eitaa logo
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
2.4هزار دنبال‌کننده
18هزار عکس
9هزار ویدیو
139 فایل
نهایة الحب تضحیة... عاقبت عشق جانفدا شدن است! حضور شما در کانال دعوت ازخود #شهداست. کپی با ذکر ۵ #صلوات #ادمین_تبادل @Mousavii7 #نویسندگی👇🏻 @ShugheParvaz #عربی @sodaneghramk #تبلیغات🤩 @Tblegh پـــیام #ناشناس👇🏻 https://gkite.ir/es/9463161
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از صـاحــب دلم(مهدویت 50)
امام #خمینی: #انقلاب_اسلامی مردم ایران، نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمداری حضرت حجت ارواحنا فداه است.
هدایت شده از صـاحــب دلم(مهدویت 50)
امام #خامنه‌ای: #نیروی_دریایی، سربازان امام زمان-(19 بهمن سالروز بیعت نیروی دریایی با امام امت)
971119_22بهمن.mp3
4.44M
🎙بشنوید| سخنرانی صبح امروز رهبرانقلاب درباره راه‌پیمایی ۲۲بهمن ✅ #هادی_دلها_ابراهیم_هادی
هدایت شده از مقاومــت
روی درب خانه تابلویی زده بود. رویش نوشت: "تقویتی درس زبان، در مسجد امام علی علیه السلام، ساعت دو تا چهار، ساعتی ده تا ، قبولی با ." آن زمان علی کلاس زبان می رفت، از بقیه بچه ها قوی تر بود. با این کلاس،خیلی از بچه های محل را جذب مسجد کرد. 🌹 📚هوری/گروه فرهنگی شهیدابراهیم هادی
⭕️ روزهای اخر ڪانال ابراهیم ابتدا به سراغ چند نفر از سالم ترها ڪه قدرت بدنی داشتند رفت. از انها خواست تاسیم خاردارهای ڪف ڪانال را جمع اوری ڪنند. درڪف ڪانال چند ردیف سیم خاردار حلقوی قرار داشت. انجام این ڪار بدون هیچ گونه امڪانات برای بچه ها بسیار مشڪل بود. ڪار بعدی ابراهیم جمع ڪردن شهدا از میان مجروحین و رزمندگان داخل ڪانال بود. قسمتی از ڪانال از بچه ها فاصله داشت و به خاطر شیب، در دید نبود. بچه ها با سختی بسیار، شهدا را به انجا بردند. حمل پیڪر شهدا سخت نبود. بلڪه دل ڪندن ازرفقا، ڪار را بسیار سخت و طاقت فرسامی ڪرد. شیرمردانی ڪه درمقابل دشمن، شجاعانه جنگیده بودند، اینڪ توان جا به جا ڪردن پیڪر دوستان شهیدشان را نداشتند! ڪسی با ڪسی حرف نمی زد. فقط قطرات اشڪ بود ڪه ارام ارام از گونه ها می چڪید. خاطرات شیرین روزهای باهم بودن، لحظه ای ما را آرام نمی گذاشت. پس از انتقال شهدا به انتهای ڪانال، نوبت پیدا ڪردن جای امنی برای مجروحین بود. مجروحین ڪانال، تعدادشان زیاد بود. عده ای دست و پاهایشان قطع شده بود، عده ای هم بر اثر ترڪش و تیر، دل و روده هایشان بیرون ریخته بود. نگاه جستجوگر ابراهیم به دنبال جایی بود ڪه بتواند مجروحین را از ترڪش خمپاره ها در امان نگه دارد. تنها جای مناسبی ڪه به ذهنش رسید، دیواره های ڪانال بود. حالاڪانال ڪمی شرایط عادی پیدا ڪرده بود. درچهره هیچڪدام از علی اڪبرهای خمینی، نشان ضعف و ترس مشاهده نمی شد. 📚ڪتاب سلام بر ابراهیم ۲ ♻️ادامه دارد...
