eitaa logo
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
155 دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
465 ویدیو
28 فایل
بسم رب الشهداء🌹 بااین ستاره‌هامیشود #راه راپیداکردبه شرطها وشروطها.. #کمی_خلوص #کمی_تقوا #کمی_امید #کمی_اعتقاد میخواهد. به نیابت از #شهیدان #سعیدبیاضےزاده #احسان_فتحی (یگانه شهیدمدافع حرم شهرستان بهبهان) ارتباط با مدیر @sh_bayazi_fathi313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهیدمدافع حرمی که هر روز صبح پای را میبوسید... ۹۴٫۹٫۲ اصابت ترکش 🌷 امیر خیلی دوست داشتنی بود. اگر ذره ای از او دلخور و ناراحت میشوم به هر طریقی دلم را به دست می آورد حتی پایم را میبوسید، هر روز صبح وقتی میخواست به اداره برود می آمد و پایم را میبوسید یکبار خواهرش این اتفاق را دید و به من اشاره کرد و گفت دیدی چه کرد مادر؟گفتم بله اوست من خودم را به خواب میزنم یکوقت خجالت نکشد 🌷 🌸من خودم را در حدی که بخواهم پندی یا نصیحتی داشته باشم نمی‌بینم ولی چند درخواست از جوانان هم‌وطنم دارم اول اینکه درهرصورت ممکن باشند و بمانند چون مملکت اسلامی بدون ولی‌فقیه .... 🌸به عرض کنم که حضرت زهرایی شما موجب برادران می‌شودبه مسلمان عرض کنم شما و نگاه شما موجب خواهران خواهد شد.... https://eitaa.com/setaregan_velayat313
جزیره مجنون جایی است که بچه های #تفحص زیر لب زمزمه می کنند: رويِ اين دستم #تنش بر روي آن دستم #سرش آه !!! بفرستم كدامش را براي #مادرش؟!😭 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
بیش از یک سال دوره آموزش نظامی دید تا توانست به #سوریه اعزام شود. هر دوره سه ماهه‌ای که طی می‌کرد، ب
راوی : شهید بیاضی زاده به خاطر اینکه درجاهای مختلف دوره دیده بود،بسیار لاغر و سیاه به نظر می رسید. در زیر آفتاب کاملا پوستش سوخته و سیاه شده بود. بیش از یک سال دوره نظامی دید تا توانست به اعزام شود. هر دوره سه ماهه ای که طی می کرد، به وی می گفتند به مهارت لازم نرسیده ای اما نا امید نمی شد و در دوره دیگری شرکت می کرد.  چون سنش کم بود، به اعزامش نمی کردند ولی کوتاه نمی آمد و مرتب اصرار می کرد  و از هر دری وارد می شد. دوباره در دوره  نظامی  شرکت و آموزش می دید، پیش هر مسئول نظامی می رفت. تا در نهایت توانست به سوریه شود. خودش مرتب می گفت: فکر می کنند من خسته شده ام کوتاه نمی آیم، این قدر می روم تا بالاخره با رفتنم موافقت کنند. از همان ابتدا که به من گفت می خواهم به سوریه بروم هیچ مشکلی در رابطه با رفتنش به سوریه نداشتم. ما خانوادگی اهل و هستیم. خانواده ما از دوران بافضای شهادت، ایثار و مقاومت آشناست از سیاسی زمان انقلاب گرفته، تا جانباز دوران دفاع مقدس و شهید داریم.  