eitaa logo
" سراج "
2.7هزار دنبال‌کننده
16.4هزار عکس
4هزار ویدیو
553 فایل
@seraj1397 کانال خبری- تحلیلی روز ایران و جهان، و گزیده مهمترین اخبار شهرستان اسلامشهر ارتباط با ادمین: @admin_seraj
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 گــذری بـر زنـدگی شیخـــی که فـریـب منـافقیــن را خــورد... ‼️ (سرنوشت شومِ حسن لاهوتی) @seraj1397 .
🔴 حسـن لاهــوتـی کیسـت❓ 🔸"حسن لاهوتی اشکوری" متولد ۱۳۰۶ در رودسر بود. پدر او شیخ نصرالله لاهوتی اشکوری سالها در حوزه‌ی نجف به کسب علم مشغول بود. حسن لاهوتی پس از گذراندن دوره‌های ابتدایی تحصیلات حوزوی نزد پدرش در سال ۱۳۲۴ برای ادامه‌ی تحصیلات به قم رفت و بلافاصله معمم شد. در قم او با آیت‌الله سیدمحمد ضیاءآبادی، آیت‌الله محمدی گیلانی، نعمت‌الله صالحی نجف‌‌آبادی و مرحوم سید مصطفی خمینی هم حجره و هم درس بود. استادان سطوح عالی شیخ حسن لاهوتی، آیت‌الله بروجردی‌،‌ امام‌خمینی و آیت‌الله شهاب‌الدین مرعشی نجفی بودند. 🔸در سال ۱۳۴۱ به دستور امام‌خمینی، لاهوتی برای تبلیغ به شهر گرمسار رفت و در این شهر مقیم شد. پس از قیام ۱۵خرداد و دستگیری امام خمینی در خرداد ۱۳۴۲، وی قصد داشت با همکاری شهید حاج مهدی عراقی مردم گرمسار را به سمت قم حرکت دهد که با پیام مرحوم سیدمصطفی خمینی، این مسئله منتفی شد. 🔸شیخ حسن لاهوتی تا تابستان ۱۳۴۹ در گرمسار ماند. وی با محمد سپهری‌پور، رئیس وقت شهربانی گرمسار ارتباط نزدیکی داشت و همین ارتباطات سبب ایجاد نوعی مصونیت برای فعالیت‌های شیخ حسن لاهوتی در گرمسار شده بود. به هر روی او در ابتدای تابستان ۱۳۴۹ به تهران آمد و در منزلی در سه‌راه امین ‌حضور سکنی گزید. سپس به جمع جامعه‌ی روحانیت تهران پیوست و در کنار شیخ آیت‌الله مهدوی کنی، آیت‌الله شهید بهشتی، شهید فضل‌الله محلاتی، علی‌اصغر مروارید و ... قرار گرفت. 🔸با فراگیر شدن تب مبارزه‌ی مسلحانه در ابتدای دهه‌ ۵۰ ، لاهوتی با اصرار و پیگیری «اسدالله تجریشی» که از مبارزان فعال بود، به سازمان مجاهدین خلق وصل شد و امکاناتش را در اختیار این گروه قرار داد. در همین حال اسدالله تجریشی واسطه‌ی حسن ابراری جهرمی از اعضای سازمان مجاهدین خلق با شیخ حسن لاهوتی بود. به موازات شیخ حسن لاهوتی، فرزندش «وحیـد لاهوتی» نیز بدون اطلاع پدر به عضویت سازمان مجاهدین خلق درآمده بود. 🔸اندکی بعد ناشیگریِ وحید لاهوتی در خلع سلاح یک پاسبان شهربانی، سبب دستگیری او و پدرش شد و هر دو مورد شدیدترین شکنجه‌ها قرار گرفتند. شیخ حسن لاهوتی در بازجویی‌ها درباره‌ی اقدامات وحید مسئولیتی را قبول نکرد و پس از یک ماه از زندان قزل‌قلعه آزاد شد؛ اما وحید لاهوتی تا پیروزی انقلاب اسلامی در زندان باقی ماند و در آنجا به کمون مسعود رجوی پیوست. ...
