🌷شهیدمدافع حرمی که هر روز صبح پای #مادرش را میبوسید...
#شهید_امیرلطفی
#شهادت ۹۴٫۹٫۲
#نحوه_شهادت اصابت ترکش
🌷#مــــــــــادر_شهید_امیر_لطفی
امیر خیلی دوست داشتنی بود. اگر ذره ای از او دلخور و ناراحت میشوم به هر طریقی دلم را به دست می آورد حتی پایم را میبوسید، هر روز صبح وقتی میخواست به اداره برود می آمد و پایم را میبوسید یکبار خواهرش این اتفاق را دید و به من اشاره کرد و گفت دیدی چه کرد مادر؟گفتم بله #کار_هر_روز اوست من خودم را به خواب میزنم یکوقت خجالت نکشد
🌷#چکیده_ایی_مهم_از_وصیت_شهید
🌸من خودم را در حدی که بخواهم پندی یا نصیحتی داشته باشم نمیبینم ولی چند درخواست از جوانان هموطنم دارم اول اینکه درهرصورت ممکن #پشتیبان #ولیفقیه باشند و بمانند چون مملکت اسلامی بدون ولیفقیه #ارزشی #ندارد....
🌸به #دختران #مسلمان عرض کنم که #حجاب حضرت زهرایی شما موجب #حفظ #نگاه برادران میشودبه #پسران مسلمان عرض کنم #بیاعتنایی شما و #حفظ نگاه شما موجب #حفظ #حجاب خواهران خواهد شد....
#به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
بیش از یک سال دوره آموزش نظامی دید تا توانست به #سوریه اعزام شود. هر دوره سه ماههای که طی میکرد، ب
راوی : #پدر شهید بیاضی زاده
#سعید به خاطر اینکه درجاهای مختلف دوره دیده بود،بسیار لاغر و سیاه به نظر می رسید. در زیر آفتاب کاملا پوستش سوخته و سیاه شده بود.
بیش از یک سال دوره #آموزش نظامی دید تا توانست به #سوریه اعزام شود. هر دوره سه ماهه ای که طی می کرد، به وی می گفتند به مهارت لازم نرسیده ای اما نا امید نمی شد و در دوره دیگری شرکت می کرد.
چون سنش کم بود، به #سوریه اعزامش نمی کردند ولی کوتاه نمی آمد و مرتب اصرار می کرد و از هر دری وارد می شد.
دوباره در دوره #آموزش نظامی شرکت و آموزش می دید، پیش هر مسئول نظامی می رفت. تا در نهایت توانست به سوریه #اعزام شود. خودش مرتب می گفت: فکر می کنند من خسته شده ام کوتاه نمی آیم، این قدر می روم تا بالاخره با رفتنم موافقت کنند.
#فرزندم از همان ابتدا که به من گفت می خواهم به سوریه بروم هیچ مشکلی در رابطه با رفتنش به سوریه نداشتم. ما خانوادگی اهل #ایثار و #شهادت هستیم. خانواده ما از دوران #انقلاب بافضای شهادت، ایثار و مقاومت آشناست از #زندان سیاسی زمان انقلاب گرفته، تا جانباز دوران دفاع مقدس و شهید داریم.
اگر #رهبر دستور بدهد نه تنها خودم بلکه همه #خانواده ام را فدای چهارده معصوم می کنم.
به من گفت:مادرم راضی نیست. گفتم #مادرت را راضی می کنم نگران نباش.
در #اولین مرحله اعزامش به سوریه 2 ماه از او بی خبر بودیم.
اخباری که از #سوریه می شنیدیم ما را خیلی نگران و مضطرب کرده بود ولی دفعات بعد کمتر نگران شدیم. برای #باردوم که آمد، باهم به پابوس امام رضا (ع) رفتیم. در جوار امام رضا(ع) فرزندم از من خواست #مادرش را راضی کنم. با صحبت هایی که کردم و گفتم #وظیفه ما و فرزندانمان در شرایط حاضر #دفاع از حریم ولایت و حرم ائمه (ع) است و این اصل مهمی برای همه انسان های آزاده و مسلمان به شمار می رود و من همه داراییم را فدای حضرت می کنم؛ #مادرشان هم پذیرفتند.
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
🌾🌷🌾🌷🌾🌷🌾🌷🌾
🌷وقتی خبر #شهادتش را شنیدم رفتم منزلشان🏡 و #مادرش را دیدم. عکس #شهید_بیضایی بر دیوار اتاق نصب بود، به مادر شهید شجاع گفتم: هادی می گفت: میخواهم انتقام شهید بیضایی را بگیرم👊
🌷مادرش همینطور که اشک می ریخت😢 گفت: وقتی آقای بیضایی به #شهادت رسید🕊 عکس را روی دیوار اتاق زد و سفارش کرد، این عکس را برای #همیشه نگه دار👌 مادر، شهید بیضایی به گردن من خیلی #حق داشته است.
