┅═🌼ঊঈঊঈ🌼═┅─
🌿عبدالحسین، اول در سبزی فروشے کار
مے کرد و مدتے هم در شیر فروشے بود.
اما زود از آنجا بیرون آمد!...
💨مےگفت: سبزےفروش آشغال تحویل مردم
مےدهد و شیرفروش آب قاطے شیر مےکند
و مےفروشد!...
💢خیلیها به او گفتند که اگر این کارها را
نکنے رشد نمےکنے!و او هم مےگفت:
نمےخواهم رشد کنم...
🔅یک روز صبح از خانه بیرون رفت.
و شب که برگشت، متر بنّایے و کمے
وسایل خریده بود صبح رفت براے کار بنّایے.
🔹وقتی آمد خیلے خوشحال بود!
ده تومان مزد گرفته بود! به بچه نان که مےداد،
مےگفت: از صبح تا الان زحمت کشیده ام!
بخور! #نان_حلال_است. بالاخره هم بنّا شد.
#شهید_عبدالحسین_برونسے🌷
📚کتاب خاکهاے نرم کوشک
هدایت شده از صـاحــب دلم(مهدویت 50)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴برای کسانی که انسانیت رو فراموش کردن و رگ غیرتشون واسه حیوونا بالا میگیره ولی برای مظلومیت مردمی که هر روز توسط امریکا و متحدانش و تروریستهای دست آموزشون سلاخی میشن حتی یکبار هم غیرتی نمیشن و انگار نه انگار اینها بشر هستن و اگه حقوق بشر واقعا حقوق بشره باید شامل حال مردم مظلوم یمن هم بشه
#کربلا #یمن
http://eitaa.com/joinchat/287047696Cbbd8ae64b7
#یا_رسول_الله
بر نور جمال پاک احمـ(ص)ـد صلوات
بر عطر وجــود حَی سرمد صلوات
بر وجه نکوی و خلق نیکوی رسول
بر خاتم انبیاء محمــ(ص)ــد صلوات
4_154885948146974759.mp3
10.54M
🌹روایت شهید محمدحسین محمدخانی
#پیشنهاددانلود..
هدایت شده از هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🍃هرگـاه شب جمعه شهـدا را يـاد ڪرديد، آنها شمـا را نزد سیدالشهدا(ع) یاد میکنند.
#شادی_روح_شهدا_صلوات 🌷
هدایت شده از هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
#شبجمعستهوایتنکنممیمیرم
شب جمعه است و دلم در پی یک برگ برات
السـلام حضـرت اربـاب ، " قتیل العبـرات"
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴 ⭕️ #سید_مجتبی_علمدار 🔶قسمت ششم 🔶 #ورزش کسی حریفش نميشد! وقتی پا به توپ می شد دیگر
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴
⭕️ #سید_مجتبی_علمدار
🔶 قسمت هفتم
🔶 #اعزام
سه سال از پیروزی انقلاب گذشته بود. مجتبی برای ادامه تحصیل به سراغ رشته های فنی رفت. سال ۱۳۶۱ در هنرستان شهید خیری مقدم در رشته اتومکانیک مشغول به تحصیل شد. ِ از همان روزهای اول تحصیل تلاش كرد تا به جبهه اعزام شود. اما هر بار که مراجعه می کرد بی نتیجه بود. سن و سال مجتبی کم بود. برای همین موافقت نمی کردند. من در همان محله بخش هشت و در مسجد دهقان زاده با او آشنا شدم. جوانی پر شور و نشاط و بسیار دوست داشتنی بود. بعد از مدتی به همراه چند نفر از رفقا تصمیم گرفتیم برای اعزام به جبهه اقدام کنیم. یک روز بعد از ساعت آموزشی مدرسه، رفتیم محل اعزام نیرو و ثبت نام کردیم.