🔻شیخ حسن لاهوتی پس از آزادی از زندان، کمک‌هایش به سازمان مجاهدین خلق را افزایش داد و بسیاری از وجوهاتی را که از مردم دریافت می‌کرد، به سازمان می‌داد. اسدالله تجریشی در این باره می‌گوید:‌ «‌ما در بازار آقای لاهوتی را پیش‌نماز یک مسجد کرده بودیم که مردم را برای پرداخت وجوهات به او معرفی کنیم و او هم وجوهات را دریافت کند و به ما بدهد تا به سازمان بدهیم. ایشان هم پذیرفته بود و همین کار را می‌کرد.»‌ 🔸همچنین شیخ حسن لاهوتی به همراه روحانیونی همچون هاشمی رفسنجانی و آیت‌الله سیدمحمود طالقانی نامه‌هایی به امام نوشتند و خواستار تأیید موضع این گروه از سوی امام خمینی شدند. سیدحسن موسوی تبریزی در این باره چنین اظهار نظر کرده است:‌ «گروهک منافقین همان موقع [که امام در نجف مشرف بودند] چند بار با امام ملاقات کرده بودند و درخواست‌شان این بود که امام آنها را تأیید کند. بعضی از دوستان گفتند جناب آقای دعایی هم واسطه شده بود، ولی ایشان نپذیرفته بود. بعد از مدتی با آوردن تأییدیه از مرحوم آقای لاهوتی و آقای هاشمی رفسنجانی، دوباره خواسته بودند که امام تأییدشان کند که باز ایشان قبول نکرده بود.» 🔸با شروع زمزمه‌های تغییر مواضع سازمان مجاهدین خلق از سوی تقی شهرام و بهرام آرام، لاهوتی به گروه مذهبی‌های سازمان نزدیک شد و در دیدارهایی با وحید افراخته و بهرام آرام انتقادات شدیدی به تغییر ایدئولوژی وارد کرد. این مسئله خشم مارکسیست‌های سازمان را در پی داشت؛ به گونه‌ای که نام او به عنوان مهم‌ترین روحانی حامی بخش مذهی سازمان در فهرست ترور قرار گرفت. از سوی دیگر لاهوتی نیز کوشید تا با ایجاد گروه مسلحی، به مقابله با تقی شهرام و بهرام آرام بپردازد. ...
🔸البته آیت‌الله محمدرضا مهدوی کنی روایت دیگری از این ارتباط دارد که به نظر مقرون به واقع‌تر می‌رسید: «بعداز اعلام مواضع [تغییر ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق] ظاهراً‌ آقای لاهوتی با آنها قطع ارتباط نکرد و مدعی بود که من با اینها هستم، شاید بتوانیم آنها را برگردانم. سازمانی‌ها به منزل ایشان رفت و آمد می‌کردند. از کسانی که بنابر اظهار آقای لاهوتی به خانه‌ی ایشان رفت و آمد داشتند، بهرام آرام، تقی شهرام، دختر آقای دزفولی به نام بتول دزفولی و وحید افراخته بودند. آقای لاهوتی می‌گفت اینها گاهی شب‌ها در منزل من می‌ماندند و اظهار می‌کرد درصدد هستم اینها را برگردانم.» 🔸اما با دستگیری "وحید افراخته" و "سیدمحسن سیدخاموشی" در ۵ مرداد ۱۳۵۴، لاهوتی مجبور شد به زندگی نیمه مخفی روی آورد. او بیشتر مواقع در منزل سیداحمد خمینی در قم یا در منازل سیدمحمد موسوی خوئینی‌ها و امامی جمارانی در شمال تهران به سر می‌برد. به دنبال اعترافات وحید افراخته، ساواک تصمیم گرفت آیت‌الله طالقانی، هاشمی رفسنجانی و شیخ حسن لاهوتی را دستگیر کند. ...
