eitaa logo
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
2.4هزار دنبال‌کننده
17.7هزار عکس
8.7هزار ویدیو
137 فایل
نهایة الحب تضحیة... عاقبت عشق جانفدا شدن است! حضور شما در کانال دعوت ازخود #شهداست. کپی با ذکر ۵ #صلوات #ادمین_تبادل @Mousavii7 #نویسندگی👇🏻 @ShugheParvaz #عربی @sodaneghramk #تبلیغات🤩 @Tblegh پـــیام #ناشناس👇🏻 https://gkite.ir/es/9463161
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥بازگشت به آغوش مادر پس از ۳۰ سال 🔹مادر شهید علیرضا زیبرم پس از ۳۰ سال پیکر فرزندش را در آغوش گرفت. fna.ir/brbnfi @Farsna
👆میگن آمار طلاق زیاد شده 👁برید خودتون ببینید، اکثریت اونایی که طلاق میگیرن کیا هستن؟! ❓اون متدین ها و مسجدی ها یا ...‼️ #پویش_حجاب_فاطمے
دوستان سلام ان شاءالله فردا 4 بهمن سالگرد مدافع حرم شهید رضا عادلی هست شرکت کنید🌹
🍃🌸🍃 یادت باشد شهید اسم نیست ، رسم است یادت باشد که شهید عکسی نیست که اگر از دیوار اتاقت برداشتی فراموش شود شهید مسیر زندگیست راه است و مرام است! 🍃🌸🍃 #سلام_معلم_شهیدم ‌
🕊🍃❣ 🕊🍃❣ 🕊🍃❣ #فرازے_از_وصیت_نامه_شـهدا ✅ به هوش باشيد ڪه بار ديگر ... حسين(ع) فرزندش آمده و ملت را از ظلمت به سوے نور مےبرد. ✴ و بر ماست ڪه اڪنون حق خود را نسبت به اسلام و قرآن ادا نماييم و به يارے اين پير دلاور بشتابيم... و حق را از باطل جدا نماييم. 💠 اڪنون وقت آن مے‌‌باشد ڪه سرزمين اسلام و قرآن را از لوث صداميان و جنايتڪارانے چون آمريڪا و اسرائيل پاڪ نمايیم . 🚩ما بايد به پا خيزيم و پرچم... #نصر_من_الله را در سراسر گيتے به اهتزاز درآوريم. «شهید رضا فراتے»
🍃🌹 ♻️ #خاطرات_شهدا ━━━━━💠🌸💠━━━━━ ▫️من و سعید ۴ سال هم اتاقی بودیم در این ۴ سال بارز ترین ویژگی‌اش صداقتش بود و در هیچ شرایطی #دروغ نمی گفت. ▫️بسیار به #نماز_اول_وقت اهمیت می داد. ▫️هیچ وقت #غیبت نمی کرد و در جمعی اگر غیبت می شد بلا فاصله آن جمع را ترک می کرد. ▫️در نزدیکی خانه سعید کوچه بازاری بود و خانم هایی با پوشش نامناسب رفت و آمد می کردند و برای اینکه چشمش به آنها نیفید هیچ وقت از آن کوچه رد نمی‌شد، و از کوچه پشتی منزل که مسیر دورتری داشت رفت و آمد می‌کرد. ▫️صبح ها که من دنبال سعید می رفتم تا به سر کار برویم می دیدم پاهایش گلی است و می پرسیدم «چرا پاهات گلی است؟» ▫️می گفت «به خاطر اینکه در این کوچه زن های بدحجاب در رفت آمد هستند از کوچه پشتی آمدم و دوست ندارم چشمم به آنها بیفتد». #مدافـع_حـرم #شهید_سعیـد_ڪمالـی🌹🍃 #یـادش_بـا‌_ذڪـر‌_صـلـوات
اگر #شهیدانه زندگی کنی شهادت خودش #پیدایت میکند لازم نیست به دنبالش بگردی!!! ❤️ حالا چه جوان #بیست ساله دهه هفتادی باشی چه سردار شصت و اندی ساله ی موی #سپیدکرده ی جنگ 📸شهيد مدافع حرم حاج #جاسم_حمید #اهواز 🚩شهدای مدافع حرم خوزستان
