eitaa logo
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
2.4هزار دنبال‌کننده
17.7هزار عکس
8.7هزار ویدیو
137 فایل
نهایة الحب تضحیة... عاقبت عشق جانفدا شدن است! حضور شما در کانال دعوت ازخود #شهداست. کپی با ذکر ۵ #صلوات #ادمین_تبادل @Mousavii7 #نویسندگی👇🏻 @ShugheParvaz #عربی @sodaneghramk #تبلیغات🤩 @Tblegh پـــیام #ناشناس👇🏻 https://gkite.ir/es/9463161
مشاهده در ایتا
دانلود
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
ای که انتظارمرا می کشی خواهم امد: 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 ⭕️ #سلام_علی_ابراهیم 🔸قسمت چهل ودوم 🔸 #زیارت سال
ای که انتظارمرا می کشی خواهم امد: 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 ⭕️ 🔸قسمت چهل وسوم 🔸 قبل از عملیات بود جهت هماهنگی بهتر بین فرماندهان سپاه وارتش جلسه ای در محل گروه اندرزگو برگزار شد من و و سه نفر از فرماندهان ارتش وسه نفر از فرماندهان سپاه در جلسه حضور داشتند تعدادی از بچه ها هم داخل حیاط مشغول آموزش بودند اواسط جلسه بود که از بیرون اتاق یک به داخل پرت شد دقیقا وسط اتاق افتاد از ترس رنگ همه پرید نفسها چند لحظه در سینه حبس شد وهر کسی برای نجات از ترکش احتمالی نارنجک به طرفی رفت ودست روی سر گرفتند لحظاتی به سختی گذشت اما صدای انفجار نیامد خیلی آرام دستها از روی سر ها برداشته شد وچشمها باز شد واز لا به لای دستانم وسط اتاق را نگاه کردم با چشمانی که از تعجب پر شده بود گفتم آقا ...... وبقیه هم سرها را بلند کردند وبا رنگ پریده وسط اتاق که ابراهیم روی نارنجک خزیده بود را نگاه میکردند در همین حین مسئول آموزش وارد اتاق شد ومعزرت خواهی کرد وگفت ببخشید نارنجک آموزشی بود😐 واشتباهی افتاده داخل اتاق... ابراهیم از روی نارنجک بلند شد در صورتی که اوایل جنگ بود وچنین اتفاقی برای کسی نیفتاده بود 😊گویی نارنجک آمده بود تا مردانگی ما را بسنجد.... 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
ای که انتظارمرا می کشی خواهم امد: 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 ⭕️ #سلام_علی_ابراهیم 🔸قسمت چهل وسوم 🔸 #نارنجک قبل
ای که انتظارمرا می کشی خواهم امد: 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 ⭕️ 🔸قسمت چهل وچهارم 🔸 🔸مدتی از عزل بنی صدر گذشت برای در هم شکستن ارتش عراق سلسله عملیات هایی در جنوب وغرب وشمال جبهه های نبرد طراحی شد در هشتم آذر ماه عملیات طریق_القدس برای آزادی بستان انجام شد دومین عملیات در منطقه گیلان غرب تا سر پل ذهاب انجام میشد که از مدتها قبل کارشناسایی آن آغاز شده بود مسئولیت شناسایی آن به عهده ابراهیم بود که به همراه یکی از کردها به پشت نیروهای عراقی برای تهیه نقشه از منطقه رفت وبا چند اسیر عراقی برگشت و با اطلاعاتی که از اسرا گرفته بودند اطلاعات خود را از منطقه کامل کردند چندین گردان از نیرو های سپاه ، داو طلب به عنوان نیروهای خط شکن وظیفه شروع عملیات را بر عهده داشتند . ودر جلسه نهایی ابراهیم را مسئول جبهه میانی انتخاب کردند وسعت این عملیات هفتاد کیلومتر بود که چند روز قبل از عملیات خبر رسید عراق پاتک وسیعی برای باز پس گیری بستان آماده کرده وباید این عملیات را سریع تر شروع شود تا دشمن توجه اش از بستان خارج شود روز موعود فرا میرسید و بچه ها شور حال عجیبی داشتند وبا هجوم اولیه مناطق مهم واستراتژیک آزاد شد در جبهه میانی با تصرف چندین تپه ورودخانه به سمت تپه های انار حرکت کردند ودشمن دیوانه وار آتش میریخت بعضی از گردان ها به ارتفاعات شیاکوه رسیدند دشمن میدانست از دست دادن شیاکو یعنی از دست دادن شهر خانقین عراق، برای همین نیروهای زیادی به این منطقه وارد کرده بود به ابراهیم گفتم تا قبل از اذان صبح به شما ملحق میشوم تا این تپه هم آزاد شود. خبر رسید دشمن از جبهه بستان منصرف و تمام نیروهایش را به این منطقه آورده هوا در حال روشن شدن بود که خبر رسید ابراهیم رو زدن بدنم لرزید وآب دهنم را قورت دادم و بارنگ پریده ومضطرب نا خود آگاه به سمت سنگر های مقابل دویدم و وارد سنگر امداد گر شدم وبالای سرش رسیدم گلوله ای به عضلات گردن ابراهیم خورده بود وخون زیادی از او می رفت جواد را پیدا کردم وگفتم ابراهیم چی شده با کمی مکث گفت چی بگم... گفتم یعنی چی؟ جواب داد با فرماندهان ارتش برای آزادی تپه هر طرحی را داده بودیم نتیجه نداد نزدیک اذان صبح بود که از سنگر خارج شد و طبق معمول شروع کرد به اذان گفتن و فریادهای ما برای منصرف کردنش فایده نداشت تقریبا آخرای اذان بود که با شلیک های دشمن صدایش قطع شد که همان موقع گلوله ای به او اصابت کرد وما آوردیمش عقب... 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