🔸آیت‌الله طالقانی در ۸ آبان ۱۳۵۴ دستگیر شد. حکم دستگیری هاشمی رفسنجانی که در سفر اروپا و آمریکا به سر می‌برد، نیز صادر شد تا به محض بازگشت بازداشت شود. اما تعقیب و مراقبت برای دستگیری شیخ حسن لاهوتی به جایی نرسید و ساواک مجبور شد با یورش به خانه‌ی لاهوتی، حمید و سعید دو فرزند او را برای معرفی پدرشان دستگیر کند. 🔸همچنین مأموران ساواک به همراه همسر لاهوتی در منزل او مستقر شدند. اطلاع شیخ حسن لاهوتی از این مسئله سبب شد تا او که به همراه موسوی خوئینی‌ها و امامی جمارانی در قم و در منزل سیداحمد خمینی حضور داشت، یک روز بعد خود را در منزلش به مأموران ساواک معرفی کند و به حبس طویل‌المدت محکوم شود. به واسطه‌ی خیانت اعضای مارکسیست سازمان و در پی ماجرای نقل فتوای نجاست مارکسیست‌ها – که لاهوتی خود از عاملانش بود – وی کمی از اعضای سازمان فاصله گرفت. اما باز هم از نزدیک‌ترین روحانیون به سازمان به حساب می‌آمد. 🔸شیخ حسن لاهوتی پیش از پیروزی انقلاب ارتباط بسیار نزدیکی با خانواده‌ی امام خمینی، به خصوص سیداحمد خمینی داشت. طوری که وقتی سیداحمد خمینی در اواسط دهه‌ی ۵۰ به نجف رفت، خانواده‌اش تحت تکفل شیخ حسن لاهوتی قرار گرفت. این رابطه حتی در زمانی که شیخ حسن لاهوتی به زندان افتاد، ادامه داشت. 🔸پس از آزادی شیخ حسن لاهوتی از زندان در اواسط سال ۱۳۵۷ او به درخواست سیداحمد خمینی به پاریس رفت و در کنار امام خمینی قرار گرفت و در «پرواز انقلاب» در ۱۲بهمن ۱۳۵۷ همراه امام خمینی به تهران بازگشت. همچنین پس از آزادی هاشمی رفسنجانی و لاهوتی از زندان رژیم پهلوی، (سعید لاهوتی با فاطمه هاشمی) و (حمید لاهوتی با فائزه هاشمی) ازدواج کردند. 🔸شیخ حسن لاهوتی در صبح روز ۱۲ بهمن یکی از اولین کسانی بود که به دستور امام خمینی از هواپیما پایین آمد. اگر چه او از سوی سید‌احمد خمینی برای عضویت در شورای انقلاب کاندیدا شد، اما با درخواست اکثر اعضای این شورا به عضویت شورای انقلاب در نیامد. این مخالفت‌ها سبب شدند تا امام خمینی در عین حال حکم تأسیس سپاه پاسداران را به نام شیخ حسن لاهوتی بنویسند. ...
🔻🔻وحید لاهوتی: عامـل جـذب پـدر تقریباً تمام مطلعان و آشنایانِ بی‌غرض، شیخ حسن لاهوتی متفق‌القولند که "وحید لاهوتی" که عضو سازمان مجاهدین خلق بود، عامل اصلی القائات سازمان بر ذهن شیخ حسن لاهوتی بوده است و حتی دیگر اعضا با هواداران مجاهدین که شیخ حسن لاهوتی را دوره کرده بودند و به ذهن او جهت می‌دادند؛ از کانال همان پسرش وارد می‌شدند. اسدالله تجریشی از دوستان نزدیک شیخ حسن لاهوتی در این باره گفته است:‌ «وحید پسر آقا [شیخ حسن لاهوتی] با مجاهدین ارتباط داشت و آنها از طریق وحید القائاتِ خود به آقا را اعمـال می‌کردند!» 🔻🔻نمایندگی امــام در سپــاه؛ 🔸با رسیدن لاهوتی به نمایندگی امام در سپاه و به نوعی سرپرستی سپاه، اعضای سازمان مجاهدین خلق و برخی از همفکران آنها با تمام توان به دوره کردن او پرداختند و توانستند سطح سوء‌استفاده خود را به مسائل حادی بکشانند. یکی از موارد بسیار حیاتی در این قضیه که اثرات فاجعه‌آمیز آن در زمان ورود سازمان مجاهدین خلق به فاز جنگ مسلحانه آشکار شد، رسیدن سلاح انبوهی به دست سازمان مجاهدین خلق از همین کانال بود. ...
