🦋↲﷽↳🦋
🌼 #نصیحت_شهیدانه 🌼
💔شهیداحمدعلی نیری💔
🍁« اگریک روز پاک باشید وگناه نکنید.،
حتما آقا(عج)رادرخواب می بینی!.
واگر۱۰روز پاک باشی،
خودحضرت راخواهی دید
══════°✦ ❃ ✦°══════
🆔@sardare_kerman
══════°✦ ❃ ✦°══════
#زیارتنامه✉️🕊
http://ziarat.baadesaba.ir/front/
از این طریق میتونید اسم بنویسید به نیابت ازتون یکی از خادم های امام رضا علیه السلام زیارت آقا رو انجام بده و ۲رکعت نماز بخونه،ان شاءالله اسم بنویسید ان شاءالله تعجیل در فرج آقا باشه.
دوستان گلم پیشنهاد میکنم اگه دلت برای اقامون تنگ شده برو ثبت نام کن❤️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
📖🕋📖🕋📖
🕋📖🕋📖
📖🕋📖
🕋📖
📖
💠همراهان گرامی کانال ، ختم دسته جمعی سوره قدر ( سفارش شده به تلاوت آن درماه رمضان )در کانال بر گزار میشود
✅تعداد ثبت مجموعه یا ضامن آهو میشود و توسط متصدی آمار در حرم مطهر
🍃🍂آقا علی بن موسی الرضا 🍂🍃
از طرف شما عزیزان ثبت میشود و نزد ولی نعمتمان به امانت سپرده میشود
❇️فرصت از زمان اعلام متن در کانال( اکنون ) تا پایان ماه مبارک رمضان
❇️به نیت سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عج الله تعالی فرجه
و برآورده شدن حاجات افراد شرکت کننده
📣لطفا تعداد سوره درخواستی خود را که می خوانید ،به آیدی زیر بفرمایید تا جمع سوره ها در حرم امام رضا علیه السلام ثبت گردد
🌹متن سوره قدر 🌹👇👇👇
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ
إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِى لَيْلَةِ الْقَدْرِ ﴿١﴾ وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ ﴿٢﴾ لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ ﴿٣﴾ تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن كُلِّ أَمْرٍ ﴿٤﴾ سَلَامٌ هِىَ حَتَّىٰ مَطْلَعِ الْفَجْرِ ﴿٥﴾
ترجمه
به نام خداوند رحمتگر مهربان
ما [قرآن را] در شب قدر نازل كرديم. (۱) و از شب قدر، چه آگاهت كرد. (۲) شب قدر از هزار ماه ارجمندتر است. (۳) در آن [شب] فرشتگان، با روح، به فرمان پروردگارشان، براى هر كارى [كه مقرّر شده است] فرود آيند؛ (۴) [آن شب] تا دمِ صبح، صلح و سلام است. (۵)
تشکر از حضور پر رنگتون 🌹
عاقبت بخیر باشید ان شاء الله 🌺
به ایدی زیر پیام بدهید جهت شرکت در ختم سوره قدر
🔽🔽🔽
ایدی🌺
🆔 @ZZ3362
🌹 خوابی که سردار سلیمانی پس از شهادت سردار مهدی زینالدین دیدن :
✍هیجانزده پرسیدم: «آقا مهدی مگه تو شهید نشدی؟ همین چند وقت پیش، توی جادهی سردشت...» حرفم را نیمهتمام گذاشت. اخم كوتاهی كرد و چین به پیشانیاش افتاد. بعد باخنده گفت: «من توی جلسههاتون میام. مثل اینكه هنوز باور نكردی شهدا زندهن.» عجله داشت. میخواست برود. یك دیگر چهرهی درخشانش را كاویدم. حرف با گریه از گلویم بیرون ریخت: «پس حالا كه میخوای بری، لااقل یه پیغامی چیزی بده تا به رزمندهها برسونم.» رویم را زمین نزد. قاسم، من خیلی كار دارم، باید برم. هرچی میگم زود بنویس. هولهولكی گشتم دنبال كاغذ. یك برگهی كوچك پیدا كردم. فوری خودكارم را از جیبم درآوردم و گفتم: «بفرما برادر! بگو تا بنویسم.». بنویس: «سلام، من در جمع شما هستم»
همین چند كلمه را بیشتر نگفت. موقع خداحافظی، با لحنی كه چاشنیِ التماس داشت، گفتم: «بیزحمت زیر نوشته رو امضا كن.» برگه را گرفت و امضا كرد. كنارش نوشت: «سیدمهدی زینالدین» نگاهی بهتزده به امضا و نوشتهی زیرش كردم. باتعجب پرسیدم: «چی نوشتی آقامهدی؟ تو كه سید نبودی!» اینجا بهم مقام سیادت دادن. از خواب پریدم. موج صدای آقامهدی هنوز توی گوشم بود؛ «سلام، من در جمع شما هستم»
📚برشی از کتاب "تنها؛ زیر باران"
روایتی از حاج قاسم سلیمانی
درباره شهید مهدی زین الدین...
