eitaa logo
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
2.4هزار دنبال‌کننده
17.7هزار عکس
8.7هزار ویدیو
137 فایل
نهایة الحب تضحیة... عاقبت عشق جانفدا شدن است! حضور شما در کانال دعوت ازخود #شهداست. کپی با ذکر ۵ #صلوات #ادمین_تبادل @Mousavii7 #نویسندگی👇🏻 @ShugheParvaz #عربی @sodaneghramk #تبلیغات🤩 @Tblegh پـــیام #ناشناس👇🏻 https://gkite.ir/es/9463161
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 هیچ گاه ندیدم که ما را به کاری امر و نهی کند، بلکه همیشه غیر مستقیم حرفش را می زد؛ مثلا، آخرشب می گفت: "من می روم بگیرم. در روایات تاکید شده کسی که با بخوابد به سراغ او نمی آید." نا خودآگاه ماهم ترغیب می شدیم و به همراه او برای گرفتن حرکت می کردیم. @seedammar
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴 ⭕️ 🔶قسمت اول 🔶 از کجا باید آغاز کرد!؟ از چه باید گفت؟ نميدانم. واقعًا چقدر سخت است! ميخواهیم از کسی بگوییم که در روی زمین بود ولی آسمانی زندگی کرد؛ کسی که بین ما بود ولی از اهالی این زندان خاکی نشد! به راستی کسی باید از او سخن بگوید که سنخیت یا تشابهی با او داشته باشد. یا الاقل کمی در مسیر او قدم زده باشد. اما ما کجا و سید؟! به راستی که بود؟! چه کرد؟! چگونه زندگی كرد که اینگونه منشأ تأثیر شد. چگونه است که در همة ایران اسلامی ما او را مي شناسند. چرا هر جا ميرویم و در جمع دلسوختگان هر دیار که قرار ميگیریم یادی از او به میان ميآید؟! یا زمانی که به سراغ فضای مجازی ميرویم، صدها سایت مذهبی، مطالب خود را با خاطرات سید آراسته اند؟! مگر او سردار یا فرمانده بود؟ مگر مسئولیتی داشت؟ یا اینکه فتح مهمی انجام داده بود!؟ خیر، بالاترین سِمَت ظاهری ، فرماندهی گروهان در آخرین سال دفاع مقدس بود. او حتی در سالهای پس از دفاع مقدس مسئولیت خاصی نداشت. سید با درجة سروانی به امور ورزشی کارکنان سپاه مي پرداخت! اما درجاتی که خداوند برای بندگان برگزیده اش قرار ميدهد با رتبه های دنیایی ما بسیار متفاوت است!؟ اما به راستی او چه کرد؟! چگونه قلوب را تسخیر كرد؟ چگونه بر دلهای جوانان فرماندهی مي کرد؟ او چه کرد که آن روزها صدها جوان عاشق و شیفته و همراهش بودند و این روزها پروانه ِ وار برگرد مزارش. سید عزیز ما چه کرد که بیشترین زائران مزارش، از شهرهای دیگر راهی ساری ميشوند؟ مگر او بین ما نبود؟ مگر مثل ما در همین کوچه و خیابانها زندگی نميکرد؟ مگر هشت سال پس از جنگ را تجربه نکرد؛ روزگاری که معنویت، مثل دوران جنگ همه گیر نبود. روزگاری که برخی از رزمندگان به خلوت تنهایی خود رفتند و یا همرنگ جماعت شدند! اما سؤال این است که سید در این دوران چگونه زندگی کرد؟! چه کرد که ِ از میان ما خداوند او را انتخاب کرد. چگونه است که این جوان به خدا رسیده، هنوز مشعلدار هدایت انسانهاست! کم نیستند انسانهایی که راه هدایت را از کنار مزار یافتند. آنها با عنایت مادر بزرگوار سید، حضرت زهراسلام الله علیه ،مسیر صحیح را یافتند و اکنون الگویی برای دیگران شده اند. ّ این مطلب در کجاست؟ سید چگونه چنین قابلیتی یافت. چه به راستی سر کرد که برای صدها نفر دلیل راه شد! پاسخ این سؤالات را باید در زندگی سید یافت. باید در اعمال و رفتار او جستجو کرد. مبارزه با نفس بود. او جهاد اکبر را در سالهای جهاد اصغر آغاز کرد. و تفاوت او با دیگران در همین نکته است! پایان دوران جنگ، پایان جهاد او نبود. جهاد نفس سید تا لحظة شهادتش ادامه یافت. و کتاب قانون1 او شاهدی است بر این ادعا! او مثل ما در دنیا زندگی کرد اما اهل دنیا نشد! گذرگاه دنیا او را فریب نداد. فهمیده بود که همه ما مسافرانی بیش نیستیم. و باید روزی از این دیار سفر كنیم. فهمیده بود اینجا جای دلبستن نیست. و در این راه با توکل به خدا و توسل به ائمه معصومین: راه را ميتوان پیدا کرده و به سوی نور حرکت كرد. آری، خودسازی او در کالمش تأثیر گذاشته بود. مردم شیفتة مرام و رفتارش شده بودند. برای خدا کار ميکرد و زحمت ميکشید. در این راه بارها اذیت و آزار شد اما خسته نه! او خالصانه برای خدا کار کرد. تا رمق در بدن داشت برای هدایت انسانها تلاش و آنها را هدایت كرد. آری، او هرچه کرد برای رضای خدا بود و این است سرّ ماندگاری مردان خدا 🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴 ⭕️ #شهید_سید_مجتبی_علمدار 🔶قسمت اول 🔶 #از_تبار_آسمان از کجا باید آغاز کرد!؟ از چه
🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾 ⭕️ 🔶 قسمت دوم 🔶 ، فرزند سید رمضان، در سحرگاه بیست و یک ماه رمضان و در یازدهم دیماه سال 1345 در شهر ولایتمدار ساری و در خانهای که با عشق به اهل بیت: مزین شده بود، دیده به جهان گشود. پدرش کفاش ساده ّ دل و متدینی بود که بیش از همه چیز به رزق حلال اهمیت مي داد. دوران تحصیل را در مدارس زادگاهش سپری کرد. سال 1362و در ایام هنرستان، که هفده سال بیشتر نداشت، به ندای هل من ناصر حسین علیه السلام زمان، خمینی کبیر;، لبیک گفت و راهی جبهه شد. از کوههای سر به فلک کشیده غرب تا دشتهای تفدیدة جنوب، در همه عملیاتها حضور او برای فرماندهان و رزمندگان نعمت بود. قدرت بدنی بالا، شجاعت، ایمان و تقوی و برخورد صحیح از او انسان کاملی ساخته بود. رفاقت و همراهی با انسانهای وارسته ای نظیر شهیدان مردانشاهی و حسین طالبی نتاج و ... بسیار در او تأثیرگذار بود. سال 1366 به فرماندهی گروهان سلمان از گردان مسلم لشکر 25 کربلا منصوب شد. و این در حالی بود که تا این تاریخ چندین بار به شدت مجروح شده بود. بعد از آن نیز به شدت مجروح و شیمیایی شد. به طوری که طحال و قسمتی از روده هایش را برداشتند. اما این اتفاقات باعث نشد از جمع با صفای رزمندگان جدا شود. پس از پایان جنگ تا دو سال در واحد طرح و عملیات تیپ سوم لشکر در همان مناطق ماند. سید طی این دوران از لحاظ معنوی بسیار رشد کرد. سال 1369 به ساری بازگشت و ازدواج كرد. سید با مسئولیت امور ورزش در لشکر 25 کربلا مشغول شد. اما او انسانی نبود که به زندگی و شغلی آسوده آرام بگیرد. 