🍃🌸درمحضر شهید
قربانی برای عروس خانم
💎مرسوم است به میمنت ازدواج، جلوی پای عروس و داماد قربانی می کنند.
این رسوم را کومله نیز اجرا می کرد، با این تفاوت که قربانی ها در آنجا جوانان اسیر ایرانی بودند.
یک بار چند نفر از ما را برای دیدن عروسی دختر یکی از سر کردگان کومله بردند.
🗣پس از مراسم، آن عفریته گفت:" باید برام قربانی کنین تا به خونه شوهر برم". دستور داده شد قربانی ها را بیاورند. شش نفر از مقاوم ترین بچه های بسیج اصفهان که شاید حداکثر سن آنها ۱۴ سال نمی شد را آوردند و تک تک از پشت، سر بریدند.
✒شهدای نوجوان مانند مرغ سر بریده پر پر می زدند و آنها شادی و هلهله می کردند.اما این پایان ماجرا نبود.آن دختر دوباره تقاضای قربانی کرد و این بار شش نفر سپاهی، چهار نفر ارتشی و دو نفر روحانی را آوردند و این دوازده نفر را نیز سر بریدند.
📌من و عده دیگری از برادران را که برای تماشا برده بودند، به حالت بی هوشی و اغما افتاده بودیم و در این وضعیت، مجددا ما را روانه ی زندان کردند .
#شادی_روح_تمام_شهدا_صلوات
سرباز بعثی آمد سمت رودخانه و شروع کرد به خوردن آب
یکی از بچهها آمد با تیر بزند، علیاکبر مانعش شد.
گفت: مگر نمیبینی آب میخورد؟! مثل امام حسین(ع) بادشمن رفتار کن نه مثل دشمن امام حسین(ع)
شهید علی اکبر حسینی
@seedammar
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
✍شهداؤنا هویتنا فلیتنا وجودنا... شهدای مان هویت مان هستند.
⭕️کمپین معرفی اولین شهید حادثه تروریستی رژه اهواز🌹شهید مهندس یونس پورجلو🌹 در فضای مجازی
#مبلغ_شهیدمان_باشیم.
✅آدرس صفحه رسمی اینستاگرم 🌷شهید مهندس یونس پورجلو👇
https://www.instagram.com/shahid_younes_pourjelo?r=nametag
💢آدرس کانال شهید در
#ایتا
#سروش
👇
@sh_younes_P
🔺دنبال کنید و تبلیغ کنید🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞فرزند نابینای شهید مدافع حرم مجید عسگری به یاد پدر، شعر میخواند
دست منو بگیر دیگه دیره...
💐ششم آذر ماه ماه سالروز شهادت شهید مدافع حرم " مجید عسگری" گرامی باد
@seedammar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
🎬روایت زیبا از دفاع مقدس
👈شهیدی که معتاد بود!
💥ببینید و انتشار دهید
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴 ⭕️ #سید_مجتبی_علمدار 🔶قسمت یازدهم 🔶 #گردان_مسلم در عمليات آزادي مهران شهادت حمیدرض
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴
⭕️ #سید_مجتبی_علمدار
🔶قسمت دوازدهم
🔶 #کربلای_شلمچه
اولین روز دیماه ۶۵ بود. به همراه نیروهای گردان مسلم در منطقه صیداویه، اطراف آبادان، مستقر بودیم. نخلهای بلند این روستا حال و هوای
کوفه و غربت امیرالمؤمنین علیه السلام را در ذهن تداعی ميکرد. هر روز با نیروهای گروهان جمع ميشدیم و زیارت عاشورا ميخواندیم. اولین باری که سید مجتبی برای ما مداحی کرد در کنار همین نخلها بود.آرزوی شهادت در میان همه بچه ها موج می زد. غروب روز چهارم دیماه عملیات کربلای۴ آغاز شد. نیروهای چندین لشکر به خط دشمن نفوذ کردند.
گردان ما هم تا پای قایقها رفت و همچنان منتظر دستور حرکت ماند.
جزایر عراق در ساحل اروند و خط نیروهای دشمن در شلمچه مورد حمله
قرار گرفت. اما دشمن، توسط منافقین از همه مراحل عملیات مطلع بود!
دستور عقب نشینی صادر شد. با بازگشت نیروها عملیات به پایان رسید. اما گردان ما همچنان در صیداویه ماند. شبهایی که در این منطقه مستقر بودیم از معنوی ترین ایام زندگی ما بود. نماز شب بچه ها در کنار نخلها هیچگاه از خاطر مانميرود.