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
ميپرسيد چه اتفاقی افتاده؟! دوستان هم خبر شهادت سید را ميگفتند. بالاخره رسيديم بيمارستان. سيد مجتبی
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴 ⭕️ 🔶قسمت شصت وپنجم 🔶 اولين روزهای دی ماه 1375 بود. در مقر تيپ یک، در گرگان، مشغول فعاليت بودم. سيد تماس گرفت. طبق معمول شروع به شوخی و سر كار گذاشتن و ...كرد. خيلی خنديديم. بعد گفتم: سيد، پاشو بيا اينجا. خيلی دلم برات تنگ شده. گفت: من هم همين طور، اما ببينم چی ميشه. چند روزی از اين صحبت گذشت. يكی از رفقا از ساری برگشته بود. اومد پيش من و گفت: تو مسير برگشت. تو شهر ساری خيلی معطل شدم! جلوی بيمارستان امام; خيلي شلوغ بود. اونقدر جمعيت و ماشين آنجا بود كه خيابان بسته شد. من هم وقتی جلوی بيمارستان رسيدم سؤال كردم: اينجا چه خبره؟! گفتند: »يكی از جانبازها حالش بد شده و آوردنش اينجا. اين جمعيت هم برای ملاقات اين جانباز اومدن! گفتم: اين همه آدم!؟ مگه اون كی بوده؟! گفتند: يه جانباز به نام علمدار! تا گفت علمدار يك دفعه نفس توی سينه ام حبس شد. نكنه ... بعد با خودم گفتم: نه، سید که حالش خوبه، اما مصطفی، پسرعموی سيد مجتبی جانباز قطع نخاع بود. حتمًا اون رو بردن بيمارستان. همان موقع زنگ زدم محل کار سيد مجتبی تو لشکر 25 کربلا. آقايی گوشی را برداشت و گفت: سيد مجتبی بيمارستان هستند. با خودم گفتم حتمًا رفته دنبال كار سید مصطفی. يك ذره هم احتمال نميدادم كه برای سيد مجتبی اتفاقی افتاده باشه. روز بعد هم دوباره زنگ زدم اما كسی گوشی را برنداشت. آن موقع هم مثل حالا تلفن همراه نبود. شب آماده خواب شدم. تازه چشمانم گرم شده بود كه يكباره خودم را در يك بيابان ديدم! تا چشم كار ميكرد صحرا بود و لحظات غروب خورشيد. كمی جلوتر رفتم. از دور گنبد يك امامزاده نمايان شد. كاملًا آنجا را ميشناختم؛ امامزاده ابراهیم شهرستان بابلسر بود. اما اطراف امامزاده فقط بيابان ديده ميشد. خبری از شهر نبود. وقتی به جلوی امامزاده رسيدم. با تعجب تعداد زيادی رزمنده را با لباس خاکی ديدم. مثل لحظات اعزام دوران جنگ. همه با لباسهای خاكی دوران دفاع مقدس كنار هم بودند. هر رزمنده چفيهای به گردن و پرچمی در دست داشت. نسيم خنكی ميوزيد. در اثر نسیم همه پرچمها تكان ميخورد و صحنه زيبايی ايجاد ميشد. جلو رفتم و به چهره رزمندگان خيره شدم. با تعجب ديدم كه خيلی از آنها را ميشناسم. آنها از شهدای شهر بابلسر بودند! در ميان آنها يكباره پدرم را ديدم! او هم از رزمندگان اعزامی از بابلسر بود كه در منطقه عملياتی والفجر 6 در سال 1362 به شهادت رسيده بود. مجتبی، من و برادر كوچكم را خيلی