🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴
⭕️ #سید_مجتبی_علمدار
🔶قسمت هجدهم
🔶 #تزکیه_نفس
ندیدم سید برای هوای نفسش کاری کند در ظاهر آدمی معمولی بود. مثل بقیه زندگی ميکرد. اما هر قدمی که برميداشت برای رضای خدا بود. سعی
ميکرد به همه کارهایش جلوه ای خدایی بدهد. در همه کارهایش خداوند را
ناظر ميدید.
به این سخن امام راحل; بسیار علاقه داشت. خیلی این جمله را دوست
داشت. همیشه تکرار ميکرد. آنجا که فرمودند: عالم محضر خداست، در محضر خدا معصیت نکنید.مدتی بود که در گردان مسلم نماز جماعت نداشتیم. برای همین به همراه سید مجتبی برای نماز جماعت به گردان مالک ميرفتیم.
در آنجا حاج آقا غلامی بعد از نماز جماعت مباحث اخلاقی را بیان ميفرمودند.
یک شب در حال برگشتن به گردان مسلم بودیم. سید گفت: از شما خواهش
ميکنم هر وقت ایرادی در من دیدی، یا مشکلی داشتم، حتمًا به من بگویید.
پیامبرعلیه السلام ميفرماید: مؤمن آینه مؤمن است. سید سعی ميکرد این حدیث شریف را هم برای خودش و هم درباره دیگران رعایت کند. واقعًا آیینه عملی اخلاق بو د. روز دیگر گفت: بیا با هم تلاش کنیم. بیا مشغول تزکیه نفس شویم. بعد کمی مکث کرد و گفت: من راهش را فهمیده ام. با ذکر شروع ميشود.
با هم زیاد فوتبال بازی ميکردیم. بارها توی فوتبال به رفتار او دقت ميکردم.
هیچگاه از محدوده اخلاق خارج نشد.
بارها دیده بودم که نفس خودش را مورد خطاب قرار ميداد. ميگفت: کی ميخوای آدم بشی!؟
بار اولی را که با هم فوتبال بازی کردیم فراموش نميکنم. من هرچه ميخواستم از او توپ را بگیرم نميشد. آنقدر قشنگ دریبل ميزد که همیشه جا ميماندم.
من هم از قانون نامردی استفاده کردم! هر بار که به من نزدیک ميشد پایش
را ميزدم تا بتوانم توپ را بگیرم. از طرفی ميخواستم ببینم این آدم خودساخته عصبانی ميشود یا نه!
یک بار خیلی بد رفتم روی پای سید. نقش بر زمین شد. وقتی بلند شد دیدم
دارد ذکر ميگويد!
بعد از بازی رفتم پیش سید و از او معذرت خواهی کردم. خندید و گفت:
ُ مگه چی شده؟! خب بازیه دیگه، یک موقع من به تو ميخورم، یک موقع
برعکس. بعد هم خندید و رفت.
در سلام کردن همیشه پیشقدم بود. ندیدم سر کسی داد بزند. سر سفره
همیشه دوزانو و با ادب مينشست.
آداب خوردن و آشامیدن را همیشه رعایت ميکرد. همیشه به کم قانع بود.
چیزهای خوب را به دیگران ميداد و باقیمانده اش را برای خودش قرار ميداد. در جمع دوستان همیشه به دنبال مظلومترین و تنهاترین افراد بود! سعی
ميکرد با آنها رفیق شود.
یک بار سید را بی وضو ندیدیم. در همه کارها ابتدا فکر ميکرد بعد تصمیم ميگرفت.
کمتر دیدم که لباس نو بپوشد. همیشه لباس نو را به دوستان و جوانترها
ميداد. وقتی لباس چند بار شسته ميشد و به اصطلاح از سکه می افتاد آنوقت
خودش ميپوشید.
اينها قدمهايی بود كه برای تزكيه نفس برميداشت از همان دوران دفاع
مقدس
@seedammar
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