#شهید_محمودرضا_بیضایی
#شهید_هادی_شجاع
🌹🍃🌹🍃
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
#ارسالی از
#پدر شهیدسعیدبیاضےزاده
سلام خدمت شما بزرگواران یک خاطره از فرزندم #حجت_الاسلام_سعیدبیاضی_زاده
از سوریه آمده بود ما خیلی خوشحال بودیم چون عزیزمان از سفر آمده سه روز گذشت دوستان و همکلاسیهایش #مشهد بودند او در این سه روز مرتب با همرزمانش در سوریه در تماس بود یکبار که #مادرش گفت سعید چه می کنی همه ی فکرت #سوریه شد گفت من حقیقت خودم اینجا هستم #دلم وفکرم فقط سوریه است. به من گفت بابا بیا چند روز برویم #مشهد من هم که عاشق مسافرت بودم در جواب گفتم از نظر من مشکلی نیست ببین مادرت چه می گوید به مادرش که گفت در جواب، مادرش گفته بود فکر کنم پدرت برنامه اش جورنیست شیخ سعید می گوید پدرم راضی کردنش بامن شما راضی هستی برویم مشهد زنگ زد به حاج آقای اسحاقیان که یک سویت برای ما گرفتند ما با ماشین خودمان با سجاد و سارا حرکت کردیم به طرف #مشهد شیخ سعید از همان زمان کودکی بسیار #احترام به من و مادرش میگذاشت ظهر که ما از #نماز می آمدیم چای آماده بود سفره هم آما ده نهار را همراه ما می خوردند بلافاصله پیش دوستانش می رفت از آنجا می رفت پیش چند نفر از رفقایش که از نجف اشرف به مشهد آمده بودند از اذان صبح که بلند می شدند تا آخرشب همش در حرکت بودند انگار خسته نمی شد به مادرش می گفت شما حتی چای نمی خواهد درست کنی فقط به #زیارت و #دعا توجه کن غذا هم برایمان می آورد پیش از اذان ما هر کجای حرم بودیم می آمد نماز کنار هم بودیم یک قرآن از حرم برایش هدیه داده بودند آن قرآن را هدیه به مادرش یک روز هنوز منتظر نماز ظهر بودیم حرف #جنگ و #سوریه را پیش کشید گفت ببینید امروز در #کربلا جنگ است و #امام_حسین (ع) به ما می گوید کسی هست از من و اهل بیت من #دفاع کند آیا کسی هست #جانش را برای #خدا و فرستاده خدا فدا کند ما باید چه جوابی بدهیم #مادرش گفت ما همه ی خانواده حاضریم برای آقا امام حسین #جان بدهیم #شیخ_سعید گفت امروز همان روز است ببین مادر این دنیا حالا زود یا دور می گذرد اما در نظر بگیر #روزقیامت حضرت فاطمه (س) به شما نگاه نکند شما پسر داشتی جوان داشتی چرا از #دخترم_زینب (س) و سه ساله ام #رقیه (س) دفاع نکردی یا سرت را بالا بگیری و فاطمه (س) به شما بگوید آفرین برتو #مادر و از مرگ و #شهادت صحبت می کرد برای ما قرآن می خواند و معنی میکرد او خودش به مشهدرفته بود که #شهادتش را امام رضا (ع) امضا کنند و ما را به مشهد برده بود که مادرش را برای رفتن به سوریه راضی کند او اینقدر به ما محبت می کردند خدا می داند ما خجالتمان می شد شهادت حق #شیخ_سعید بود خیلی در این راه تلاش کرد و زحمت کشید خدا روح شهدا را شاد کند و ان شاءالله از دست ما راضی باشند.
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
🔹لحظهاي كه #اميرحافظ به دنيا آمد و من صداي🎵 گريهاش را شنيدم، فقط #مصطفي را از اعماق وجودم❤️ صدا مي
#خاطرات_شهدا 🌷
🔰ابتداي آشنايي من با #مصطفي، درس ايشان تازه تمام شده بود📚 و مراحل اداري استخدام #سپاهش هنوز طي نشده بود❌ به همين خاطر دركنار دايياش👥 در بازار (پخش مرغ) مشغول كار بود.
🔰اين كار را ادامه داد تا اينكه در دي ماه سال 1391📆كارش را رسماً در #سپاه آغاز كرد و پاسدار شد✌️ و به جمع #سبزپوشان پيوست💞
🔰من تا حدودي با زندگي و همراهي با يك فرد #نظامي آشنا بودم👌 عموها و داييهاي خودم هم نظامي بودند. براي همين از سختي و #مشكلات مسير زندگي خانوادههاي نظامي اطلاع داشتم✅ و ميدانستم بيشترين مسئوليتها در نبود همسران💕 به عهده #زنان خانواده است.
🔰ايشان معتقد بود كه بايد #زنده باشم و به كشورم🇮🇷 و #رهبرم خدمت كنم و در صورتي كه صادقانه و با غيرت خدمت كنم، مرگ عادي هم مثل #شهادت است.