تحويل ميگرفت به همين دليل بود. سال 1373 هم كه پيكر پدرم بازگشت باز هم سيد بود كه با حضور خود، مراسم تشييع پيكر پدرم را معنوی تر كرده بود. با خوشحالی به سمت پدرم رفتم و سلام كردم. او يك دسته گل زيبا در دست داشت. مثل ديگر افراد به انتهای افق خيره شده بود. بعد از حال و احوال پرسيدم: پدر منتظر كسی هستيد؟! گفت: بله. من هم با تعجب گفتم: كی ! گفت: رفيقت، منتظر سيد مجتبی علمدار هستيم. با ترس و ناراحتی گفتم: يعني چی؟ يعنی مجتبی هم پريد! گفت: بله، چند ساعتی هست كه اومده اينطرف. بعد ادامه داد: ما اومديم اينجا برای استقبال سيد. البته قبل از ما حضرات معصومين و حضرت زهرا سلام الله به استقبال او رفتند. الان هم اوليا خدا و بزرگان دين در كنار او هستند. اين جمله پدرم كه تمام شد با ترس و نگرانی از خواب پريدم. به منزل يكی از دوستان در ساری زنگ زدم. پرسيدم: چه خبر از سيد مجتبی! كلی مقدمه چيني كرد. من هم گفتم: حقيقت را بگو، من خبر دارم كه سید شهيد شده! او هم گفت: سيد موقع غروب پريد.😔 🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴
من معتقدم راه حسین راه خدایی ست هرکس که حسینی ست، مرامش شهدایی ست.💕 📸دست به سینه محضر ارباب 😭تصویر لحظه شهادت شهيد مدافع ارتفاعات نبل و الزهرا، ١٩بهمن٩۴ 🚩شهدای مدافع حرم خوزستان
❤️ #قرار_عاشقی ❤️ قرائت دعای فرج به نیابت از شــهید ابــراهیم هــادی🌹 ⏰ قرار هرشب ✳️بخوانید و به اشتراک بگذارید 🇮🇷 @seedammar
1_28110059.m4a
4.11M
🌹هرشب این فایل صوتی کوتاه را هنگام خواب گوش کنید
14صلوات امشب هدیه میکنیم به نیت 😊👇 #شهید ابراهیم هادی #اللهم_صلی_علی_محمد_وآل_محمد_وعجل #فرجهم #التماس_دعا 🍃🌸 @seedammar
هدایت شده از افتخارات جمهوری اسلامی
قابل توجه کارشناسان و صاحب نظران فرهنگی ♦️پژوهشهای 🔹قسمت ۳: ضد تکنیک ❗️مهم ترین تکنیک دشمن برای مهندسی اجتماعی و اجرای برنامه های تهاجم فرهنگی، القای این تصور است که یک رفتار خاص مثل بدحجابی یا آزاد بودن حجاب مورد حمایت یا رضایت اکثر مردم است و در حال فراگیر شدن است. ☝️با القای این تصور ، به مرور افراد جامعه از فرهنگ حجاب فاصله می گیرند و حساسیت آنها نسبت به این ارزش فرهنگی کم می شود. 👆چون منطق رفتاری بسیاری از افراد جامعه همین ضرب المثل است که «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو» 💢برای تقویت جریان ضد حجاب در جامعه، کافیست این تصور به جامعه القا شود که در مورد حجاب، رنگ جماعت، رنگ گریز از حجاب است ... ✳️و اما ضد تکنیک در این موضوع، این است که در متن جامعه توسط خود مردم موضوع حجاب و طرفداری بر آن برجسته شود بنحوی که مشخص شود اکثر جامعه طرفدار این ارزش فرهنگی هستند. ✅مهم ترین برنامه دقیقا همین است. 🌀توضیحات بعدی، در روز های آینده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم
بسم الله الرحمن الرحیم 📋 گزاره : آیینی برای فرودستان؟ ؛ یکی از مسائلی که چه در زمان صدر اسلام و چه در زمان پیامبران پیشین و چه هم اکنون، جریان ایمانی با آن مواجه بوده است، این بود که در هر جامعه ای ابتدا فرودستان و اقشار ضعیف به سمت دین و آموزه های پیامبران گرایش پیدا می کردند. چرا كه هم منافع نامشروعى نداشتند كه با پذیرش دین به خطر بيفتد، و هم مغز آنـهـا از باد غرور انباشته نبود، و هم قلبهائى پاكتر از قشر مرفه عياش و هوسباز داشتند. اما همین امر عاملی می شد که ثروتمندان جوامع دین را به ریشخند بگیرند و بگویند این دین اگر مکتب معقولی بود هرگز نباید افراد سطح پایین و منحط اجتماع از آن استقبال كنند! اما ما كه در سطح بالا قرار داريم و از نظر دانش و اقتصاد برتری داریم و چشم و چراغ جامعه هستيم عقب بمانيم ! غافل از اينكه عيب در خود آنها بوده است نه در آئين اسلام ، اگر پرده هاى كبر و غرور بر قلب آن ها نيفتاده بود، اگر مست مال و مقام و شهوت نبودند، اگر خود برتربينى و خود محوری اجازه تحقیق حق به آن ها مى داد، و همانند تهیدستان پاكدل ، حقجو و حق طلب بودند، آنها نيز به سرعت جذب دین مى شدند. 🔷 آیه روز: وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا لَوْ كَانَ خَيْرًا مَّا سَبَقُونَا إِلَيْهِ وَ إِذْ لَمْ يَهْتَدُوا بِهِ فَسَيَقُولُونَ هَذَا إِفْكٌ قَدِيمٌ (احقاف / آیه 11) 🔶 ترجمه: كافران درباره مؤمنان چنین گفتند: «اگر (اسلام) چیز خوبى بود، هرگز آنها (در پذیرش آن) بر ما پیشى نمى گرفتند!» و چون خودشان بوسیله آن هدایت نشدند مى گویند: «این یك دروغ قدیمى است!» 📅 پنجشنبه 4 بهمن 1397 ، ، ،
Ahd.mp3
2.07M
#دعای_عهد ✳️تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد... 🌸امام خمینی ره: اگر هرروز (بعد از نماز صبح)دعای عهد خواندی،مقدراتت عوض میشود....⚡️ امام زمانی شو👇👇👇👇 #کانال_خواهم_امد http://eitaa.com/joinchat/287047696Cbbd8ae64b7
Ziyarat-Ashura-Halawaji.mp3
15.21M
زیارت عاشورا با صدای دلنشین اباذر حوائجی قرار هروز صبح😊🌹 @seedammar #کانال_ابراهیم_هادی_هادی_دلها
❤️ #سلام_امام_زمانم❤️ 💚 #سلام_آقای_من💚 💝 #سلام_پدر_مهربانم💝 🍃🌸انچه ما کردیم با خود نابینا نکرد 🌸🍃در میان خانه گم کردیم صاحب خانه را... 🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹 🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🏴اَلّلهُمَّـ عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ الفَرج🏴 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
. بعد مرگم بنويسيد، كه عهدش نشكست تا ابد ماند وفادار ، به تنهايىِ خويش ...