اگر دستور بدهد نه تنها خودم بلکه همه ام را فدای چهارده معصوم می کنم. به من گفت:مادرم راضی نیست. گفتم را راضی می کنم نگران نباش. در مرحله اعزامش به سوریه 2 ماه از او بی خبر بودیم. اخباری که از می شنیدیم ما را خیلی نگران و مضطرب کرده بود ولی دفعات بعد کمتر نگران شدیم.  برای که آمد، باهم به پابوس امام رضا (ع) رفتیم. در جوار امام رضا(ع) فرزندم از من خواست   را راضی کنم. با صحبت هایی که کردم و گفتم ما و فرزندانمان در شرایط حاضر از حریم ولایت و حرم ائمه (ع) است و این اصل مهمی برای همه انسان های آزاده و مسلمان به شمار می رود و من همه داراییم را فدای حضرت می کنم؛ هم پذیرفتند.  https://eitaa.com/setaregan_velayat313
🌾🌷🌾🌷🌾🌷🌾🌷🌾 🌷وقتی خبر #شهادتش را شنیدم رفتم منزلشان🏡 و #مادرش را دیدم. عکس #شهید_بیضایی بر دیوار اتاق نصب بود، به مادر شهید شجاع گفتم: هادی می گفت: می‌خواهم انتقام شهید بیضایی را بگیرم👊 🌷مادرش همینطور که اشک می ریخت😢 گفت: وقتی آقای بیضایی به #شهادت رسید🕊 عکس را روی دیوار اتاق زد و سفارش کرد، این عکس را برای #همیشه نگه دار👌 مادر، شهید بیضایی به گردن من خیلی #حق داشته است. #شهید_محمودرضا_بیضایی #شهید_هادی_شجاع 🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
از شهیدسعیدبیاضےزاده سلام خدمت شما بزرگواران یک خاطره از فرزندم از سوریه آمده بود ما خیلی خوشحال بودیم چون عزیزمان از سفر آمده سه روز گذشت دوستان و همکلاسیهایش بودند او در این سه روز مرتب با همرزمانش در سوریه در تماس بود یکبار که گفت سعید چه می کنی همه ی فکرت شد گفت من حقیقت خودم اینجا هستم وفکرم فقط سوریه است. به من گفت بابا بیا چند روز برویم من هم که عاشق مسافرت بودم در جواب گفتم از نظر من مشکلی نیست ببین مادرت چه می گوید به مادرش که گفت در جواب، مادرش گفته بود فکر کنم پدرت برنامه اش جورنیست شیخ سعید می گوید پدرم راضی کردنش بامن شما راضی هستی برویم مشهد زنگ زد به حاج آقای اسحاقیان که یک سویت برای ما گرفتند ما با ماشین خودمان با سجاد و سارا حرکت کردیم به طرف شیخ سعید از همان زمان کودکی بسیار به من و مادرش میگذاشت ظهر که ما از می آمدیم چای آماده بود سفره هم آما ده نهار را همراه ما می خوردند بلافاصله پیش دوستانش می رفت از آنجا می رفت پیش چند نفر از رفقایش که از نجف اشرف به مشهد آمده بودند از اذان صبح که بلند می شدند تا آخرشب همش در حرکت بودند انگار خسته نمی شد به مادرش می گفت شما حتی چای نمی خواهد درست کنی فقط به و توجه کن غذا هم برایمان می آورد پیش از اذان ما هر کجای حرم بودیم می آمد نماز کنار هم بودیم یک قرآن از حرم برایش هدیه داده بودند آن قرآن را هدیه به مادرش یک روز هنوز منتظر نماز ظهر بودیم حرف و را پیش کشید گفت ببینید امروز در جنگ است و (ع) به ما می گوید کسی هست از من و اهل بیت من کند آیا کسی هست را برای و فرستاده خدا فدا کند ما باید چه جوابی بدهیم گفت ما همه ی خانواده حاضریم برای آقا امام حسین بدهیم گفت امروز همان روز است ببین مادر این