🔻علی‌محمد بشارتی، مسئول اطلاعات وقت سپاه به یک نمونه از این موارد چنین اشاره کرده است:‌ 🔸«سفر دیگر ما به کرمانشاه بود که در معیت مرحوم آقای لاهوتی، نماینده‌ی وقت امام‌خمینی در سپاه صورت گرفت.... در این سفر که سه روز به طول انجامید، سلاح‌های زیادی را جمع‌آوری کردیم که بیشتر آنها ژ۳ و کلت از نوع رولور بودند. تصمیم داشتیم همه‌ی اینها را به تهران منتقل کنیم که به علت نفوذ منافقین ورق به گونه‌‌ی دیگری برگشت. 🔸در سفر کرمانشاه، پسر آقای لاهوتی، وحید، هم همراه ما بود. اما هیچ مسئولیتی نداشت. او با منافقین در ارتباط بود و با تحت تأثیر قرار دادن پدرش تعداد زیادی از سلاح‌های جمع‌آوری شده، خصوصاً کلت‌ها را از او گرفت و برد. من خیلی دیر از این قضیه مطلع شدم. آقای علی فرزین به من گفت که آقا وحید سلاح‌ها را جعبه کرده و برده است. با شنیدن این خبر، خیلی عصبانی شدم، اما رعایت حال آقای لاهوتی را کردم و به ایشان چیزی نگفتم. با این حال تصمیم گرفتم که قضیه را با امام خمینی در میان بگذارم، چون این مسئله چیزی نبود که بشود از کنار آن به سادگی گذشت... 🔸فردای آن روز به قم رفتیم تا گزارش‌ها را خدمت امام خمینی عرض کنیم. امام خمینی احوال آقای لاهوتی را پرسید. من فرصت ندادم و گفتم آقای لاهوتی آدم بسیار عاطفی‌ای است و خیلی از صحبت‌هایی که می‌کند، دلپذیر و دلنشین است، اما به لحاظ سیاسی آسیب‌پذیر است و همه و از جمله منافقین می‌خواهند او را جذب کنند. امام خمینی که معمولاً خیلی کم سؤال می‌کردند، یک سؤال دیگر هم راجع به روابط آقای لاهوتی و مجاهدین پرسیدند و من پاسخ دادم که ایشان مانند ما در زندان بوده و در آنجا با اکثر آنها آشنا شده است؛ اما آشنایی و رفاقت یک چیز است و هواداری از آنها چیزی دیگر و موضوعی ثانوی است. ایشان هواداری هم می‌کنند.» ...
🔸یکی دیگر از نمونه‌های اقدامات حسن لاهوتی، فشارهای او بر مسئولان ارشد نظام برای تغییر نیروهای حزب‌اللهی بود. آیت‌الله مهدوی کنی، سرپرست کمیته‌های انقلاب و وزیر کشور وقت، درباره‌ی درگیری‌های شیخ حسن لاهوتی و شهیدعلی انصاری، استاندار وقت گیلان می‌گوید: «بـر سر مسائل کمیته‌ میان من و آقای لاهوتی اختلافات زیادی پیش آمد؛ به خصوص در مورد کمیته‌ی گیشا که ایشان در آن حضور داشت. یکبار به خاطر مسئله‌ای بیشتر از نیم ساعت میان من و ایشان مشاجره‌ی لفظی رخ داد. ایشان به جایی دستور حمله می‌داد، اما من جلوگیری می‌کردم و با پاسگاهی که در گیشا بود، مخالفت می‌کردم. 