#جامعـه_امـام_کُـش
برای اینکه یک جامعه با سکـوت یا همراهی خود به سمت "امـام کُشـی" حرکت کند و در این مسیر به خواصِ سیاسی مدد برساند علاوه بر سیاست تولید "ابهـام" در اذهان جامعه، به یک عنصر مهم دیگر نیاز است و آن چیزی نیست جـز: «توجیه جامعه»!
جامعه برای "امـام کُشی" به استدلال و اقنـاع نیاز ندارد. جامعه فقط به یک "توجیه سطحی" محتاج است.
توجیه اینکه "اگـر من در قتل امام مشارکت داشتهام تقصیر و خطایی مرتکب نشدهام". اینجا صرفا جامعه با این سطح از توجیـه بدنبال آرام ساختن وجدان جمعی خود است!
اما پرسش مهمتر این است؛ چه کسی و چگونه وظیفه تولیـد "توجیــه" جامعه را بر عهده دارد؟ پاسخ روشن و صریح این است: صاحبان قدرت یا همان خواص!
به تاریخ مراجعه کنیم:
معاویه این ایده را در جامعه مطرح کرد که ما همگی در دایره تسلیم تقدیر الهی قرار داریم و یزید حتی اگر واجد صلاحیت نباشد بهرحال بخشی از تقدیر الهی است. آیا میخواهید علیه تقدیر خدا قیام کنید؟
آیا اساساً امکان فـرار از تغییر الهی وجود دارد؟ پس خلافت یزید را باید پذیرفت!
#قدرت_سیاسی برای بقای خود تئوری تولید کرد. تئوری تقدیرگرایی!
معاویه میگفت: عمل و کوشش هیچ نفعى ندارد، چون همه کارها به دست خداوند است. حتی او خلافت خود و پسرش را بر همین اساس "توجیـه" میکرد.
معاویه گفته بود:
"خلافت من یکى از فرمانهاى خداست و از قضا و قدر پروردگار مىباشد!"
مختصر تاریخ دمشق، ج۹، ص۸۹
در جای دیگر برای "توجیـه" واگذاری قدرت به فرزند ناخلفش این چنین بیان داشت:
«إِنَّ أَمْرَ یَزِیدَ قَضاءٌ مِنَ الْقَضاءِ، وَ لَیْسَ لِلْعِبادِ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ»
ماجراى زمامدارى یزید قضاى حتمى است که بندگان در این ارتباط از خود اختیارى (در مخالفت) ندارند.
تاریخ یعقوبى، ج۲، ص۶٠
#زنده_نگه_داشتن_محرم
@seraj1397
.
#جامعـه_امـام_کُـش
برای اینکه یک جامعه با سکـوت یا همراهی خود به سمت "امـام کُشـی" حرکت کند و در این مسیر به خواصِ سیاسی مدد برساند علاوه بر سیاست تولید "ابهـام" در اذهان جامعه، به یک عنصر مهم دیگر نیاز است و آن چیزی نیست جـز: «توجیه جامعه»!
جامعه برای "امـام کُشی" به استدلال و اقنـاع نیاز ندارد. جامعه فقط به یک "توجیه سطحی" محتاج است.
توجیه اینکه "اگـر من در قتل امام مشارکت داشتهام تقصیر و خطایی مرتکب نشدهام". اینجا صرفا جامعه با این سطح از توجیـه بدنبال آرام ساختن وجدان جمعی خود است!
اما پرسش مهمتر این است؛ چه کسی و چگونه وظیفه تولیـد "توجیــه" جامعه را بر عهده دارد؟ پاسخ روشن و صریح این است: صاحبان قدرت یا همان خواص!
به تاریخ مراجعه کنیم:
معاویه این ایده را در جامعه مطرح کرد که ما همگی در دایره تسلیم تقدیر الهی قرار داریم و یزید حتی اگر واجد صلاحیت نباشد بهرحال بخشی از تقدیر الهی است. آیا میخواهید علیه تقدیر خدا قیام کنید؟
آیا اساساً امکان فـرار از تغییر الهی وجود دارد؟ پس خلافت یزید را باید پذیرفت!
#قدرت_سیاسی برای بقای خود تئوری تولید کرد. تئوری تقدیرگرایی!
معاویه میگفت: عمل و کوشش هیچ نفعى ندارد، چون همه کارها به دست خداوند است. حتی او خلافت خود و پسرش را بر همین اساس "توجیـه" میکرد.
معاویه گفته بود:
"خلافت من یکى از فرمانهاى خداست و از قضا و قدر پروردگار مىباشد!"
مختصر تاریخ دمشق، ج۹، ص۸۹
در جای دیگر برای "توجیـه" واگذاری قدرت به فرزند ناخلفش این چنین بیان داشت:
«إِنَّ أَمْرَ یَزِیدَ قَضاءٌ مِنَ الْقَضاءِ، وَ لَیْسَ لِلْعِبادِ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ»
ماجراى زمامدارى یزید قضاى حتمى است که بندگان در این ارتباط از خود اختیارى (در مخالفت) ندارند.
تاریخ یعقوبى، ج۲، ص۶٠
#زنده_نگه_داشتن_محرم
@seraj1397
.