eitaa logo
جاماندگان از قافله عشق 🦋
1.6هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
674 ویدیو
1 فایل
#نشر_آثار_شهدا #روایت_دفاع_مقدس و پستها و محتوای ارزشی #جاماندگان_ازقافله_عشق جهاد تبین و بصیرت افزایی
مشاهده در ایتا
دانلود
6.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شلمچه کانال ماهی گوشه ای از فدا کاری در مقابل" آتش جهنم " عملیات کربلای 5 یک و واقعی از خط مقدم و در یک قدمی تا شهادت 🔹️ آیا تا به حال را دیده ای؟ یا از اوصاف اش شنیده ای؟ ◇ این جا خود خود است، این است که در فیلم می بینید. ◇ اینگونه عبور کردند ◇ اینجا عملیات کربلای پنج در است ، اینجا سر پل کانال پرورش ماهی است...
5 سلام پس از شکست فاحش عملیات کربلای ۴ [ که اتفاقا بیشترین کار برای موفقیتش شده بود و بیشترین شناسایی ها و سخت ترین تمرین های متناسب و پیچیده ترین مانورهای حفاظتی برای پیروزی در آن طراحی و انجام شده و مفصلترین خریدهای مایحتاج غواصی در آن صورت گرفته بود .( مثلا موشک تاوی که کلاهکش از آن تانکی که قرار بود بزنه گرونتر بود برای خط اول طراحی شده بود ) و قرار بود تکلیف جنگ را یکسره کند ] . به خاطر ایجاد فرصتی برای عقب کشیدن نیروها و تجهیزات نظامی، من و شهیدان رسول حدادزاده تبریزی و جمشید صفاری ارومیّی مامور اجرای آتش به روی مواضع آتشبارها و شاهراههای نظامی دشمن شدیم . اول صبح روزی که سخت مشغول بودیم ، بی سیم دکل مرا خواست . سردار جهانسری ( فرمانده قبلی توپخانه لشکر عاشورا و فرمانده قرارگاه آتش عملیات کربلای ۴ ) بود ، پس از سلام و احوالپرسی گفت : حتما و همین امروز خودتو به پادگان شهید باکری دزفول برسان و چون مرخصی ها لغوه ، دو برگ مرخصی شهری بردار و با یکی از دژبانی خارج شو و ۳ ، ۴ روزی برو خانه و با دیگری هم برگرد ( به خاطر اینکه ما حدود ۳ ماه قبل از عملیات برای شناسایی و آماده سازی طرح های آتش توپخانه به خرمشهر رفته و در قرنطینه بودیم و از قضای روزگار ، عصر روزی که ما صبح آن از پادگان خارج شده بودیم ، انبار مهمات و چادرهای استراحت ما بمباران شده و اتفاقا فردای آن روز هم برادر بزرگم به همراه پسر دایی هایم که تازه در قالب سپاهیان محمد ( صلی الله علیه و آله ) به جبهه آمده بودند ، برای دید و احوالپرسی به مقر توپخانه مراجعه کرده و مشاهده می کنند که چادرهایمان سوراخ سوراخه و ... و وقتی از ما سراغ می گیرند با چند جواب مختلف مواجه می شوند که به قرینه مشاهدات خود از مقر و پاسخ های گاها متضاد باهم ، فکر می کنند حادثه ای برای ما اتفاق افتاده و چون مدتی هم از ما خبری نمی آمد بسیار نگران می شوند . [ علت آن پاسخ های متفاوت هم این بود که ما هر وقت برای شناسایی منطقه ای می رفتیم برای رعایت مسائل استحفاظی در بین بچه ها شایع می شد که به مشهد رفته اند که تازه واردها یا بی تجربه ها فکر کنند که به زیارت امام رضا ( علیه السلام ) رفته ایم و در حالی که منظور ما از مشهد ، همان مفهوم اسم مکان یعنی محل شهادت بود که مجبور بودیم توریه بکنیم تا دروغ نگفته باشیم و از طرفی هم تاکتیک حفاظتی خوبی بود ] من به خاطر امتثال امر فرماندهی ، همان شب خود را به دزفول رسانده و ساک را و دو برگ مرخصی شهری را هم برداشتم که به خلخال بروم ، اما با خود گفتم حالا که درگیر عملیاتیم و برادر و دو پسر دایی و پسر عمو و چند نفر دیگر از دوستان و هم روستاییهایم هم آمده اند ، بی خبر از آنها بروم ، در پاسخ خانواده هاشان چه بگویم ؟ لذا پیش سردارحاج حسن استوار آذر ( فرمانده آن روز توپخانه ) که در همان بمباران ترکش خورده و ایام نقاهت را در پادگان می گذراند، رفتم و اجازه خواستم که آن شب را به سد دز که همشهریانم آنجا بودند بروم و فورا برگردم و صبح روز بعد به مرخصی بروم . خلاصه با ماشین تدارکات لشکر به سد دز رفتم و یک شب هم پیش آنها ماندم و صبح بعد از نماز به پادگان برگشتم تا ساکم را برداشته و به مرخصی بروم . ساکم را برداشتم و از چادر که خارج شدم ،حاج حسن را دیدم ، با دیدن من دست به آسمان برداشت و شکر گفت گفت : حمید ،برو وسایلتو به تعاونی بده ،دیگه مرخصی نمی خواد بری ، فردا شب ؟! با شنیدن این خبر ، جا خوردم ، چطور میشه بدون شناسایی لازم عملیات بکنیم ؟ حاج حسن با مشاهده تعجب من ، سری به نشانه تاسف تکان داد و گفت : حتما ، تدابیری اندیشیده شده ، برو آماده باش . ساعاتی بعد خبر آمد که عملیات آتی هم ، همین امروز و فردا از شلمچه انجام خواهد شد ! تا بسیجی ها اسم عملیات می شنیدند ، انگار بال در آورده و خوشحال می شدند که واقعا قابل وصف نیست . اما این بار قصّه فرق می کرد ، هنوز بعضی از بچه ها از شلمچه برنگشته بودند ، هنوز بسیاری از جنازه های شهدا در دریاچه مصنوعی روبروی کارخانه پتروشیمی بصره و نهرهای عرائض و خیّن و دوئیجی و آبراهه های منتهی به اروند روی آب غلط می خوردند ، هنوز جای مجروحین و شهدا در گردان های پیاده و واحدهای رزمی خالی بود ، هنوز سازمان رزمی یگان های مختلف ، خصوصا گردان های زبده عملیات کننده کامل نبود ، اما هر چه بود با اطمینان به نظرات فرماندهان جنگ که در نهایت به تصویب امام راحل ( ره ) می رسید ، همه بچه ها آماده می شدند ( اگر چه از آن نشاط همیشگی و آن بال و پردرآوردن های قبل از عملیات خبری نبود و اکثر نیروها حیران بودند و شلمچه را با توجه به آمادگی کامل دشمن و تقویت نیروهای دشمن با ورود یگانهای زبده ای چون سپاه ۳ و ۷ ارتش عراق و نیز موارد گفته شده در بالا ، مناسب انجام عملیات نمی دانستند . نزدیک عصر همان روز کمپرسی های تا خرخره به گل آراسته رسیدند و
جاماندگان از قافله عشق 🦋
🔻نقش قرارگاه کربلا در عملیات کربلای۵ به روایت اسناد - ۳ ♦️برگزاری بیش از بیس
🔻نقش قرارگاه کربلا در عملیات به روایت اسناد - ۴ 💢 جلسه خصوصی هاشمی و محسن رضایی/ اعلام نظر نهایی در آن جلسه آقای هاشمی شروع کرد به رای گیری، این روال را، البته دو بار قبل هم تجربه کرده بودیم، ولی به این شکل صریح نبود. آقای هاشمی نظر تک تک افراد را پرسید. آقای هاشمی وقتی به من رسید گفت که خب آقای غلامپور شما نظرت را بده، شما قرارگاه اصلی هستید، ماموریت اصلی به عهده‌ی شما است. من می‌خواستم برایشان توضیح بدهم که همه یگان‌هایم پای کار هستند، اما این ابهامات هم وجود دارد، اما ایشان گفت نه دیگر نشد، یا بگو آره یا نه. همین‌جا بود که آقا محسن گفت آقای هاشمی این فرمانده من، فردا شب می‌خواهد برود بزند به خط، این‌جوری که اصلا شرایط فراهم نمی‌شود، ایشان دیگر روحیه پیدا نمی‌کند، نمی‌تواند