دو هفته پس از عملیات کربلای۴ در همان منطقة صیداویه حضور داشتیم. روزها و شبهای خاطره انگیزی بود. تا اینکه فرماندهان لشکر به محل اردوی گردان آمدند و گفتند: »عملیات جدیدی آغاز ميشود. امشب آماده حرکت باشید.
رضا علیپور از شب بیستم دیماه ۱۳۶۵ اینگونه ميگوید: شور و شعف در چهره بچه ها موج ميزد. نیروهای گردان به شلمچه منتقل شدند. این اولین باری
بود که ما قدم به این سرزمین ميگذاشتیم.
دشمن با منحرف کردن آب رودخانه، آبگرفتگی بزرگی در مقابل ما ایجاد
کرده بود. حاج آقا ایزد، فرمانده گردان، در تاریکی شب آخرین تذکرات را
داد و سوار قایق ها شدیم.
به همراه مجتبی و حسین طالبی نتاج سوار قایق شدیم. قایق تا نزدیکی ساحل
دشمن رفت. از آنجا به دلیل حجم آتش دشمن مجبور شدیم به داخل آب برویم.
ّ صدای انفجار، بوی باروت، منور و ... خبر از یک عملیات گسترده ميداد.
نیروهای گردان مسلم تا پل دریاچه ماهی جلو رفتند. از آنجا کار اصلی گردان آغاز شد. در تاریکی شب شروع به پیشروی کردیم. همزمان عراق نیز گردانهای
رزمی خود را برای جلوگیری از پیشروی ایران به این منطقه اعزام کرد.
فراموش نميکنم؛ حسین طالبی نتاج از بچه ها جدا شد و به میان نیزار رفت.
وقتی ستون نیروهای عراقی نزدیک ميشد یکباره از جا بلند شد و آنها را به
رگبار بست! حسین این کار را چند بار تکرار کرد.
واقعًا این کار خیلی شجاعت ميخواست. کار او باعث ميشد نیروهای دشمن جرئت نزدیکی به مواضع ما را نداشته باشند. نزدیک صبح مجتبی را دیدم. خیلی ناراحت بود!
پرسیدم: چی شده؟!
گفت: »حسین رو توی نیزار زدند. ميخوام برم بیارمش.
گفتم: »ببین دشمن چطور آتیش ميریزه؟! مطمئن باش فرمانده گردان اجازه
نميده. صبر کن شرایط که بهتر شد با هم ميریم.هوا روشن شده بود. ما در منطقه ای جلوتر از سه راه شهادت، در شلمچه،
ّمستقر بودیم. فرمانده گردان کمی به اینطرف و آن طرف رفت. صدای غرش
توپخانه و حرکت تانکهای دشمن هر لحظه نزدیکتر ميشد.
رفتم پیش حاجی داشت با بیسیم صحبت ميکرد. به من گفت: بچه ها رو
جمع کن، یه خط باید بریم عقب. لشکر سمت چپ ما جلو نیامده. الان همه ما
محاصره ميشیم!
به سرعت همه بچه ها را جمع کردیم. یک خط به عقب آمدیم. مجتبی با ناراحتی به نیزار خیره شده بود. رفیق صمیمی اش آنجا مانده بود و حالااین بار در خود سه راه و اطراف آن مستقر شدیم. دستور فرماندهی این بود که هر طور شده از این سه راه محافظت کنید.
ساعتی بعد تانکهای دشمن در مقابل سه راه موضع گرفتند. حالت منطقه
طوری بود که دشمن بر این سه راه اشراف داشت. شلیک بی امان تانکها آغاز شد. کم کم خاکریز ما در حال محو شدن بود!
هر بار که تانکهای دشمن قصد پیشروی داشتند بچه ها قد علم ميکردند.
من و چند نفر دیگر از بچه ها آنقدر آرپیجی زدیم تا جایی که گوشهای ما
تقریبًا هیچ صدایی را نميشنید. اما با یاری خدا توانستیم تا زمان تاریک شدن
هوا خط را نگه داریم.
@seedammar
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴
📄بخشی از وصیت شهید مدافع حرم "علیرضا قلی پور "به دختر شش ساله:
فاطمه جان سلام
بابا جان! خیلی دوست دارم،
درسهایت را مرتب بخوان و به حرف مادرت گوش کن.
نماز و حجاب یادت نره،
یادت نره که وقتی چادر به سر میکردی خوشکل و ناز میشدی،
همیشه به یادت هستم،
تو هم به یاد من باش باباجونی.