✅کانال سردار سلیمانی👇👇👇
@sardare_kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کسی که کل استکبار جهانی
از ترسش خواب نداشتن
ببین چطور توی یه راهرو سرپا ایستاده
و به مداحی این سرباز گوش میده
و بغلش میکنه و...
#حاج_قاسم 💕
@sardare_kerman
قسم به خون شهیدان
قسم به لبخند #حاج_قاسم
قسم به پاکی چشم نوکران حسین
قسم به زلالی اشک همسران شهیدان
#اسرائیل_نابود_خواهد_شد
#الموت_اسرائیل
#رمضان
#حاج_قاسم_سلیمانی
@sardare_kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فیلمی از نبرد شب گذشته الحشدالشعبی با تروریستهای داعش در حومه سامرا
🔺آمار اولیه قربانیان حملات، ۱۰ شهید از نیروهای الحشد و زخمی شدن شماری از آنها است.
🔺«سرایا السلام» در پی حملات داعش اعلام کرد امنیت در مناطق تحت حمایت این نیروها در اطراف سامراء کاملا برقرار است.
🇮🇷 @sardare_kerman
شهید سلیمانی: اگر بخواهم برای شهیدکاظمی نامهای بنویسم، خواهم نوشت "مرا ببر"
این شهید والامقام اینگونه میگوید: «من همیشه به احمد (شهید احمد کاظمی) میگفتم «الهی دردت بخوره تو سرم»، اصطلاح من بود نسبت به احمد، دورت بگردم.
من دلم میخواست واقعاً، آنچه مکنونات قلبی من است. از خدا این رو می خوام که خدا هر چه سریعتر به او ملحق کند. به او اگر بنویسم، این را خواهم نوشت من را ببر ...»
@sardare_kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷°○•☘]
°#استورےسرداردلها🌱
•••بہ نام ؏شق♥️
و بہ هࢪآنچہ
ڪہ مࢪایاده
تٌ می اندازد•••
@sardare_kerman
1_184842304.mp3
28.44M
#زیارت_عاشورا
( شب چهارم)
🎤 با نوای علی فانی
@sardare_kerman
❤️ تمام زندگی من ❤️
#قسمت هفتم داستان دنباله دار تمام زندگی من: دنیای بزرگ
رفتم هتل … اما زمان زیادی نمی تونستم اونجا بمونم … و مهمتر از همه … دیگه نمی تونستم روی کمک مالی خانواده ام حساب کنم … برای همین خیلی زود یه کار پاره وقت پیدا کردم …
پیدا کردن کار توی یه شهر 300 هزارنفری صنعتی-دانشگاهی کار سختی نبود … یه اتاق کوچیک هم کرایه کردم … و یه روز که پدرم نبود، رفتم وسایلم رو بیارم …
مادرم با اشک بهم نگاه می کرد … رفتم جلو و صورتش رو بوسیدم …
– شاید من دینم رو عوض کردم اما خدای محمد و مسیح یکیه … من هم هنوز دختر کوچیک شمام … و تا ابد هم دخترتون می مونم …
مادرم محکم بغلم کرد …
– تو دختر نازپرورده چطور می خوای از پس زندگیت بربیای و تنها زندگی کنی؟ …
محکم مادرم رو توی بغلم فشردم …
– مادر، چقدر به خدا ایمان داری؟ …
– چی میگی آنیتا؟ …
– چقدر خدا رو باور داری؟ … آیا قدرت خدا از شما و پدرم کمتره؟ …
خودش رو از بغلم بیرون کشید … با چشم های متحیر و مبهوت بهم نگاه می کرد …
– مطمئن باش مادر … خدای محمد، خدای مسیح و خدایی که مرده ها رو زنده می کرد … همون خدا از من مراقبت می کنه و من به تقدیر و خواست اون راضیم …
از اونجا که رفتم بغض خودم هم ترکید … مادرم راست می گفت … من، دختر نازپرورده ای بودم که هرگز سختی نکشیده بودم … اما حالا، دنیای بزرگی مقابل من بود … دنیایی با همه خطرات و ناشناخته هاش …
@sardare_kerman
📚 📖 📖
joze8.mp3
4.07M
💠جزء هشتم قرآن کریم💠
به روش تحدیر
با صدای استاد #معتز_آقائی
🌷التماس دعا🌷
@sardare_kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آرامجانم♡
#شبتونآرومبایادشهدا✨
🆔 @sardare_kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ڪݪیپ ڪارِ🛠
بَچِہ هاےِ ڪانالِہ😎
ِ🎤مُحَمَّدحُسِینِ حَدّادیان
ڪِیفیَٺ عاݪے👌
اِݪٺِماسِ دُعا🤲
@sardare_kerman
✍ رفتار زیبای حاج قاسم سلیمانی در ماه رمضان با راننده و محافظهای خود در هنگام افطار!
🔺در ماه مبارک رمضان اگر زمان افطار به خانه میرسیدند، میگفتند برای راننده و محافظها افطار آماده کنید تا به خانهشان میرسند، بتوانند کمی افطار کنند و گرسنه نمانند.
🔵 @sardare_kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ڪݪیپ رِضا شاه🔥
🎤 عَݪے رِضا شِدَّٺ
👌 ڪِیفیَٺ عاݪے
🌷 اَز دَسٺ نَدین
#استوری
@sardare_kerman
🔴 از دیشب، تروریستهای داعش، با سوءاستفاده از بیثباتی سیاسی و امنیتی حاکم در عراق، یک حمله سنگین در اطراف سامرا را اجرا کردند که البته علیرغم شهادت تعدادی از نیروهای حشدالشعبی، تا الان دفع شده است...
سناریوی آمریکا در عراق، وارد فاز تازهای شده و احتمالا پیچیدهتر هم خواهد شد!
🔸حملات #داعش در استان صلاح الدین عراق آغاز و منجر به شهادت و زحمی دهها عضو حشدالشعبی شد....
بعد از شهادت #حاج_قاسم و بی دولت سازی، مجلس این کشور خروج نیروهای بیگانه را تصویب کرد....
پیدایش مجدد و پررنگ داعش باهدف توجیه لزوم ماندن آمریکا در عراق است؛ راستی چرا داعش به آمریکاییها در عراق حمله نمیکند؟!
@sardare_kerman
🌸 #دعای_افطار
بِسْمِ اللَّهِ اللَّهُمَّ لَكَ صُمْنَا وَ عَلَى رِزْقِكَ
أَفْطَرْنَا فَتَقَبَّلْ [فَتَقَبَّلْهُ] مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ
السَّمِيعُ الْعَلِيمُ
❤️خدایا برای تو روزه گرفتیم و با
روزی تو افطار می کنیم، پس از ما
بپذير كه به راستی تو شنوا و دانایی
#التماس_دعا
#طاعات_وعبادات_قبول💐
1_184842304.mp3
28.44M
#زیارت_عاشورا
( شب پنجم)
🎤 با نوای علی فانی
@sardare_kerman
#وفات_حضرت_خدیجه_س
میرود اسلام تا اوج آن زمان که میشود
ثروت بانو و تیغ مرتضی بال و پرش
اشهد انَّ علی را گفته چون قبل از غدیر
اسوه ی عالم شد ایمان ولایت محورش
✍احمد جواد نوآبادی
#السلام_علیک_یا_خدیجه_الکبری (س)
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والعاقبه والنصر✨✨✨
@sardare_kerman
1_291744742.attheme
169.9K
• #مدافعان
• #تم_پسرونه📲
• #تم
• #تم_تیره
@sardare_kerman
joze9.mp3
4.11M
💠جزء نهم قرآن کریم💠
به روش تحدیر
با صدای استاد #معتز_آقائی
🌷التماس دعا🌷
@sardare_kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انگار که به او گفته باشند،
از #بهشت برای اهل #دنیا پیغامی بفرست.
حاج قاسم هم مغرورانه میگوید:
رستگار شدم، پیروز شدم، من رسیدم،
من بردم ...
🚩 یادگاه سردار شهید سلیمانی👇
@sardare_kerman
داستانی که بخاطر اون تا اینجا اومدید ☺
✍️ شبی در سوریه، من بودم و بانوی اهل سنت...
💠 سوزش زخم بازویم لحظه ای آرام نمی گرفت، هجوم سرد و سنگین باد و خاک دست بردار نبود و سیاهیِ یکدستِ شب بیشتر آزارم می داد و باز هم هیچکدام حلاوت حضور در این هوای بهشتی را به مذاقم تلخ نمی کرد که حالا رؤیایم تعبیر شده و مدتی می شد که به عشق #دفاع از حرم، در خاک #سوریه برای خودم شور و حالی دست و پا کرده بودم.
حالا در ظلمت ظالمانه این خرابه ها به عزم مبارزه با #تکفیری ها گشت می زدیم تا محله ای را که همین امروز از تروریست ها باز پس گرفته بودیم، پاکسازی کنیم. هر چند در و دیوار در هم شکسته خانه ها به خاک مصیبت نشسته بود، اما دیگر خبری از حضور ذلیلانه اراذل تکفیری نبود که صدای تیزی، خوابِ خوشِ خیالم را پاره کرد و سرم را به سمت صدا چرخاند.