بجنگد. بعد هم جلسه را قطع کرد و با آقای هاشمی رفتند داخل آن سنگر کوچک و حدود بیست دقیقه خصوصی صحبت کردند. بعد از آن آقای هاشمی اعلام کرد که عملیات اجرا بشود. می‌خواهم بگویم تصمیم‌گیری و انتخاب منطقه‌ی نبرد کربلای۵ در واقع یک فرآیند خیلی سختی بود. آقای هاشمی اگر دستور اجرای عملیات را می‌داد و عملیات موفق می‌شد، خب همان چیزی بود که به دنبالش بود و طبیعتا این برایش بهتر بود، اما اگر می‌گفت بروید و ما شکست می‌خوردیم یا اصلا باتوجه به مخالفت فرماندهان، تصمیم می‌گرفت عملیات اجرا نشود دوباره روز از نو روزی از نو، یک مجال دیگری برای سپاه پیش می‌آمد، چون سپاه که نگفته بود من نمی‌خواهم بجنگم، تازه باید یک فرصت مجدد می‌دادند به سپاه تا عملیات دیگری را پیگیری کند. لذا آقای هاشمی احساس می‌کرد اگر موافقت کند این به صلاح نظام و انقلاب و جنگ و کشور است، چون بالاخره تکلیف روشن می‌شود. اگر هم عملیات شکست بخورد بالاخره خود سپاه با آقای هاشمی همسو می‌شود و به امام می‌گویند ما نمی‌توانیم. بنابراین آقای هاشمی با هوشمندی و عقلانیتش به این جمع‌بندی رسید که با وجود همه‌ی مخالفت‌ها عملیات اجرا شود. آقای هاشمی با درک شرایط و وضعیت با آقای رضایی همسو و همراه شد و تایید کرد که عملیات اجرا بشود. البته من در برخی جاها حتی در مقاله‌ای راجع به کربلای۵ از آقای درودیان دیدم که تصمیم‌گیری قطعی و نهایی را به عهده آقای هاشمی گذاشته است، به آقای رشید هم عرض کردم که اینجا به نظر من، حتی آقای درودیان _به‌عنوان یک راوی جنگ سپاه و کسی که با واقعیت جنگ از نزدیک سروکار داشته- نسبت به آقامحسن بی انصافی کرده، در حالی‌که، خداوکیلی آنچه من شاهد و ناظر قضیه بودم این بود که اگر آقای هاشمی هم گفت بله، ایشان را مجاب کرد. ♦️ و مفهوم ندارد در واقع این دوره پانزده روزه یک دوره کوتاه زمانی، اما بی‌نظیر است، از این نظر که ما ظرف پانزده روز، هم طرح‌ریزی کردیم، هم منطقه‌ی نبرد را انتخاب کردیم، هم تصمیم به این سختی را گرفتیم و هم وارد عملیات شدیم. البته یک نکته را من از نظر عملیاتی و نظامی عرض بکنم، خوشبختانه مزیتی که منطقه شلمچه داشت این بود که ما عملا آمدیم جای تلاش اصلی و پشتیبانی را عوض کردیم. یعنی نزدیک بودن تلاش پشتیبانی و اصلی به هم، استقرار عقبه‌ها در جای خودشان، استقرار یگان‌ها و واحدها، شناسایی‌های انجام شده و اقداماتی که لشکر ۱۹ فجر و تیپ ۵۷ ابوالفضل(ع) انجام داده بودند، در واقع شرایطی را ایجاد کرده بود که به میزان عمده و قابل ملاحظه‌ای در زمان صرفه‌جویی شد. به همین دلیل است که ما اعتقاد داریم که اصلا کربلای ۵ بدون کربلای ۴ معنا و مفهوم ندارد و تفکیک آن‌ها غیرممکن است. در کربلای ۵ می‌شود گفت خداوند به واسطه‌ی یک سختی، یک راه جدیدی را برای ما باز کرد؛ یعنی اگر اتفاق کربلای ۴ نمی‌افتاد، دشمن غافل نمی‌شد و ما نمی‌توانستیم دشمن را در زمین و زمان غافلگیر کنیم. بنابراین، نمی‌توانیم راجع به موفقیت کربلای ۵ حرف بزنیم بدون اینکه شکست کربلای ۴ را به آن وصل کنیم. تاریخ شفاهی جنگ در کانال رزمندگان دفاع مقدس ادامه دارد...... @seYed_Ekhlas🇮🇷        ‌‌‍‌‎‌
سلام همران گرانقدر بخشی از خاطرات شخصی رزمندگان مربوط به عملیات پنج را 👇 بخوانیم