🔰اما خوب به ياد دارم چند روز قبل از رفتنش🚌 با #مادرش شوخي ميكرد و ميخنديد و ميگفت من #شهيد ميشوم🌷 و تو هم #مادر_شهيد ميشوي. مادرش هم ميگفت مصطفي بس است😊 همسرت #باردار است اين حرفها چيست كه ميزني⁉️ مصطفي هم در جواب مادرش ميگفت: اگر من تصادف💥 كنم بهتر است يا #شهيد شوم؟
🔰مصطفي علاقه زيادي به #دفاع_مقدس داشت و به فيلمهايي🎥 كه در باره جنگ و دفاع مقدس و روايت زندگي شهدا🌷 بود خيلي علاقه نشان ميداد. اواخر خيلي فيلمهاي مربوط به صحنههاي #جنگ و كارش را ميديد. علاقه عجيبي💖 به شغل #پاسدارياش داشت.
🔰من و #مصطفي سه سال و يك ماه و چهار روز با هم💞 بوديم و حاصل زندگيمان هم #يك فرزند پسر چهار ماهه است به نام #اميرحافظ كه 57 روز بعد از شهادت🕊 پدرش يعني 12 بهمن 94 ساعت 5/9 #صبح به دنيا آمد.
#شهید_مصطفی_شیخ_الاسلامی
#شهید_مدافع_حرم🌷
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
🍂بغضِ😢 مجنون بعدِ #لیلی 🍁بر کسی پوشیده #نیست 🍂بعد مجنون #حالِ_لیلی را
#خاطرات_شهدا🌷
💠شهادت
🌷بارها به کسانی که #مخاطب ما هستند مخصوصاً دانشجویان گفتهام که از دست دادن مصطفی برای ما خیلی سنگین میبود اگر غیر از #شهادت نصیبش میشد.
🌷چند چیز ما را #دلگرم کرد یکی لطف خداوند و دیگری شهادت که نصیب این بچه شد. از ما میپرسند که بعد از شهادت مصطفی چه #احساسی داشتید.
🌷اگر زحمتی برای بزرگ کردنش کشیدیم و این کار را تمام کردیم. به موقع تقدیم به #آستان الهی کردیم و شهادت🕊 این جوان ما را آرام کرد مخصوصاً #مادرش را.
🌷در دیدار با #آقا، مادرش گفت که گریه نمیکنم که دشمنان خوشحال نشوند. آقا هم گفت که گریه کنید تا #سبک شوید و دشمنان #غلط کردهاند خوشحال شوند ».
🔺به نقل از پدر شهید
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن🌹
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
#لالہهای_آسمونے
وقت ازدواج💍 به مادرشان گفته بود، دختری را برایم انتخاب کنید که باایمان باشد👌. همچنین اگر شهید🌹 شدم، یک سال عزا نگه ندارد❌. او برادرم را دیده و گفته بود دیگر لازم نیست #عروس را ببینم. عقدمان را امام خمینی (ره) خواندند😇. موقع عقد به من گفت: همه ممد صدایم میکنند، اما شما محمد #صدایم کن تا بقیه هم درست ادا کنند.❣هفت ماه عقد بودیم. وقتی میرفتیم بیرون گاهی #مادرش به او پول میداد و میگفت: شاید زنت دلش چیزی بخواهد، اما او پول نمیگرفت و میگفت «مریم نگاهش👀 به جیب من است. وقتی میبیند #پول ندارم از من چیزی نمیخواهد.» 😊 همیشه تاکید داشت به مالی که یقین به #حلال بودنش نیستیم، دست نزنیم♨️. از #کارگری ابایی نداشت و میگفت: خدا آدم بیکار را دوست ندارد.😔
✍ به روایت همسر بزرگوار شهید
#شهید_محمد_جعفرینیا🌷
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
#عاشقانه_شهدا 💞
❣روزی که #مهدی میخواست متولد شود، ابرهیم زنگ زد☎️ خانه خواهرش.
از لحنش معلوم بود خیلی بیقرار💓 است. #مادرش اصرار کرد بگویم بچه دارد به دنیا میآید. گفتم: نه❌ ممکن است بلند شود این همه راه را بیاید، بچه هم به دنیا نیاید. آن وقت باز باید #نگران برگردد...
❣مدام میگفت: من مطمئن باشم #حالت خوب است؟ زندهای هنوز؟ بچه هم زنده است⁉️ گفتم: خیالت راحت همه چیز #مثل_قبل است. همان روز، عصر مهدی به دنیا آمد😍 و چهار روز بعد #ابراهیم آمد...
❣بدون اینکه سراغ بچه برود🚷 آمد پیش من گفت: #تو حالت خوب است ژیلا؟😍 چیزی کم و کسر نداری بروم #برات_بخرم؟! گفتم: احوال #بچه را نمیپرسی⁉️ گفت: تا خیالم از #تو راحت نشود نه!😉❤️
❣وقتی به خانه میآمد🏘 دیگر حق نداشتم کاری انجام دهم🚫 همه کارها را #خودش میکرد. لباسها را میشست، روی در و دیوار اتاق پهن میکرد. #سفره را همیشه خودش پهن میکرد. جمع میکرد تا او بود، نود و نه درصد کارهای خانه #فقط_بااو بود.
#شهید_محمدابراهیم_همت
https://eitaa.com/setaregan_velayat313