eitaa logo
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
2.3هزار دنبال‌کننده
18.1هزار عکس
9.1هزار ویدیو
139 فایل
نهایة الحب تضحیة... عاقبت عشق جانفدا شدن است! حضور شما در کانال دعوت ازخود #شهداست. کپی با ذکر ۵ #صلوات #ادمین_تبادل @Mousavii7 #نویسندگی👇🏻 @ShugheParvaz #عربی @sodaneghramk #تبلیغات🤩 @Tblegh پـــیام #ناشناس👇🏻 https://gkite.ir/es/9463161
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️ 🍃 مقيد بود هر روز را بخواند. حتي اگر كار داشت و سرش شلوغ بود، حتما سلام آخر زيارت عاشورا را ميخواند. ❣️دائما ميگفت: "اگر دست جوانان را در دست امام حسين سلام الله علیه بگذاريم، همه مشكلاتشان حل ميشود و امام با ديده لطف به آنها نگاه ميكند. 🏴🏴🏴🏴 ❣❣❣❣❣
* *🍃 مقيد بود هر روز* * را بخواند* . *حتي اگر كار داشت و سرش شلوغ بود، حتما سلام آخر زيارت عاشورا را ميخواند* . *❣️دائما ميگفت:* *"اگر دست جوانان را در دست امام حسين سلام الله علیه بگذاريم، همه مشكلاتشان حل ميشود و امام با ديده لطف به آنها نگاه ميكند* . 🕊️🌷 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🕊️🌷
💌 ✍آخرین نمازجمعه "ظهر بود و موقع نماز، از همرزمش خواسته بود با هم به مسجد بروند ولی او موافق نبود، می گفت اینجا اهل سنت است، از لحاظ امنیتی صحیح نیست! ولی محسن قبلاً هم آنجا رفته بود. با مسجدی پر از جمعیت نماز جمعه برگزار شد. بعد از نماز محسن هم صحبت امام جماعت شده بود. روبوسی سلام و علیک. برایشان خیلی جالب بود تا بحال نظامی‌ها را در آن مسجد ندیده بودند. یکی از اهالی به محسن گفت که سید است، شجره نامه‌اش را نشانش داد، اجدادش به امام جعفر صادق(ع) می‌رسید. محسن شجره نامه را بوسید و بر روی چشم گذاشت. معتقد بود رزمندگان ایرانی بیشتر از تأثیر نظامیشان است. قرار گذاشتند که از هفته بعد در نمازجمعه آن مسجد شرکت کنند ولی این آخرین نمازجمعه محسن بود. 🌹🍃🌹🍃 ❣❣❣❣❣
┄═🌿🌹🌿═┄ 💌 🔹دغدغه های علی بیشتر برای کارهای فرهنگی بود؛ یعنی قبل از اینکه حتی این اتفاق براش بیفته، همیشه در خانه صحبت این بود که دوست داره به بچه های کمتر از سن خودش کمک کنه و دوست داشت یه ساماندهی بخصوصی براشون بشه؛ یه موقع هایی تو خونه بهش می گفتم: علی انقدر به خودت سخت نگیر حالا شما که نمی تونی کل دنیا رو عوض کنی؛ بلاخره عوض کردن یکی دو تا از بچه ها هم خوبه، احتیاجی نیست شما پیگیر بچه های خاک سفید و مدارس و ... باشی. 🍂 علی می گفت: مامان شما نمی دونی بچه ها چقدر مشکل دارن... واقعا دوست داشت یه تبلیغات خیلی بزرگی برای این بچه ها بشه، یه فرهنگ سازی بزرگ، بزرگتر از آنچه ما داریم فکرش رو می کنیم. همیشه می گفت: من آن قدر تلاش می کنم، انقدر تلاش می کنم تا واقعا بتونم این بچه ها رو کمک کنم. به هر طریقی. 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌📙فرزندان مسجد. اثر گروه شهید هادی
💌 صدای خوبی داشت، در سوریه برای رزمندگان مداحی می‌کرد و از کودکی هم روضه‌های منزل خودمان را می‌خواند، پسرم حرفش این بود که در کنار روضه و گریه باید به فرمایشات ائمه عمل کرد و سوگواری به تنهایی ارزشی نخواهد داشت. مانند دیگر مادران دوست داشتم او را در لباس دامادی ببینم اما انگار او برای این دنیا خلق نشده بود و رفت تا آسمانی شود و به آنجایی که جایگاه واقعی اوست برسد. 🌹 🦋 🕊🥀