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
ای که انتظارمرا می کشی خواهم امد: 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 ⭕️ #سلام_علی_ابراهیم 🔸قسمت شصت وپنجم 🔸 #فکه_آخرین
ای که انتظارمرا می کشی خواهم امد: 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 ⭕️ 🔸 قسمت شصت وششم 🔸 خط شکن محورجنوبی وسمت پاسگاه بودیکی ازفرماندهان لشکرآمدوبرای بچه های گردان شروع به صحبت کرد: که دشمن سه کانال بزرگ جلو راه شما زده تا مانع عبور شود وهمچنین موانعی را برای جلوگیری از پیشرفت شما زده وبا عبور شما از موانع عملیات شروع خواهدشدوبااستقرارشما دراطراف پاسگاه مرحله اول کارتمام خواهد شد و در موردنحوه عبورازموانع صحبت کرد. صحبتها که تمام شد ابراهیم شروع به مداحی کردامانه مثل همیشه خیلی غریبانه روضه می خواندوخودش اشک می ریخت،روضه حضرت زینب سلام الله را شروع کردوبعدهم شروع به سینه زنی کرد،اولین بار بوداین بیتهای زیبا را می شنیدم 🌷امان از دل زینب 🌷چه خون شد دل زینب بعدهم از اسارت حضرت زینب سلام الله وشهدای کربلاروضه خواند. در پایان هم گفت بچه ها امشب یابه دیدار یار می رسید یا بایدمثل عمه سادات اسارت را تحمل کنیدوقهرمانانه مقاومت کنید . وبعد مداحی نماز مغرب وعشا را خواندیم. من و ابراهیم یکی از پلهای سنگین ومتحرک را روی دست گرفتیم وبه همراه نیرو ها حرکت کردیم وسایه به سایه دنبالش بودم حرکت روی خاک رملی فکه بسیار زجر آور بود آن هم با تجهیزات سنگین وجدای از آن پل سنگینی را روی دست خود گرفتیم حدود دوازده کیلومتر پیاده روی کردیم ورسیدیم به اولین کانال در جنوب فکه . بچه ها رمقی برای حرکت نداشتند ساعت نه نیم شب یکشنبه ۱۷بهمن ماه بود وبا گذاشتن پلهای متحرک ونردبان از عرض کانال عبور کردیم سکوت عجیبی در منطقه حاکم بودیک ربع بعد به کانال دوم رسیدیم از آن هم گذشتیم وبا بیسیم به فرماندهی اطلاع داده شد چند دقیقه ای نگذشته بود به کانال سوم رسیدیم. ابراهیم هنوز مشغول کمک به بچه ها در کانال دوم بود باوجود موانع ومیدان مین ابراهیم خیلی مواظب نیرو ها بود خبر رسیدن به کانال سوم یعنی رسیدن به پاسگاه وشروع عملیات اما فرمانده گردان بچه ها را نگه داشت میگفت طبق آنچه در نقشه هست با ید بیشتر راه میرفتیم واز پاسگاه مرزی هم خبری نیست تقریبا همه بچه ها از کانال دوم عبور کرده بودند که آسمان فکه مثل روز روشن شده بود مثل اینکه دشمن با تمام قوا منتظر ما بود . دشمن شروع به شلیک کردند از خمپاره وتوپخانه گرفته تا تیر بارها ، از هر سو به ما شلیک میکردند بچه ها کاری نمیتوانستند بکنند موانع خورشیدی ومیدان مین هم جلوی هر حرکتی را گرفته بود تعداد کمی از بچه ها وارد کانال سوم شدند بقیه درمیان خاک رملی گیر کردند وبه این طرف و آن طرف می رفتند بعضی ها هم میخواستد با عبور از موانع خورشیدی در داخل دشت سنگر بگیرند که با انفجار مین به شهادت می رسیدند اطراف مسیر پر از مین بود برای همین به سمت کانال سوم دوید و با فریادهایش اجازه رفتن به اطراف را نمیدادهمه خیز برداشتند توپخانه عراق هم میدانست ازچه قسمتی عبور میکنیم ودقیقا همان مسیر را میزدهمه چیز به هم ریخته بود تنهاجایی که امنیت داشت کانال بود در اون شلوغی ابراهیم را گم کردم تا کانال سوم پیش رفتم از رفقا سوال کردم ابراهیم را ندیدی گفت چند دقیقه پیش از اینجا رد شد همینکه راه میرفتم یکی از فرماندهان را دیدم گفت سریع برو تو معبر وبچه هایی که توی راه هستند را بفرست عقب اینجا توی کانال نه جا هست نه امنیت طبق دستور فرمانده بچه ها وحتی مجروحین را به عقب آوردیم این کار دو یا سه ساعتی طول کشید خواستم به سمت کانال برگردم اما بچه های لشکر گفتند نمیشه برگردی گفتم چرا؟ گفتند دستور عقب نشینی صادر شده وفایده ای نداره برین جلو بچه ها هم تا صبح بر میگردن ساعتی بعد نماز صبح را خواندم واز بچه هایی که برمیگشتن سراغ ابراهیم را میگرفتم اما کسی خبر نداشت دقایقی بعد مجتبی رادیدم که باچهره خاک آلود وخسته ازسمت خط برمیگشت با نا امیدی پرسیدم مجتبی ابراهیم را ندیدی ؟همینطورکه سمت من میآمد گفت یک ساعت پیش باهم بودیم با خوشحالی پریدم جلو گفتم خُب الان کجاست؟ گفت نمیدونم بهش گفتم دستور عقب نشینی صادرشده گفتم تا هوا تاریکه بیا عقب برگردیم هوا که روشن بشه هیچ کاری نمیتونیم انجام بدیم اما ابراهیم گفت بچه ها توی کانال هستند من میرم پیش اونا باهم برگردیم مجتبی ادامه دادهمینطور که با ابراهیم حرف میزدم یک گردان از لشکر عاشورا سمت ما می آمد ابراهیم سریع با فرمانده اونها صحبت کرد وخبر عقب نشینی را داد من هم که مسیر را بلد بودم با آنها فرستاد عقب ودیگه از ابراهیم خبری ندارمساعتی بعد میثم لطیفی را دیدم که به همراه تعداد زیادی مجروحین به عقب بر میگشت. پرسیدم چه خبر ؟ گفت من واین مجروحین لابه لای تپه جلوتر از کانال افتاده بودیم که ابراهیم به داد مارسید گفتم خُب بعدش چی شد ؟ گفت به سختی ما را جمع جورکرد وتوی گرگ ومیش هوا مارو عقب آوردوخودش به جلو رفت تاساعت۱۰ خبر رسیدچندین گردان در محاصره دشمن افتاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠خانواده خانم هاشمی بعد از آزادی ایشان بیانیه‌ای به زبان انگلیسی منتشر کرده‌اند. ترجمه این بیانیه به شرح زیر است: الحمدالله؛ 💠 مرضیه هاشمی از بازداشت بدون اتهام آزاد شده و به خانواده‌اش در واشنگتن‌ دی‌.سی ملحق شده‌ است. مرضیه و خانواده‌اش اجازه نخواهند داد این مسئله به بوته فراموشی سپرده شود. آنها هنوز گلایه‌های جدی دارند و می‌خواهند بدانند چطور اجازه وقوع این اتفاق داده شد. آنها خواستار ضمانتی در این باره هستند که این اتفاق، هیچ‌گاه برای هیچ مسلمان یا فرد دیگری رخ نخواهد داد. همان‌طور که آمریکا از آزارگری‌های پلیس علیه جامعه سیاه‌پوستان آگاه شده، لازم است جامعه آمریکا گفت‌وگو درباره آزارگری علیه مسلمان‌ها توسط اف‌بی‌آی را نیز آغاز کند. مرضیه هاشمی برای تظاهرات روز جمعه در واشنگتن دی‌سی باقی خواهد ماند و از تمامی شهرهای دنیا می‌خواهد اعتراضاتشان را حفظ کنند. مسئله در اینجا هرگز فقط به شخص مرضیه هاشمی مربوط نیست. مسئله این است که تک تک ما، اعم از مسلمان یا غیر مسلمان، ممکن است در ایالات متحده بدون اتهام بازداشت شویم.
⚘﷽⚘ ✍ خاطره شهید فاطمیه بود و مکان هیاتمون هنوز معلوم نشده بود، همه نگران و دنبال یه جایی بودن که بشه چندنفر بشینن و با حضرت زهرا (س) و روضه بی بی انس بگیرن. به همه خدام پیامک داده بود: بچه ها عیبی نداره اگه جا نداریم، مادرمون حضرت زهرا هم جا نداشت. برای گریه کردن میرفت بیرون مدینه گریه میکرد.😔 #شهید_علی_خلیلی #یادش_باصلوات #اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم