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢حجتالاسلام والمسلمین #روانبخش، روزنامهنگار و فعالسیاسی:
♦️علیرغم موافقت رهبری با نظر کارشناسان مبنی بر ممنوعیت سفر در ایام نوروز، رئیسجمهور با آن مخالفت کرد که این تصمیم قطعا #موج_چهارم_کرونا را در پی خواهد داشت.
♦️باتوجه به صحبت های آقای حریرچی، موج چهارم کرونا در #ماه_مبارک_رمضان و ایام انتخابات نمایان میشود و همین باعث تعطیل شدن مساجد و پایگاه های فرهنگی که وظیفهی روشنگری در انتخابات را دارند، میشود.
♦️دولت استفاده از ظرفیت پیام رسانهای خارجی نظیر #کلاب_هاوس را از الان به دست گرفته و بعید نیست همین عاملی برای تاثیرگزاری در نتیجه انتخابات باشد
این کلیپ را دست به دست کنید تا همه مطلع بشن
🆔@sardarr_soleimani
🌹خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)
مسیحیان ،ارمنی ها و ایزدی ها فریاد کمک خواهیشان بلند شده بود از دست داعش ، هیچ کدام از دولت های مسیحی کمکشان نکردند، زن هایشان زیر دست داعشی ها بودند و مردانشان اسیر. تنها مردی که با نیروهایش ایستاد کنارشان و محافظتشان کرد: کسی بود که با قرآن و زیر سایه اهل بیت تربیت شده بود ؛حاج قاسم سلیمانی
نماینده کلیمیان ایران در پارلمان بروکسل گفت: اروپایی ها باید خجالت بکشند ؛ تنها کسی که از مسیحیان شرقی دفاع می کند سردار سلیمانی است. یک مسلمان! این کار سردار سلیمانی در حالی است که نمایندگان پارلمان اروپا پا روی پا انداخته اند وآب معدنیشان را می خورند. یک کسی در بیرون از من سوال کرد : چرا این قدر با آمریکا مخالفت می کنید؟
گفتم:یک سوال از شما دارم.
آمریکا 50 سال در کشور ما حاکم مطلق بود ، یک نشانی از عملکرد او نشان بدهید که بگویم این بنا ، این راه ، این اتوبان ، این اقدام ، این عمل ...در کنار همه غارت های وسیع ، کار آمریکاست... کشور مصر آیینه روشنی است . تحت سیطره آمریکا تمام اعتبار و آبروی خودشان را از دست دادند... کشور های عربی مثل گدا دنبال کشور های پولدار می دوند....
📚کتاب "حاج قاسم"
🌷@sardardelha_313
💦امام حسن عسکری علیه السلام:
👌 تا جایی كه مىتوانى تحمّل كنى دست نياز دراز مكن؛
💠زيرا هر روز، #روزىِ_تازهاى دارد.
👈 بدان كه #پافشاری در درخواست، هيبت آدمی را مىبَرد، و رنج و سختی به بار میآورد؛
پس، صبر كن تا خداوند دَرى به رويت بگشاید كه به راحتی از آن وارد شوى؛
كه چه نزدیک است احسان، به آدم اندوهناک، و امنيت، به آدم فراری وحشتزده؛ چه بسا كه دگرگونی و گرفتاریها، نوعى تنبيه خداوند باشد و بهرهها مرحله دارند؛ پس، برای چیدن ميوههاى نارس شتاب مكن، كه به موقع آنها را خواهی چید.
👈 بدان، آن كه تو را #تدبير میكند، بهتر میداند كه چه وقت، بیشتر مناسب حال توست،
پس در همه كارهایت به انتخاب او اعتماد كن، تا حال و روزت سامان گیرد.
📚 بحار الانوار ج۷۵، ص۳۷۹
🆔@sardarr_soleimani
#برگیازخاطره🍃
توی فرودگاه دور و بر حاجی شلوغ بود
با همه روبوسی و احوالپرسی میکرد
نگران شدم!
قبل اینکه برسیم پای هواپیما،
توی اتوبوس هر دو از یک میله گرفتیم
دستش را فشار دادم و گفتم :
«حاجی! مواظب باش،
یه وقت خدایی نکرده یکی چاقویی داره،اتفاقی میافته برات...»
گفت:«این مردم خیلی عزیز ان»
بعد با لحن شوخی گفت:
«تو که از شهادت نمیترسیدی!»
قیافه حق به جانب گرفتم و گفتم :
«حاجی من نگفتم از شهادت میترسم !»
صد تا مثل من فدای شما بشه
شما الان امید بچه یتیم ها هستید ...
شما الان امید بچههای مظلوم عراق هستید
خندید و گفت:
«گاهی اوقات شهادت تاثیرش از موندن بیشتره»💚🍃
#حاج_قاسم
『••🌼••』
تا پَرستو مےزند پَـر، به خودم مےگویم
هرڪجا ماندن خطا بود سَفـر بٰاید ڪرد🕊!'
#عکسهایفیڪزیبادخترونه💕😻🦋
#یهعالمهمتنهایانگیزشی 🍭🍓✨
#استوریهایجذاب🤞🏾😍🌿
.°• !
https://eitaa.com/joinchat/893517873C41a22b4e64 :)
-پیشنهـادمیڪنمحتماعضوبشید💙😉