🖤 ✋یه دستش قطع شده بود اما دست بردار جبهه نبود. بهش گفتند: «با یک دست که نمی تونی بجنگی برو عقب.» می گفت: «مگه حضرت ابوالفضل با یک دست نجنگید؟ 🔻عملیات والفجر ۴ مسئول محور بود. حمید باکری بهش مأموریت داده بود گردان حضرت ابوالفضل رو از محاصره دشمن نجات بده با عده ای از نیروهاش رفت به سمت منطقه مأموریت. لحظه های آخر که قمقمه را آوردن نزدیک لبای خشکش گفته بود:« مگه مولایم امام حسین عليه السلام در لحظه شهادت آب آشامید که من بیاشامم.» شهید که شد هم تشنه لب بود هم بی دست. 🌹 📙برگرفته از کتاب راهیان علقمه ‎‎
- ابراھیم‌می‌گفت"؛ مطمئن‌باش‌هیچی‌مثل‌ برخورد‌خوب‌،روی‌آدم‌ها‌تاثیـر‌نداره🌿 'شهید‌ابراهیم‌هادے'
🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌شهیدغلامعلی_جندقی ( رجبی)🌷 عنایت امام کاظم (ع) به پدر شهید غلام علی رجبی حاج حسن؛ پدر غلامعلی همیشه می گفت: من این زندگی و همه بچه هایم را مدیون امام کاظم (ع) هستم. همه بچه ها به خصوص غلام علی. وقتی تازه ازدواج کرده بود، بیماری حصبه می گیرد. حالش طوری وخیم می شود که وصیت نامه اش را می نویسد و می گوید برای مراسم ختم اش لپه آماده کنند. می گفت: همان شب در عالم رؤیا آقایی نورانی را دیدم که به من گفت: بلند شو برو دعای کمیل گفتم: می بینید که نای بلند شدن ندارم. آقا فرمودند: بلند شو. من شفایت را از خدا گرفته ام. تو زنده می مانی و خدا به تو فرزندانی خواهد داد که از پیروان راستین ما خواهند بود. پرسیدم: مگر شما که هستید؟ فرمودند: من موسی بن جعفر (ع) هستم. 📚مجموعه یادگاران،ج۲۴
🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌شهیدسیدفاضل_موسوی_امین🌷 همسرم بسیار ساده زیست بودند، به مسائل مادی و دنیوی خیلی اهمیت نمی‌داد، وقتی به بازار می‌رفتیم می‌گفت چیزهایی که واجب و ضروری است را بخریم، همیشه توصیه می‌کرد از تجمل و اسراف دوری کنیم، یک گوشی تلفن همراه خیلی ساده و قدیمی داشت، من همیشه به سید فاضل می‌گفتم یک گوشی جدید بگیر، صفحه این گوشی شکسته و به درد نمی‌خورد؛ اما ایشان می‌گفت این گوشی هنوز کار می‌کند چرا اسراف کنم.
🕊 🌷 من 13 سال در كنار محرم زندگي كرده و همراهش بودم. همسرم را مردي خوش‌اخلاق، با ايمان و شوخ‌طبع ديدم كه هرگز زندگي‌مان را با مسائل كاري‌اش قاطي نمي‌كرد. در منزل كمك‌حال من بود و بسيار به فقرا و نيازمندان كمك مي‌كرد. يكي از شاخصه‌هاي اخلاقي‌اش اين بود كه هيچ وقت ظلم به مظلوم را نمي‌توانست تحمل كند. اين ويژگي اخلاقي‌اش چه در روستا و چه در محل كارش رعايت مي‌شد. همين ويژگي اخلاقي بود كه رفت تا داد مظلوم را از ظالمان بگيرد...🌷🕊
🕊 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ همسرم خیلی مهربان و بسیار به فکر مردم بود. می‌گفت: ما باید بسوزیم تا مردم روشن شوند. تحمل نداشت مردم ناراحت شوند. وضعیت بی‌حجابی خیلی او را اذیت می‌کرد و تحملش را از دست داده بود و می‌گفت:ما خون دادیم به خاطر اینکه فساد از بین برود. روی حجاب و اخلاق خیلی تاکید داشت. عاشق امام خمینی(ره) و رهبر معظم انقلاب بود. روی نماز اول وقت خیلی تاکید داشت و عاشق مسجد و اسلام بود. می‌توانم بگویم که او یک فرشته و آسمانی بود، زمینی نبود و لایق شهادت بود. خیلی بر شرکت در راهپیمایی تاکید داشت. می‌گفت باید شرکت کنیم تا دشمن از عظمت ملت ایران بترسد؛‌ تا خون شهدا پایمال نشود.
🕊 🌷 گرچه بدم ولی خدا تو رحم کن و کمک کن بدیِ مرا می‌بینی، دوست دارم بنده باشم بندگی‌ام را ببین! ای خدای بزرگ، اگر بدم و اگر خطا می‌کنم از روی سرکشی نیست بلکه از روی نادانی می‌باشد!