🕊ششم آذر ماه سالروز شهادت شهید مدافع حرم " علیرضا قلی پور " گرامی باد
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
گاهے یـڪ نگاه آنقدر مهربان است که چشــم هــرگز رهایش نمی کند گاهے یڪ #رفاقــت آنقــدر مــــــــاندگ
14صلوات امشب هدیه میکنیم به 😊👇
#شهید_حاج حسن_حسنی_کارگر
#اللهم_صلی_علی_محمد_وآل_محمد_وعجل
#فرجهم
#التماس_دعا
🍃🌸
@seedammar
#هروز_یک_ایه_از_نور
845) 📖 فانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظيمٍ 📖
💢ترجمه
پس به نعمتی از خداوند و فضلی [ از جانب او] بازگشتند، در حالی که هیچ گزندی بدیشان نرسیده بود، و خشنودی خداوند را پیروی کردند و خداوند دارای تفضلی عظیم است.
سوره آلعمران (3) آیه 174
1397/9/7
20ربيع الاول 1440
Ahd.mp3
2.07M
#دعای_عهد
✳️تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد...
🌸امام خمینی ره:
اگر هرروز (بعد از نماز صبح)دعای عهد خواندی،مقدراتت عوض میشود....⚡️
امام زمانی شو👇👇👇👇
#کانال_خواهم_امد
http://eitaa.com/joinchat/287047696Cbbd8ae64b7
Ziyarat-Ashura-Halawaji.mp3
15.21M
زیارت عاشورا
با صدای دلنشین اباذر حوائجی
قرار هروز صبح😊🌹
@seedammar
#کانال_ابراهیم_هادی_هادی_دلها
༻﷽༺
#صلےالله_علیڪ_یاسیدالشهدا🌷
با نورِ✨ تو مےتوان بہ تأیید رسید
بےواسِطہ در مَحضرِ خورشید☀️ رسید
اے ڪُشتہے اَشڪ یا اَباعَبدِالله❣
با نامِ تو❣ مےتوان بہ توحید رسید
#سلام_ارباب❤️
#صبحم_بنامتان🌤
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 ⭕️ #سلام_علی_ابراهیم 🔸قسمت یازدهم 🔸 #یدالله #ابراهیم در یکی از مغازه های بازار مشغو
⭕️ #سلام_علی_ابراهیم
🔸قسمت دوازدهم
🔸 #حوزه_حاج_آقامجتهدی
سالهای آخر انقلاب بود و #ابراهیم جز رفتن به بازار مشغول فعالیت دیگری هم بود
تقریبا کسی از آن خبر نداشت خودش هم چیزی نمیگفت اما از رفتار واخلاقش کاملا مشخص شده بود
#ابراهیم خیلی #معنوی تر شده بود صبح ها یک پلاستیک مشکی دستش میگرفت وبه سمت بازار حرکت میکرد
یک روز سمت بازار حرکت میکرد باموتور🏍 از سر خیابان رد میشدم گفتم بیا باهم بریم توی راه بهش گفتم چند وقتیه این پلاستیک دستته این چیه گفت هیچی کتابه
بین راه سرکوچه نایب السلطنه پیاده شد وخداحافظی کرد ورفت تعجب کردم محل کار #ابراهیم اینجا نبود با کنجکاوی دنبالش کردم دیدم رفت داخل مسجد ومن هم دنبالش رفتم وکنار تعدادی جوان نشست وکتابش را باز کرد فهمیدم #درس_حوزوی میخونه از مسجد آمدم بیرون واز پیرمردی سوال کردم این مسجد چیه؟
جواب داد #حوزه_حاج_آقامجتهدی
شب وقتی از زورخانه بیرون میرفتیم بهش گفتم داش ابراهیم #حوزه میری چیزی به ما نمیگی
با تعجب برگشت ونگاهم کرد وگفت #حیف_آدم_عمرش_روفقط_صرف_خوردن_وخوابیدن کنه من طلبه رسمی نیستم همینطوری برای استفاده میرم
وتا زمان پیروزی انقلاب🇮🇷 روال کار #ابراهیم همینطور بود وبعد پیروزی انقلاب آنقد مشغولیت هایش زیاد شد که به کارهای قبلی نمیرسید
👉 @seedammar
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
.
هی نگاهت بکنم،
گم بشوم در چشمت
گم شدن در
شبِ چشمان تو
پیدا شدن است... .
.
پاسدار مدافع حرم شهید مرتضی عبداللهی
ولادت: ۱۳۶۶ تهران
شهادت: ۱۳۹۶ بوکمال، سوریه
مزار مطهر: بهشت زهرای تهران،
قطعه ۲۶ .
.
فرازی از وصیـتنامه: دوست دارم اگر شهید شدم ؛
پیکری نداشته باشم از ادب دور است که در پیشگاه سیدالشهدا با تنی سالم و کفن پوش محشور شوم... .
..
#مدافعان_حرم_عشق
#شهید_مرتضی_عبدالهی