البته به این راحتی ها نبود. سن من و مجتبی كم بود. برای همين فتوكپی شناسنامه را دستكاری کردیم! يكي دو سال آن را بزرگتر كردیم. آن زمان علاوه بر كم بودن سن، قد و قامت ما هم كوتاه بود. ريشهای ما هم سبز نشده بود! البته وضعیت مجتبی بهتر از من بود. به هر حال کار ثبت نام ما تمام شد. سوار ماشین و راهی پادگان آموزشی منجیل شدیم. اما به ما گفتند: همه شما قبول نمی شوید. آنهایی را که سن و سال کمتری دارند، برمی گردانند.نزديك غروب بود كه رسيديم به پادگان آموزشی منجيل. يكي از برادران پاسدار آمد و ليست را گرفت. شروع كرد اسم ها را خواندن. چند نفری را به دليل كوتاه بودن قد و نوجوان بودنشان قبول نكرد. برای همين خیلی نگران شدیم. رفته رفته به اسم ما نزديك می شد. يكي از دوستان، كه جثّه درشتي داشت، كنارم نشسته بود. اوركت او را گرفتم و روي اوركت خودم پوشيدم. روي زمين شن و سنگريزه زياد بود. من و مجتبی همین طور كه نشسته بوديم شروع كردیم به جمع كردن آنها! در مقابل خودمان تپه کوچکي درست كردیم! تا اسم مرا خواند بلند شدم. رفتم بالای تپه ای كه ساخته بودم! سينه ام را جلو دادم و گفتم:
بله😒
آن بنده خدا مرا برانداز كرد و گفت: بنشين خوبه، بنشين😊
سر از پا نمی شناختم، خيلي خوشحال شدم. مجتبی هم همین کار را کرد. او هم انتخاب شد و در پادگان ماندیم. اينچنين توانستیم به آرزوی بزرگمان كه حضور در جبهه ها بود برسیم.
پدر مجتبی از روز اعزام او می گوید: یکی از روزهای پاییز بود. غروب آن روز هرچه منتظر شديم نيامد. از هر كه سراغ سيد مجتبي را می گرفتيم خبر نداشت.
بالاخره فهميديم كه او به همراه چند نفر از بچه های همسايه و خواهرزاده ام، بعد از مدرسه به عنوان بسيجی به آموزشی جبهه اعزام شدند. بعد از پرسوجو فهمیدیم به پادگان منجيل رفته اند. چند نفر از همسایه ها وقتی فهميدند ناراحت شدند. به پادگان رفتند و فرزندانشان را برگرداندند! می گفتند نمی خواهيم بچه هايمان آسيب ببينند!« شايد حق هم داشتند.
بچه های آنها مثل سيد مجتبي شانزده هفده سال بيشتر نداشتند. اما ما سيد را در اختيار انقلاب گذاشته بوديم. اجازه داديم سيد در راه امام و اسلام قدم بردارد. بعدها همان همسایه ها از حرفها و برخوردشان شرمنده شدند.
http://eitaa.com/joinchat/3293446147Ce2b08b67ed
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴
#هروز_یک_ایه_از_نور
845) 📖 فانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظيمٍ 📖
💢ترجمه
پس به نعمتی از خداوند و فضلی [ از جانب او] بازگشتند، در حالی که هیچ گزندی بدیشان نرسیده بود، و خشنودی خداوند را پیروی کردند و خداوند دارای تفضلی عظیم است.
سوره آلعمران (3) آیه 174
1397/9/2
15صفر 1440
Ahd.mp3
2.07M
#دعای_عهد
✳️تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد...
