8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔮نواۍملکوتۍ شهید مدافع حرم در لحظه شهادت😭
(میان تمامِ همهمہ هاے شهرمان
عـده اے بـي ادعــــا ؛
گوشہ اے دراز ڪشیــده اند...)
#رزقڪ_شهادت
مادر حسین آقا تعریف میکرد
یکی از آشناها خواب دیده رفته کربلا.
بعد از زیارت امام حسین (ع) میره واسه زیارت حضرت عباس (ع) دم حرم سه آقا رو میبینه که تو خواب این حس رو داره ک آقایی ک وسط ایستاده حضرت عباس (ع) هستند و دو نفر هم طرفین حضرت بودن و با صورت پوشیده.
این خانم شروع میکنن از حضرت عباس (ع) حاجت خواستن. حضرت هم میفرمایند که چرا از حسین نمیخوایین. خانم میگن بله قبل از اینکه محضر شما برسم پیش امام حسین (ع) بودم و درخواست کردم از ایشون.
حضرت عباس(ع) میفرمایند نه این حسین رو میگم و با دست اشاره میکنن به فرد کناریشون
خانم بر میگردن به سمت اشاره ی حضرت و حسین ولایتی فر رو میبینن...
شهید حسین ولایتی فر
شهید ترور اهواز
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
هدایت شده از کانال رسمی شهید روحالله قربانی
8.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﴾﷽﴿
معرفی دو کتاب #دلتنگ_نباش و #قصه_دلبری توسط آقای #محمد_انصاری
بازیکن انقلابی و ارزشی تیم پرسپولیس در برنامه شبنشین شبکه پنج در شب یلدا.
از آقای انصاری کمال تشکر و قدردانی داریم که در راه معرفی و نشر خاطرات شهدا و ارزشهای انقلابی قدم برمیدارند.
@shahid_roohollah_ghorbani
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴 ⭕️ #سید_مجتبی_علمدار 🔶قسمت سی وچهارم 🔶 #میهمان مدتی بعد از ارتحال امام; دوباره به
🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾
⭕️ #سید_مجتبی_علمدار
🔶قسمت سی وپنجم
🔶 #چترباز
اواخر سال 1369 بود. ستاد تيپ دوم لشكر 25 كربال از خوزستان به بابل
منتقل شد. ما هم به همراه نيروها به مازندران برگشتيم. سال 1370 قرار شد براي دوره آموزش چتربازی چند نفر از لشکر 25 به تهران اعزام شوند.
بنا به توصيه فرمانده تيپ، من و سيد مجتبی و آقايان سعيدی و كارگر انتخاب شديم.
كارها و هماهنگيها انجام شد. ما ديرتر از بقيه به تهران رسيديم. محل دوره در دانشكده علوم و فنون خاتم النبياء، كنار دانشگاه امام حسين علیه السلام بود.
به محض ورود ما گفتند: شما بايد امتحان آمادگی جسمانی بدهيد. تمام
نيروها قبلًا اين امتحان را داده بودند. برخی هم رد شده بودند و به شهر خودشان برگشته بودند. سيد گفت: اول وضو بگيريم، بعد برويم براي امتحان.
در حين امتحان هم مرتب به ما روحیه ميداد. داد ميزد و ميگفت: ماشاءالله
پيرمرد، ماشاءالله.البته اين تكه كلام سيد بود. هميشه دوستان را با لقب پيرمرد صدا ميكرد! و آسايشگاه ما جوانی بود كه تازه پاسدار شده بود. موهای بلند،
ارشد دوره عينك دودی و آستين های بالازده او را از چهره یک پاسدار انقلاب دور كرده بود. نحوه برخورد ارشد هم بسيار زننده و زشت بود.عصرها همه برای فوتبال جمع ميشدند. اما ما را در جمع خودشان راه نميدادند. ميگفتند شما شماليها كه بازی بلد نيستيد!
روز سوم سيد رفت توی زمين و گفت ما هم ميخواهيم تيم بدهيم. فقط يك بار با تيم قهرمان شما بازی ميكنيم.چند نفری به ما خندیدند. بعد قبول كردند. البته ما زياد بازی بلد نبوديم. اما ميدانستم فوتبال سيد مجتبی فوق العاده است. سيد پابرهنه شد! پاچه ها را بالا زد. بعد رفت توی زمين آسفالت!
چند دقيقه بيشتر بازی نكرديم؛ چون وقت اذان بود رفتيم برای نماز. اما در
همان زمان كم، سه گل زيبا توسط سيد به دروازه تيم مدعی وارد شد! سيد توپ را از جلوی دروازه ميگرفت. يك تنه همه را دريبل ميزد و جلو ميرفت. به قدری سيد مسلط بازی ميكرد كه تشويق همگان را در پي داشت.حضور سيد رنگ و بوی ديگری به دوره آموزشی، به خصوص به نماز
جماعت و زيارت عاشورای دانشكده داده بود. يك شب سيد را ديدم كه با ارشد آسايشگاه صحبت ميكرد.ميگفت: ما اينجا آمده ايم كه با ياری خدا شاخ دشمن را بشكنيم. نه اينكه تو روی هم بايستيم و ...از فردا برخورد و رفتار ارشد خيلی تغيير كرد. نه فقط او که همه بچه های
دوره عاشق سيد شده بودسید حتی روی مربیهای دوره هم تأثیر گذاشته بود. کلام آنها معنوی شده بود. هميشه در اطراف او پر از جوانانی بود كه از شهرستانهای مختلف آمده بودند. دوره آموزشی تمام شد. در حین دوره چند بار پرش انجام داده بودیم. اما آخرین پرش فرق ميکرد.