💠درست از داخل خانه ای که مقابل درش ایستاده بودم، چند صدای گنگ و مبهم به گوشم رسید و باز همه جا در سکوتی سنگین فرو رفت. فاصله ام تا بقیه بچه ها زیاد بود و خیال حضور #تروریستی در این خانه، فرصت نداد تا کسی را خبر کنم که با نوک پوتینم در آهنی و شکسته خانه را آهسته فشار دادم تا نیمه باز شود.
چراغ قوه کوچکم را به دهان گرفتم و اسلحه ام را آماده کردم تا اگر چشمم به چهره نحسش افتاد، شلیک کنم و خبر نداشتم در این خانه خرابه چه خبر است!
در شعاع نور باریک چراغ قوه، سایه زنی را دیدم که پشت به من، رو به قبله ایستاده بود و پوشیده در پیراهنی بلند و شالی بزرگ، به شیوه #اهل_سنت نماز می خواند و ظاهراً ردّ نور چراغ قوه را روی دیوار مقابلش دید که تمام بدنش از ترس به لرزه افتاد، جیغش در گلو خفه شد و نمازش را شکست.
فرصت نکردم چیزی بگویم که وحشت زده به سمتم چرخید و انگار راه فراری برای خودش نمی دید که با بدنی که از ترس به رعشه افتاده بود، خودش را عقب می کشید و نفس نفس می زد تا بلاخره پشتش به دیوار رسید و مطمئن شد به آخر خط رسیده که با صدایی بریده ناله می زد و به خیال خودش می خواست با همین نغمه غریبانه از خودش دفاع کند که کلماتی را به لهجه غلیظ محلی میان جبغ و گریه تکرار می کرد و من جز یک مفهوم مبهم چیزی نمی فهمیدم: «برو بیرون حرومزاده تکفیری!»
در برابر حالت مظلوم و وحشت زدهاش نمیدانستم چه کنم...
💠 در برابر حالت مظلوم و وحشت زده اش نمی دانستم چه کنم و همان اندک اندوخته زبان عربی هم از یادم رفته بود که فقط توانستم اسلحه ام را پایین بیاورم تا کمتر بترسد و با دست چپم چراغ قوه را از میان دو لبم برداشتم بلکه به کلامی آرامَش کنم، ولی تنهایی و تاریکی این خرابه و ترس از تروریست ها امانش را بریده بود که خم شده و با هر دو دست به زمین خاکی خانه چنگ می زد و هر چه به انگشتان لرزانش می رسید به سمتم پرتاب می کرد و پشت سر هم جیغ می کشید: «حرومزاده تروریست! از خونه من برو بیرون!»
لباس ارتش سوریه به تنم نبود تا قلبش قدری قرار بگیرد، نمی توانستم به خوبی عربی صحبت کنم تا مجابش کنم که من تروریست نیستم و می دیدم با هر قدمی که به سمتش می روم، تمام تن و بدنش به لرزه می افتد که چراغ قوه را مستقیم رو به سمت صورتم گرفتم تا چهره ام را ببیند و بفهمد هیچ شباهتی به تروریست های تکفیری ندارم و فریاد کشیدم: «من شیعه ام!»
دوباره چراغ قوه را به سمتش گرفتم، چهره استخوانی اش از ترس زرد شده و چشمان گود رفته اش از اشک پُر شده بود و می دیدم هنوز هم از هیبت نظامی ام می ترسد که با کلماتی دست و پا شکسته شروع کردم: «نترس! من تروریست نیستم! از نیروهای ایرانی هستم! برای کمک به شما اومدم!»
کلماتم هر چند به لهجه محلی ادا نمی شد و فهمش برای او چندان ساده نبود، اما ظاهراً باور کرده بود قصد آزارش را ندارم که مقاومت مظلومانه اش شکست و همانجا پای دیوار به زمین افتاد.
پیراهن بلند مشکی اش غرق خاک بود و از صورت در هم تکیده اش پیدا بود که در این چند روز، از ترس تجاوز تروریست ها به جانش، در غربتکده این خرابه پنهان شده و حالا می خواست همه حجم ترس و تنهایی اش را پیش چشمان این مدافع شیعه ضجه بزند که همچنان میان گریه ناله می زد تا بلاخره بقیه بچه ها هم خبر دار شدند و آمدند.
از میان ما، افسر سوری او را شناخت؛ همسر عبدالله بود، مدافع اهل #سنت زینبیه ☘️ که غروب دیروز در دفاع از حرم به شهادت رسید.
سلام خدا به همه مدافعان حرم چه #شیعه و چه #سنی🌹
#پایان
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
حالا که دعوتت کرده بمون 🌹😍
@sardare_kerman