🌷ما زنده از آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست هیئت بنی فاطمه سلام الله علیه با تلاش او راه اندازی شد. جلسات هیئت در منازل شهدا برگزار مي شد. بعد از آن هیئت رهروان امام خمینی; و راه اندازی بیت الزهرا سلام الله علیه نتیجة تلاشهای خستگی ناپذیر او و دوستانش بود. تلاش سید در جذب و هدایت جوانان به این هیئت ثمر داد. شیوة هیئت داری او بسیار جذاب و جدید بود. هیئت سید جوانانی را که به دنبال معارف ناب اهل بیت: بودند سیراب مي کرد. سوز درونی، اخالص و سیمای ملکوتی سید همه را جذب ميکرد. سال 1374 به طرز عجیبی به مهمانی خانه خدا دعوت شد! و این سفر بسیاردر حال درونی او تأثیرگذار بود. مي گفت انسانی که از سفر معنوی حج برگشت، نباید در این دنیا بماند! سید در جواب دوستان، که از اوضاع اقتصادی گله ميکردند، گفت: »این سی ساله عمر ارزش این حرفها را ندارد! بارها از عبارت سی سال عمر برای خودش استفاده ميكرد. « شب یازدهم شعبان سال 1375 در جمع دوستان به زیبایی نغمه سرایی کرد. سپس از غيبتش در شب نیمه شعبان صحبت به میان آورد! در مراسم نیمه شعبان همه منتظر نغمه سرایی سید بودند. اما خبری از او نشد. سید بر روی تخت بیمارستان بود. عوارض شیمیایی به سراغش آمده بود. چند روز بعد و درست در روز یازدهم دیماه و در سی امین سالگرد میلادش، پرنده روح سید از عالم خاک پرکشید و به یاران شهیدش پیوست. تشییع پیکر او یکی از بزرگترین اجتماعات مردم ساری بود. طول جمعیت به کیلومترها ميرسید. سید در کنار دوستانش در گلزار شهدا آرمید. اما از آن روز وظیفه دیگر او آغاز شد. و یقینًا تا آینده ادامه خواهد داشت! سید در دوران حیات به دنبال هدایت مردم بود. خداوند هم در قرآن شهدا را زنده ميخواند و ... سید هنوز مشغول هدایت است. او به دنبال ماست تا راه را کج نرویم. انشاءالله.... 🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾
14صلوات امشب هدیه میکنیم به 😊👇 #شهید_سید_مجتبی_علمدار #اللهم_صلی_علی_محمد_وآل_محمد_وعجل #فرجهم #التماس_دعا 🍃🌸 @seedammar
🍃🌹 #کݪام_شهیـــــد 💢 باید خاکریزهای جنگ را بکشانیم به شهر! 👈《 یعنی نسل جدید را با #شهـــدا آشنا کنیم 》 ✅ در نتیجه جامعه بیمه می شود و یار برای #امام_زمان_"عج" تربیت می شود.👌 #شهید_سید_مجتبی_علمدار🌺 #یـادش_بـا‌_ذڪـر‌_صـلـوات ____✨🌹✨____ #هادی_دلها_ابراهیم_هادی
هنگام صحبت با نامحرم سرش را پایین می انداخت. حجب و حیا در چهره اش موج میزد. وقتی برای کمک به مغازه پدرش میرفت اگر خانمی وارد مغازه میشد کتابی در دست می گرفت سرش را بالا نمی آورد و می‌گفت: پدر شما جواب بده. #شهید_سید_مجتبی_علمدار
🌷🍀زندگی نامه شهید «سیدمجتبی علمدار»🍀🌷 🌷در سحرگاه 11 دی 1345، درست در لحظاتی که مؤذن، آوای دلنشین را سر داده بود، کودکی چشم به جهان گشود که نامش را «مجتبی» نهادند. از تبار که تولدش، بارقه‌ای از امید را در دل «سیدرمضان و نوذر» به وجود آورده بود. پدر و مادری که در سیمای دل‌بندشان، آینده‌ای درخشان را می‌دیدند 🔹سیدرمضان با درآمدی متوسط، همواره دغدغه آن را داشت که تعالیم اسلامی را به درستی بیاموزند و بدان عمل کنند. سیدمجتبی، تحصیلات ابتدائی را در دبستان «شهید عبدالحکیم قره­جه»، دوران راهنمائی را در مدرسه «شهید دانش» و مقطع را در هنرستان «شهید خیری­مقدم» فعلی ساری سپری کرد. اگرچه تحصیلاتش به دلیل پیروی از فرمان پیر و انجام تکالیف الهی ناتمام ماند، امّا بعد از سال­های جنگ، ادامه تحصیل داد. 