هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾 ⭕️ #سید_مجتبی_علمدار 🔶قسمت چهل وهشتم 🔶 #عاشق_ولایت ولایت فقیه را نایب امام زمان عج
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌾🌴🌴🌾🌴
⭕️ #سید_مجتبی_علمدار
🔶قسمت چهل ونهم
🔶 #سوءظن
در روایات دینی ما و در آیات قرآن بسیار درباره امر به معروف و نهی از منکر سفارش شده تا جایی که آن را در کنار نماز آورده اند. سید مجتبی از کسانی بود که به امر به معروف، به عنوان یک فریضه مهم دینی نگاه ميکرد. بنابراين هر گاه ميدید کسی راه را اشتباه ميرود یا دچار لغزش شده بدونه توجه به جایگاه و ُپست و مقام او در مقابلش می ایستاد و با لحنی آرام به او تذکر ميداد. البته در تذکر دادن به دستورات دین در باره حفظ آبروی شخص، نحوه امر
به معروف و ... خیلی دقت ميکرد.
اما به هر حال کسانی بودند که خود را باالتر از همه ميدانستند و تاب یک تذکر را نداشتند. بنابراين برخی با او دشمنی ميکردند.این امر تا به آنجا پیش رفت که عده ای با او برخورد کردند. حتی به او ضد ولایت فقیه ميگفتند!!
وقتی سید ميپرسید: چرا این حرف را ميزنید؟ ميگفتند تو اگر تابع ولایت بودی نام هیئت را رهروان امام خمینی; نمی گذاشتی، بلکه نام آن را رهروان ولایت فقیه و یا ... قرار ميدادی.
سید هم در جوابشان ميگفت: من همین ایراد شما را با رهبر عزیزم در آن دیدار مطرح کردم. ایشان فرمودند به حرف کسی کاری نداشته باش. محکم و استوار راهت را ادامه بده.
وقتی کسی کار فرهنگی آن هم با آن گستردگی در سطح شهر انجام دهد و دوستان زیادی در اطرافش باشند یقینًا دشمنانی هم خواهد داشت که حسادت چشمانشان را کور ميکند. به سید ایراد ميگرفتند که چرا هیئت سیاسی شده!؟ چرا از فلان سخنران دعوت کردهای که زمانی طرفدار ... بوده! برای همین سید مجتبی از روحانیان مختلف استفاده ميکرد. ميگفت: به
خدا ما سیاسی نیستیم. ما از هر سخنرانی که بتواند برای جوانها مفید باشد استفاده ميکنیم.
راست ميگفت. بیشترین سخنرانی هیئت را در زمان سید، آیت الله صمدی آملی انجام ميداد.
یک بار که سید از دست این افراد خسته شده بود در حضور اعضای اصلی هیئت با صدای بلند گفت: ما درباره احزاب سیاسی و ... یک نظر بیشتر نداریم. ما نه به چپ کار داریم نه به راست. ما ميگوییم درود بر چپ و راست با
ولایت، و مرگ بر چپ و راست بی ولایت.
دامنه کارهای پشت پرده علیه سید به محل کار او هم کشیده شده بود. عده ای علنًا در حضورش به او بد ميگفتند. به هیئت رهروان که آن زمان از لحاظ معنویت یکی از بهترین محافل مذهبی سطح کشور بود، ميگفتند هیئت غشی ها و ...
من را صدا کردند. رفتم دفتر آقای ... در سپاه، آن موقع من در تبلیغات سپاه ساری مسئولیت داشتم. پرسید: از سید مجتبی علمدار چه ميدانی؟ گفتم: چطور!؟ گفت: خواهش ميکنم. مطلب مهمی پیش آمده، هرچه که ميدانی بگو.
گفتم: پشت سر او خیلی حرف ميزنند. اما من از زمان جنگ با او دوست هستم. هیچ کدام این حرفها صحیح نیست. سید مجتبی یک شهید زنده است. بعد ادامه دادم: سید با سربازها خوب برخورد ميکند. همه سربازها عاشق او هستند. اما برخی از پرسنل از این کار خوششان نمی آید. سید به برخی از افراد تذکر ميدهد که کارشان را درست انجام دهند اما خیلیها خوششان نمی آید.
بنابراين پشت سر سید حرف ميزنند و ...
آن مسئول یک به یک سؤال ميکرد و من با دلیل جواب سخنان او را ميدادم. در پایان گفت: خیلی از تو ممنونم. مشکل مرا حل کردی! تعجب کردم. پرسیدم: چه مشکلی؟! نميخواست جواب دهد اما با اصرار من گفت: برای سید پرونده درست
شده بود. قرار بود من پرونده را امضا کنم و به تهران بفرستم. دیروز آخر وقت ميخواستم امضا کنم. اما گفتم بگذار فردا پرونده را بخوانم بعد.
دیشب در عالم خواب شهید محلاتی، نماینده امام; در سپاه، را دیدم. ایشان فرمودند: حضرت امام; از تو راضی نیست! من گفتم: چرا؟!
گفتند: این پرونده چیست که ميخواهی امضا کنی؟!من از خواب پریدم. تنها پرونده ای که قرار بود امضا کنم همین پرونده سید مجتبی بود. برای همین شما را صدا کردم.
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