🔸در مورد استاندار گیلان مرحوم شهید انصاری که جوانی انقلابی و مؤمن و خدمتگزار بود و مجاهدین خلق و کمونیست‌ها [که در آن ایام در جو چپ‌زده‌ی گیلان امکان مانور فراوانی داشتند] و وجود چنین استاندار خدوم و حزب‌اللهی را تحمل نمی‌کردند، همواره با من بگو مگو و مشاجره داشت. بنابراین آقای لاهوتی را پل پیروزی خود قرار داده بودند و از طریق ایشان می‌خواستند این مانع را از سر راه خود بردارند. 🔸آقای لاهوتی آن موقع خیلی به حاج احمدآقا نزدیک بود و مکرر به من می‌گفت این استاندار را بردار. من می‌گفتم عیب این استاندار چیست؟ شما اگر خیانتی، بی‌لیاقتی‌ای در مدیریت ایشان دیدید، من بررسی می‌کنم. اما همین طور بگویید بردار که نمی‌شود! حاج احمدآقا مکرر به من تلفن می‌زد و می‌گفت حالا به خاطر آقای لاهوتی او را بردار. می‌گفتم با ایشان دوست هستم، اما به خاطر دوستی کاری را انجام نمی‌دهم. 🔸یکبار هم به حاج احمدآقا گفتم درست است شما فرزند امامی، ولی ما انقلاب کردیم که ضوابط را بر روابط حاکم کنیم. من نماینده‌ی دولتم و بر خلاف ضوابط، کاری انجام نمی‌دهم.... در هر حال او را برنداشتم تا ایشان [علی انصاری،‌ استاندار گیلان] به دست‌ همان منافقان شهید شد.» 🔸پیوند محکم حسن لاهوتی با سازمان مجاهدین خلق از طریق فرزندش وحید لاهوتی سبب شد تا اولین نماینده‌ی امام خمینی در سپاه پاسداران که روزی امام او را نور چشمش می‌خواند، سرنوشتی شوم داشته باشد. با تندتر شدن فضای سیاسی در بهار ۱۳۶۰ و عزل بنی‌صدر از ریاست جمهوری، حسن لاهوتی مانند یک سمپات تمام عیار به حمایت از جریان ضد خط امام پرداخت. شیخ حسن لاهوتی البته از مدت‌ها پیش از ۳۰خرداد با توجیه کسالت و بیماری در جلسات مجلس شورای اسلامی حاضر نمی‌شد، اما با توجه به اتفاقات پس از عزل بنی‌صدر ظهور رسانه‌ای نداشت. ...
🔻🔻روایـت از یک مــرگ... 🔸در خصوص مـرگ شیخ‌حسن لاهوتی نیز می‌توان به گزارش دکتر سید شجاع‌الدین شیخ‌الاسلام‌زاده رجوع کرد که اولین شخصی بود که لاهوتی را در سلول معاینه کرد. شیخ‌الاسلام‌زاده که وزیر رفاه دولت هویدا نیز بود و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی دستگیر و سپس عفو شد، درباره‌ی شیوه‌ی خودکشی لاهوتی می‌نویسد: «در حدود ساعت ۷:۳۰ شب تاریخ ۶/۸/۶۰ که به اتفاق دکتر روح‌بخش و دکتر مفیدی و چند نفر از کارمندان بهداری مشغول خوردن شام بودیم، آقای قلعه‌بیگی پاسدار ۳۲۵ به اتاق آمد و کیف قهوه‌ای کوچک زیپ‌داری را ارائه نمود که داروهای آن را ببینم که آیا به بیمار می‌شود داد یا نه. داروها عبارت بودند از ایندرال، ایزوردیل و چند داروی فشار خون و چربی خون بود و در کیف ضمناً کارتی بود که نشان‌ دهنده‌ی تاریخ بستری شدن ایشان در بیمارستان قلب بود. 🔸در بین داروها شیشه‌ی کوچک سفیدرنگی بود که داروی گرد بلوری سفیدرنگ در آن بود و در شیشه از کارخانه بسته بود. از پاسدار پرسیدم این داروها مال کیست؟ ایشان اسم بیمار را نگفتند و اظهار داشتند مال شخص مطمئنی است. سر شیشه را باز کردم و مقداری به دکتر روح‌بخش دادم که مزه کردند و بسیار تلخ بود و دکتر مفیدی هم مزه کرد و گفت بسیار تلخ است. سر شیشه را بستم و در کیف گذاشتم. 🔻🔻روایت دقیـق از مرگ شیخ حسن لاهـوتی 🔸در حدود یک ساعت و نیم دیگر مرا فوری خواستند برای دیدن بیماری. پاسدار اظهار داشت که [بیمار] در حدود نیم ساعت قبل لیوان در دست به دستشویی رفتند و وقتی برگشتند پتو خواستند که داده شد. پاسدار اظهار داشت که چون چای به ایشان نداده بودم، در حدود ۵ دقیقه بعد چای برای ایشان بردم و چون در را باز کردم دیدم حالش به هم خورده و نفس به سختی می‌کشند. 🔸فوراً ایشان را معاینه کردم، نفس به سختی می‌کشیدند و قلب ضعیف بود. اکسیژن داده شد و [ناخوانا] مصرف شد. فوراً از اورژانس آمبولانس خواستم و به بیمارستان قلب تلفن زدم و جا گرفتم. کیف دارو را باز کردم. همه‌ی داروها بود جز شیشه‌ی سفیدرنگ. به بهداری تلفن زدم که ببینند آیا روی میز من هست یا نه که نبود. فوراً به دکتر مفیدی تلفن زدم که فوراً به اتاق من رفت و گفت که دارو آنجا نیست. به دکتر روح‌بخش تلفن زدم و او هم اظهار کرد که شیشه را در کیف گذاشتیم. تمام اتاق را گشتیم و شیشه نبود و حتی توالت را هم دیدیم و شیشه نبود. 🔸آمبولانس آمد و در تمام مدت ما ماساژ قلب می‌دادیم و اکسیژن می‌دادیم. [او را] به بیمارستان رساندیم. در قسمت سی‌سی‌یو وسایل نصب شد. قلب نمی‌زد. مدتی به ایشان ماساژ دادند و آمپولی هم در قسمت فوقانی راست قفسه‌ی صدری برای تزریق وارد کردند که بعداً محل آن در موقع کالبد شکافی معلوم بود. چون متأسفانه اقدامات انجام شده مفید واقع نشد، به زندان برگشتیم. 🔸روز بعد پرونده بیمار را از بیمارستان گرفتیم که نشان دهنده‌ی انفارکتوس قلبی در چند بار بوده است. جسد جهت کالبد شکافی به پزشکی قانونی برده شد که من هم حضور داشتم. پسر ایشان که گویا دندانپزشک است تشریف آوردند و من عین ماوقع و حتی مفقود شدن شیشه‌ی گرد را به ایشان توضیح دادم. پس از برگشت جز اثاثیه ایشان یک شیشه والیوم که در آن گرد سفیدرنگی وجود داشت که شبیه همان گردی بود که در شیشه ذکر شده، وجود داشت. 🔸تمام این مطالب در بیمارستان قلب، دکتر پزشکی قانونی، رئیس پزشکی قانونی متخصص سم‌شناسی بزشکی و پسر ایشان اظهار شده و تمام این مطالب با حضور پاسدار انجام شده و گاهی هم دکتر وصولی‌پور حضور داشت. به غیر از موارد ذکر شده هیچ فرد دیگری چه تلفناً و چه حضوری مطلبی از من نپرسیده است و برای این که مطالب تحریف نشود، عین ما وقع جهت ثبت در پرونده تقدیم می‌گردد.» ...