دنیا حالا زود یا دور می گذرد اما در نظر بگیر حضرت فاطمه (س) به شما نگاه نکند شما پسر داشتی جوان داشتی چرا از (س) و سه ساله ام (س) دفاع نکردی یا سرت را بالا بگیری و فاطمه (س) به شما بگوید آفرین برتو و از مرگ و صحبت می کرد برای ما قرآن می خواند و معنی میکرد او خودش به مشهدرفته بود که را امام رضا (ع) امضا کنند و ما را به مشهد برده بود که مادرش را برای رفتن به سوریه راضی کند او اینقدر به ما محبت می کردند خدا می داند ما خجالتمان می شد شهادت حق بود خیلی در این راه تلاش کرد و زحمت کشید خدا روح شهدا را شاد کند و ان شاءالله از دست ما راضی باشند. https://eitaa.com/setaregan_velayat313
صدا زد: #مامان مادرش اومد گفت:این #سِرُم رو از دستم در بیار میخوام برم دستشویی #مادرش کمکش کرد رفت #وضو گرفت، اومد بیرون. گفت: مامان بغلم می کنی⁉️ مادرش بغلش💞 کرد #تمــوم_شــد پرواز کرد🕊😭 #شهید_علی_خلیلی https://eitaa.com/setaregan_velayat313
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
🔹لحظه‌اي كه #اميرحافظ به دنيا آمد و من صداي🎵 گريه‌اش را شنيدم، فقط #مصطفي را از اعماق وجودم❤️ صدا مي
🌷 🔰ابتداي آشنايي من با ، درس ايشان تازه تمام شده بود📚 و مراحل اداري استخدام هنوز طي نشده بود❌ به همين خاطر دركنار دايي‌‌اش👥 در بازار (پخش مرغ) مشغول كار بود. 🔰اين كار را ادامه داد تا اينكه در دي ماه سال 1391📆كارش را رسماً در آغاز كرد و پاسدار شد✌️ و به جمع پيوست💞 🔰من تا حدودي با زندگي و همراهي با يك فرد آشنا بودم👌 عموها و دايي‌هاي خودم هم نظامي بودند. براي همين از سختي و مسير زندگي خانواده‌هاي نظامي اطلاع داشتم✅ و مي‌دانستم بيشترين مسئوليت‌ها در نبود همسران💕 به عهده خانواده است.  🔰ايشان معتقد بود كه بايد باشم و به كشورم🇮🇷 و خدمت كنم و در صورتي كه صادقانه و با غيرت خدمت كنم، مرگ عادي هم مثل است. 🔰اما خوب به ياد دارم چند روز قبل از رفتنش🚌 با شوخي مي‌كرد و مي‌خنديد و مي‌گفت من مي‌شوم🌷 و تو هم مي‌شوي. مادرش هم مي‌گفت مصطفي بس است😊 همسرت است اين حرف‌ها چيست كه مي‌زني⁉️ مصطفي هم در جواب مادرش مي‌گفت: اگر من تصادف💥 كنم بهتر است يا شوم؟ 🔰مصطفي علاقه زيادي به داشت و به فيلم‌هايي🎥 كه در باره جنگ و دفاع مقدس و روايت زندگي شهدا🌷 بود خيلي علاقه نشان مي‌داد. اواخر خيلي فيلم‌هاي مربوط به صحنه‌هاي و كارش را مي‌ديد. علاقه عجيبي💖 به شغل داشت.  🔰من و سه سال و يك ماه و چهار روز با هم💞 بوديم و حاصل زندگي‌مان هم فرزند پسر چهار ماهه است به نام كه 57 روز بعد از شهادت🕊 پدرش يعني 12 بهمن 94 ساعت 5/9 به دنيا آمد.  🌷 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
🍂بغضِ😢 مجنون بعدِ #لیلی 🍁بر کسی پوشیده #نیست 🍂بعد مجنون #حالِ_لیلی را
🌷 💠شهادت 🌷بار‌ها به کسانی که ما هستند مخصوصاً دانشجویان گفته‌ام که از دست دادن مصطفی برای ما خیلی سنگین می‌بود اگر غیر از نصیبش می‌شد. 🌷چند چیز ما را کرد یکی لطف خداوند و دیگری شهادت که نصیب این بچه شد. از ما می‌پرسند که بعد از شهادت مصطفی چه داشتید. 🌷اگر زحمتی برای بزرگ کردنش کشیدیم و این کار را تمام کردیم. به موقع تقدیم به الهی کردیم و شهادت🕊 این جوان ما را آرام کرد مخصوصاً را. 🌷در دیدار با ، مادرش گفت که گریه نمی‌کنم که دشمنان خوشحال نشوند. آقا هم گفت که گریه کنید تا شوید و دشمنان کرده‌اند خوشحال شوند ». 🔺به نقل از پدر شهید 🌹 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
#لالہ‌های_آسمونے وقت ازدواج💍 به مادرشان گفته بود، دختری را برایم انتخاب کنید که باایمان باشد👌. همچنین اگر شهید🌹 شدم، یک سال عزا نگه ندارد❌. او برادرم را دیده و گفته بود دیگر لازم نیست #عروس را ببینم. عقدمان را امام خمینی (ره) خواندند😇. موقع عقد به من گفت: همه ممد صدایم می‌کنند، اما شما محمد #صدایم کن تا بقیه هم درست ادا کنند.❣هفت ماه عقد بودیم. وقتی می‌رفتیم بیرون گاهی #مادرش به او پول می‌داد و می‌گفت: شاید زنت دلش چیزی بخواهد، اما او پول نمی‌گرفت و می‌گفت «مریم نگاهش👀 به جیب من است. وقتی می‌بیند #پول ندارم از من چیزی نمی‌خواهد.» 😊 همیشه تاکید داشت به مالی که یقین به #حلال بودنش نیستیم، دست نزنیم♨️. از #کارگری ابایی نداشت و می‌گفت: خدا آدم بیکار را دوست ندارد.😔 ✍ به روایت همسر بزرگوار شهید #شهید_محمد_جعفری‌نیا🌷 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
#عاشقانه_‌شهدا 💞 ❣روزی که #مهدی می‌خواست متولد شود، ابرهیم زنگ زد☎️ خانه خواهرش. از لحنش معلوم بود خیلی بی‌قرار💓 است. #مادرش اصرار کرد بگویم بچه‌ دارد به دنیا می‌آید. گفتم: نه❌ ممکن است بلند شود این همه راه را بیاید، بچه هم به دنیا نیاید. آن وقت باز باید #نگران برگردد... ❣مدام میگفت: من مطمئن باشم #حالت خوب است؟ زنده‌ای هنوز؟ بچه هم زنده است⁉️ گفتم: خیالت راحت همه چیز #مثل_قبل است. همان روز، عصر مهدی به دنیا آمد😍 و چهار روز بعد #ابراهیم آمد... ❣بدون اینکه سراغ بچه برود🚷 آمد پیش من گفت: #تو حالت خوب است ژیلا؟😍 چیزی کم و کسر نداری بروم #برات_بخرم؟! گفتم: احوال #بچه را نمی‌پرسی⁉️ گفت:‌ تا خیالم از #تو راحت نشود نه!😉❤️ ❣وقتی به خانه می‌آمد🏘 دیگر حق نداشتم کاری انجام دهم🚫 همه کارها را #خودش می‌کرد. لباس‌ها را می‌شست، روی در و دیوار اتاق پهن می‌کرد. #سفره را همیشه خودش پهن می‌کرد. جمع می‌کرد تا او بود، نود و نه درصد کارهای خانه #فقط_بااو بود. #شهید_محمدابراهیم_همت https://eitaa.com/setaregan_velayat313
#شهید_مسعود_عسگری را که آوردند، #مادرش به همرزمانش گفت: مسعود من رفت، خدا شما را حفظ کند. #مدافع_ولایت باشید. با آمریکا دست ندهید. مثل کسانی نباشید که حرف از #آقا میزنند اما #عکس خواسته آقا عمل میکنند. #اللهم_عجل_لولیک_الفرج https://eitaa.com/setaregan_velayat313