هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
گروه دفاع مقدس: شهید #حسن_هادی که از ابتدای جنگ تحمیلی در جبهه ها حضور داشت در "عملیات خیبر" مقدمات مستند عظیم "روایت فتح" را کلید زد.حسن را باید راوی دلداده حماسه دفاع مقدس و در عین حال رزمنده بی ریای محبوب آن سالها دانست که دوربین و میکروفن او را از خط و خطر دور نکرد.
"باران و آفتاب بهاران را دیده ای که چگونه درهم می آمیزند؟ حسن اینگونه بود در گریه می خندید و در خنده می گریست. دلی دریایی داشت، مطمئن و آرام بود اگرچه امواج بی قراری بی تابانه خود را به ساحل بلند سینه ستبرش می کوبید؛ بی قرار و بی آرام! تخریب چی بود، طلبه بود، هنرمند بود، ورزشکار هم بود. نگاهش به مهربانی باران بود و خنده اش به گرمای آفتاب. پناه آرام و مفرح دره های سبز را با خود داشت."
اینها کلام شهید سید مرتضی آوینی در وصف "شهید حسن هادی" است که زبان صادق و بی پیرایه شهیدی به وصف شهید دیگری گویا شده و حکایتی از عظمت شهیدی دارد که در روزهای ابتدایی کربلای 5 بار سفر را جانانه بست و دیگر نگاهی به ما نکرد. حسن واقعا بی قرار و بی آرام بود گویی عمر خود را کوتاه می دید که آنچنان بی صبری و بی قراری می کرد. از همان زمان که تقدیر نوجوانی اش تحصیل در هنرستان کارآموزی و شاگردی شهید رجایی بود خیلی بزرگ از سن شناسنامه ای در تکاپو بود
همکلاسی های آن دوران از دستگیری یک معلم از سوی ساواک اشاره می کنند که به دنبال آن حسن از جمله فعالان در تظاهرات اعتراض آن زمان شد. با پیروزی انقلاب شعف انفجار نور انقلاب با شور جوانی حسن را به یک فرمانده و مدیر بدل کرد که ظهور آن در دوران سربازی او بیشتر شد. او با علاقه به حضور در جبهه غرب که آن روزها غائله بزرگی را با خود داشت خدمت در " ارومیه" و "سلماس" را برگزید که یکی از کارهایش زیر نظر گرفتن تحرکات و توطئه های افسران باقیمانده از طاغوت در پادگانها بود که منجر به کشف یک شبه کودتا هم گردید.
آن روزها مسجد متروکه پادگان ارومیه که رنگ و نشانی از مسجد نداشت با همت حسن و دوستان و توصیه شهید صیاد جانی دوباره گرفت و پایگاه جمع دوستان به سرپرستی و هدایت حسن شد که آن ارتباط و تشکل دوستانه و فرهنگی بعد از سربازی هم ادامه یافت. او در انتخاب شغل هم صدا و سیما را برگزید چون کار فرهنگی را اولویت اول و صدا و سیما را مرکز اصلی اشاعه فرهنگ به مثابه سر برای بدن می دانست. به ظاهر حرفه او خبرنگاری بود ولی این صرفا بهانه ای برای اثرگذاری در جریان فرهنگی این رسانه بود که قصه این حضور مؤثر مجال خاص می طلبد.
از نوروز 61 که "فتح المبین" در جنوب ورق جبهه ها را به نفع ما بر گرداند، حسن عازم جبهه شد و پس از آن در عملیاتهای مختلف حضور یافت تا اینکه در "عملیات خیبر" مقدمات مستند عظیم "روایت فتح" را کلید زد.
دوست صمیمی و همراه همیشگی او "عزت جولایی" از آن روزها می گوید: " در قرارگاه خاتم شهید آوینی را دیدم که برای رفتن به جلو ما را به "شهید رهبر" از صدا و سیمای خوزستان معرفی کرد. رهبر که تا آن روز، خبرنگار مصمم اهل خط مقدم رفتن کمتر دیده بود یا اصلا ندیده بود، ما را هم مثل قبلی ها پنداشت و تحویل نگرفت. خودمان راه افتادیم و از "طلائیه" با آن جهنم آتش تصاویری گرفتیم که یکی از معروفترین فرماندهان آن وقت وقتی تصویر را دید باور نکرد که ما اینقدر جلو بودیم."
در "عملیات بدر" حسن تصویربردار و راوی حماسه نیروهای تخریب در حفظ جاده مهم "خندق" شد که هر جا نیاز بود خود او هم مثل یک تخریب چی نیترات و خرج گود و بار می زد و کار می گذاشت و منفجر می کرد. تا امروز آن تصاویر بارها پخش شده که حماسه ای بزرگ و کم نظیر از "سردار شهید علی عاصمی" و یاران شهیدش در زیر باران گلوله مستقیم دشمن و چندین متر جلوتر از خط مقدم خودی بود. حسن را باید راوی دلداده حماسه دفاع مقدس و در عین حال رزمنده بی ریای محبوب آن سالها دانست که دوربین و میکروفن او را از خط و خطر دور نکرد.
او با همه استعداد عجیبی که در ورزش و تحصیل و مدیریت داشت جنگ را وظیفه اول خود می دانست و حتی بعد از شهادت برادرش و در حالی که پسر دیگری کمک کار پدر و مادرش نبود جبهه را رها نکرد. او بعد از والفجر8 به دوستان گفته بود: " ارزشهایی که زیربنای اعتقادی ماست با این جنگ حفظ می شود... خدا مقدر کرده که انسانهایی معلول و مجروح شوند تا انسان رشد معنوی کند اصلا هدف خلقت حفظ این ارزشهاست. اگر بخواهیم در دنیا حکم خدا را حفظ کنیم باید بجنگیم."
تقدیر این بود که حسن از معرکه های بی شمار جنگ، از محاصره در رمضان، از آتش هزارها خمپاره و توپ در باریکه جاده خندق در دل هور و ... جان سالم به در برد و صفحه آخر دفتر نورانی حیات خود را در شلمچه ورق بزند.

شهید حسن هادی در کنار تصویر برادر شهیدش
روز نوزدهم دیماه از شهید آوینی دوربین و ماشین گرفت و با سه نفر از دوستان راهی جنوب شد که پس از شناسایی اولیه دو روز بعد ....
#ادامه در پست بعد👇👇👇