🔻🔻روایـت از یک مــرگ... 🔸در خصوص مـرگ شیخ‌حسن لاهوتی نیز می‌توان به گزارش دکتر سید شجاع‌الدین شیخ‌الاسلام‌زاده رجوع کرد که اولین شخصی بود که لاهوتی را در سلول معاینه کرد. شیخ‌الاسلام‌زاده که وزیر رفاه دولت هویدا نیز بود و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی دستگیر و سپس عفو شد، درباره‌ی شیوه‌ی خودکشی لاهوتی می‌نویسد: «در حدود ساعت ۷:۳۰ شب تاریخ ۶/۸/۶۰ که به اتفاق دکتر روح‌بخش و دکتر مفیدی و چند نفر از کارمندان بهداری مشغول خوردن شام بودیم، آقای قلعه‌بیگی پاسدار ۳۲۵ به اتاق آمد و کیف قهوه‌ای کوچک زیپ‌داری را ارائه نمود که داروهای آن را ببینم که آیا به بیمار می‌شود داد یا نه. داروها عبارت بودند از ایندرال، ایزوردیل و چند داروی فشار خون و چربی خون بود و در کیف ضمناً کارتی بود که نشان‌ دهنده‌ی تاریخ بستری شدن ایشان در بیمارستان قلب بود. 🔸در بین داروها شیشه‌ی کوچک سفیدرنگی بود که داروی گرد بلوری سفیدرنگ در آن بود و در شیشه از کارخانه بسته بود. از پاسدار پرسیدم این داروها مال کیست؟ ایشان اسم بیمار را نگفتند و اظهار داشتند مال شخص مطمئنی است. سر شیشه را باز کردم و مقداری به دکتر روح‌بخش دادم که مزه کردند و بسیار تلخ بود و دکتر مفیدی هم مزه کرد و گفت بسیار تلخ است. سر شیشه را بستم و در کیف گذاشتم. 🔻🔻روایت دقیـق از مرگ شیخ حسن لاهـوتی 🔸در حدود یک ساعت و نیم دیگر مرا فوری خواستند برای دیدن بیماری. پاسدار اظهار داشت که [بیمار] در حدود نیم ساعت قبل لیوان در دست به دستشویی رفتند و وقتی برگشتند پتو خواستند که داده شد. پاسدار اظهار داشت که چون چای به ایشان نداده بودم، در حدود ۵ دقیقه بعد چای برای ایشان بردم و چون در را باز کردم دیدم حالش به هم خورده و نفس به سختی می‌کشند. 🔸فوراً ایشان را معاینه کردم، نفس به سختی می‌کشیدند و قلب ضعیف بود. اکسیژن داده شد و [ناخوانا] مصرف شد. فوراً از اورژانس آمبولانس خواستم و به بیمارستان قلب تلفن زدم و جا گرفتم. کیف دارو را باز کردم. همه‌ی داروها بود جز شیشه‌ی سفیدرنگ. به بهداری تلفن زدم که ببینند آیا روی میز من هست یا نه که نبود. فوراً به دکتر مفیدی تلفن زدم که فوراً به اتاق من رفت و گفت که دارو آنجا نیست. به دکتر روح‌بخش تلفن زدم و او هم اظهار کرد که شیشه را در کیف گذاشتیم. تمام اتاق را گشتیم و شیشه نبود و حتی توالت را هم دیدیم و شیشه نبود. 🔸آمبولانس آمد و در تمام مدت ما ماساژ قلب می‌دادیم و اکسیژن می‌دادیم. [او را] به بیمارستان رساندیم. در قسمت سی‌سی‌یو وسایل نصب شد. قلب نمی‌زد. مدتی به ایشان ماساژ دادند و آمپولی هم در قسمت فوقانی راست قفسه‌ی صدری برای تزریق وارد کردند که بعداً محل آن در موقع کالبد شکافی معلوم بود. چون متأسفانه اقدامات انجام شده مفید واقع نشد، به زندان برگشتیم. 🔸روز بعد پرونده بیمار را از بیمارستان گرفتیم که نشان دهنده‌ی انفارکتوس قلبی در چند بار بوده است. جسد جهت کالبد شکافی به پزشکی قانونی برده شد که من هم حضور داشتم. پسر ایشان که گویا دندانپزشک است تشریف آوردند و من عین ماوقع و حتی مفقود شدن شیشه‌ی گرد را به ایشان توضیح دادم. پس از برگشت جز اثاثیه ایشان یک شیشه والیوم که در آن گرد سفیدرنگی وجود داشت که شبیه همان گردی بود که در شیشه ذکر شده، وجود داشت. 🔸تمام این مطالب در بیمارستان قلب، دکتر پزشکی قانونی، رئیس پزشکی قانونی متخصص سم‌شناسی بزشکی و پسر ایشان اظهار شده و تمام این مطالب با حضور پاسدار انجام شده و گاهی هم دکتر وصولی‌پور حضور داشت. به غیر از موارد ذکر شده هیچ فرد دیگری چه تلفناً و چه حضوری مطلبی از من نپرسیده است و برای این که مطالب تحریف نشود، عین ما وقع جهت ثبت در پرونده تقدیم می‌گردد.» ...