🔹او در سال 1362 همراه چند تن از دوستانش، دوران را در پادگان منجیل پشت سر گذاشت و بعد از آن به منطقه کردستان اعزام شد. حضور او در کردستان با اتمام والفجر 4 مصادف بود؛ اما بعد از عملیات، به همراه دیگر ، در پایگاه «ساوجی» منطقه عراق مستقر شد. 🔹او در سال 1363، به منطقه جنوب عزیمت کرد و در گردان امام حسین(ع) لشکر 25 کربلا، به‌عنوان استقرار پیدا کرد. این رزمنده سرافراز، از عملیات پیروزمندانه کربلای 1 نیز بود. او بعد از این عملیات، وارد مسلم‌‌بن عقیل شد و تا پایان جنگ نیز، در آن باقی ماند. نخستین عملیاتی که سید همراه این گردان انجام داد، عملیات کربلای 5 بود. گردان مسلم پیش از این ، در منطقه صیداویه در مستقر شد. این‌جا بود که مجتبی، همراه سایر رزمندگان، در کنار استوار جنوب، نجواهای عاشقانه خود را در سوگ اهل بیت(ع) سر داد. 🔹او در عملیات کربلای 8، از ناحیه کتف راست مورد اصابت قرار گرفت و با همان وضعیت، تا پایان حضور داشت. اگرچه این ترکش، هرگز از بدن خارج نشد و او آن را به‌عنوان درّی در صدف وجود خویش نگهداری می‌کرد. این بسیجی خستگی‌ناپذیر که در آغاز سال 1366 جامه را به تن کرده بود، اواخر فروردین همین‌سال(1366)، همراه مسلم، در عملیات کربلای 10 شرکت کرد. ارتفاعات ماووت، هنوز خاطره پایداری‌ها و جوانمردی‌های او را به خاطر دارد. 🔹او در مرداد 1366، به گروهان سلمان از گردان مسلم منصوب شد و در اسفند همین سال(1366)، به همراه سایر نیروهای این ، جهت شرکت در عملیاتی عازم غرب کشور شد. گروهان سلمان، آزادسازی سه‌راهی خُرمال، سیّدصادق و دوجیله و پاسگاه مستقر در آن بود که با موفقیت کامل انجام شد. 🔹روح عاشق و اشتیاق زایدالوصفش به کربلای ایران، بار دیگر او را به جبهه‌های نبرد کشانید. به‌گونه‌ای که تا مدتی پس از پذیرش قطع‌نامه 598 نیز، سراغ او را می‌بایست از آبادان می‌گرفتند. او در زمستان سال 1369 خود را در جنوب پایان داد و سپس فعالیت کاری‌اش را در واحد عملیات، و در ادامه، در لشکر 25 کربلا از سر گرفت. 🌺مجتبی در همین سال(1369)، با بانویی از رسول اکرم، به نام «سیده فاطمه موسوی» کرد که ثمره آن‌ها «سیده زهرا» است. که ترکش و تاول‌های را از سال‌های خون و آتش، در جسمش به یادگار داشت، سرانجام در شامگاه 11 دی 1375 به دعوت حق لبیک گفت و به خیل یاران پیوست. پیکر مطهر این شهید بزرگوار، بعد از وداع و تشییع در ساری، در «مُلامجدالدین» این شهر تا همیشه آرام گرفت. 🕊🌷 🌷
✨ هنگام صحبت با نامحرم سرش را پایین می انداخت. حجب و حیا در چهره اش موج می‌زد. وقتی برای کمک به مغازه پدرش می‌رفت اگر خانمى وارد مغازه می‌شد کتابی در دست می‌گرفت سرش را بالا نمی آورد و می‌گفت:«پدر شما جواب بده...» ‌
🌹... در ظـاهر آدمـی معمـولی بود. مثل بقیه زندگی ميکرد؛ اما هر قدمی که برمی داشت برای رضـای خــدا بود. سعی ميکرد به همه کـارهایش جـلوهای خدایی بدهد. در همه کارهایش خـداوند را ناظــر ميدید. 👈 به این سخن امـام راحـل، بسیار علاقه داشت. خیلی این جمـله را دوست داشت؛ همیشه تکـرار ميکرد. آنجـا که فـرمودند: «عالَـم محضـر خـداسـت، در محضـر خــدا معصـیت نکنـید»