🍃 بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم 🍃 🌸سَلَامٌ عَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ🌸 🌹باسلام خدمت شمادوستان وعاشقان شهیدابراهیم هادی🌹 🌷همانطور که مستحضر هستید ۲۲بهمن سالگرد شهادت شهید ابراهیم هادی است🌷 🌼به همین مناسب در نظر داریم ان شاالله با همکاری شما عزیزان🙋♂ ختم قرآن کریم هدیه امام زمان عج به نیابت از و شهدای کانال کمیل برگزار کنیم.🌼 🌹عزیزانی که قصد شرکت در این امر معنوی دارند☺️ کلمه را به ای دی زیر بفرستند تا جزء براشون ارسال بشه.🌹 @khaademe_shohadaa اجرتان با حضرت زهرا 🌷🌷🌷
این طفل #زکریای_شهید است که در راه زیارت حرم رسول خدا وقتی راننده وهابی تکفیری متوجه شیعه بودنشون میشه با شیشه شکسته‌ اونو جلوی چشم مادرش ذبح میکنه و بازهم در مدینه مردی پیدا نمیشه جلوی ظلم رو بگیره! کاش اونجا بودیم مطمئنم خون این شهدای مظلوم باعث نابودی وهابیت و آل سعود خواهد شد
هدایت شده از افتخارات جمهوری اسلامی
‼️نگرانی حضرت زهرا ... روزی فاطمه زهرا سلام الله علیها به اسماء فرمود:« چه بد است این تخته‌هایی که بدن مرده را برای تشییع جنازه روی آن می‌گذارند! زیرا وقتی زنی را روی آن قرار می دهند و پارچه ای بر بدنش می کشند، حجم بدن او معلوم است.» اسماء گفت:« من که در حبشه بودم، می‌دیدم مردم آنجا تابوتی از چوب درست می‌کردند و مرده را داخل آن می‌گذاشتند.» سپس اسماء با چوب خرما تابوتی لبه‌دار درست کرد و به فاطمه علیهاسلام نشان داد. حضرت فاطمه بسیار خوشحال شد و فرمود:« این خیلی خوب است. وقتی مرده را داخل آن قرار دهند و پارچه‌ای روی آن بکشند، دیگر معلوم نمی‌شود مرده مرد است یا زن.» و فرمود:« پس از مرگم، مرا در همین تابوت بگذارید.»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴 ⭕️ #سید_مجتبی_علمدار 🔶قسمت هفتاد وهفتم 🔶 #مسائل_سیاسی مدت زیادی از شهادت سید نگذشته
🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾 ⭕️ 🔶قسمت هفتاد هشتم 🔶 بابا مجتبي سلام. اميدوارم خوب باشی. حال من خوب است و شايد بهتر از هميشه. راستی حتمًا ميدانی كه از نوشتن اولين نامه ام برايت حدود يك سال ميگذرد و در اين يك سال اتفاق بسيار مهمی برای من افتاده است. بگذار خيلی زود بگويم و بيش از اين منتظرت نگذارم. بابا جون من به سن تكليف رسيدم و بعد از اين بايد مثل همه بچه های خوب بعضی از كارها را انجام دهم. بابا مجتبی در نامه قبلی از مهربانی تو و خدا برايت نوشته بودم و گفته بودم ميخواهم نامه ای برای او بنويسم. بعدها فكر كردم كه اگر بخواهم برای خدا نامه بنويسم، حتمًا بايد بعد از مدتی منتظر جوابش باشم و اين انتظار كشيدن كمی برايم سخت بود. ّاز روزی كه در مدرسه برايمان جشن تكليف گرفتند، تصميم گرفتم هر روز هنگام خواندن نماز يك جوری با خدا حرف بزنم كه انگار دارم برايش نامه مينويسم. خانم معلم ما ميگفت كه به اين كار ميگويند: حضور قلب. يعنی با قلب خود با خدا حرف زدن و من بعد از آن روز هميشه احساس خوبی دارم و از اين بابت خيلی خوشحالم. حتمًا تعجب ميكنی بابا! زهرا كوچولو و اين حرفها! اما تعجب نکن زهرای تو ديگر بزرگ شده. راستي بابا داشت يادم ميرفت. از حضرت رقيه سلام الله چه خبر؟ حتمًا او را ميبينی. آخه مادر از او و علاقه تو به نازدانه امام حسين علیه السلام زياد برايم حرف ميزند. راستش را بگو، با ديدن او به ياد من نمی افتی؟ حتمًا به او ميگويی من هم دختری دارم كه خيلی بامزه است. ّنميدانم كه آيا باباجون من هر وقت دوستانت را ميبينم به يادتو ميافتم، آنها هر وقت مرا ميبينند به ياد حضرت رقيه سلام الله می افتند؟ خوب ديگر بايد بروم، صدای اذان ميآيد، از اين به بعد با خدا حرف زدن چه كيفی دارد! خداحافظ ـ دخترت سيده زهرا 🌴🌾🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴
1_28110059.m4a
4.11M
🌹هرشب این فایل صوتی کوتاه را هنگام خواب گوش کنید