🔻🔻دستـخط مهــم شیــخ؛ 🔸یکی از مهمترین اسناد موجود در پرونده‌ی شیخ حسن لاهوتی، دست خط او درباره‌ی خودکشی فرزندش، وحید لاهوتی است. وی در این دست خط، فرزند منافقش را در زمره‌ی شهیدان دانست. وی سپس به جمهوری اسلامی به شدت حمله کرده و کشته شدن فرزندش را نه از سوی تاج به سرهای سلطنتی! بلکه از جانب عمامه به سرهای فریبکار قلمداد کرد! 🔻"اسدالله تجریشی" که از نزدیک‌ترین دوستان شیخ‌حسن لاهوتی بود، مرگ وی را می‌داند و در این‌باره می‌گوید: «بعد از مدت‌ها که آقای لاهوتی از سپاه خارج شد و با سران مملکت اختلافاتی پیدا کرد، به من زنگ زد که فلانی من در بیمارستان بستری‌ام و ناراحتی قلبی دارم،‌ نمی‌خواهی به دیدنم بیایی؟ من هم برایش پیغام دادم که انشاءالله دیدار من و تو در قیامت و ما همدیگر را نخواهیم دید. چون مسعود رجوی و افرادش برای وی گل برده و او را در چنگ و بال خودشان گرفته بودند، من دوست نداشتم ببینمش. 🔸یکی از دوستان که مسئول گروه ضربت بود نقل می‌کرد که آقای لاجوردی حکم داده بود که بروید آقای لاهوتی را بیاورید. ما هم به اتفاق پسرش وحید به در خانه‌شان رفتیم، ولی هر چه در زدیم ایشان در را باز نکرد و گفت اگر مزاحم شوید، می‌روم پشت تیربار و یکی را زنده نمی‌گذارم. با آقای لاجوردی تماس گرفتیم و کسب تکلیف کردیم. ایشان گفت در را بشکنید و وارد شوید. می‌خواستیم در را بشکنیم که در را باز کرد. 🔸وارد منزل که شدیم، دیدیم سه تا تیربار، چند قبضه ژ۳ و تعدادی دلار و نامه‌ها و مکاتباتی با مسعود رجوی روی میزش هست. وحید را هم با خودمان برده بودیم تا منزل را بگردیم. وحید به من گفت در کانال کولر پشت‌بام یک چیزهایی هست، برویم آنها را هم برداریم. خانه‌شان سه طبقه بود. ما را برد پشت‌بام و از غفلت ما سوء استفاده کرد و خودش را از بالای بام به زمین پرتاب کرد و یک‌مرتبـه مُخش ریخت روی زمین و از دنیا رفت!! 🔸آقای لاهوتی آمد و نگاهی کرد. خیلی تحت تأثیر پسرش بود و گفت: من آمـاده‌ام، ببریدم، ولی قلبم درد می‌کند، برویم داروی قلبم را بردارم. گفتیم: برو بردار. رفت سر جعبه‌ی داروها، یک چیزی ریخت کف دستش و خورد و گفت برویم. توی ماشین که گذاشتیمش بعد از چند دقیقه دیدم دارد جان می‌دهد. سریع تماس گرفتیم که ایشان زهر خورده، آنجا آماده باشید. پزشک آمد و هنگامی که رسیدیم معاینه کرد و گفت ایشان مرده و علت مرگ هم مشخص شد که مرگ موش بوده است!» ...
🔻گفتنی است "حمید لاهوتی" فرزند حسن لاهوتی و دامادِ اکبر هاشمی‌رفسنجانی نیز در گفتگویی به نقل از مرحوم سیداحمد خمینی، نظریه‌ی خودکشی را تأیید کرده است. این مسئله با توجه به رابطه‌ی نزدیک سیداحمد خمینی و شیخ حسن لاهوتی قابل توجه است. حمید لاهوتی در پاسخ به این سؤال که آیا مسئله‌ی مسمومیت را با سیداحمد خمینی مطرح کرده است، می‌گوید: «درباره‌ی مسمومیت هم سید احمدآقا می‌گفت که شاید ایشان خودکشی کرده‌اند.» ((پـایـان)) @seraj1397 .