این پرش از ارتفاع سه هزار پا بود. سوار بر هواپيماي سي ـ130 شديم. هواپيما
به منطقه مردآباد كرج رسيد. همه ما چتر الكترونيكی داشتيم. حلقه چتر به ميله بالای سر ما در هواپيما متصل بود. با پرش ما خودبه خود چترباز ميشد. اما با این حال ترس بر بسیاری از بچه ها غلبه کرده بود. ايستادن در جلوی درب، دل و جرئت ميخواست. اولين نفری كه ميپريد ميتوانست به ديگران روحيه بدهد.
برای همين سيد مجتبی جلوی در ايستاد، من هم نفر دوم بودم. سيد سه بار با
صدای بلند فرياد زد: يازهرا سلام الله و بقيه نيروها تكرار كردند.بعد هم با فرمان مسئول دوره، به سمت پايين پريد. من هم بعد از او در جلوی در قرار گرفتم و با فرياد يازهرا سلام الله پريدم. و به ترتيب همين طور نفرات بعد. به محض پريدن چترم باز شد و آرام به سمت پايين آمدم. در ارتفاع سه هزار پا سكوت مطلق است. فقط از دور صدای موتور هواپیما می آمد. بنابراين اگر كسی فرياد بزند،
صدايش كاملًا به گوش ميرسد.
يك دفعه فريادهای پياپی يازهرا سلام الله توجه من را به سمت صدا جلب كرد! با كمی چرخيدن محل صدا را پيدا كردم.
رنگ از چهره ام پريد. از ترس دهانم قفل شده بود! قلبم به تپش افتاد. چشمانم
پر از اشک بود ...چتر سيد به هم گره خورده بود. او داشت با سرعت زياد به سمت رايزرهای پايين م آمد. اما در عين حال تلاش ميكرد چتر را باز كند.
واقعًا ترسيده بودم. نميدانستم چه كار كنم. خيره خيره به سيد نگاه ميكردم.
فريادهای غریبانه سيد، سكوت فضا را شكسته بود. هیچ کاری از دست هیچ
کس برنمی آمد به جز خدا.همین طور به او نگاه ميکردم. برای سلامتی او نذر صلوات کردم. يكباره سيد با دو دست رايزرها را گرفت و به حالت شلاق به آنها كوبيد. درحاليكه فاصله كمی تا زمين مانده بود چتر سيد باز شد. سید آرام به زمين
نشست. من هم نفسی به راحتی کشیدم.
بعد از اين ماجرا با او صحبت كردم. ميگفت: من در آن لحظات آماده ملاقات با عزرائيل شده بودم! اما مادرم حضرت زهرا سلام الله عنایت كردند.
🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾
#وصیت_نامه_شهدا
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا ابا عبدالله
یا حسین!تا آخرین قطره ی خون نمییگذاریم دوباره خواهرت به اسارت برود.
تنها دلخوشی من برادرزاده ام علی ست که وقتی بزرگ شد به او بگویید که عمویت برای دفاع از حرم حضرت زیتب (س)رفت و شهید شد.بگذارید علی افتخار کند.
مادر عزیزگهاگر بنده شهید شدم و برای من مجلس یادبود گرفتند در عزای من گریه نکن.چرا که دشمنان اسلام شاد و خرم میشوند و اگر گریه کنی در روز قیامت حلال نمیکنم.و نیز مادرم بنده انشاالله در این سفر که به سوریه میروم،عمودی میروم و افقی برمیگردم و نیز به گروه موزیک لشکر بگویید موقع ورود پیکر من به تبریز بصورت عالی و منظم به نواختن موزیک بپردازند.
پدر عزیزم به دام افتاده که این آخرین سفرم به سوریه میباشد.می دانم که شهید میشوم.لذا از صمیم قلب مرا حلال کنید.
25فروردین94
حامد جوانی
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
861) 📖 فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهيمَ الرَّوْعُ وَ جاءَتْهُ الْبُشْرى يُجادِلُنا في قَوْمِ لُوطٍ 📖
💢ترجمه
پس هنگامی که ترس از ابراهیم برفت و او را بشارت آمد، شروع کرد به مجادله با ما درباره قوم لوط !
سوره هود (11) آیه 74
1397/10/2
15 ربیعالثانی 1440
Ahd.mp3
2.07M
#دعای_عهد
✳️تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد...
🌸امام خمینی ره:
اگر هرروز (بعد از نماز صبح)دعای عهد خواندی،مقدراتت عوض میشود....⚡️
امام زمانی شو👇👇👇👇
#کانال_خواهم_امد
http://eitaa.com/joinchat/287047696Cbbd8ae64b7
Ziyarat-Ashura-Halawaji.mp3
15.21M
زیارت عاشورا
با صدای دلنشین اباذر حوائجی
قرار هروز صبح😊🌹
@seedammar
#کانال_ابراهیم_هادی_هادی_دلها