🌸امام خمینی ره:
اگر هرروز (بعد از نماز صبح)دعای عهد خواندی،مقدراتت عوض میشود....⚡️
امام زمانی شو👇👇👇👇
#کانال_خواهم_امد
http://eitaa.com/joinchat/287047696Cbbd8ae64b7
📌 #طرح_مهدوی
📝 #دعای_ندبه
🔹 أيْنَ المُؤَمَّلُ لِاِحیاءِ الکِتابِ وَ حُدُودِهِ
🔆کجاست آن آرزو شده برای زنده کردن قرآن و حدود آن
Ziyarat-Ashura-Halawaji.mp3
15.21M
زیارت عاشورا
با صدای دلنشین اباذر حوائجی
قرار هروز صبح😊🌹
@seedammar
#کانال_ابراهیم_هادی_هادی_دلها
༻﷽༺
پرمےڪشددلمبہهواےحرم حسین
دارم بہ اشتیاقِ شما مےپرم حسین
خورشید از حوالے گنبد طلوع ڪرد
صبح اسٺ و باز نامِ تو را مےبرم #حسین
#صلےالله_علیڪ_یااباعبدالله💕
📱 #نسخه_جدید نرم افزار "برای دوست شهیدم"
⭕️دانلود از کافه بازار👇
http://cafebazaar.ir/app/?id=com.puzzley.ebrahimhadi40595&ref=share
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
⭕️ #سلام_علی_ابراهیم 🔸قسمت ششم 🔸 #والیبال 🌷بازوان قوی💪 #ابراهیم از همان اوایل نشان داد که او در
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
⭕️ #سلام_علی_ابراهیم
🔸قسمت هفتم
🔸 #شرط_بندی
🔶تقریبا سال ۱۳۵۴ بود یک روز صبح جمعه مشغول بازی بودیم که سه نفر از بچه های غرب تهران آمدند وگفتند #ابراهیم کیه؟
بعد گفت بیا بازی سر ۲۰۰ تومان #ابراهیم تک نفر واونها سه نفره باختند همان روز به یکی از منطقه های جنوب رفتیم وسر ۷۰۰ تومان شرط بستیم واونها باختند اما موقع پرداخت پول #ابراهیم دید که مشغول قرض گرفتن هستند گفت بیایید تک به تک با شما بازی میکنم اگر باختید پول ندید
#ابراهیم خیلی ضعیف بازی کرد بطوری که باخت گفتم آقا ابرام چرا اینطوری بازی کردی #ابراهیم گفت اونها سرجمع ۱۰۰تومن هم تو جیبشون نبود خواستم ضایع نشن
هفته بعد همان بچه ها با دو نفر دیگه با #ابراهیم سر ۵۰۰ تومان مسابقه دادند وباز هم #ابراهیم برد
شب با #ابراهیم مسجد رفتیم وحاج آقا در مورد #شرط_بندی ولقمه حرام صحبت کرد بعد سخنرانی #ابراهیم رفت به حاج آقا گفت ما امروز تو بازی ۵۰۰ تومان بردیم گرچه به یک خانواده نیازمند دادیم
حاج آقا هم گفت از این به بعد مواظب باش ورزش بکن اما شرط بندی نکن
هفته بعد همان افراد آمدند وخاستند ۱۰۰۰تومان #شرط ببندند اما #ابراهیم گفت من مسابقه میدم اما شرط نمیبندم
اما اونها شروع کردند به مسخره 😏واینکه ترسیدی😨 ابراهیم برگشت گفت که شرط #حرومه بعد کلی مسخره بازی کردند
#ابراهیم چنان به توپ ضربه میزد که نمیتونستن جمعش کنن و اون بازی رو هم برد
با اینکه #ابراهیم به ما میگفت که شرط بندی نکنید اما یکبار با بچه محله های #نازی_آباد بازی کردیم ومبلغ سنگینی باختیم آخرای بازی بود که #ابراهیم آمد خیلی از دست ما عصبانی😡 بود به خاطر شرطی که بسته بودیم
ازطرفی ما چنین مبلغی نداشتیم که پرداخت کنیم #ابراهیم جلو آمد وگفت کی هست بیاد تک به تک بزنیم از بچه های نازی آباد کسی بود که عضو تیم ملی وکاپیتان بود با غرور😤 خاصی اومد جلو وگفت سر چی ابراهیم گفت اگر باختی از بچه ها پول نگیری #ابراهیم به قدری خوب بازی کرد که با اختلاف زیاد برد
#ابراهیم جز والیبال به ورزشهای دیگری هم مهارت داشت
فراموش نمیکنم ابراهیم مشغول تمرینات کشتی بود ومیخواست باهایش را قوی کند در میدان دربند یکی از بچه ها را روی کول خود میگذاشت وتا نزدیک #آبشاردوقلو بالا برد واین کوه نوردی تا ایام پیروزی انقلاب🇮🇷 ادامه داشت
http://eitaa.com/joinchat/3293446147Ce2b08b67ed
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
هدایت شده از صـاحــب دلم(مهدویت 50)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا